فــريـــاد
۱۷ حوت (اسفند) ۱۳۹۳
بجرم بودنم زن ، میرسد هر آن جفای تو
چنین ظلم و ستم بر من کنی ار بی حیایی تو
تو باصد فتنه بر حقی و من هردم گنهکارم
عدالت بیشتر دارد خدای من خدای تو
حجابِ من بوّد برسر ترا چشم حريص اما؟
ببينم ! تا بكي باشم جوابِ هر خطای تو
تو با بی راهه گی زاهد ؟ من از آزادگی فاسد؟
مگر يَكّي نمي باشد ، خداي من خداي تو
به منبر جز حجاب من سخن بیشتر نمی رانی
زبانت لال از آن به ! زبان را گر گشایی تو
بهشت از دست دادیم از گناه و مکر شیطانی
بیا آدم باش اي مرد ، که باشم من حوای تو
چراغ عمر تو روشن اگر الفت بمن داری
منم آن اختر روشن ، كه مي تابد برای تو
شوم آخر حوای تو اگر آدم شوی روزی
انيس و همدم و همراز و هم مونس برای تو
خدا با صورت خود کرد خلقِ ما بدانی تو
اگر یلدا شناسیم ذات حق را در صفای تو
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته