در فصل سایۀ خنجر
۱۹ دلو (بهمن) ۱۳۹۳
بر خاطره های زخم آگین ازخیابان های بنبـســت،
وبر قا متِ پندار های سترون ،
تفسیرِ چکمه و انفجار را ،
مردی ازسرزمینِ
فواره های خون و آتش
حک کرده است .
[ ] [ ]
باغستان های آشفته رخسار
نظاره گر رژۀ اندیشه های تبرگونه اند از برابر شب
ورنگی و جلوه یی
از بیشه ها
و سینهء آیینه ها
به پرسش و آمرزشِ
جگرگوشه گانِ شگفتن
نمی آیند .
[ ] [ ]
پرنده یی
با آبی زلالِ اوج پیوندی ندارد
و درین از عطش ویرانی
از آبشارِ با ستانی بشارت
نمانده است یاد گاری .
[ ] [ ]
وارثی برای معجزه پیدا نیست
و
در شبنا مه یی
ـ دگر
از برگشتِ چراغ ها نیست آگاهی یی
و بر زمینِ گا هنا مه یی
از رویشِ دست ها
سراغی .
[ ] [ ]
کسی
زین نسلِ یاوه خوی تبا هی
به یادش
داستانِ مادر نیست
و شاعری در فصلِ سایهء خنجر
در پهند شتِ تخیل
مرثیه یی
برای امتِ باور
نساخته است .
----------------------------------------------
دوهزار و سیزده خورشیدی
برلین ، تحریر نهایی
از دفتر شعر منتشرشدهء:
" در فصل سایهء خنجر"
() () () () () ()
()()
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته