ساز خموشی
٤ جوزا (خُرداد) ۱۳۹٣
به تار ساز خموشی چه شور و آهنگ است
میان پـردۀ دل صد هـزار دنگ دنگ است
مـقــام راگ ز عــشــاق دل کجــا شـنـونــد
به گـوش اهـل ریـا پنبه دیـدگان تنگ است
ز نـقـش مانی و بهـزاد مـا چـه می پـرسی
جهانی رنگ دریـن بـوسـتان ارژنگ است
ز اهـل کـیـن و تعـصب مجـو نـشاط روح
سری که عشق ندارد زکودکی منگ است
دیگـر به طبل عـزا پیـش مـن مـزن طبال
که گوش دل بنوای خوش سرآهنگ است
مـیــان زهــد ریـایـی و عــالــم مــســتان
محیط فاصله صدها هزار فرسنگ است
بـه قـله یی که هـمای جـنـون کند پـرواز
همیشه بال خرد بند و پای دین لنگ است
محیط تنگ صدف نیست جـلـوه گاه گهر
چو از صدف بدرآید تجلی یی رنگ است
ز ژرفـنــــای تـمــدن کـســی بـــود آگـاه
که اهل ذوق و هنر دوستدار فرهنگ است
بـیـا زلالـی خـورشــیـد دل تمــاشــا کــن
چو باده صاف چو آیینه پاک از زنگ است
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته