وضعیت دشوار پشتون ها – بخش یکم: بازاندیشیِ گفتمانِ تاریخِ قومی در افغانستان
۲۴ میزان (مهر) ۱۳۹٣
انسان افغانستانی قربانی رویکرد وحدت گفتمان تک قومی (سرنوشتی که با خون نوشته شده است)
انسان افغانستانی از نگاه هویت ملی دچار سوراخها و شکافهای روانی ملی برای هویت است، برای این که هر قوم در افغانستان تاریخ، فرهنگ، اسطوره، قهرمان وَ حتا زبان خاص خودش را دارد که از نظر ملی نمی تواند با رویکرد سنتی قابل جمعآمد باشد. تاجیکها فارسی زبان اند، پشتونها پشتو زبان، ازبیکها ازبیک زبان، هزارهها هم با آنکه زبان شان فارسی است اما جریانهای بنیادگرای قومی-فرهنگی هزارهها در پی این اند که گویش و لهجهی شان یک گویش فارسی نه بلکه یک زبان مستقل است.
از راستی اگر نگذریم و کتمانکاری نکنیم اصولن میتوان گفت آنچه پشتون از تاریخ افغانستان تصور دارد، مورد قبول یک تاجیک نمیتواند باشد، آنچه تاجیک از تاریخ افغانستان تصور دارد مورد قبول یک هزاره نمیتواند باشد، همین گونه برای ازبیکها. میتوان گفت هر قوم روایت تاریخی نسبتن خاص خودش را از تاریخ در افغانستان دارد که این روایتها نمیتواند به یک روایت واحد تاریخی تقلیل یابد، زیرا روایت از تاریخ، روایت قومی از تاریخ است؛ قوم پشتون در پی این است که روایت قومی خودش را به عنوان تاریخ افغانستان بقبولاند، درحالی که برای هزاره، تاجیک، ازبیک این روایت از تاریخ نه تنها ناآشنا حتا جریان مخالف روایت تاریخ قومی خود شان میتواند باشد؛ برای این است که نزاع قومی در افغانستان همیشه وجود داشته است، وَ هیچگاه این نزاع از بین نرفته است، حکومتهای افغانستان نیز با کتمانکاری و نادیده انگاشتن مسالهی قومی، بی آنکه به حل این مساله بپردازند از روی این مساله، گذر کردهاند و نخواستهاند که به سرنوشت مشترک مردمی که در جبر حغرافیای بنام افغانستان زندگی میکنند، فکر کرده باشند؛ بلکه خواستهاند با اجبار، زور و تزویر چند فردای قدرت شان را حفظ کنند؛ سرنوشت مردم افغانستان بعد از حکومت شان هرچه شد؛ شود.
روایت تاریخی قوم پشتون پس از به قدرت رسیدن پشتون یا تقریبن در این صد سال پسین، گفتمان مسلط از روایت تاریخ در افغانستان بوده است که همیشه از طرف قومهای دیگر افغانستان این روایت مورد اعتراض قرار گرفتهاست اما حکومتهای پشتون با زور و اجبار تلاش کردهاند تا این روایت از تاریخ را بر همه مردم افغانستان بقبولاند، وَ با این روایت قومی، به مردم و قومهای افغانستان به عنوان ملت وحدت ببخشند؛ اما این وحدت همیشه سوراخها و شکافها داشته است که هیچ وقت این سوراخها و شکافهای ملی پُر نشده است؛ متاسفانه حکومتهای پشتون به این سوراخها و شکافهای ملی توجهی انسانشناسانه نیز نکردهاند، همواره تلاش کردهاند که با زور و اجبار پروسه و روند ملی شدن را با رویکرد تک قومی به پیش ببرند؛ تفاوت رویکرد فرهنگی و تاریخی غیر رویکرد پشتون را ضد ملی و تفرقهبرانگیز تلقی کرده و سرکوب کنند؛ نتیجهی رویکرد تک قومی نسبت به روایت ملی شدن، این است که ما به عنوان انسان افغانستانی با این همه بدبختی و رنج در این جغرافیا به سر می بریم؛ بنابر این، سرنوشت انسان افغانستانی، با خون نوشته شده است.
چنین قربانی دادن برای پیدا کردن سرنوشت مشترک و برای ملی شدن، به نفع هیچ قومی نبوده است؛ شاید هم بیشترین آسیب را قوم پشتون از چنین رویکردی دیده باشد با وضعیت کنونیای که در افغانستان امروزی دارد. متاسفانه حکومتهای افغانستان که در راس آن پشتونها بوده است هیچگاهی رویکردی را که برای ملی شدن و وحدت ملی در پیش گرفته بودند، به اشتباه بودن آن فکر نکردهاند و برای برطرف شدن این مشکل، بازاندیشی نکردهاند، وَ همچنان به این رویکرد تک قومی اجبارگرایانه برای ملی شدن و وحدت ملی تلاش کردهاند، که میراث این رویکرد افغانستان کنونی و انسان افغانستانی کنونی است.
حکومتهای افغانستان، وحدت و مفهوم وحدت را بد درک کردهاند؛ برای این بد درک کردن وحدت بوده است که انسان افغانستانی برای وحدت قربانی داده است، درحالی که وحدت برای کشورهای دیگر آسایش آورده است اما برای ما نیت از وحدت و تصور از وحدت، شرآفرین شده است؛ برای این وحدت برای سرنوشت انسان افغانستانی شر آفریده است که نگاه به وحدت، نگاه تقلیلگرایانه و حذفگرایانه بوده است. این که تلاش همیشه این بوده که کثرت برای وحدت از بین برداشته شود، وَ تنها یک روایت قومی در صحنه بیاید وُ، وحدت را تامین کند؛ درحالی که وحدت برای کنارآمدن و جمع شدن کثرتها است نه حذف کثرتها؛ ما وحدت را برای حفظ کثرت به کار نگرفته ایم بلکه وحدت را وسیله قرار دادهایم و با به کارگیری از وحدت، خواستهایم تا کثرتها را حذف کنیم. این رویکرد نسبت به وحدت بوده است که بیشترین آسیب را مردم افغانستان از اقدام برای وحدت و ملی شدن دیده است.
