به یاد یار وُ دیار
۹ اسد (مرداد) ۱۳۹٣
کی فراموش شود، کابل ویرانک ما
جــــاده وُ شهرنو وُ آن پل لرزانک ما
با رفیقان شــــــب مهتاب زیادم نرود
تــا وُ بــالا شــدن تپـــۀ پغــــمانک ما
دلم از بیوطنی، پشت خودم می سوزد
که چه بازیچه شده، خاک غریبانک ما
حرص دنیا چقدر خاطره ها داد به باد
جشن آزادی وُ شب های چراغانک ما
خوش هوا بود به آن شاعر حماسه سرا
تخت رستم به سر کوه سمنگانـــک ما
ما به این مردم دنیای گرسنه چه کنیم
دسـت هر دزد فتاده، به گریبانک ما
با یکی کاسۀ شوربا وُ دو سه نان فطیر
هرچـه میشد بخدا؛ عزت مهمانک ما
یــاد لاندی پلو وُ قصه وُ افسانـــه بخیر
پتــــۀ صندلی وُ کیــــف زمستانک ما
نمک خوان وطن، دیدۀ شان کور کند
چــــه بگویم که شکستند نمکدانک ما
فارغ از کینه وُ از عقده وُ از درد وُ الم
چقدر لطف وُ صفا بود، به دورانک ما
هـــردم از کوی خرابات صدا بود بلند
از هـــمه نغمه سرایان غزلخوانک ما
دشمنان خاک مرا زیر وُ زبر کرد، ولی
یک دل دوسـت نیــامد، به پرسانک ما
میـــله هــــای گل نارنج، ز یــادم نرود
ســاز وُ آواز، به هَر گوشـۀ لغمانک ما
موتر وُ بایسکل وُ اسپ وُ کراچی همه سو
چه جمع وُ جوش ، به بازار خیابانک ما
فـــرش از لاله وُ گل بود، ز خیرات بهار
کــوهک وُ دره گک وُ دشت وُ بیابانک ما
میله ها بود به هر باغ وُ به هر عید وُ برات
قـــــــرغه وُ بابر وُ اســـتالف وُ پروانک ما
من ندانم که در آن آتش بیداد چه سوخت
خـــانه وُ کــــوچه وُ پسکوچه وُ دالانک ما
سخن از خـــــــامۀ کهزاد به افسانه کشید
غزلش غوره به دل ماند، به دیوانک ما
برگرفته از وبلاگ خوشه
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته