چشمهای سیاه بهار به تازگی در فرانسه انتشار یافت

۲۹ ثور (اردیبهشت) ۱۳۹٣

قادر مرادی نام شناخته شده ای در حوزۀ ادبیات داستانی افغانستان است.

نویسنده ای که انگشتانش همیشه در همه جا جاریست، از کابل تا غربتکدۀ هالند داستان تولید میکند.

چشمهای سیاه بهار نام مجموعۀ داستانهای قادر مرادی است که در اپریل 2014  به تیراژ 1000 نسخه در "انتشارات بامیان" در فرانسه از چاب برآمد.این کتاب قطور شامل 24 داستان کوتاه و نیمه بلند( در 369 صفحه،در قطع متوسط وزیری یعنی 16 × 24 سانتی متر با شمارۀ ISBN ) و یک نقد و مقدمه 27 صفحه یی میباشد.

مرادی بعد از سالها تجربه و پس از نوشتن رمان ها و مجموعۀ داستانهای کوتاه:

شبی که باران میبارید

صدایی از خاکستر

رفته ها بر نمیگردند

سرمه و خون

دختر شالیهای سبز

برگها دیگر نفس نمی کشند

تاغه تیمورچی

شمعها تا آخر میسوزند

اینک چشمهای سیاه بهار را چاب کرده است.مرادی درین قصه ها دریافت ها ،حس ها،تکنیک ها ،زیبایی ها و شناخت های تازه ای را به مخاطب پیش کش میکند.

در نقد و مقدمۀ این اثر میخوانیم:

" آزادی شالودۀ نقد است. درد مادرحوزۀ نقد ادبی درد تاریخی است. دردکاشتن ودرو نکردن ، درد داشتن و ندیدن. ادبیات داستانی داشتیم، اما  ارسطویی نداشتیم که این قصه های منثور وداستان های منظوم را رده بندی کندو به بوطیقا تبدیل نماید. داستان های حماسی فردوسی، داستان های غنایی خمسۀ گنجوی و قصه های طنزآمیز مولوی ، داستان های منثور سمک عیار، دارابنامه ...  داشتیم، اما نقد ادبی نداشتیم،کسی ظهور نکرد که این همه نبوغ وخلاقیت را صورتبندی کندوبرای داستانسرایی طرح بریزدو بوطیقا بنویسد. داستان های هزارویک شب، ادبیات داستانی غرب را در ربع آخر قرن بیستم تکان داد، فیلسوف، منتقد ادبی و رمان نویس با مطالعۀ هزارویک شب، در حوزۀ نظریه های فلسفی و ادبی به دریافت های تازه ای دست یافتند( به تعویق انداختن معنا، به تعلیق انداختن موضوع، ایجاد ابهام، قصه در درون قصه - بینامتن، داستان یعنی نبرد برای زیستن، پایان ناپذیری داستان...) ولی ما، رمانس های منظوم و منثور را به انتقاد جوندۀ موشها سپرده وهزار و یک شب را به حفره های فراموشی بخشیده ایم، ما درطول تاریخ، آنگونه که شعر، نهنگ دریای تخیل بوده است، در حوزۀ نقد ادبی حتا در سطح دریاوخزه شناور نبوده ایم...فقدان نقد ادبی باعث آن شده است که در عصر نقد ِ تألیف به نقد ِ مؤلف سرگردانی بکشیم"         

 

کتابهای داستانی پیهم از سوی نویسندگان ما چاب می شوند،اما بی آنکه خریده و مطالعه شوند،بی آنکه مورد نقد و بررسی جدی و مسؤلانه قرار بگیرند،در کتابخانه های شخصی و یا کتاب فروشی ها ،بدون ورقگردانی به فراموشی و پوسیدن محکوم میگردند.بیائید به این شیوه  ها و اینگونه بی تفاوتی ها نقطۀ پایان بگذاریم.                                      

 

"چشمهای سیاه بهار،مکالمه با کابوس و معامله با کارتوس است. سرنوشت معلمی است که بعد از مردن دربارۀ چگونگی مردن خود روایت میکند. راوی میداند که لذت مردن یگانه راه تحمل زیستن است. دهن جسد باز است، مرده تلاش میکند تا لحظات بسته شدن دهنش در مورد تنهایی هاوبیچارگی های خود چیزهایی پراگنده و پریشان بگوید... معلم، درین سفر جادویی کتابهای الماری اش را ورق ورق در سطل کثافت میریزد...معلم، روشنفکر بربادرفته ای است که یک بار به حیث جسم میمیرد و صدبار به حیث روح و اندیشه. داستان، با پراگرافی شروع می شود که هر خواننده ای آن را دوبار میخواند تا مگر چشمانش دچار سؤدید نشده باشد.با خوانش دوم،گمان میکنی که مرز بین ابژه و سوژه فرو ریخته است.گمان میکنی که سطور در زیر ساطور نشسته اند" / نقد و مقدمه

مطالعۀ چشمهای سیاه بهار و نقد و بررسی آن را برای اهالی فرهنگ پیش از پیش مبارکباد میگویم.

علاقمندان می توانند این کتاب قادر مرادی را با تماس به  ایمل آدرس ذیل ،بدست بیاورند.

khesrowmuradi@yahoo.com







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



محمد شاه فرهود