پدیده های قطبی، آریایی ها، اسکیت ها، سارمات ها و...

۱۰ جوزا (خُرداد) ۱۳۹٣

 

بونگارد-لوین[1] و ادوین گرانتوفسکی[2]

 

پدیده های قطبی:

هرگاه با دقت با چکامه های حماسی هند[3]و با تاریخ های دلچسپ روایات مقدس هندی ها آشنا شویم، با اطلاعات بس دلپذیر اما در نگاه نخست شگفتی برانگیز و باورنکردنی یی بر خواهیم خورد. در این آثار، پدیده هایی شرح داده شده اند که ویژه مناطق ارکتیکی اند و برای هند بیخی غیر عادی و مختص نواحی آسیای جنوبی نمی باشند – مانند پنداشت ها در باره ستاره ثابت قطبی، در باره شب های سرد و درازی که شش ماه به درازا می کشند و روزهای درازی که نیم سال آزگار طول می کشند.

 

راویان عهد قدیم و داستانسرایان در باره کشوری می سرودند که در آن آفتاب تنها سال یک بار طلوع می  کند- جایی که شش ماه شب و شش ماه روز است.

 

آواز خوانان حماسه سرا، بارها از پرنده مقدس گارودا (Garuda)  نام می بردند که پیش از آن که بر سر بال های خود زاهد گوشه نشین (hermit) را که در جستجوی هفتصد اسپ سفید ماهتابی بود، به همراه بیاورد، به او در باره چهار کشور جهان از جمله هم در باره کشوری که در شمال واقع است و در آن «هفت ریشی» (هفت خردمند) الهه اروندهاتی (Arundhati) و سواتی (که پیوسته پیرامون ستاره قطبی محکم شده در آسمان (دهروا) چرخ می زنند)، بسر می برند؛ حکایت نموده بود.

در این جا:

-  هفت ریشی- هفت ستاره بزرگ، پیکره سپهری (صورت فلکی  constellation کوکبه، گردایه، خوشه، برج، کانون ستاره یی) خرس بزرگ (دب اکبر)،

-  (ریشی ها- خردمندان، axetil، پدران مقدس، خدایانی که در آسمان بسر می برند)؛

-  اروندهاتی- پیکره سپهری یا کانون ستاره یی کاسیوپیا  یا ذات‌الکُرسی، خداوند کرسی یا کاسیوپیا (به انگلیسی: Cassiopeia،

-   سواتی- ستاره روشن در پیکره سپهری گاوران (constellation Bootes) یا پیکره سپهری (صورت فلکی یا کانون ستاره یی) برساو وش (Perseus).

 

دیدن این ستارگان، بر فراز افق (در بالای سر) تنها در مناطق شمالی ممکن است. در مناطق شمالی تر از 55-56 درجه عرض البدهای شمالی، آن هم در زمستان در جریان یک شب کانون های ستاره یی یا پیکره های سپهری یاد شده بی آن که پشت افق بروند. گو این که ستاره قطبی را می توان مرکز آن  پنداشت.

 

کسانی که در هند بوده اند، می دانند که تنها در نواحی شمال آن کشور، کانون ستاره یی دب اکبر را می توان بسیار پایین بر فراز افق دید. در جنوب هند، این پیکره سپهری اصلا پشت افق پنهان می گردد و دیده نمی شود. در این میان، در متون مقدس کهن هند، بارها گفته می شود که «دب اکبرِ خوشنما در بالای آسمان قرار دارد». مطابق سروده های حماسی- در جایی که در آن آفریدگار کبیر- برهما دهروا- ستاره قطبی را محکم نمود و در مرکز جهان و آسمان ها قرار دارد». چنین پدیده یی، به گونه یی که روشن است، تنها ویژه نواحی شمالی قطبی (در قطب شمال، ستاره قطبی مستقیما در اوج ایستاده است).

 

«در آن جا، در کشور افسانه یی شمال، جایی که بر فراز آسمان این پیکره سپهری دیده می شود، ده اپسراس(apsarasc) زندگی می کنند که زادگان رنگین کمان اند.

اسپراس ها- آبنماهای درخشانی اند و این ده که زادگان رنگین کمان اند، با رنگ های دل آویز می توانند به گونه شاعرانه درخشش شمالی باشند».

 

آفرینندگان روایات هندی، در باره «آب های دربند» در باره آب هایی که اشکال قشنگ به خود گرفته و فرو نمی ریزند»، یاد آور می شوند. این ها شاید آب های یخبسته باشند. در مهاباراتا در باره این آب های یخبسته درست، هنگام شرح و وصف کشوری سخن به میان می آید که در آن آفتاب برای شش ماه طلوع می کند. 

 

میهن ارکتیکایی در ویداها:

این چنین آوندهای ادبیات هندی، شماری از دانشمندان را به آن نتیجه رساندند که میهن نخستین هندی ها گویا در آن سوی مدار قطبی قرار داشته بود. گاهی موقعیت این «میهن» بیشتر دقیق تر معین می گردید- در کرانه های دریای سرد سفید یا در سیبیری و...

 

شماری از سر های بیش از حد پر شور، این میهن را حتا در خود مرکز قطب شمال جا می دادند.

 

یکی از اصلی ترین بانیان «تیوری قطبی» پیدایش هندی ها، بال گنگادهار تیلاک (1856-1920)،- رجل سیاسی سرشناس هند بود. به سال 1893، در بمبی، کتاب او به نام «اوریون» (صورت فلکی یا پیکره سپهری «جبار») به چاپ رسید و پس از ده سال، مونوگرافی مفصل او- «میهن ارکتیکی در ویداها». تالیک در بسیاری از آثار خود، به فرهنگ هند، از جمله قدیمی ترین مراحل تاریخ کشور پرداخت.

 

او که مخالف سرسخت و دو آتشه سلطه انگلیس در هند بود، و در برابر مواضع تاریخنگاری مستعمراتی انگلیس (که به ارثیه فرهنگی هند به دیده تحقر می نگریست) می نوشت و می کوشید بومی بودن و خود ویژه بودن تمدن قدیم هند را اثبات نماید.

 

آثار تالیک، و پیروان او، دارای اهمیت بزرگی برای باروری و شکوفایی خودشناسی ملی خلق هند و ترقی علم در هند بودند. همراه با آن، در آثار آن سال ها، شمار فراوان بزرگنمایی ها، بی دقتی ها، لغز ش ها و مواضعی جا داشتند که کنون در پیوند با دستاورد های علوم معاصر بایسته است از آن ها بگذریم.

 

کنون از زمان چاپ کتاب بالیک زیر نام «میهن ارکتیکی در ویدا ها» هشتاد سال آزگار گذشته است. اما تا همین اکنون هم در میان دانشمندان هندی، تیوری خاستگاه ارکتیکایی هندی ها، مدافعان سرسخت و پیروان آتشینی  دارد. حتا در کنگره های جدی علمی، کنون هم بارها اظهاراتی شنیده می شود دال بر این که نیاکان هندی  ها از گستره قطبی به این سرزمین آمده بودند.

 

تالیک با مطرح ساختن تیوری ارکتیکایی، بر شماری از برداشت های دانشمندان علوم طبیعی معاصر خود (زمین شناسان، دیرین شناسان، اخترشناسان) مبنی بر این که اوضاع  اقلیمی و طبیعی پیکره های قاره ها در جریان اعصار مختلف تاریخ زمین دستخوش دگردیسی های بنیادی گردیده اند، تکیه داشت. مطابق این دیدگاه ها، در دوره های پیش از یخبندان و بین یخبندان ها، اقلیم نواحی ارکتیکایی، گرم بود و مساعد برای نموی جهان دیگر گیاهان و رستنی ها و جانوران، و نیز برای انسان و توسعه تمدن آن. در این حال، تالیک از تیوری مُد روز آن روزگار،- تیوری پروفیسور اورین امریکایی در باره میهن نخستین  انسان در گستره ارکتیکا الهام  می گرفت.

 

تالیک، از همین منظر، داده های ادبیات هندی قدیم را تجزیه و تحلیل می کرد. در گام نخست، ویدا ها- قدیمی ترین اثر مقدس هندی ها را. بر اساس ویدادها، او می خواست ثابت بسازد که نیاکان هندی ها در دوره های پیش از یخبندان و بین یخبندان ها، در نواحی ارکتیکایی بسر می بردند و سپس تقریبا ده- هشت هزار سال پیش (او آخرین دوره یخبندان را همانا همین 8-10 هزار سال پیش تخمین می زد)، زیر تاثیر سرما، به سوی جنوب به راه افتادند. این برداشت ها، بیش از نیم قرن پیش انجام گرفته بودند.

 

آیا کنون هم می توان بر چنین دیدگاه ها پا فشرد؟ آیا همین گونه، بایسته است به تیوری تالیک، کنون، هنگامی که علوم طبیعی و دقیق، مواد دیگری را در دست دارند، و تاریخ های دیگری را مطرح می سازند، برخورد کرد؟

 

سخن بر سر این نیست که دوره های پیش از یخبندان و بین یخبندان ها به کدام زمان مربوط می گردیدند، چگونه تغییرات شرایط اقلیمی را در این یا آن جای کره زمین درک کرد؟ چگونه از دیدگاه دانش امروزی اطلاعات هندی ها را در باره وضعیت و حرکت ستاره ها در سپیده دم تاریخ آن ها ارزیابی کرد؟

 

این ها، پرسش هایی اند که به آن ها هم علوم طبیعی و هم علوم دقیق پاسخ های گوناگون می دهند. مهم ترین چیز- برداشت هایی اند که به آن ها چنین علومی چون تاریخ، باستان شناسی، زبان شناسی مقایسه یی، اتنورگرافی تاریخی می رسند. البته، در این جا هم چیزهایی بسیاری هنوز گنگ مانده اند، فرضی اند و متناقض.

 

 به کمک حقایق علمی، می توان در باره عرصه های مشخص بودوباش آغازین نیاکان هندی ها، در باره زمان های تشکل و مهاجرت آنان به گونه جدی به کنکاش پرداخت. اما بیخی روشن است که کنون سخن می تواند نه بر سر نواحی قطبی و نه چنین زمانه های بسیار دور مانند دوره های یخبندان باشد.

 

در روزگار ما، بسیاری از آن داده ها و نیز آثار ویدایی و حماسی هند (که تالیک آن ها را چونان آوندهای مستقیم بودوباش هندی ها در ارکتیکا ارزیابی می کرد)، به گونه دیگری درک می گردند.

 

افسانه و واقعیت:

 هر چه هست، در آثار ادبیات قدیم هندی چنین اشاره هایی موجود است که دشوار است آن ها را به گونه دیگری ارزیابی کنیم جز آن که بازتابی بوده باشند از پنداشت ها در باره مناطق ارکتیکایی. برای مثال، اطلاعات یاد شده در باره شب  ها و روزهای قطبی.

 

به ویژه، چگونه می توان موجودیت این تصورات را نه تنها در تفاسیر نجومی و دیگر تاویل های علمی که می توانستند به گونه مشروط چونانِ تراوش های فکری دانشمندان آن برهه و نیز در یادمان های بارها دیرین تر هندی باشند، درک کرد و توضیح داد. تنها به چند تا از اطلاعات منابع هندی رو می آوریم: باهاسکارا آچاری- دانشمند  قرون وسطایی هند، در اثر نجومی خود نوشت که در نواحی قطب شمال، «نیم سال روز و نیم سال دیگر، پیوسته شب است». در اثر نجومی قدیمی تر از این-«سوریا- سیدهانتا» اطلاع داده می شود که در این نواحی «خدایان آفتاب را پس از یک طلوع در جریان نیم دوران دوره یی آن می بینند».

 

داده های همانندی هم در دیگر آثار علمی و متون مذهبی دوره های قدیم و قرون وسطایی بازتاب یافته است.

 

جالب است که این اطلاعات به گونه مفصل در بخش ویژه اثر بنیادی «هند» [تحقیق مال اللهند] نوشته اندیشمند کبیر آسیای میانه– پور ورجاوند خوارزم- بیرونی (973-1048) بررسی گردیده اند. بیرونی با شیفتگی و کنجکاوی به علوم مختلف  دلچسبی می گرفت. از خامه او آثار بسیاری تراویده اند- در عرصه های ریاضی، تاریخ، جغرافی، کانی شناسی، فیزیک، اخترشناسی و...که آمیزه یی از دستاوردهای معاصر او بودند. بیرونی که در دامان سنت های اسلامی و تعالیم همان وقت پرورش یافته و بار آمده بود، همراه با آن، دلچسبی فراوانی به فرهنگ های بیگانه نشان می داد. به ویژه به فرهنگ هند. بیرونی زبان سانسکرت را آموخت و پیگیرانه با بسیاری از آثار مذهبی- فلسفی و علمی هند آشنا شد و با پاندیت ها هندی- دانایان سنت های فرهنگی هند، به مناظره و گفت و شنود می پرداخت.

 

اثر دایره المعارفی بیرونی در باره هند – تحقیق ماللهند در عمل دانشمندان خاور نزدیک و میانه را با دستاورده های برجسته تمدن هندی که پور بزرگ خوارزم به آن ارج عمیق قائل بود، آشنا ساخت.

 

شناخت بیرونی، از منابع هندی شگفتی برانگیر اند. او بارها از «برهما سیدهانتا»- اثر برهماگوپتا (زیینده اوایل سده هفتم میلادی- از بزرگترین ریاضی دانان هند قدیم)،  نقل قول می کند. بیرونی گفته های این دانشمند را در باره فرشتگانی می آورد که در جایی بسر می برند که گویا شش ماه روز و شب های شان هم شش ماه است.

 

بیرونی همچنین برش هایی از اثر  اخترشناس هند قدیم- آریابهاتا (سده پنجم) را نیز نقل قول می کند که طبق آن، این سرزمین- پادشاهی فرشتگان «در گستره سرد واقع است». «شمال تر از هرجای زمین». هم براهماگوپتا و هم آریابهاتا می توانستند از تیوری کروی بودن زمین الهام بگیرند و منطقه مورد نظر را که در آن روز و شب شش ماه طول می کشد، در ناحیه قطب شمال جا بدهند.

 

اما علمای هوادار اندیشه مسطح بودن زمین هم در باره همان سرزمین های شمالی مطالبی می نوشتند. هر چه بود، هم اطلاعات برهماگوپتا و هم آریابهاتا در باره پدیده هایی که ما می توانیم آن ها را «شب های قطبی» و «روزهای قطبی» بنامیم، در گام نخست، چونانِ ره آورد پندارهای پا گرفته و ریشه دار در ادبیات هند در باره کشوری واقع در شمال اقصاء، ارزیابی می گردند.

 

تصادفی نیست که هر دو دانشمند، آن سرزمین را به نام «سرزمین فرشتگان» یاد می کنند و در متن داوری های خود کلمه «گویا» یا «گو این که»  را می افزایند. این به گمان غالب، مفهوم سنتی یا نماد پذیرفته شده یی است که بیرونی به آن بذل توجه نموده بود.

 

در فصل «در باره انواع مختلف شباروز و در باره روزها و شب ها»، او تصورات هندی ها را در باره «شبانه روزهای انسانی» (که متشکل بر روزها و شب های عادی اند)، در باره «شباروزهای نیاکان» و «شباروزهای دیوها» (شباروزهای خدایان) که یک سال آزگار ادامه می یابد و متشکل است بر روزها و شب ها که هر کدام نیم سال خورشیدی به درازا می کشند، می آورد. آریابهاتا و دیگر دانشمندان هندی هم در باره « شبانروزهای خدایان» نوشته اند.

 

بهاسکارا- آچاری، با سخن گفتن از سرزمین شمالی- «جایی که نیم سال روز دوامدار و نیم سال شب دومدار» است، چنین روزهایی را «روزهای خدایان» می نامد. او می گوید که در آن جا موجودات مقدس آفتاب را در جریان شش ماه می بینند، هنگامی که خورشید در حوالی جو شمالی می چرخد، از این رو، مسیر خورشید در این دوره به  نام «اوتارایانا» یاد می شود- یعنی «راه شمالی».

 

در برخی از منابع هندی به عنوان همتاواژه «اوتاررایانا» از واژه «دیوایانا» (راه خدایان) کار گرفته می شود. این تصور به زمانه های بارها پیشتر تا عصر شکوفایی ریاضیدانان و اخترشناسان هندی سر می کشد.

 

افزون بر این ها، اطلاعات همانند را می توان در دیرین ترین یادمان های ادبیات هند - مجموعه سروده های مقدس «ریگویدا» یافت که دست کم هزار سال پیش از میلاد تدوین شده بودند.  بایسته است، البته، که بار این متون مذهبی را در نظر گرفت. آن ها هدف بیخی مشخصی دارند- نیایش به درگاه خدایان، ستایش از آنان و فراخواندن آنان به کمک برای دست آورن نعم معینی: دارایی، تندرستی، در امان ماندن از شر دشمنان. افزون بر این ها، مفهوم بسیاری از پاره های سروده های ریگویدا تا همین اکنون هم به کلی روشن نشده اند. دانشمندان در درک بسیاری از سروده ها  در کل اختلاف نظر دارند.

 

و ما نمی توانیم با اطمینان تایید نماییم که چه وقت در ریگویدا در باره پایان دوره تاریکی و آغاز «راه خدایان» (دیوانایا) یعنی زمان های روشن سخن رانده می شود.  یا نزدیک شدن یا فرا رسیدن «راه های خدایان» یا دمیدن سپیده، مگر در این جا سخن بر سر همانا آن «راه خدایان» است، هنگامی که خورشید در جریان نیم سال غروب نمی کند.

 

اما عین مفاهیم، در ادبیاتِ از نظر زمانی متاخر تر نسبت یه ویدایی دیده می شود- برهمنها، ارانیاکها، اوپانیشادها، که قدمت آن ها تا میانه های هزاره یکم پیش از میلاد می رسد. در این آثار، ما اطلاعات بیشتر معین تری را می یابیم: - این «راه خدایان»، شب- «راه نیاکان»، «هنگامی که خورشید به سوی شمال می چرخد، در جو شمالی قرار می گیرد، در میان خدایان، هنگامی که به سوی جنوب می چرخد، و در جو جنوبی قرار می گیرد- در میان نیاکان»؛ «راه خدایان» (دیویانا)، یا «راه شمال» (اوتارایانا)، از اعتدال بهاری آغاز می گردد.  و دیگر نشانه های  بیشتر مشخص تر: «سال– یک روز خدایان است» که متشکل است بر روز و شب. این که زیر چنین تعریفی چه چیزی درک می شود؟ از قطعه زیر دیده می شود «قوانین مانو» : «شب و روز خدایان- یک سال به درازا می کشد که به دو بخش تقسیم می شود: روز- دوره حرکت خورشید به سوی شمال است و شب – دوره حرکت خورشید به سوی جنوب».

 

«قوانین مانو» - مجموعه یی از موازین اخلاقی- حقوقی بودند که در سده دوم پیش از میلاد، تدوین گردیده بودند. هدف از این قوانین،- به گونه دقیق، انتظام بخشیدن به زندگانی خصوصی و اجتماعی هندیان بود. با این هم، در این اثر هم این گواهی دلچسب، مشاهده می شود.

 

اطلاعات همانندی را همچنین در چکامه های حماسی می یابیم، اما در این جا، این اطلاعات، بخش جدایی ناپذیر داستان های افسانه یی در باره قهرمانان، حوادث و کشورها اند. این هم یکی از حکایات در باره کشور افسانه یی در شمال دوردست، جایی که «خورشید در آن به سوی تاریکی می رود و از آن جا می برآید. طلوع و غروب خورشید پرتوفشان، راندن تاریکی از سوی آن، شوالیه های فرزانه که شب و روز برای شان برابر با یک سال بود».

 

در این کشور، جایی که قهرمانان مهاباراتا بسر می بردند، می توان دید که دب اکبر چگونه بر فراز بام آسمان می برآید («هفت ریشی (خردورز) ربانی به ریاست واسیشتها»)[4]

 

چگونه این پیکره سپهری (صورت فلکی) همراه با دیگر کانون های ستاره یی پیرامون ستاره قطبی محکم شده در آسمان می چرخند. این هم حکایت دیگری در باره همان کشور اسرارآمیز: در این جا، «نیم سال آفتاب زرافشان می برآید» و آب های ایستاده، اشکال گوهرهای قشنگ را به خود می گیرند».

 

این گونه، در برابر ما نه اطلاعات تصادفی و پراکنده، بل که سنت محکم و پایای روایات و دایره معینی از پنداشت ها قرا دارند. اما نمی توان متوجه نشد که برای آفرینندگان متون مقدس، برای قصه پردازان حماسه ها در هند، این تصورات دارای پشتوانه و پیشینه واقعی نبوده اند. این تصورات در برابر ما به عنوان عناصر اسطوره برآمد می کنند و یا دیگر نمادهای افسانه یی و سوژه ها مرتبط اند.

 

نمادهای قطبی بیشتر در پیوند با حکایات در باره خدایان قهرمانان افسانه یی و جاودانگی آنان آورده می شوند.

 

بی مهابا یک پرسش مطرح می گردد: آیا این «پنداشت های قطبی» زاییده و آفریده تخیلات مولفان آن نبوده اند- درست مانند خدایان پرسناژ های افسانه یی و زندگی در آن سوی دیاران دیگر؟ آیا محک ها و معیارهایی اند که اجازه بدهند در افسانه ها، مطالب راستین را از مطالب خیالی و آن چه را که گفته می شود، از ممکنات تفکیک کرد؟

 

در این جا، در برابر ما مساله جالب و پیچیده یی قرار دارد که با آن پژوهشگران چنین به کثرت بر می خورند- مساله مناسبات افسانه ها و واقعیات، حکایات و حقایق.

 

آریایی ها:

پیش از آن که به محتوای اسطوره ها بپردازیم، بایسته است به فاکت های تاریخی رو بیاوریم. علم ثابت ساخته است که در تشکل توده های کنونی هندی، نقش بزرگی را قبایلی که زمانی به هند آمده و خود را آریایی می خواندند، بازی نموده بودند.  این قبایل، با پخش شدن در گستره شمالی هند، با باشندگان بومی آمیزش یافتند و آنان را اسیمیله کردند. به زبان و لهجه همین آریایی ها بود که سروده های ویدایی، مهابهاراتا و رامایانا و شمار بسیار دیگر از آثار ادبیات کهن هند تدوین یافتند.

 

زبان ها و لهجه های این قبایل آریایی، شالوده چنین زبان های معاصر هند، پاکستان، بنگله دیش و سریلانکا، مانند هندی، اردو، بنگالی، سینگالی، مرهته یی، گجراتی، سیندهی و.... را می سازند.

 

این زبان ها همره با زبان های ایرانی، شاخه هندوایرانی گروه زبان های هندواروپایی را می سازند. این گروه- یکی از پرشاخ و برگ ترین خاندان های زبانی جهان است که زبان های سلاوی، ژرمنی، رومنی، لیتوانی، و لاتویایی، یوانی باستان و شمار دیگر از زبان های زنده و مرده را در بر می گیرد. در این زبان ها، همین اکنون هم همانندی های بسیار وجود دارد. [5]

 

روشن است این زبان ها در اعصار قدیم (هنگامی که قبایلی که به زبان های هندواروپایی سخن می گفتند، در همسایگی بلافصل با یک دیگر زندگی می کردند و به باور برخی از دانشمندان- گروه یگانه قبایل دارای زبان واحد را می ساختند) از این هم بیشتر با هم نزدیک بودند.

 

خویشاوندی نزدیک زبان های هندواروپایی هنوز در نیمه نخست سده نزدهم هنگامی که مبانی رشته درخشان علم زبان شناسی– زبان شناسی مقایسه یی هندواروپایی ریخته شد، به اثبات رسیده بود.

 

اسلوب تدوین شده جدی علمی از سوی این دبستان، امکان داد بسیاری از قانونمندی ها در توسعه زبان های جداگانه در مراحل مختلف تاریخ آن ها و سیستم مناسبات متقابل نمایندگان خانواده بزرگ زبان های هندواروپایی با یک دیگر ر ا تثبیت نمود.

 

با بهره گیری از روش مقایسه یی- تاریخی، دانشمندان برای مثال تثبیت نمودند که چگونه برخی از کلمه های در گذشته ناآشنا در شماری از زبان های مرده و یا کمتر ناشناخته، تلفظ می شده اند.

 

درستی این نتیجه گیری های تیوریک (نظری)، بارها به گونه غیر مستقیم با کاوش های باستان شناسی تایید گردیدند که به علم، متون نو حاوی این کلمه ها را اهدا کردند. متد مقایسه یی تاریخی امکان داد چنین زبان هایی مدت ها پیش نابود شده و فراموش شده چون زبان هیتی ها را کشف و درک کرد که در هزاره دوم پیش از میلاد، در آسیای صغیر رواج داشت و هیتی ها با آن با فراعنه مصر به مبادله نامه ها و عقد سازشنامه ها می پرداختند و یا زبان تخاری ها را با متون آن که در میان ماسه های آسیای میانه  کشف شدند، یا زبان باکتریایی (باختری) که یادمان های آن تنها در سال های اخیر کشف شدند و با آن در مناطق جنوب خاوری آسیای میانه و افغانستان در عصر شاهنشاهی کوشانیان (که در آغاز عصر میلادی، زمین های پهناوری را در هند و آسیای میانه زیر فرمان داشتند) سخن گفته می شد.

 

نتیجه گیری های زبان شناسی مقایسه یی- تاریخی در باره خویشاوندی و تناسبات زبان های توده های هندواروپایی، یک رشته کامل مسایل تاریخ بسیار قدیم این توده ها را، خاستگاه آن ها را، شیوه بودوباش، ساختار اجتماعی- سیاسی، جوامع و فرهنگ شان را پیش کشیدند. جای مرکزی را در این میان، مساله جا و زمان بودوباش باهمی توده های هندواروپایی، یعنی میهن نخستین شان می گیرد.

 

بدون نتیجه گیری های کم و بیش معین در این موضوع، حل نهایی چه مسایل یاد شده وچه شمار بسیاری مسایل مهم علمی ناممکن است. نه تنها تاریخ دانان و زبان شناسان، بل نیز باستانشناسان (در گام نخست آنانی که دلچسب ترین یادمان های برخی از فرهنگ های کهن را در گستره شوروی – خاستگاه و زیستگاه بسیاری از توده های هندواروپایی، تحقیق می کنند)، در انتظار پاسخ به پرسش مطرح شده اند.

 

قبایل آریایی آمده به هند، از لحاظ زبانی و فرهنگی به ویژه به قبایل گروه ایرانی نزدیک بودند. هم هندی ها و هم ایرانی ها در سپیده دم تاریخ خود، یک ایزد را می پرستیدند- میترا را که نسبت به آدم ها مهربان بود و ایندیرای آذرخش افکن را که حامی رزمندگان دلیر بود.

 

آن ها سرودهای مذهبی همانندی را  می خواندند. افسانه ها و اسطوره های همانندی را سینه به سینه  حفظ نموده بودند.  داستان های مشابهی را در باره قهرمانان دوست داشتنی حماسی خود می شنیدند. در مراسم  و جشن ها، کاهنان شان سومای نشه آور – باده مقدس خدایان و جاودانگان را تهیه می کردند. بهترین رزم آوران آن ها سوار بر ارابه های جنگی سبک، دشمنان را در نبردها در هم می کوبیدند  و در ایام صلح، جشن ها و آیین های شادمانی بر پا می داشتند.

 

ساختار اجتماعی این قبایل به گونه شگفتی برانگیزی با هم مشابه بودند- تقسیمات اجتماعی به سرشناسان جنگی، کاهنان و... داشتن هنجارهای حقوقی همانند. هر یک از گروه های یاد شده، با رنگ معینی مشخص می شدند (کاهنان جامه های سپید داشتند و فرماندهان نظامی- جامه های سرخ...) هندی ها و ایرانیان، جهان را سه طبقه یی می پنداشتند- آسمان، زمین و لایه میان زمین  و آسمان. متون مقدس ویدایی در میان هندی ها و متون مقدس اوستایی- در میان ایرانیان، از دید زبانی، نمادهای اسطوره یی و بسیاری دیگر از سوژه ها، بسیار به هم نزدیک اند.

 

هم قبایل هندی و هم قبایل ایرانی، خود را آریایی می خواندند و کشور خود را کشور آریایی ها می نامیدند. جا دارد یادآور شویم که تعمیم دادن واژه «آریا» و «آریایی ها» در ادبیات روسی برای همه توده های هندواروپایی، بر شالوده و پشتوانه علمی استوار نیست. تنها کاربرد مستدل این واژه ها برای تشخص قبایل و توده های هندوایرانی مدلل و موجه است- چنانی که آن ها در ادبیات علمی به همین نام یاد می شوند.

 

کلمه های آریایی و آریا به عنوان نام های خودی، به گونه معین تنها در زبان های هندوایرانی دیده می شوند. آفرینندگان ویداها و سروده های حماسی هندی، تدوین کنندگان اوستا و مولفان سنگ نبشنه های کهن پارسی، خود را به همین نام آریایی می خواندند. نام های بسیاری از قبایل و مناطق ایران و هند ریشه  در کلمه آریا دارند. بخش مرکزی هند، وادی مقدس کنگا در عهد باستان آریاورته (کشور آریایی ها) خوانده می شد. نام ایران نیز برگرفته از همین آریا است.

 

همه مشترکات برشمرده، میراث آن عهد کهنی اند، که نیاکان قبایل هندی و ایرانی در کنار یک دیگر در حدود گستره واحدی می زیستند. این نتیجه گیری – مساله یی که در علم از سوی همه پذیرفته شده است، برخاسته از واقعیات تاریخی «وحدت هندو ایرانی» اند. اما این که میهن نخستین آریایی ها در کجا واقع بود، - مساله یی است که تا کنون حل نشده است و  جر و بحث های گرمی را برانگیخته است.  این مساله به گونه بلافصل مرتبط است به مساله عمومی منشای نیاکان توده های هندواروپایی در کل. اما حل این مساله هم هنوز می تواند صرف به صورت عمومی مطرح شود. 

 

مقایسه داده های زبان های مختلف هندواروپایی امکان می دهند به اندازه معینی جهان گیاهی- رستنی و جانوری، اوضاع اقلیمی و لندشافت مناطقی که در آن نیاکان توده های هندواروپایی می توانستند در دوره بودوباش مشترک شان، زندگی کنند، را احیاء کرد. این مواد و مدارک وادار می سازند هم مناطق همجوار با آن را و نیز نواحی گرم آسیای جنوبی و دریای میانزمینی (مدیترانه ) را کنار گذاشت.

 

بایسته است همین گونه، چنین مناطق گسترش توده های هندواروپایی را در دوره تاریخی – از قبایل سلت بریتانیا و..... گرفته تا آریایی های هند در نظر گرفت. اما با این هم، این گونه داده های زبان شناسی مقایسه یی و باستان شناسی اجازه نمی دهند دقیقا دریافت که میهن نخستین هندواروپاییان در کجا واقع بوده است. این میهن را هم در اروپای مرکزی، هم در بالکانات و هم در شمال دریای سیاه، هم در استپ های جنوب روسیه و پیشتر در خاور- در قزاقستان و آسیای میانه می جویند. هر کدام از این تیوری ها، هواداران سرسخت خود را دارند با آوند های خود شان و دلایل خود شان.

 

عهد یگانگی هندواروپایی سر به زمانه های بسیار دور می کشد. پسان تر، بعد از فروپاشی این یگانگی، گروه های محتلف قبایل هندواروپایی در سرزمین های بس پهناوری پراکنده شدند و سر از نو، کنکاش هایی در باره آن صورت می گیرد که چه وقت و در چه سرزمین هایی، تشکل نیاکان توده های آریایی جدا شده از وحدت هندواروپایی صورت گرفته بود.

 

میهن نخستین آریایی ها را همین گونه، در مناطق بس گوناگونی جا می دهند – از مناطق سفلای رود دانیوب و اروپای خاوری گرفته تا آلتای  و مرزهای هند.

 

تیوری خاستگاه آسیای میانه یی آریایی ها به ویژه معروف است. هواداران فزونشمار این تیوری می پندارند که همو آسیای میانه جای تشکل قبایل آریایی، کانون تمدن آن ها  و فرهنگ معنوی شان و حماسه های شان بود.

 

در هندوستان حتا عقیده یی هست در باره آن که هند دیرین ترین منطقه بودوباش آریایی ها بوده است. اما چنین چیزی آشکارا با داده های علمی، از جمله در باره گسترش قبایل هندو اروپایی که آریایی ها از  جمع آن ها برخاسته بودند، در  تناقض است. ایران را هم نمی توان میهن آریایی ها شمرد. در هزاره دوم پیش از میلاد، در گستره ایران کنونی، باشندگان دارای خاستگاه های تباری، بیخی دیگری بودوباش داشتند. تنها پسان ها به این جا قبایلی پدیدآمدند،که به زبان ها و لهجه های ایرانی سخن می گفتند و خود را آریایی می خواندند. و لیکن، این که قبایل آریایی از کجا و از کدام راه ها به ایران آمده بودند، تا کنون به پیمانه بسنده روشن نیست.

 

کنون، به گروه توده های ایرانی- پارس ها، تاجیک  ها، کرد ها، اوست ها و شماری از توده های دیگر، تعلق دارند. اما در زمانه های قدیم، گستره بودوباش قبایل ایرانی بارها پهناورتر از امروز بود. این گستره، ساحه یی را از شمال دریای سیاه تا ترکستان خاوری در بر می گرفت.

 

اسکیت ها:

در بسیاری از نواحی اوکرایین، قزاقستان، دشت های ولگا- اورال و آلتای، می توان گورگان های قدیمی را دید که متعلق به اسکیت ها و قبایل خویشاوند با آن ها بودند. به یاری کاوش های گورگان های اسکیت ها، مواد بس ارزشمندی به دست آمده است که امکان می دهند در باره شیوه زندگانی، ساختار اجتماعی، پندارهای مذهبی، فرهنگ و هنر باشندگان قدیم این سرزمین داوری کرد.

 

در موزه های کشورهای مختلف، به ویژه در کاخ موزه ارمیتاژ (در سانکت پتربورگ) و گنجینه زرین آن، یادمان های هنری به دست آمده از گورگان های اسکیتی نگهداری می شود. بسیاری از آن ها به استیل یا سبک نامهناد «جانوری» (فیگورها یا هیکل ها یا تصاویر جانوران) ساخته شده اند. برخی از این ساخته های جالب، ببینندگان را با هنروری و اوستادی آفرینندگان خود، برازندگی، زیبایی و پرداز خود در شگفتی اندر می سازند. دلچسبی به این یادمان ها هم در میان کارشناسان و هم در میان  محافل گسترده کسانی که به هنر ارزش و بهای فراوان می دهند، بسیار است. مگر، تا کنون پاسخ نهایی به پرسش ها در باره خاستگاه ها و راه های تکامل و منشای اولیه این هنر ها داده نشده است.

 

یادمان های سبک جانوری هنوز در سده های هژدهم –نزدهم به پیمانه گسترده پس از بازیافت های باستان شناسان در گورگان های بزرگ اوکرایین و قفقاز شمالی شناخته شده بودند. در جریان زمانی دراز، بسیاری از دانشمندان می پنداشتند که این یادمان ها برای اسکیت ها و رهبران شان از سوی استادان یونانی شهرهای کرانه های شمالی دریای سیاه و گاهی هم خود بومی ها تهیه می شدند.   

 

اما یافته های نمونه های این سبک به گستره اوکرایین و شمال قفقاز محدود نمی شود. منطقه گسترش آن ها به دوردست ها در خاور تا آسیای میانه، پامیر، آلتای و سایان پهن می باشد. در آلتای به یُمن یخبندان های دایمی، زیر دیواره های سنگی بناهای گورگان ها نه تنها اشیای فلزی، بل نیز مصنوعات ساخته شده در سبک جانوری، تصاویر شگفتی برانگیز به روی اشیایی از چوب، چرم و پارچه ها و حتا به روی اجساد خالکوبی شده رهبران حفظ گردیده اند.

 

هر کشف تازه، چنین بر می آید که پژوهشگران را به سوی رخنه و نفوذ به اسرار هنر اسکیتی می کشانند. مگر، دیدگاه ها در باره منشای آن، متنوع  باقی مانده است.

 

به سال 1947 در نزدیک زیویه در خاور شهر سقز در شمال باختری ایران، پس از توفان و بارش سنگین و وزش بادهای تند و روان شدن سیل، بخشی از یک تپه فرو ریخت. باشندگان بومی در فردای آن، در آن جا شمار فراوان اشیای زرین و سیمین و ساخته هایی از عاج فیل را یافتند. این بود که بازار کندوکاو های خود سرانه و خرید و فروش اشیای عتیقه در آن جا گرم شد. با این  هم، موزه تهران موفق شد بخش شایان توجهی از اشیای به دست آمده را بخرد و گرد بیاورد. اما شمار بسیار دیگر از این اشیای بینظیر هنری برای فروش به امریکا و اروپا برده شدند. به باور شماری از دانشمندان، اشیای یافت شده که به نام «گنجینه سقز» شهرت یافته است، در اصل مربوط به آرامگاه یکی از پیشوایان برجسته بود که در اوخر سده هفتم پ.م. در این جا به خاک سپرده شده بود. او کی بود؟ چه کسی را می توان سازنده یادمان های هنری پیدا شده دانست؟ این ها پرسش هایی بودند که در برابر پژوهشگران قرار گرفته بودند. 

 

محل یاد شده در آن هنگام، در گستره پادشاهی مانی قرار داشت- همسایگان و حریفان آسوری های مخوف. شمار بسیاری از اشیای «گنجینه»، آشکارا به پیوند آن ها با آسوری ها گواهی می دهند. گروه دیگری از اشیاء با سنت های بومی ساخته شده بودند. اما شگفتی زدگی دانشمندان وقتی هویدا شد که چنین برآمد که بسیاری از اشیاء دارای انالوگ های بیخی دیگری برآمدند – در  جهان اسکیت  ها و برخی از آنان از روی سیمای کلی خود تقریبا  نقاشی ها و ویژگی های گورگان های اسکیتی اوکرایین و قفقاز شمالی را تکرار می کنند. [6]

 

از روی منابع هر چند هم انگشت شمار مکتوب، مدت ها پیش روشن شده بود که اسکیت ها در سده هفتم پیش از میلاد، به آسیای صغیر آمده بودند. نظر به حکایت هرودوت (در سده پنجم پ. م.) آن ها از راه قفقاز به این جا آمده بودند- از راه کرانه های دریای کسپین. دولت های قدیم خاور زمین، از همان آوان پدیدآیی اسکیت ها، قدرت رزمی سواره نظام اسکیت ها را احساس کرده بودند. سواران اسکیتی به گونه ناگهانی به جاهای مختلف پدیدار شدند- از ایران و آسیای صغیر تا مرزهای مصر- جایی که فرعون پاسامیتیک (Psamtik) برای اسکیت ها باج آورده بود. پادشاه آسوری ها اسرهادون asrhaddon (به عربی- اسرحدون) در پی اتحاد با اسکیت ها بود و می خواست دختر خود را به زنی پادشاه اسکیتی- پارتوت بدهد. مادها  و دیگر قبایل غربی هم  در وابستگی از اسکیت ها قرار گرفتند.

 

تسلط اسکیت ها بر آسیای صغیر به روایت هرودوت، آن گاه پایان یافت که پادشاه مادی- کیاکسر (585-625 پ. م.) با فراخواندن سران اسکیت در جشنی، خائنانه آنان را  سر به نیست کرد.

 

به گونه  دقیق روشن نیست که مرکز بودوباش اسکیت ها در هنگام لشکرکشی های شان بر آسیای صغیر در کجا قرار داشت. آیا در آن جا، کدامین کشور و دولت  و پادشاهی هم داشتند یا نه؟ متون آسوری بر حضور اسکیت ها در کشور پادشاهی مانوی گواهی می دهند. از همین رو، دانشمندان اکثر می پندارند که گنجینه سقز، آرامگاه یکی از رهبران اسکیتی بوده است.

 

 اشیای اسکیتی از «گنجینه»، آوند مهمی است به سود تیوری در باره ریشه های آسیای مقدمی هنر اسکیتی و سبک جانوری آن. مدافعان این تیوری می پندارند که مبانی سبک جانوری در دوره حضور اسکیت در آسیای مقدم از سوی آنان پذیرفته شده بود. سپس، بعد از بازگشت ایشان به میهن، سبک جانوری اسکیتی در سراسر جهان کوچروان استپ های اروآسیا پخش گردید.   

 

اما این دیدگاه، به هیچ رو، دیدگاه پذیرفته شده از سوی جمهور دانشمندان نیست. هواداران اندیشه دیگر، به موادی تکیه می زنند که در هنگام کاوش ها در مناطق خاوری «جهان اسکیتی» کشف گردیده اند. در این جا، بسیار دور از قفقاز و کرانه های دریای سیاه، یادمان های سبک جانوری شناخته شده اند و برخی از آنان، از گورگان های قزاقستان خاوری و تووا، از سوی دانشمندان یا قدمت سده های هفتم و یا حتا هشتم پ. م. تثبیت گردیده اند (مانند گورگان ارژن در تووا). از این رو، مخالفان فرضیه آسیای مقدمی تاکید می ورزند که منشای سبک جانوری اسکیتی به گونه مدلل تعامل آن را با آسیای صغیر توضیح می دهد. این سبک، از بخش ها و گوشه های مختلف جهان اسکیت ها بدون بستگی از لشکرکشی اسکیت های اروپایی به خاور نزدیک و تا بازگشت آنان به استپ های جنوبی روسیه، حضور داشت. مصنوعات اسکیتی «گنجینه سقز» چنین بر می آید که به فرمایش و سفارش پیشوایان اسکیتی تهیه شده بودند و یا هم مطابق سنت های موجود هنر اسکیتی ساخته شده بودند. درست مانند این  که پسا ن ها بسیاری از اشیا را برای اسکیت ها ساختند.

 

اما جرو بحث ها در این جا پایان نمی یابند. در مقابل آوندهای آورده شده در بالا، تاکید می ورزند که قدمت گورگان های قزاقستان خاوری و تووا بس گمانه یی و تخمینی اند و در آسیای صغیر، و به ویژه در غرب ایران،  اشیایی که با قدمتِ سده های نهم و هشتم کشف شده اند، به شکل همانند با ویژگی های سبک جانوری اسکیتی ساخته شده اند.

 

این گونه، مساله در باره ریشه های هنر اسکیتی در کل و سبک جانوری آن علی الخصوص، در باره مناطق و منشای پدیدآیی اولیه آن ها به پیمانه بسیار چونان معما مانده اند. چنین می نماید که سبک جانوری، تقریبا همزمان در سراسر گستره پهناور جهان اسکیتی پدید آمده باشد. مگر در این ساحات، هنوز یادمان های هنری یی که از روی آن بتوان به گونه مستقیم خصوصیات سبک جانوری را نتیجه گیری کرد، به دست نیامده است. شاید به این سبک، در قدیم ها موجود بود. اما پیش از این دوره ها در اشیایی که از چرم یا چوب ساخته می شد و یا هم به روی پارچه ها نقاشی و کنده کاری می شد. اما دردمندانه، چنین ساخته هایی حفظ نمی شوند و از همین رو هم نمی توان آن ها را در گورستان های کهن بازیافت. و یا هم  به راستی،  پیدایش سبک جانوری را بایسته است در گام نخست با حضور اسکیت ها در آسیای مقدم مرتبط دانست؟

 

در هر صورت، این یک فاکت است که در جنوب خاوری اروپا، سر از  اواخر سده های هفتم- اوایل سده ششم پ.م. اشیایی به سبک جانوری پدید می آیند. چنین ساخته هایی در گورگان های کرانه های شمالی دریای سیاه و حومه کوبان یافت شده اند- همراه با اشیای کشف شده در آن جا که برای سبک آسیای مقدمی (اورارتی، آسوری، مانی و...) تیپیک اند. این گورگان ها، چنین بر می آید که به روی آرامگاه های آن پیشوایان اسکیت ها که در گذشته به آسیای صغیر لشکرکشی نموده  بودند، برپا شده اند.

 

درست همین  قبایل جنوب خاوری اروپا و کرانه های شمالی دریای سیاه، خود را به نام اسکیت ها می خواندند (مردم آسیای صغیر هم ایشان را به همین نام  می شناختند). پسان ها، یونانیان این نام را بر دیگر قبایل استپ های اروآسیا که دارای شیوه زندگانی فرهنگ و اقتصادیات همانندی بودند، تعمیم دادند.

 

اسکیت های باشنده کرانه های دریای سیاه، اتحادیه های نیرومند سیاسی را به میان آوردند که در رهبری آن اسکیت های «قبیله شاهی»  قرار داشت. در اواخر سده ششم پ. م. داریوش یکم، پادشاه دولت نیرومند هخامنشی،  تلاش های نافرجامی را برای تسخیر کشور اسکیت ها به خرج داد.

 

به گزارش هرودوت،که بسیاری از حکایات او در باره اسکیت ها بود، داریوش با حمله بر سپاهیان اسکیتی، ناگزیر گردید سرانجام با گریز از دست آنان، جان خود را نجات دهد و زخمیان و بنه خود را در میدان کارزار رها کند و جا بگذارد.

 

اسکیت ها و سارمات ها، الن ها  و اوست ها:

هنوز در سده نزدهم میلادی کنکاش های داغی بر سر آن که اسکیت ها به کدام زبان سخن می گفتند، روان بودند. در پاسخ، گمانه زنی های بسیار مختلفی ارائه می شد. برای مثال، گفته می شد که اسکیت ها متعلق به توده های تورکی یا مغولی اند. اندک زمانی گذشت تا این که روشن گردید که زبان اسکیت ها متعلق به  شاخه هندوایرانی خانواده زبان های هندواروپایی است. در آغاز، چنین نتیجه گیری یی بر مبنای آنالیز برخی از نام های اسکیت ها انجام  شد که در آثار مولفان عهد عتیق آورده شده بود. دانشمندان تثبیت نمودند که این نام ها ایرانی هستند. چون از کلمه هایی ساخته شده اند که برای پژوهشگران از روی مکتوبات ایرانی قدیم («اوستا» و...) شناخته شده اند.

 

 مرحله مهم در مطالعه زبان باشندگان قدیمی جلگه های کرانه های دریای سیاه – اسکیت ها و سارمات های خویشاوند با آنان– آنالیز زبان شناختی نام های کسان، بازتاب یافته در کتیبه های یونانیان در شهرهای هلنی شمال دریای سیاه بود. این سنگنبشته ها را که دارنده مواد بسیار غنی انوماستیک (onomastics نام شناسی) بودند، دانشمندان روسی مانند اکادمیسین و. و. لاتیشیف به گونه مفصل پژوهش و معرفی نمودند. در پهلوی نام های یونانی، در این سنگنبشته ها، شمار فراوان نام های دارای خاستگاه های دیگر هم یاد آوری می گردد که متعلق به باشندگان بومی غیر هلنی بودند. در میان آن ها هنوز در سده 19 شمار فراوان نام هایی بی چون و چرا و تردید، ایرانی دیده می شوند. خدمت بزرگی را برای تثبیت این فاکت، دانشمند روسی- میلر (1913-1848) انجام داد. او توانست همچنین نزدیکی ویژه زبان قبایل اسکیتی – سارماتی را به یکی از زبان های معاصر ایرانی – زبان اوستی ثابت بسازد. میلر، ارثیه علمی بزرگی را در پژوهش زبان فرهنگ فلکلور و حماسه مردم اوست بر جا گذاشت.

 

مطالعه انوماستیک (ریشه یابی نام های کسان و نامجاها) اسکیتی- سارماتی موفقانه همچنین در سال های دهه های پسین ادامه یافت. شمار نام هایی که به گونه موثق دارای ریشه های ایرانی اند، به پیمانه بسیاری به یمُن پژوهش های دانشمند آلمانی- فاسمیر، خاورشناس مجار- هارماتی و پیش از همه- ایران شناس گرجی- آبایف که معانی یک رشته کامل نام های اسکیتی نامفهوم در گذشته را کشف کرد،  افزایش یافتند. نتایج پژوهش ها را او در کتاب «زبان اسکیتی» و در دیگر آثارش در زمینه تاریخ، زبان و فرهنگ اوستی تعمیم بخشید.

 

در کنار نام های کسان و قبایل، دانشمندان نام های کهن جغرافیایی در سرزمین های اسکیت ها را تجزیه و تحلیل  کردند. تا عصر حاضر، چنین رودهایی چون دن، دنیپر و دنیستر، دارای نام هایی اند که با جهان قدیم  اسکیت مرتبط اند.  ریشه این نام ها به کلمه «دانو» (پسان تر- «دان»)- به معنای رودخانه سر می کشد که در دیگر زبان های ایرانی شناخته شده اند. هم در زبان «اوستایی» و هم در زبان معاصر اوستی («دون»- به معنای رودخانه و آب است).

 

در ادبیات عهد عتیق، رود دُن همواره به نام «تاناییس» خوانده می شود. تاناییس، نیز با کلمه «دان» (تان) پیوند دارد. در شالوده نام معاصر رود دنیپر (که در روسی قدیم به شکل دنئپر تلفظ و نوشته می شد)، همین گونه، شکل قدیمی تر «دان-پَر» (دَن پَر) هست (که شکل یونانی آن داناپریس بود)- «رود خانه عمیق». از کلمه دان همین گونه، نام دنیستر (که در روسی قدیم «دنستر» تلفظ می شد) ساخته شده است که تاریخ نویسان بعدی عهد عتیق و بیزانتینی آن را به شکل « داناستریس» نوشته اند. نام رودخانه پروت که در باره آن هرودوت گزارش می دهد، که به زبان اسکیتی «پوراتا» خوانده می شود، با «فورد» اوستی پیوند دارد که به معنای رودخانه بزرگ یا دریا است. (حرف «ف» اوستی معاصر، به گونه قانونمند به حرف قدیمی تر «پ» و حرف «د» اوستی به حرف قدیمی تر «ت» سر می کشد).

 

هرودوت از دیگر رودهای سرزمین اسکیتیا هم نام می برد (البته، نه همه آن ها اکنون نام های خود را حفظ نموده اند). برای مثال، نام پانتیکاپا (شاید اینگودیتس- یکی از شاخه های رود دنیپر) که متشکل از کلمه های «پانتی» («راه») و «کاپا» به معنای «ماهی» است. کلمه پانتی در بسیاری از زبان های هندواروپایی وجود داشت. از جمله زبان های ایرانی و هندی. «کاپا» تنها در زبان های ایرانی (از جمله زبان اوستی) که با زبان اسکیتی خویشاند اند، دیده می شد.

 

نام «راه ماهیان» در عهد قدیم به گمان بسیار به آبنای کیرچ هم اطلاق می شده است که در کرانه آن کالونی یونانی «پانتی کاپای» تاسیس شده بود (این شهر را باستان شناسان روسی به دقت مطالعه کرده اند).  هنوز در دوره اسکیتی، دریای ازوف و آبنای کیرچ با داشتن ماهیان فراوان بنام و پرآوازه بودند. در این باره، بارها در منابع عهد عتیق یادآوری می گردد. برای مثال، دئموسفئند (در عربی- ديموسثينيس-Demosthenes) در سخنرانی های خود بارها در باره کشتی هایی که بار شان ماهی های شور (نمک زده) بود، و از پانتی کاپای می آمدند، حکایت می کرد.

 

خود نام دریای سیاه هم سر به عهد بسیار قدیم اسکیتی می کشد. نام عادی یونانی قدیم آن- پونت ائوکسینی (Pontus Euxinus) یعنی «دریای مهمان نواز یا مهمانپرور» بود. در این حال، نام قدیمی تر آن، اوکسینوس (akseynos) بود که به یونانی «بیزار از مهمان» («گریزان از مهمان» یا «مهمان ستیز») می شود. از همین رو بوده است که شاعران یونانی پیندار، تراگیک، ائوریپید و.... دریای سیاه را «پونت اکسینی» می خواندند. این  نام، از نام اخشَیانا یا اخشِینا گرفته شده است. چون در زبان یونانی حرف «ش» نیست، از این رو، «ش» به «س» تبدیل شده است. این کلمه در بسیاری از زبان های ایرانی به شمول اوستی دیده می شود که به معنای «تیره و تار»، تیره- خاکستری (سیاهوش) است. در این جا بی تردید، سخن بر سر یک هم آوایی یا همانندی ظاهری نیست، بل که بر سر پیوند مستقیم نام یونانی «اکسینوس» و کلمه ایرانی «اخشاینا» است. شناخته شده است که در عهد قدیم در ایران، دریای سیاه را به نام دریای «اخشِین»[7]می نامیده اند که به نوبه خود از کلمه قدیمی تر اخشاینا گرفته شده بود.

 

این و شمار بسیاری دیگر از داده ها، تردیدی در آن بر جا نمی گذارند که اسکیت ها و سارمات ها متعلق به توده های ایرانی زبان بوده اند. دانشمندان افسانه ها و حکایات به یادگار مانده از نویسندگان عهد عتیق را، مورد عمیق ترین تجزیه و تحلیل ها قرار داده اند. در نتیجه، مشترکات بسیار زیادی در عرصه های مذهبی، اسطوره یی و حماسی میان اسکیت ها و دیگر توده های هندوایرانی باشنده در هند، ایران و آسیای میانه روشن گردیده است و اکنون هم در حماسه ملی اوست ها- «نارت ها»، سوژه ها و نهادهایی که همخوانی مستقیمی با ادبیات قدیم هند و ایران می یابند، حفظ گردیده است. در نارت ها همچنین رد پای بسیاری از مختصات بازتاب دهنده تصورات مذهبی و اسطوره یی و ویژگی های مشخص زیستار و عادات سنتی اسکیت ها به مشاهده می رسد.

 

 با سیر به اعماق سده ها، می بینیم که چه نقش مهمی را قبایل ایرانی زبان در تاریخ گستره جنوبی کشور شوروی بازی نموده بودند. در دوره های بعدی عهد قدیم و اوایل سده های میانی، در بیزانتین و اروپای غربی آن ها به نام الن ها معروف بودند (فراموش نشود که نام َالن، درست مانند نام خودی اوست ها در اثر حماسی شان- «الون» [(آلان در شهنامه)-گ.] نیزاز کلمه های اریا و اریانا گرفته شده است که در لهجه های سارماتی- النی، الن تلفظ می شود. در گاهنامه های روسی، آن ها را به نام «یاس ها» خوانده اند.

 

 در عهد مهاجرت کبیر توده ها،  در مرزهای عهد باستان و سده های میانی، گروهی از قبایل النی به دور دست ها در غرب رخنه کردند. آن ها در گستره  فرانسه، اسپانیا، و شمال افریقا به جنگ ها پرداخته بودند. رخدادهای این عهد، و اعصار بعدی الخ تا فتوحات مغول ها،  نقشه تباری جلگه های گستره اروآسیا را از ریشه دگرگون ساختند: قبایل و طوایف ایرانی زبان باشنده این جا با قبایل و طوایف تورکی زبان مانند پیچینیگی ها، پولوفی ها،  ازبیک ها، ترکمان ها و قزاق ها آمیزش یافتند.

 

 در عهد باستان در این استپ ها اساسا قبایل ایرانی زبان بسر می بردند.  در آن هنگام، سارمات ها و الن ها را هم زیر نام عمومی اسکیت ها می خواندند. اما به گونه خاص چنانی که پیشتر هم گفتیم، گروه قبایل جنوب خاوری اروپا به نام «اسکیت» یاد می شدند.

 

شب های قطبی در آن سوی سرزمین اسکیتیا:

درست در باره این قبایل اسکیتی که با جهان هلنی (یونانیان) تماس های تنگاتنگ داشتند، مفصل ترین اطلاعات در ادبیات عهد باستان بر جا مانده است. ما از این نبشته ها در باره جوانب مختلف زندگی اسکیت ها و فرهنگ شان آگاهی می یابیم. اسکیت ها سرودهای حماسی بسیار و پنداشت های پیچیده اسطوره یی و مذهبی داشتند. در این باره می توان حتا از روی سطور کنده کنده و پراکنده جداگانه بازمانده از آثار مولفان عهد عتیق، داوری کرد.

 

درست در میان این پاره های رنگ پریده حماسه های اسکیتی که به گونه تصادفی به ما رسیده اند، ناگهان موازی هایی با حکایات هندی در باره «کشورهای قطبی» می یابیم. برای مثال، هرودوت می نویسد که به گزارش اسکیت ها و قبایلی که در پشت آنان در دوردست ها در شمال می زییند، آدم هایی هستند که «شش ماه در خواب اند». این عبارت کوتاه گواه بر آن است که در حکایات قبایل اسکیت، از مناطق شمالی یادآوری می شود- جایی که شب ها نیم سال ادامه می یافته است و به راستی هم در ادبیات عهد باستان در این باره اطلاعات مفصلی آمده است. در این آثار، در باره کشوری سخن گفته می شود که در شمال اسکیتیا قرار داشت- در آن سوی مناطق فرورفته در ظلمت سهمگین و بسیار سرد و ترسناک که در معرض وزش بادهای «منجمد و یخزده» شمال قرار داشت. کشوری که در آن روز، نیم سال به درازا می کشد. در بامداد این روز، باشندگان آن  کشت می کنند  و در نیم روز می درَوند و شامگاهان میوه های درختان را  می چینند.

 

پومپی میلی- جغرافی دان روم (سده یکم پ. م.) در کتاب «شرح زمین» (وصف الارض) (که مبتنی بر بسیاری از آثار قدیمی تر بود)، در باره مناطقی سخن گفته بود که در آن ور کشور اسکیتیا «در خودِ قطب قرار دارند»: «در آن جا، خورشید، همه روزه مانند ما برآمد و نشست نمی کند. مگر، هنگامی که برای بار نخست در هنگام اعتدال بهاری برآمد، تنها در هنگام پاییز، غروب می کند. این گونه، در آن جا شش ماه آزگار روز و به همان اندازه پیهم شب می باشد».

 

ببینیم که طبیعت شناس پرآوازه و نامدار- پلینی (سده یکم میلادی) در باره کشورهای آن  سوی شمال اسکیتیا چه نوشته بود:

«در این جا، نیم سال روشنی است ... خورشید یک بار در سال، در هنگام «آفتاب برآمد» تابستانی، طلوع و یک بار هم در هنگام «آفتاب نشست» زمستانی، غروب می کند».

 

بی مهابا تقریبا به گونه دقیق، برشی از فصل نخست «قوانین مانو»ی هندی در باره کشوری  که در آن، سال متشکل از شب و روز است، به خاطر می آید: «روز- حرکت آفتاب به سوی شمال و شب- حرکت آن به سوی جنوب است».

 

داده های ادبیات کهن هندی در باره کشوری که در آن آفتاب تنها یک بار در سال می برآید و نیم سال می درخشد، و پرتوفشانی می کند، و در نیمه دوم آن، تاریکی شب بیداد می کند؛ به گونه برابری با آوردن گواهی ها در باره اسکیتیا،  همخوانی، همپوشانی و هماهنگی دارد.   

 

در این جا، باز هم این پرسش مطرح می گردد که پیشتر در پیوند با تصورات قطبی هندی های قدیم به میان آمده بود: آیا این تصورات، استنتاجات، تاویل ها و برداشت های ذهنی و بازیافت های تفکرات و اندیشورزی های علمی نیستند؟

 

ما چنین اندیشورزی هایی را برای مثال، در نوشته های پلینی می بینیم. اما درست مانند ریاضیدانان و اخترشناسان هندی، تنها موجودیت اطلاعات همانند قبلی را توضیح می دادند. دانشمندان عهد باستان یونان نیز داده های سنت های قدیمی تر را طبق شناخت های جغرافی و نجومی عصر خود، تعبیر و تفسیر می کردند.

 

با داوری از روی سخنان پلینی، می توان گفت که او از حکایات مختلف در باره پدیده های «قطبی» و ارزیابی های مختلف آن آگاهی داشته است. چنین چیزی با گزارش سولین – جغرافی دان رومی (سده های دوم- سوم میلادی) تایید می گردد. مگر، او با پیروی از میلی و پلینی، عقاید متفاوتی را در این مساله می آورد: «در کشور آن سوی اسکیتیا، در شمال دور دست، گو این که دو آفتاب وجود داشته باشد. آفتاب غروب کننده و آفتاب طلوع کننده.

 

سولین چنین ادامه می دهد: «مگر، چنین چیزی در عقل نمی گنجد. ... می پندارندکه در آن جا محورهای جهانی و آخر راه کانون های ستاره یی (صورت های فلکی) قرار دارد. روشنایی شش ماهه و خورشیدی که تنها برای یک روز طلوع می کند. با آن که برخی ها می پندارند که در آن جا آفتاب همه روزه طلوع و غروب نمی کند. مانند ما، بل که در هنگام اعتدال بهاری می برآید  و در  پاییز غروب می کند. این گونه، در جریان شش ماه پیوسته روز ادامه می یابد و در شش ماهه دیگر – پیوسته شب است.

 

پلینی از دیدگاه آخری نیک آگاهی داشت. اما آن را نادرست می پنداشت. با سخن گفتن در باره کشوری که در آن «شش ماه روشنایی است»، او می پندارد که «این زمان نه از اعتدال بهاری تا پاییز تقسیم می شود، بل که این آدم های نادان  اند که چنین یاوه سرایی می  کنند». خود پلینی به گونه یی که دیدیم، دیدگاه دیگری در زمینه داشت.

 

راستش، «نادان ها» نه دروغبافی می کردند و نه یاوه سرایی و ممکن است صرف با تکرار اطلاعاتی که از کدام جایی به دست آورده بودند، نسبت به پلینی به حقیقت نزدیک تر بودند. اما اکنون برای ما چیز دیگری مهم است: این گونه پندارها، مدت ها پیش از عهد شکوفایی علوم رومی و هلنی وجود داشتند. در این باره آشکارا گزارش آورده شده در بالا از سوی هرودوت گواهی می دهند. عین چیز در باره هند هم دیده می شود: دانشمندان، سنت های کهن را با تلاش به خاطر توضیح دادن آن ها تکرار  می کردند یا آگاهی های سنتی را به عنوان برهان و حجت به کار می بردند.

 

گاهی آن ها مانند بهاسکارا-آچاری، اعتراف می کردند که اطلاعات متضاد در باره پدیده های قطبی را نمی دانند و آماده بودند چنین پندارهایی را از خیالبافی های    ابلهانه بدانند.

 

این گونه، هم در جهان یونان باستان و هم در هند، پدیدآیی این گونه  سوژه ها را نمی توان زاییده و ره آورد ترواش های خیالی ناب انگاشت. اما چگونه می توان منشای این حکایات و روایات را توضیح داد؟ که آیا ابداعات تخیلی یا روایات بوده اند؟ آیا این ها کدامین مبنای راستین داشته بودند یا نه؟ تلاش می ورزیم پیگیری نماییم که در کدام پیوند در منابع  به ما رسیده، روایات در باره پدیده های ارکتیکی مناطق آن ور کشور اسکیتیا حکایت می شوند. با آن که کشور اسکیتیا بسیار دور از دایره قطبی واقع بود، اما هر چه بود، بارها نسبت به هند، نزدیک تر به آن بود.  شاید در این جا، آسان تر بتوان ریشه های این روایات را بازیافت و منظره روشن تری از جغرافیای آن پرداز کرد.

 

اقیانوس شیری:

...پلینی بارها در باره اقیانوس شمالی یا اسکیتی سخن می گفت که گاهی هم آن را به نام اقیانوس یخبسته می خواند. در شمال کوه های «مئرو» همچنین اقیانوس پهناور شمالی واقع است. بیشتر این اقیانوس، به نام اقیانوس سفید یا شیری خوانده می شود.

 

بهیشما- خردمند کبیر و قهرمان، سرکرده کاوراوها، با حکایت در باره کشوری در شمال به یودهیشهیر می گوید: «دامنه های شمالی کوه های مئرو،[8] کرانه دریای شیری را می سازد...».

در همان کتاب مهابهاراتا، در باره این دریای شیری - مخزن «امریتی» (آب حیات) در باره جزیره سفید سویوزار (sveozar) (شویتادویپا) در شمال دریای شیری حکایت می شود. و قهرمان رامایانا در باره اقیانوس جاودان (واقع در دورترین نقطه شمال، در پهلوی چکادهای زرین که به آسمان کوه های شمالی می رسیدند)، آگاهی داشت.

 

در باره گستره عظیم آبی در شمال، در نزدیکی کوه های مئرو در آثار مختلف ادبیات مقدس و حماسی هند، سخن گفته می شود. قبایل هندوآریایی، با اسکان گزیدن در هند، روشن است دیگر در باره آن نمی دانستند که به راستی این دریای عظیم شمالی در کجا می توانست واقع باشد. اما آن ها در باره موجودیت آن، حکایت می کردند، روایات کهن را در باره آن تکرار می کردند. خود قهرمانان مهابهاراتا، این حکایات را متعلق به سوژه های اسرار آمیز کهن می دانستند. با این گمانه زنی که راوی این حکایات - ریشی های خردمند از زمانه های سده زرین آفرینش جهان (کیرتا-یوگی) می باشند.

 

مبصران قدیم حکایات و قصه های هندی، تلاش می ورزیدند تعیین نمایند این اقیانوس شمالی در کجا می توانسته است واقع باشد. بیشتر آن را در آن سوی هیمالیا جا می دادند. اما حماسه های هندی روایت دیگری دارند. در آن سوی هیمالیا، رشته کوه های تبت، هندوکش و پامیر... واقع است. و پشت سر آن ها گستره های ریگزاری آسیای میانه و آسیای مرکزی- سرزمین هایی که آشکارا نمی توانستند برای هندی ها تصورات در باره اقیانوس شمالی را بیافرینند. گذشته از این ها، هندی ها از مدت ها پیش با باشندگان این سرزمین ها مراودات بازرگانی و فرهنگی داشتند و در باره آن ها آگاهی های مشخصی داشتند. حکایات حماسی هند از چهار اقیانوس سخن می گویند- خاوری، جنوبی، باختری و شمالی. سه اقیانوس خاوری، باختری و جنوبی برای هندیان قدیم شناخته شده بودند- خلیج بنگال، اقیانوس هند و دریای عرب. اما در باره اقیانوس شمالی دوردست همه چیز اسرار آمیز و ابهام آمیز و افسانه یی بود.

 

دورودهانا-یکی از قهرمانان مهابهاراتا می گوید: «آدم ها با کشتی، به سوی اقیانوس های خاوری و جنوبی می روند. و همین گونه به سوی اقیانوس باختری. اما کسی به سوی اقیانوس شمالی نمی رود. زیرا برای هیچ کسی جز پرندگان دسترس نیست. هیچ کسی به غیر از پرندگان هیچگاهی به اقیانوس شمالی نمی روند».

 

حکایات، قصه ها، روایات و افسانه های فزونشمار هندی در باره شمال دور دست و کوه های مئرو، وجود دارند. اما تقریبا در همه آن ها همواره می توان عین چیز (عین شالوده جغرافیایی)را بازیافت: رشته کوه های مئرو که در شمال دور دست سر به آسمان کشیده اند، و در آن سوی آن اقیانوس کبیر شمالی- دریای شیری واقع است. در سرزمین های پیرامون کوه های مئرو، به گفته راویان هندی، پدیده هایی دیده می شوند که ما می توانیم آن ها را پدیده های ارکتیکی بنامیم.

 

این همه، پندارهای حماسی هندی ها به گونه شگفتی برانگیزی سنت های اسکیتی را در باره سرزمین های شمالی به یاد می آوردند- کوه های بلند شمالی، اقیانوس شمالی در آن سوی آن، و شب های قطبی. در این سنت ها به گونه یی که پیشتر هم گفتیم، پشتوانه و شالوده جغرافیایی واقعی یی ترصد می گردد: سرزمین هایی بلندی در شمال، کوه های اورال در خاور آن، مناطق آن سوی قطبی، اقیانوس یخبسته شمالی. 

 

حکایات قدیمی در خدمت علم:

هنوز در دوره اسکیتی از نواحی واقع در کرانه های شمالی دریای سیاه و جهان هلنی اطلاعاتی در باره کشورهایی به دست می رسیدند که در آن روز و شب نیم سال به درازا می کشند. [در این جا پرسشی مطرح می گردد که-گ.] آیا تصادفی است که در قدیم ها و اوایل سده های میانه، اطلاعات در باره پدیده های قطبی به کشورهای جنوبی از نواحی میانی حومه رود ولگا و نواحی سفلای پیرامون رود کام رخنه کرده بودند؟ چنین بر می آید که از قبایل دشت نورد هم اطلاعات همانندی در جهان باستان پخش می گردیدند. همانا درست در همین نواحی، نزدیک ترین همسایگی ها با قبایل زون های درختزاری شمال بر پا بود (در مناطق غربی تر، مرز استپ و درختزاران، بارها جنوب تر می گذرد). بس شایان توجه است برای مثال، که در جهان باستان، در باره دریای بالتیک تنها در مرزهای عصر جدید آگاهی یافتند.  آن چه مربوط می گردد به اطلاعات در باره حوضه جریان سفلی رود ولگا و دامنه های کوه های اورال، یونانیان در سده های هفتم- پنجم پ. م. در این باره آگاهی یافته بودند).

 

اما بارها پیشتر از این، هنوز در دوره وحدت آریایی، قبایل هندوایرانی از همسایگان شمالی خود در باره پدیده های قطبی اطلاعاتی به دست آورده بودند. جزییات ارکتیکی صرف بخشی از سایکل شمالی متولوژی قدیم آریایی را تشکیل می دادند. بسیاری دیگری از سوژه های این سایکل همچنین از نظر منشای خود با پنداشت های  افسانه یی و بعضا با تصورات واقعی نظام های کاسمولوژیک و متولوژیک توده های قدیم نواحی درختزاری شمال، مربوط بودند. از این رو، همه مبنا ها را در دست داریم تایید نماییم که همه دایره تصورات شمالی بررسی شده از سوی ما، در اذهان نیاکان توده های هندوایرانی می توانستند تنها در صورت داشتن تماس های مستقیم با آن قبایل شمالی که در نزدیکی نواحی ارکتیکی بسر می بردند، ریخت یافته باشند.

 

چنین برداشتی استوار بر تجزیه و تحلیل حکایات و روایات قدیمی، اجازه می دهند به یک رشته نتیجه گیری های دارای بار تاریخی برسیم. در گام نخست، می توان  بسیار معین تر منظره مطلوب گستره بودوباش آریایی های قدیم را ترسیم کرد-  منهای ساحات هند، ایران، افغانستان، آسیای میانه و به پیمانه برابری همین گونه، نواحی دشت دانیوب و کوه های کارپات- مناطقی که برخی از دانشمندان میهن نخستین آریایی ها را جا می دهند.

 

در فرجام، ساحات جلگه یی جنوب خاوری ارروپا، قزاقستان، سیبیری، جنوب خاوری اروپا، قزاقستان و سیبیری جنوبی باقی  می ماند. اما در این فهرست  هم می توان ویرایش هایی را وارد آورد.

 

شالوده دایمی و حتمی «سایکل شمالی» عمومی آریایی- کوه های عظیمی است که از شرق به غرب افتاده اند و در شمال گستره قبایل آریایی واقع اند. با داروی از روی سنت های عهد باستان، در سرزمین اسکیتیا تصوراتی وجود داشتند در باره آن که زمین، به سوی شمال مرتفع تر می گردد. باورهای همانندی هم در حماسه های کهن هندی بازتاب یافته اند (شمال- کشور مرتفع، بلند، متعالی و شکوهمند است). آن هم در حالی که این باورها (در سایکل عمومی سوژه یی) شامل کوه های مئرو می شود، درست مانند اسکیتیا درکوه های ریپی یا ریفی (Riphean) (کوه هایی که همه رودخانه های سرزمین اسکیتیا از آن سرچشمه می گیرند). در نتیجه، می توان فرض کرد که هنوز در سیستم کوسمولوژیک آریایی قدیم، تصوراتی در باره آن موجود بود که زمین به تدریج به سوی شمال بلند می شود.

 

چنین حدس و گمان هایی و دیگر انگیزه های همان سایکل شمالی، در سنت های هندی ها، ایرانیان و اسکیتی ها ضبط شده اند: «همه رودهای بزرگ زمین از کوه های مقدس شمال جریان می یابند». در  جهان اسکیتی این تصورات اسطوره یی نیز بر دید واقعی جغرافیایی، تاثیرگذارده است - اسکیت  ها می پنداشتند که رودخانه های کشور شان از کوه های ریپی سرچشمه  می گیرند...

 

... سایکل شمالی متالوژی قدیمی آریایی می بایستی در جایی ریخت یافته باشد که که در آن جا در ساحات پهناور از شمال به سوی جنوب رودخانه ها، جریان دارند اما عوارض محل به ترتیب از جنوب به سوی شمال بلند تر می شوند.

 

روشن است پرداز اوضاع جغرافیایی [از سوی نیاکان آریایی ها-گ.] نه با سرزمین های آسیای میانه همخوانی دارد، نه با مناطق اروپایی و نه با قزاقستان و سرزمین های جنوب باختری  سیبیری. زیرا رودخانه های بزرگ آسیای میانه از جنوب به شمال روان اند و در جنوب رشته کوه های تیان شان، پامیر و هندوکش، اقیانوس و مناطقی با پدیده های قطبی وجود ندارد. در مناطق اروپایی واقع در گستره دانیوب، رودخانه ها به سوی دریای بالتیک رهسپار می شوند و در قزاقستان و جنوب باختری سیبیری، رود خانه های اُبی، ایرتیش، ایشیم و توبول در جهت مخالف مطلوب یعنی به سوی شمال جاری اند و سرچشمه های آن ها نه  در شمال، بل در جنوب و جنوب خاوری قرار دارند.

 

 از سراسر گستره پهناوری که دانشمندان در حدود آن میهن نخسیتن آریایی را جا می دهند، این گونه تنها مناطق جنوب خاوری اروپا می ماند- از دنیپر تا اورال. در سراسر این گستره، ریلیف زمین از جنوب به سوی شمال بالا می رود. یعنی بلند شده می رود. آن چه مربوط به رودخانه هایی چون اورال، ولگا، دُن و دنیپر می گردد، درست همین ها از شمال به جنوب جریان دارند و سرچشمه های این رودها در شمال در دیدگاه باشندگان قدیم در نواحی یی ناپدید می گردند که برای آنان ناآشنا، ناشناخته و ناشناس بودند.



[1] . اکادمیسین بونگارد- لوین فقید، از هند شناسان و خاورشناسان برجسته روسیه و جهان (درگذشته 2008 در فرانسه) کارمند برجسته پژوهشکده خاورشناسی پژوهشگاه علوم روسیه، رییس «شعبه تاریخ آسیای جنوبی» انستیتوت کشورهای آسیا و افریقای دانشگاه دولتی مسکو، رییس «مرکز پژوهش های هندشناسی و بوداشناسی» دانشگاه دولتی مسکو، راهنمای علمی «مرکز پژوهش های مقایسه یی تمدن های کهن» پژوهشکده تاریخ پژوهشگاه علوم روسیه، سر دبیر مجله «پیام تاریخ باستان» و نیز صدر هیات تحریر مجله «یادمان های مکتوب خاور زمین»؛ مولف آثار فراوان در باره تاریخ باستان هند و خاور زمین، عضو افتخاری اکادمی  های هنر، تاریخ و ادبیات کشورهای فرانسه، سویس و ایتالیا بود.

 

کتاب وزین «از اسکیتیا تا هند: آریایی های قدیم- اسطوره ها و تاریخ» که ایشان یکجا با داکتر ادوین گرانتوفسکی نوشته بودند، شهکار بی نظیری در زمینه تاریخ باستان است که چند با جمعا در هشتاد هزار نسحه به چاپ رسیده است. ما در این جا به ترجمه تنها چند مقاله از این کتاب ارزشمند بسنده کردیم. امیدوارم در آینده بتوانم کل کتاب را ترجمه و به دسترس شیفتگان تاریخ سرزمین ما بگذارم.-گ.

 

[2] . ادوین گرانتوفسکی (Grantovsky) فقید- دانشمند ایران شناس و اسکیت شناس روسی لتوانی الاصل، به سال 1954 از دانشکده تاریخ دانشگاه دولتی مسکو فارغ و از سال 1955 تا پایان عمر خود در 1995 در پژوهشکده خاورشناسی پژوهشگاه علوم روسیه در مسکو کار می کرد. او رییس شعبه «تاریخ خاور باستان» این پژوهشکده سر از 1969 بود.

 

آثار او در زمینه هندشناسی و ایران شناسی و اسکیت شناسی، نمونه بارز تجزیه و تحلیل جامع منابع مکتوب، دانش نام شناسی (انوماستیک) و مکان شناسی (توپونیمیک)، داده های زبانی، باستان شناسی و تبار نگاری است.

 

گرانتفسکی متخصص تاریخ اقوام باستانی ایران (به ویژه مادها، پارس ها و سکاها) و تمدن های آن ها بود. تحقیقات او استوار بر مطالعه پیگیر کتیبه های اکدی و اورارتی و متون ایرانی دوره های مختلف و منابع کلاسیک و همچنین داده های باستان شناسی، مردم نگاری و فرهنگ عامه بود.

 

او بیش از صد مقاله منتشر کرده بود. در نخستین رساله خود، وی به بررسی تاریخ اقوام ایرانی غرب آسیا در میانه های سده نهم- نیمه دوم سده هشتم پیش از میلاد پرداخت. گرانتفسکی، در این کتاب و در یک سری از مقالات، ثابت ساخت که اقوام ایرانی در آغاز هزاره یکم پیش از میلاد در گستره پشته ایران پراکنده شده بودند و دیگر در نیمه دوم سده هشتم پ. م. اکثریت جمعیت را در بسیاری از نواحی غربی ایران می ساختند. هر چند هم به لحاظ سیاسی وابسته به ایلام، آشور، اورارت و مان بودند.

 

کتاب «ایران و ایرانیان پیش از هخامنشیان» او، که پس از مرگش چاپ شد، به مسایل میهن نیایی ایرانیان و تاریخ آن ها از فروپاشی جامعه واحد هندوایرانی پیش از امپراتوری هخامنشی اختصاص یافته است. او در این اثر، به بازنگری تقویم ها و گاهشماری های مرسوم مادها پرداخته، منشای سنت های سنت های یونانی را بازنگری نموده، و به ارزیابی مزایا و معایب آن ها می پردازد و وابستگی هرودوت را از برخی از پیشینیانش، که اطلاعات متناقض آن ها به سادگی در روایات او شامل ساخته شده بودند، نشان می دهد.

 

آثار:

Ранняя история иранских племен Передней Азии / Э. А. Грантовский; отв. ред. М. А. Дандамаев; Институт Востоковедения РАН. — 2-е изд., испр. и доп. — М.: Восточная литература, 2007. — 510 с.; 22 см. — Библиогр.: с. 435—458. — Указ.: с. 480—504. — 1000 экз. — ISBN 978-5-02-036327-4 (первое издание — 1970)

От Скифии до Индии. Древние арии: мифы и история. — 2-е изд., доп. и испр. — М.: Мысль, 1983. (в соавт. с Г. М. Бонгард-Левиным, 1 изд. — 1974)

От Скифии до Индии: Древние арии: мифы и история. — Изд. 3-е. — СПб.: Алетейя, 2001. — 223 с. — 1300 экз. — ISBN 5-89329-430-0 (в соавт. с Г. М. Бонгард-Левиным)

Иран и иранцы до Ахеменидов. М.: Вост. лит., 1998.

 

Доклады и статьи:

Индо-иранские касты у скифов. XXV МКВ. Доклады делегации СССР. М., 1960.

Зороастризм // Философская энциклопедия. Т. 2. М., 1962.

Иранские имена из Приурмийского района в IX—VIII вв. до н. э. // Древний мир. М., 1962.

Из истории восточноиранских племён на границах Индии // Краткие сообщения института народов Азии, № 61. М., 1963.

О распространении иранских племен на территории Ирана // История Иранского государства и культуры. М., 1971.

2500-летие Иранского государства (Научные конференции, заседания, выставки в СССР) // Народы Азии и Африки. 1972. № 3. С. 237—244 (в соавторстве с М. А. Дандамаевым).

О восточноиранских племенах кушанского ареала // Центральная Азия в кушанскую эпоху. М., 1975. Т. 2.

Видевдат. Земля / Пер. Э. А. Грантовского // Хрестоматия по истории Древнего Востока. Ч. 2. М., 1980. С. 68-71.

Проблемы изучения общественного строя скифов // Вестник древней истории. 1980. № 4.

Происхождение мидийского государства // Советское востоковедение: Проблемы и перспективы. М., 1988.

К вопросу об «индоарийском» этноязыковом элементе в Северном Причерноморье в античную эпоху (в соавт. с Д. С. Раевским) // Симпозиум «Античная балканистика. Этногенез народов Балкан и Северного Причерноморья. Лингвистика, история, археология. 2-4 декабря 1980 г.». Предварительные материалы, тезисы докладов. М., 1980. С. 14-16.

Assyria: Kingdom of Assyria and its relations with Iran // Encyclopaedia Iranica. Vol. 2/8, L., 1987, p. 806—815 (в соавт. с М. А. Дандамаевым).

Послесловие к книге: Бойс М. Зороастрийцы. Верования и обычаи / Пер. с англ. и прим. И. М. Стеблин-Каменского. Послесл. Э. А. Грантовского. М.: Вост. лит., 1988. С. 69-70.

О хронологии пребывания киммерийцев и скифов в Передней Азии // Российская археология. 1994. № 3. С.23-48.

Киммерийцы в Передней Азии (по поводу монографии: A. I. Ivantchik. Les Cimmerienns au proche-Orient. Fribourg, Suisse, Göttingen, 1993. Русское издание: А. И. Иванчик. Киммерийцы. Древневосточные цивилизации и степные кочевники в VIII—VII веках до н. э. М., 1996) (в соавт. с Д. С. Раевским и М. Н. Погребовой) // Вестник древней истории. 1997. № 4. С. 69-85.

Государство на Древнем Востоке. Сборник статей. Ответственные редакторы Э. А. Грантовский, Т. В. Степугина / Ин-т востоковедения. — М.: Вост. лит., 2004. — 471 с. — ISBN 5-02-018348-2

 

[3] . منظور از مهابهاراتا و رامایانا است. این «منظومه های» سترگ هند باستان- دایره المعارف تمام عیار تاریخ و فرهنگ هند، غنی ترین منبع دانش در عرصه فلسفه، مذهب، اسطوره ها،حکمت، علم، اخلاقیات و سنت های توده های هندی است.

[4] .  واسیشتها- خردمند کبیر،- ریشی، که به نام او هندی های قدیم، یکی از ستاره های اصلی دب اکبر  را نامیده بودند.

[5] . یکی از بهترین آثار تحلیلی که به بررسی همانندی ها و وجوه اشتراک و افتراق زبان های گروه ایرانی و سلاوی پرداخته است، کتاب «زبان های ایرانی و سلاوی- مناسبات تاریخی» نوشته داکتر ائدلمان است که به سال 2002 از سوی پژوهشکده زبان شناسی پژوهشگاه علوم روسیه به کمک بنگاه انتشارات ادبیات خاور به چاپ رسیده است:

Д. Эдельман , Иранские и славянские языки : Исторические отношения , M., 2002.

ترجمه این کتاب به زبان پارسی بسیار ضروری است. اما بهتر است یک زبان شناس آن را به پارسی دری برگرداند. امیدوارم کسی از زبان شناسان تاجیکستانی روزی این  کار ارزنده را انجام دهد. متن روسی کتاب را می توان در انترنت خواند.

https://www.google.de/#q=иранские+и+славянские+языки

 

شایان یادآوری است که در پهلوی ارثیه عمومی هندواروپایی، در زبان و فرهنگ توده های سلاوی و هندواورپایی، رشته کاملی چنین همانندی ها دیده می شود که پیوندهای متقابل این توده ها را در درازای اعصار مختلف بازتاب می دهند: دوره تماس های نیاکان سلاوی ها و هندوایرانی ها («عهد آریایی»)، دوره تماس ها با ایرانیان در کل، و سر انجام، زمان تماس های سلاوی  ها با قبایل اسکیتی- سارماتی – النی. هر یک از این دوره ها، در مواد زبانی بازتاب یافته اند: تشابهات زبانی سلاوی- آریایی، همانندی های سلاوی- ایرانی و سر انجام، موازی ها میان زبان های سلاویک و اوستی- وارث لهجه های اسکیتی-سارماتی. –گ.

[6] . برای مقایسه با آن چه که پژوهشگران ایرانی در زمینه نوشته اند، برش هایی از چند نوشته در زمینه را با اندک ویرایش  از کهکشان  انترنتی می آوریم:

«ریشه کلمه سقز - مرکز استان کردستان - بر می گردد به به واژه سکا !

در مورد وجه تسميه سقز گفته مي شود كه اين شهر با نام ايزيرتا در نخستين اتحاد ماد، پايتخت مادها بود. سركردگان ماد در پیرامون شهر استحكاماتي براي خود ساختند كه از آن جمله زيويه و قپلانتوي كنوني (آدامائيت) را مي توان نام برد. در اين زمان سارگن دوم پادشاه آشور به سرزمين ماد تاخت، مادها شكست خوردند و ايزيرتا، زيويه و آدامائيت را ويران كرد. پس از آن سكاها به تجديد بناي اين شهر پرداختند و سقز را به نام اسكيت (ساكز) به عنوان پايتخت خود برگزیدند. نام امروز سقز را نام قوم سكه ـ سكا ـ اسكيت ـ سكز، به يادگار مانده است و سكز همان ساكز است» (منبع: سایت iausanandaj.ac.ir)

 

«َسقِّز (به کردی: Seqiz) یکی از شهرهای شمال باختری ایران در استان کردستان است که در شمال‌غربی سنندج و در فاصله ۱۹۸کیلومتری آن واقع است. از شمال به آذربایجان غربی (شهر بوکان)، از غرب به شهر بانه، از جنوب به منطقه سرشیو و مریوان، و از شرق به تکاب افشار منتهی می‌شود.

 

هووخشتره، بزرگ‌ترین پادشاه ماد، در ده سال نخست حکومتش موفّق شد که رابطه‌اش را با پادشاه سکاها- پروتوثیس، به اتّحاد متقابل تبدیل کند. هووخشتره ارتشش را به دو بخش پیاده‌نظام مجهّز به نیزه و سواره‌نظام تیرانداز (شکلی که از سکاها آموخته‌بود) تقسیم کرد و دولت نیرومندی در ماد تشکیل داد. در روزگار هووخشتره، پس از انقیاد سکاها در ماد، گروهی از سکاها را به غرب ماد کوچاندند و این سرزمین را به‌نام آنان سکزی یا ساکز خواندند که اکنون به سقّز معروف است.»

 

«دژ باستانی زیویه:

 این قلعه برروی تپّه یی به ارتفاع 140 متر در فاصله 42کیلومتری شهر سقّز و نزدیک دیواندره و در حاشیه روستایی به‌نام زیویه قرار دارد که در سال 1947 میلادی به‌طور اتّفاقی کشف شد. این بنا به محیط پیرامون اشراف کامل دارد و با توجّه به بقایای ستون‌هایی در قسمتی ایوان‌مانند به نظر می‌رسد مرکز حکومت و امن‌گاه منطقه برای حاکم وقت بوده‌است.

 

از حفّاری‌های این تپّه، که غالباً در گذشته و به‌طور غیرمجاز صورت گرفته‌بوده، اشیای زیادی به دست آمده که بعضی از آن ها در موزه‌های داخلی و بسیاری هم در موزه‌های خارج از کشور نگهداری می‌شوند؛ ازجمله اشیاء به‌دست‌آمده، قطعات عاج منقوش است که نقوش حیوانی و صحنه شکار اساطیری روی آن ها حک شده و از ارزش ویژه یی برخوردار است. از روی دو نمونه از آن ها، نقش برجسته آبیدر سنندج طرّاحی، بزرگ‌نمایی، و ساخته شده‌است. گردنبند طلا و سرِ عقاب طلائی از دیگر نمونه‌های اشیاء کشف‌شده تپّه زیویه هستند که از ارزش زیادی برخوردارند.

 

وقتى روستاييان كُرد، غلاف هاى مفرغى و بشقاب هاى نقشدار كهنسال را از دل طبيعت پيدا مى كردند، هيچ نمى دانستند كه در واقع گنجينه یى گمشده از تبارى افسانه یى را يافته و به تاريخ معرفى كرده اند؛ تا آن جا كه باستان شناس نامى- رومان گيرشمن در كتاب خود مى نويسد: «ما معتقديم كه اين داستان سكاييان به وسيله كشف تصادفى كه اخيراً توسط روستاييان در نزديك شهر سقز، در جنوب درياچه اروميه به عمل آمده، مجسم شده است.» سر برآوردن گنجينه یى از دل خاك روشنايى كمرنگى بر ابهام انبوه افسانه هاى كهنسال پاشيد، افسانه هايى كه قهرمانانش جنگجويانى بودند كه ارمياى نبى در تورات «هلاك كننده امت ها» خوانده بودشان! گنجينه یى متعلق به همان قوم مشهور به ماساژت ها كه تنها شكست دهندگان كوروش بودند و كاسه سر پادشاه رزمنده را جام شراب خود ساختند؛ اردوهايى غارتگر از سواران جنگجوى آريايى، قوم پاره پاره یى كه پيوسته اغتشاش مى آفريدند و هنگامه به پا مى كردند، مى ريختند و مى پاشيدند و مى گريختند.»-گ.

[7] . اخشین- شهری است در پارس که یاقوت حموی هم به آن اشاره کرده است. –گ.

[8] .  در پوران ها- مجموعه قصه ها در باره خدایان، پادشاهان و قهرمانان- بارها در باره آن گزارش داده می شود که برای باشندگان مقدس کوه های مئرو، روز، شش ماه دوام می یابد و شب نیم سال. در «مئرو»، یک روز- «روز خدایان» - برابر با یک سال است. در اثر نجومی «سوریا-سیدهانتا» گفته می شود که آفتاب، پس از طلوع بالای کوه مئرو نیم سال آزگار  دیده می شود.

 

بهاسکارا- آچاریا تاکید می کرد که «در مئرو نیم سال- پیوسته روز است». این کوه  بزرگ، در شمال اقصی قرار دارد.

 

دانشمندان هندیی که زمین را کروی می پنداشتند، مئرو را در قطب شمال جا می دادند. متون قدیمی تر مئرو را رشته کوه هایی می پنداشتند که در سرتاسر شمال پهن است: «درست در آن کشوری که چکادهای مئرو می درخشند، آب های یخبسته اشکال بسیار زیبایی به  خود می گیرند». در مهابهاراتا حکایت می شود که «در کشور شمالی مئروی درخشان و با ابهت ایستاده است که بخش بیشتر آن را در بر می گیرد. و در آن برهما می زیست. در این جا، اوراح همه موجودات می آیند. پراجاپاتی، همه جانداران و مخلوقات..... مئروی بزرگ محل پاکیزه، خوشایند و ستره یی است.  در این جا هفت ریشی ربانی به رهبری واسیشتهو می برآیند و بار دیگر می روند. به این کشور فاضله واقع در چکادهای بلند مئرو نگاه کن».

 

یادداشت: برگرفته ها از ترجمه روسی مهابهاراتا (و. ای. کلیلانووا و ب. ل. سمیرنف) و ترجمه روسی ریگویدا (ت. ی. ئلیزارینکوا) .







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

ممرز27.05.2018 - 16:31

  استاد خسته نباشید خواهشمندم درباره آینوها و کوریا و چینی ها و پیوندشان با بوریالی ها مقاله ای بنویسید .چون برخی آینوها و تسین ها(چینی)راجزو بوریالی ها میدانند.همچنین شباهتهای بی مانند نژادی فرهنگی آیینی ما و مردم خاور دور و رابطه آنها باشهر سوخته و ایران و تورکان.
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



عزیز آریانفر