برای این که در درک ما از وحدت بازاندیشی کنیم و نخواهیم دیگر مردم افغانستان قربانی بد درک کردن وحدت شود، بهتر است گفتمان تاریخی قومی به ویژه به گفتمان تاریخی مسلط تک قومی در افغانستان، بازاندیشی کنیم و در پی راههای مناسب و بهتر انسانیای باشیم که با شرایط فرهنگی و سیاسی معاصر جهان، ارتباط داشته باشد، وَ از آن راههای که کشورهایی چند قومی برای وحدت استفاده کرده اند، استفاده کنیم تا دیگر قربانی جنون خویش برای وحدت نشویم.
من این یاداشت را با نگاه کیفی به تاریخ قومی در افغانستان مینویسم و رویکرد محوری و اساسی در این نگاه کیفی، گفتمان تاریخی قوم پشتون خواهد بود، زیرا به باور من سرنوشت مردم افغانستان به این گفتمان ارتباط تاریخی پیدا کرده است. افغانستان معاصر، نتیجهی همین گفتمان است؛ بنابر این، بایستی در رویکرد این گفتمان نسبت به افغانستان، نسبت به وحدت ملی، نسبت به سرنوشت مردم افغانستان، وَ به طور خاص نسبت به سرنوشت انسان پشتون در افغانستان، تجدیدنظر صورت بگیرد تا بتوانیم با حفظ کثرتهای خویش به وحدت و وحدت ملی دست یابیم، وَ در کنار هم زندگی خوب و انسانی داشته باشیم.
درست است که بنا به روایت گفتمان مسلط قومی که از وحدت و وحدت ملی وجود دارد، به بحثهای این یادداشت میتوان برچسپهای تفرقهبرانگیز و ضد وحدت ملی زد، اما من این یادداشت را برای وحدتی مینویسم که برای حفظ کثرتها باشد نه برای وحدتی که در پی حذف کثرتها باشد.
هیچ گونه قصد توهین برای قوم پشتون و یا قوم دیگری را ندارم، بلکه این کتاب را برای احترام به سرنوشت قوم پشتون، وَ این که قوم پشتون بیشترین آسیب را بنا به این رویکرد گفتمان تک قومی در افغانستان میبیند، مینویسم. دیگر این که قوم پشتون در افغانستان از اهمیت خاص تاریخی و سیاسی برخوردار است؛ بنابر این، سرنوشت مردم و قومهای افغانستان به طور گسترده با گفتمان تاریخی قومی قوم پشتون در ارتباط است. تا به گفتمان تاریخی قوم پشتون در افغانستان نگاه نشود، وَ تا این گفتمان مورد بررسی و تحلیل قرار نگیرد؛ هم قوم پشتون و هم قومهای دیگر افغانستان، به آسایش و آرامش دست نخواهد یافتند، وَ قربانی گفتمان تاریخی قومی خویش خواهد بودیم، وَ سرنوشت ما همچنان با خون نوشته خواهد شد.
من به عنوان یک انسان افغانستانی با احساس مسوولیت، با دردمندی و با عقلانیت انسانشمول به سرنوشت مردم افغانستان هم به عنوان انسان و هم به عنوان هموطن که باهم سرنوشت مشترک سیاسی و تاریخی در یک جغرافیای سیاسی داریم، این یادداشت را می نویسم؛ وَ میخواهم تا نه به افتخارات قومی هر قوم بلکه به عیبها، کاستیها و ناتوانیهای قومی هر قوم بپردازم؛ با این پرداختن به عیبها میخواهم نشان بدهم که افتخارات قومی ما مزخرف و حتا زشت اند. برای این که خاستگاه این افتخارات قومی ما از عیبهای ما برخاسته اند؛ پس بهتر است تا توانایی آن را داشته باشیم که بتوانیم خودنگری، خودبازبینی و خودبازاندیشی کنیم در روایت قومی خویش؛ در نتیجهی این بازاندیشی پی ببریم که افتخارات قومی ما زمینهساز سرنوشت شوم مردم افغانستان شده است؛ شاید با درک این عیبها به این نتیجه برسیم که روایت تاریخی خویش را از نو آغاز کنیم با فراموشی روایتهای تاریخی قومی و گفتمان مسلط تاریخی تک قومی در افغانستان.
امید دارم این یادداشت اندک پیشنهادی باشد برای اندیشیدن درباره وضعیت کنونیای که داریم، زیرا ما میتوانیم ملت خوشبخت باشیم و در آسایش و به دور از جنگ و خشونت زندگی کنیم، فرزندان ما میراثدار یک حکومت خوب و یک جامعهی انسانی معتدل و آبرومند باشند نه میراثدار خشونت و سرافگندگی و شرمندگی تاریخی در برابر خویش و جهان.
ادامه دارد...
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
naim kabir | 07.11.2014 - 03:14 | ||
Ma ba khandan wa hazm humcho matalib ahtiaj mubrum daraim. |
دوکتور عبید الله فضلپور | 18.10.2014 - 14:40 | ||
مطلب بسیار خوب وجالب است ووهمه واقعیت های موجود جامعه را انعکاس دهنده میباشد. |