بذر عشق و همدلی
۲۰ سنبله (شهریور) ۱۳۹٣
مـردم بیچــاره را تـاکی غـریـق خـون کنید
کـوکـب بخت جوان و طفـل را وارون کنید
خواب راحت را زچشم خلـق دزدیدیـد لیک
تـرس طالـب را سلاح حیـله و افسـون کنید
آتش ظلم و سـتم هـرگز نمی گـردد خمـوش
گه بنام دیـن و گاهی بـا دیگر مضمون کنید
زیر نام ازبک و پشتون و تاجیک و هـزار
همچـو دلالان تجـارت بهـر نفـس دون کنید
می سـتیزیـد با بهارسـتان فـرهـنگ و هـنر
پیکـر عـلم و تمـدن را بـه چـه مـدفون کنید
آرزوی کودک و پیر و جـوان را می کشید
نـا امید و خسته از خاک وطـن بیرون کنید
زیــر نـام انـتـخــابـات طـویــل و فـتـنــه زا
جنگ قـدرت بهر چوکی و مقام افزون کنید
قصرهای تان پر از پوند و ریال و دالراست
طور معنی پشت سر، رو جانب قارون کنید
بـا فـریـب اجـنـبـی و نـقــشـــۀ هـمـســایگان
قوم را با قوم و خودی را بخود مظنون کنید
نیشخند و حـرف ناسـنجیده گفتن نا بجـاسـت
ذهـن را خالی ز خشم و عـقـدۀ ملعـون کنید
ورنه مثل داعـش و طالب با جنگ و سـتیز
قـریـه و شهـر و سـرا را بیشۀ هامون کنید
سـال ها ویرانی و جنگ و تباهی بس نشـد
گورخود را می کنید، گر باز شبیخون کنید
جـان مــردم در دل بحــران بــر لـب آمـده
خویـش را آزرده و بیگانـه را ممـنون کنید
گر سـران مملکت غـرق فـساد و فـتـنـه اند
ای جـوانـان کلـبـۀ ویـرانــه را مأمـون کنید
کـشــور مــا خـانــۀ اقــوام گـونـاگـون بــود
حـق اتبـاع وطـن را از ســتم مصـئون کنید
هرکجا گرپا نهی این خاک پاک میهن است
سجده ازشرق وجنوب وغرب تاجیحون کنید
بـذر عـشق و همـدلی پاشـید در خاک وطن
نغـمـه پـردازی بـه ســان بلبل مفـتـون کنید
کینه و بغض و عداوت را دراعماق وجود
بـا محبت، بـا صفا، از بیـخ دیگرگون کنید
از بـرای عــزت و آبـادی و عـشـق وطــن
خون خنجررا بشویید حسن را گلگون کنید
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته