نیاز تاریخی پشتون ها به بازگشت به هویت خراسانی – ایرانی شان

۲۰ ثور (اردیبهشت) ۱۳۹٣

از دید من، بزرگترین ستم و جفایی که استعمار در حق پشتون ها کرد، این بود که هویت فرهنگی- تاریخی خراسانی و ایرانی شان را از ایشان گرفت و آنان را از دید فرهنگی مسخ ساخت و محدود به یک هویت قومی گردانید. این است که فاجعه در جامعه پشتون پایان نمی پذیرد. باور کامل دارم مادامی که پشتون ها به هویت خراسانی و ایرانی شان برنگردند، هرگز روی خوشی و نیکبختی را نخواهند دید.

استعمار سیاه با بهره گیری ابزاری از خلای فرهنگی پدید آمده در جامعه پشتون، بخشی از آن را مبتلا به بیماری سهمگین تندروی و بنیادگرایی مذهبی طراز وهابی گردانید و استعمار سرخ هم بخش دیگر آن را مبتلاء به بیماری اولتراناسیونالیسم تباری و زبانی. در نتیجه، جامعه پشتون هم در میان خود درگیر نبرد سهمگین و خانمان برانداز بی پایان هویتی شد و هم با دیگر باشندگان کشور در کشاکش هویتی بیهوده در افتاد.

البته، این تمام ماجرا نیست. استعمار این هویت مسخ شده قومی را بر دیگر باشندگان کشور نیز تحمیل کرد. پیامد آن هم این که باشندگان شمال و مناطق مرکزی کشور از خود بیگانه شدند و بر ایشان هویت قومی دیگری به اجبار تحمیل گردید که هرگز حاضر نیستند آن را از ته دل بپذیرند.

راه برونرفت از این فاجعه، بازگردانیدن نام تاریخی سرزمین ما یعنی ایران خاوری یا خراسان به آن است. درست آن گاه خواهد بود که پشتون ها، تاجیک ها، هزاره ها و.... سایر باشندگان همه هویت مشترک و بزرگ تاریخی- فرهنگی خود را باز خواهند یافت و فرق میان تاجیک و پشتون از میان خواهد رفت.

بارها گفته ام که تاجیک و پشتون یک قوم اند که به دو زبان سخن می گویند. در این میان، پشتون ها یک قوم دو زبانی اند و پشتو زبان محاوره بومی شان و پارسی دری- زبان فرهنگی-ادبی شان است. اشتباه بزرگی خواهد بود اگر بپنداریم که پارسی دری زبان انحصاری تاجیک ها و پارس ها می باشد. این زبان شیرین و زیبا دستاورد شکوهمند مشترک همه باشندگان سرزمین پهناور ایران بزرگ است و به پیمانه برابری به همه باشندگان آن اعم از بلوچ ها، پشتون ها، نورستانی ها، کردها، لرها، تاجیک ها، ازبیک ها و.... تعلق دارد وهمه در درازای تاریخ در شگوفایی و رشد آن نقش داشته اند.

ما خرده هویت های تباری چون پشتون (افغان)، تاجیک، هزاره، بلوچ، نورستانی، ......داریم. اما هویت فرهنگی- تاریخی و بزرگ ما خراسانی و ایرانی است. هویت خراسانی و ایرانی، هویتی نیست که بتوانیم آن را با چیزی عوض کنیم. استعمار دو سده آزگار است که با برنامه ریزی بزرگی تلاش ورزیده است برای پشتون ها و سایر باشندگان کشور ما یک هویت غیر ایرانی و حتا ایرانی ستیز بتراشد و یک هویت قومی افغان را جانشین یک هویت فرهنگی- تاریخی بسازد و این گونه به قول شریعتی به استحمار ما بپردازد. اما عطش تاریخی به بازشناسی هویت اصیل فرهنگی و آگاهی و بیداری چنین توطئه یی را خنثی می سازد.

باید متوجه بود که خراسان یک گستره تاریخی- جغرافیایی است و بیشتر بار فرهنگی دارد. در کشور ما به دلیل عدم آگاهی از تاریخ برخی ها چنین می پندارند که هویت خراسانی یک هویت انحصاری تاجیک ها است. در حالی که به گواهی همه اسناد وشواهد این هویت برای همه باشندگان کشور عام می باشد. برای نمونه:

خوشحال خان ختک (رح) می فرماید:

کابل و قندهار چی آشیانی دی- دا همه واله په نام خراسان دی

چه شاهین خراسانی وی حینی حینی- د بار غوندی توی روغ اوژی پلنی

احمد شاه ابدالی نیز خراسان را ایالتی از ایالات ایران می دانست. وی در نامه خود به سلطان عثمانی چنین می نویسد: «بنا به تقدیر قیوم قدیر، نادرشاه از ابیورد و درة جز خروج کرد و به مرور، خراسان و عراق و فارس و آذربایجان، بل جمیع مملکت فسیح الفسحت ایران و هندوستان و ترکستان را مسخر ساخته و شجرة استقلال تمامی سران و سرکردگان ایلات و احشامات مملکت ایران را از پا در انداخته، دست تعدی و جور بر ایل جلیل افغان نیز دراز نمود، آثار تسلط به ظهور آورد.»

شهاب ترشیزی شاعردربار تیمورشاه درانی در مورد انتقال پایتخت از قندهار به کابل در تجلیل از این عمل شاه آورده:

کابل امروز به آئین کیان جشن گرفت

که نهد تاج بسرشاه خراسان تیمور

 

مرحوم خوشحال که طبعی تند داشت، باز هم می گوید:

درست جهــان په نا پوهانو سـره دک دی

ولی زیات په کشـی وگوری افغـــــان دی

هوشیاران یگان یگان په هر مکان شـــته

چه کثرت ئی دی په ملک د خراسان دی

 

عبدالحی حبیبی در ص. 317 کتاب «جغرافیای تاریخی افغانستان» می نویسد: «در سنه 733 ق. هنگامی که ابن بطوطه– جهانگرد عربی از این جا به سوی هند از رود سند گذشت (محرم 734 قمری) تمام این سرزمین را به شمول ترمز و سرخس و هرات تا سلسله کوه هندوکش و سلیمان و دره هایی که از کابل و غزنی به سوی کنارهای سند [می] گذشته، خراسان می نامد. این تسمیه وقتی خوبتر تحقق می یابد که شاهرخ پسر امیر تیمور هرات را مرکز خراسان و پایتخت خود می گرداند و حدود مملکت او از رود سند تا حدود پارس می رسد...»

او در جای دیگر می نویسد:

«...در سنه 922 بابر از کابل بر دهلی تاخت. چون این شهر را گرفت، جمالی دهلوی در مدحش گفت:

از خراسان چون به هندوستان شدی آمد ترا

بخت و دولت در یمین و فتح و نصرت در یسار

در این وقت، نزد جمالی دهلوی تمام کابلستان تا رود سند خراسان بود.»

 

عبدالله خان پوپلزایی احمد شاه درانی را شاه خراسان خوانده است:

دمی که شاه شهامت مدار احمدشاه

به استواری همت بنای شهر نهاد

جمال ملک خراسان شد این تازه بنا

ز حادثات زمانش خدا نگهدارد.

 

اشرف الوزرا- شاه ولی خان – وزیر تیمورشاه، وی را خدیو خراسان خوانده است:

خدیو خراسان دارا سپاه

گل باغ اقبال تیمورشاه

 

شهاب ترشیزی در وصف شهزاده محمود سدوزایی گوید:

خراسان چو خورشید است و خورشید است خفاشی

در آن کشور که این خورشید گردون آشیان آمد

همو در جای دیگر در وصف قندهار و شاهان سدوزایی گوید:

عراقیا به صفاهان درون چه می خواهی

بیا بیا بنگر کشور خراسان را

 

نوری قندهاری در گلشن امارت در باره امیر دوست محمد خان می نویسد:

«در آن زمانی که خاقان مغفرت پناه امیر بی نظیر علیین مکان امیر دوست محمد خان در ولایت خراسان در دارالسلطنت کابل ارم تقابل که نزهتگه روحایان و مردمک دیده خراسان بل که غره ناصیه شخص جهان است بر اورنگ جهانبانی نشسته و اریکه جلالت و ممالکستانی به جلوس میمنت مانوسش آراسته و چهره درهم و دینار...»

همو محمد اعظم خان را شاه خراسان خوانده است:

یارب به حق شاه خراسان امیر آن

فغفرله بفضلک یا منشق القبور

 

شاه شجاع درانی در کتاب واقعات شاه شجاع می نویسد:

«...این نیازمند درگاه الله سلطان شجاع الملک شاه درانی نیز چنان ظهور نمود که تمامی محاربات و همگی واقعات خود را از آغاز جلوس بر اورنگ فرمان روایی در سنه 1216 به عنفوان جوانی هفده سالگی الی یومنا که سال یک هزار و دو صد و چهل و یک سمت وقوع یافته، در قید قلم در آورده تا مورخان خراسان و تاریخ جویان آن اوطان را به واقعی حاصل شود.»

رنجیت سینگ در ظفرنامه خود جایی که از جنگ امیر دوست محمد خان با لشکر هند به رهبری شاه شجاع یاد می کند، افغان های قندهار را به نام خراسانیان یاد می کند:

به شمشیر هندی خراسانیان

بکشتند هندی بیابانیان

 

سجع مهر امیر محمد افضل خان این بود:

دو فوج مشرق و مغرب زهم مفصل شد

امیر ملک خراسان محمد افضل شد

 

سایل در مورد امیر عبدالرحمان خان می نویسد:

والی ملک خراسان به پیشاور آمد

گویا مهر جهانتاب ز خاور آمد

 

شکارپوری در نوای معارک کشور ما را خراسان خوانده است.

به گفته استاد جاوید در مقاله ایران در شاهنامه، عبدالرحمان خان در ضمن یک ورق نشریه منظوم شبیه اعلامیه های امروزی که به خط نستعلیق زیبا نوشته و چاپ شده است پسر عموی خود سردار اسحاق خان را چنین خطاب می کند:

ارمنی مادری، لقب اسحاق

کرم مرداری دروغ و نفاق

در خراسان دگر مجال تو نیست

ای خر، آسان بگیر راه عراق

 

گل محمد مومند- مولف بی بها یا ضابط میراث، به زبان پشتو که تقریبا هشتاد سال پیش به چاپ رسیده است، در مدح شاه خراسان امیر عبدالرحمان خان سروده است:

په زمین د خراسان کشی پیدا کری رب سلطان دی

د دوه نوم په تمام جهان کی خپور چه هر چا ته عیان دی

 

عبدالرحیم هوتک حسینی که در ماورالنهر می زیست چنین یاد وطن می کند:

بیایی نه موند هیچ راحت که خواشینه

چی دا خوار رحیم راووت که خراسانه

غبار در مقاله «خراسان» که به سال .... در مجله آریانا به چاپ رسیده بود، می نویسد که عبدالرحیم هوتک- شاعر پشتو زبان قندهاری «از قندهار برآمد و به بخارا و ورامین رفت. وی مسکن خود کلات و قندهار را خراسان گوید.»

محمد اعظم سیستانی در مقاله زیر نام «خراسان، ایران و افغانستان» که در کهکشان انترنتی نشر گردیده بود، می نویسد که «...شاعر دیگر پشتو- گل محمد باشنده مالگیر در کنار هیرمند، نزدیک گرشک، در حدود 1200 ق، سرزمین مسکن خود را خراسان می گوید:

گل محمد عاشق طوطی شکری غواری

باری نشته نیشکر په خراسان کی

(گل محمد عاشق طوطی شکر می خواهد

مگر در خراسان نیشکر نیست)

در ص. 54-55 سفرنامه الکساندر بُرنس که به سال 1842 به زبان انگلیسی نوشته شده است، آمده است: «...شکارپور یکی از شهرهای درجه اول در تجارت اندوس (رود سند) به شمار می رود... این شهر به فاصله 28 میل در غرب اندوس و نزدیک مرز شمالی سند قرار داشته، فاصله آن از بندر بوکُر نیز همین حدود است. این شهر به طرف مرز شمالی سند تا روزان در مسیر راه قندهار و کلات از طریق کتل مشهور بولان وسعت دارد. طوری که بازرگانان همیشه از شکارپور و دیره غازی خان (شهری بالاتر از آن) به نام «دروازه های خراسان» یاد می کنند، نامی که در این جا مشخصه سلطنت کابل است.»

در کتاب «حیات افغانی» که در سال 1865 م. به خامه محمد حیات خان به زبان پارسی دری نوشته شده و در سال 1874 م. به انگلیسی برگردانده شده است، در ص. ص. 1-3 آمده است:

«از افغانستان در کتاب های قدیم هندوان به نام بلهیک- دیس یاد می شود. پارسیان آن را به نام زابلستان و کابلستان می خوانند و پس از اشغال یونانیان به نام باختر یا باکتریا نامیده شده است. فاتحان مسلمان بخش های غربی کابل و قندهار را به نام خراسان (که اصلا توسط انوشیروان گذارده شده است)، نامیده اند که هرات مرکز آن بوده، قسمت شرقی آن را به نام روه یا «کوهستان» یاد کرده اند... مرز شمالی آن را (افغانستان را) سلسله کوه های هندوکش از ترکستان جدا می کند. در غرب آن فارس قرار دارد. جنوب آن بلوچستان است...در شرق توسط رود سند از پنجاب جدا شده است...هزارستان شامل افغانستان نیست.»

در کتاب «یادداشت ها در باره افغانستان و بلوچستان» هنری جورج راورتی در ص. ص. 469-470 نوشته شده است که:

«افغان ها منطقه بخش باختری رشته کوه مهتر سلیمان را همیشه به نام خراسان یاد کرده اند...ما در این باره گواهی گادفری را در سفرنامه غزنی، کابل و افغانستان در دسترس داریم. منظور نوهارنی ها و لوهارنی ها این است که به گونه یی که او (راورتی) نشان می دهد، تا پای سلسله، او بعدا ایستاده شده و خراسان را می نگرد، به گونه یی که از فریادهای همه آن ها بر می آید، هنگامی که به قله کوه می رسند، و از افغانی که خیز زده و می خواهد نخستین منظره آن را ببیند.

محل کوه های پشتو یا به گفته بومی ها مرز خراسان و هند چندین منزل پس از رسیدن به سر کوه یا قله کوه ها قرار دارد. ..

کتاب ممالک و مسالک و شمار دیگر آثار نشان می دهند که غزنین و مضافات آن... شامل خراسان بوده است و در نقشه های خراسان و غور، ساحه گسترده خاور رود هیرمند و در جنوب خاوری تا سیوی مناطقی اند که در میان خراسان و هند قرار دارند.

راورتی می گوید که «غزنین مانند کابل دروازه هندوستان است. مرز طبیعی شمال خراسان از زمان های قدیم اکسوس بوده است...در زمان های قدیم، بسیار پیش از ظهور نیاکان قبایل افغان، این جا (زابل) یکی از جبهات مستحکم جانب هند بوده است. و در زمان اولاده قیس- عبدالرحمان با نام خانوادگی پتان که شمار شان به چند صد نفر نمی رسید، و کنون به صدها هزار می رسد، رو به زوال رفته و متروک می شود (مانند پکتویس، گنداری، اپاریتای و دادیکای). از زمان هیرودوتیس که افسانه های جالب خاور دور دست را از سربازان مزدور و بیسواد ارتش پارسیان شنیده، این که چه تعداد قبیله به خصوص در این محل نابود شده و یا چه تعداد ظهور نموده، شگوفان شده، پوسیده، بی جا شده و یا منقرض گردیده است، واقعیتی است که سوگوارانه نمی توان به آسانی ردپای آن ها را گرفت.!»

لودویگ آدامک «خراسان» را در «فرهنگنامۀ تاریخ افغانستان» چنین آورده است: این واژه به معنای «سرزمین برآمدن خورشید» است که نام استان شمال خاوری ایران بوده، از نگاه تاریخی نام منطقه یی است که کمابیش برابر با خاور ایران و افغانستان در زمان احمد شاه ١٧۴٧ تا ١٧٧٣ می‌باشد.»

به گفته روانشاد داکتر جاوید، این ابیات فخر الدین گرگانی در وجه تسمیه و صورت اشتقاق کلمه خراسان سروده شده است:

خوشا جایا بر و بوم خراسان

درو باش و جهان را می خور آسان

زبان پهلوی هر کو شناسد

خراسان آن بود کز وی خوراسد

خور اسد پهلوی باشد خور آید

عراق و پارس را خور زو برآید

خوراسان را بود معنی خورایان

کجا از وی خور آید سوی ایران

چه خوش نامست و هم خوش آب و خاکست

زمین و آب خاکش هر سه پاکست

 

بخش خاوری فلات ایران به گمان غالب در اوایل دوره اسلامی، خراسان نام گرفت. از همین رو، در آثار بسیاری از سخنوران دوره اسلامی به همین نام یاد شده است برای نمونه:

دگر گفت کای باخرد گفته جفت

به میدان خراسان سالار گفت (شاهنامه)

 

با این هم آوندهایی هم هست که نشان می دهد که اصطلاح خراسان گویا پیش از ظهور اسلام وجود داشته است. چنان که ظاهرا در قرن پنجم میلادی... از آن در تاریخ ارمنستان یاد شده و شاهان یفتلی در همان قرن خود را «خراسان خوتای» خوانده اند و این لقب را در مسکوکات خود به کار برده اند. (نگاه شود به: دکتر جاوید، اوستا، لندن، 1999).

بر برخی از مسکوکات شاهان یفتلی لقب «خراسان خاتاو» نقش است و بر یکی از مسکوکات آن سلسله به زبان پهلوی عنوان «تگین شاه» دیده می شود. همچنین در کتاب شهرستان های ایرانشهر در زمان قباد اول (اواخر سده پنجم) واژه خراسان دیده می شود. با این همه همان گونه که گفتیم، خراسان نام یک سرزمین تاریخی- جغرافیایی گستره فرهنگی- تمدنی است که به مفهوم بخش خاوری پشته ایران یا ایران خاوری کاربرد داشته است؛ نه نام یک کشور (واحد سیاسی).

تنها در دوره درانیان است که برای تفکیک از دولت ایران، دولت شان را دولت خراسان می خواندند. برای نمونه، میرزا عبدالکریم بخاری (منشی) در تاریخ احمد که بنا به خواهش سلطان عثمانی در باره تاریخ افغانستان به سال 1266 هجری ماهتابی در استانبول نوشته بود، در همه جا نام کشور درانیان را خراسان خوانده است.

برای نمونه در ص. 5 نوشته است: «در بیان جلوس احمدشاه ابدالی بر سریر جهانبانی خراسان» و همین گونه در ص. 7 نوشته است: «چون احمد شاه از انتظام ملک قندهار و کابل و پیشاور و بعضی از ملک خراسان فراغت حاصل کرد، قصد تسخیر هندوستان پیش نهاد...» و همین گونه در سراسر کتاب.

همو در ص. 54 نوشته است: «به وقت یورش کردن محمد شاه پادشاه- نبیره فتح علی خان قاجار- پادشاه ایران بر هرات که دروازه خراسان است به قصد تسخیر آن شهر، شجاع الملک را به موجب درخواست او افواج کثیره همراه کرده در کابل و قندهار فرستاد و بعد رسیدن در آن جا سرداران انگریزی ها او را بر تخت سلطنت خراسان بدین سبب که ملکش موروثی است، نشانیدند و از طرف او در تمام آن ملک عمل نمودند...»

در ص. 58 (ج. 2) تاریخ تمدن اسلامی نوشته جرجی زیدان چنین می خوانیم: «خراسان بزرگترین و حاصل خیز ترین اقلیم ها (استان ها) ی مشرق می باشد. از شمال شرقی به ماورالنهر، از جنوب شرقی به سند و سیستان، از شمال به خوارزم و بلاد غز (ترکستان)، از جنوب به قومس محدود می با شد.

برگرفته از برگۀ فیسبوک افشاگر تاريخ را پسند كن







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

ناشنانس12.07.2023 - 08:15

 پشتونها همیشه یکه تاز و مغرور هستند همیشه شورشی طلب و سلطه جو بودند امریکا و انگلیس بواسطه پاکستان برای رسیدن به اهداف خودشان از تندرویهای این قوم بهره ها برده اند و خواهند برد.

علی03.09.2021 - 19:19

 الاغانی مثل پان ها از هر قومی که باشند،دائم در توهم جدایی و مجزا بودن هستند و نه هیچ درکی از وطن دارند و نه سودی به حتی خانواده خود رسانده اند چه برسد به قوم و کشور خود. عامل بدبختی بشر در طول تاریخ جز این نبوده است. از جنگ های تن به تن غار نشینان بگیرید تا جنگ جهانی اول و دوم و جنگ های داخلی خاورمیانه. تمامش از جایی شروع شده گه ذهن یک بشر رو شستشو کردن که به طرز نگاه خاصی گره بخوره و تعصب داشته باشه و از اون فراتر نره. ایرانی که همه اقوام بتوانند در کنار هم زندگی کنند،به زبان خود درس بخوانند و بود و باش داشته باشند،و مرز هایش جوک باشد(عین اتحادیه اروپا) بهتر است یا ایرانی با 8 کشور کوچولو کوچولوی بیابانی که بلعیدن هر کدام برای استعمار گران از آب خوردن راحت تر است؟ مابقی اقوام ایران نگران نباشند فارس نمیخواهد هویت شما را بگیرد و تاریخ را به سود خودش کند شما خودتان خشتی بگذارید نسل های اینده هم خشتی،لر و ترک و کرد و بلوچ هم یک خشت. تا ایران ساخته شود خووتان بالا بروید تا هم برای زبان شما ارزش قائل شوند،هم مردم خود.نه اینکه به یک مشت مردم بیچاره که هر خانواده شان کارتون خواب دارد،مریض و کرایه نشین و رنج کشیده به نام فارس بپرید و عامل بدبختی خود بدانید. این رو میگم چون روی ....هم دست بگذاری یک پان پیدا میشه. حالا اینجا را نامش را دوست نداری ایران نگذار ولی تو در همین آب و خاک انسان شده ای و بهشتت اینجاست نه آفریقا و گینه بیسائو و اندونزی چون زمین تا آسمان با فرهنگ و رفتار و زبان و هممممه چیزشان غریب هستی. و نباید گول مرز ها را هم خورد. بعد خواهیم دید چگونه تمام اقوام پشتون و خراسانی و ترک و کرد و عرب و ارمنی،خودشان را به ما نزدیک خواهند کرد کما اینکه همه دوست دارند جزیی از اتحادیه اروپا باشند.

لیلا26.02.2021 - 06:15

 زنده باد ایران پارسی

عطاازایران23.09.2018 - 14:20

 سلام برهمگی. آقای مسعود، به چه می نازید؟ به خراسان، به ایران! همگی ازآنِ خودتان باد. حتّی "فارس" هم برای شما. اکنون هم اگر می بینید که نمی توانید از نامواژهء "ایران" استفاده کنید، می توانید از عبارتِ اصیل ترِ «آریان» بهره ببرید. چرا که پادشاهانِ ساسانی هم «آریان شهر» (با زبانِ پهلویِ پارتی) و هم «ایران شهر» (با زبان پارسیگ) را برای گسترهء سرزمینِ فرمانروائیِ خود بکار می بردند. "آریان" و "ایران" هر دو نامهائی صحیح هستند. بله، همهء شما افغانستانی ها، "آریانی" هستید. تا جائی که می دانم، نامِ "آریانا" در افغانستان پر کاربرد است، شما می توانید از همین موضوع استفاده کنید. کسی هم نمی تواند اعتراضی کند. اکنون دیگر چه غمی دارید؟ [دِگر بکوش و مشغولِ کار خویش باش]. و من الله توفیق

مسعود21.09.2018 - 04:05

  یک برادر از کشور فارس فرمود که فارس نام یک استان است نگفتی خراسان هم نام یک استان در ایران امروزیست نکند هرجایی که شاعران خراسان گفتند مفهومش استان خراسان شماست یاهم آذربایجان ؟آری کشور شما بجز از جعل تاریخ دگر هیچیزی ندارد یاهم کوه البرز ک در شاهنامه بارها ذکر شده که درشمال افغانستان امروز و خراسان دیروز موقعیت دارد که چند سده ای میشود شما هم یک کوهی را بنام البرز مسمی کرده اید برای اینکه بدانی کشور شما فارس بوده باید چشم خود را خوب باز کنی و به کوروش پارس مراجعه کنی به شهنامه و سعدی و حافظ مراجعه کنی خواهی یافت که کشور شما فارس بوده ختم کلام با شعر فردوسی که از چند ملیت نام میگیرد زپنجاه باز آوریدند سی ز ایرانی و رومی و پارسی البته اینجا ایرانی مراد از مردم خراسان و فارس مراد از مردم ایران امروزیست

کاسپین ( قزوینی ) 16.12.2014 - 13:21

 شما گفتید که نام خراسان احتمالا مربوط به دوران اوایل اسلام میشود ولی اشتباه است! مربوط به اواخر دوران ساسانیان است.

باران09.09.2014 - 03:01

 افغانستان روی آرامش نخواهيد ديد مگر آن که قوم پشتون و تاجيک با هم متحد شوند. سال‌هاست که با تبليغات از اين قوم آريايی پشتون سعی کردند که فرهنگی جداگانه بسازند. اين وظيفه‌ی ماست که با معرفی درست تاريخ اين قوم ايرانی‌نژاد را به هويت اصلی خودش برگردانيم. در اين راه خود پشتون‌ها هم بايد پيش قدم باشند. چون ثمره‌ی آن پايان تنازعات قومی در افغانستان خواهد بود.

حسین 31.08.2014 - 12:52

  از قیود هراس، آزادم؛ بنده‌ام عشق را و دل‌شادم تیشه بر فرق خویش می‌کوبم، جانِ شیرین‌به‌دست؛ فرهادم قصد دارم مخاطبم باشم، درد خود را به خویش واگویم با مزاج تو گر نمی‌آید، پنبه و گوش؛ گفتِ استادم1 ای من‌ام! ای مخاطب دردم! ای‌که گم کرده‌ای نشانت را ای من! ای بی‌شناسنامه‌ترین؛ ای تو هم‌سرنوشت و هم‌زادم! آریایی‌تبار، یعنی تو! رفته تاریخ، از فراموشت آریایی‌تبار، یعنی من؛ برده تاریخ، اینک از یادم چون گلوی پرنده خونین‌است، پنجه‌های برادرش طوفان سرخْ‌مست از غرور نادانی، گشته‌ام طعمه، اوست صیادم پای لُچ کرده بهر آزارم، دیو جهل و تعصب و ظلمت مادرم را به فحش می‌بندند؛ میهنم را، زبان و اجدادم تیغ، مانده‌ست گزمه بر جانم؛ تا بگویم که بنده افغانم من مگر ننگ دارم از نامم، من مگر بی‌اساس و بنیادم شهرت مادرم قمرگل نیست، هرکه نامی براش بگزیند شهرت مادر من ایران است، آریاناست خاک آزادم گفته‌ای: داغ می‌روی شاعر! هرچه باشد برادر ماهست خوانده‌ام من برادرش عمری، خواهرم هم نخواند این آدم جگرم سوخته‌ست از تبعیض، زین سبب قوغ واژه دَر دادم زین سبب گُر گرفته‌ام چون‌که؛ می‌دهد تکّه‌تکّه بر بادم باید از پای خویش برخیزم، کشورم نام کشورم باشد ورنه پامال هر سگی هستم، ورنه بی‌پاسخ است فریادم

عبد الله28.08.2014 - 14:23

 شمشیر و جغرافیا بادی وزید و دشت سترون درست شد طاقی شکست و سنگ فلاخن درست شد شمشیر روی نقشه‌ی جغرافیا دوید این‌سان برای ما و تو میهن درست شد یعنی که از مصالح دیوار دیگران‌ یک خاکریز بین تو و من درست شد بین تمام مردم دنیا گل و چمن‌ بین من و تو آتش و آهن درست شد یک سو من ایستادم و گویی خدا شدم‌ یک سو تو ایستادی و دشمن درست شد یک سو تو ایستادی و گویی خدا شدی‌ یک سو من ایستادم و دشمن درست شد یک سو همه سپهبد و ارتشبد آمدند یک سو همه دگرمن و تورَن‌ درست شد(1) آن طاقهای گنبدی لاجوردگون‌ این گونه شد که سنگ فلاخن درست شد آن حوضهای کاشی گلدار باستان‌ چاهی به پیشگاه تهمتن درست شد آن حله‌های بافته از تار و پود جان‌ بندی که می‌نشست به گردن درست شد آن لوح‌های گچ‌بری رو به آفتاب‌ سنگی به قبر مردم غزنین و فاریاب‌ سنگی به قبر مردم کدکن درست شد(2) سازی بزن که دیر زمانی است نغمه‌ها در دستگاه ما و تو شیون درست شد دستی بده که ـ گرچه به دنیا امید نیست ـ شاید پلی برای رسیدن‌، درست شد شاید که باز هم کسی از بلخ و بامیان‌ با کاروان حلّه بیاید به سیستان‌ وقت وصال یار دبستانی آمده است بویی عجیب می‌رسد از جوی مولیان‌ سیمرغ سالخورده گشوده است بال و پر «بر گِردِ او به هر سر شاخی پرندگان‌»(3) ما شاخه‌های توأم سیبیم و دور نیست باری دگر شکوفه بیاریم توأمان‌ با هم رها کنیم دو تا سیب سرخ را در حوضهای کاشی گلدار باستان‌ بر نقشه‌های کهنه خطی تازه می‌کشیم از کوچه‌های قونیه تا دشت خاوران تیر و کمان به دست من و توست، هموطن لفظ دری بیاور و بگذار در کمان‌ شاعر محبوبم محمد کاظم کاظمی

عبد الله28.08.2014 - 14:23

 شعری از فردوسی بزرگ در مورد ایران در این خاک زرخیز ایران زمین نبودند جز مردمی پاک دین همه دینشان مردی و داد بود وز آن کشور آزاد و آباد بود چو مهر و وفا بود خود کیششان گنه بود آزار کس پیششان همه بنده ناب یزدان پاک همه دل پر از مهر این آب و خاک بزرگی به مردی و فرهنگ بود گدایی در این بوم و بر ننگ بود کجا رفت آن دانش و هوش ما که شد مهر میهن فراموش ما که انداخت آتش در این بوستان کز آن سوخت جان و دل دوستان چه کردیم کین گونه گشتیم خار؟ خرد را فکندیم این سان زکار

عبد الله28.08.2014 - 14:23

  کتاب التفهیم لاوایل صناعته التنجیم البیرونی(420 هجری قمری / 1029 میلادی) از آثار ابوریحان بیرونی در صفحه. 196 آن چنین آمده است: و پارسیان به حسب مملکت ها به هفت کشور قسمت کردند: کشور نخستین هندوان، دوم کشور عرب و شام، سیم کشور مصر و شام، چهارم کشور ایرانشهر، پنجم کشور صقلاب و روم، ششم کشور ترکان و یاجوج و هفتم کشور چین و ماچین.

عبد الله28.08.2014 - 14:17

  سنایی غزنوی (سخنور سده پنجم خورشیدی) سروده است: تا در ايران خواجه بايد، خواجه «ايران شاه» باد حكم او چون آسمان بر اهل ايران، شاه باد! آن که چون دست موسی طبع را پر نور کرد-ملک ایران را چو هنگام تجلی طور کرد. همچنین فردوسی طوسی شاعر قرن چهارم سروده است: چو ايران نباشد تن من مباد بدين بوم و بر زنده يک تن مباد بيا تا همه تن به کشتن دهيم مبادا که کشور به دشمن دهيم دريغ است ايران که ويران شود کنام پلنگان و شيران شود نظامی گنجوی در هفت پیکر می سراید : همه عالم تن است و ایران دل- نیست گوینده زین قیاس خجل چون که ایران دل زمین باشد- دل ز تن به بود یقین باشد عنصری بلخی سروده: حصار و نعمت از آن لشکر قوی بستند- به یک چهار یک از روز خسرو ایران همچنین فرخی سیستانی در وصف ایران زمین می سراید: شیر نر در کشور ایران زمین- از نهیبش کرد نتواند زیان هیچ شه را در جهان آن زهره نیست-کو سخن راند ز ایران بر زبان همچنین سعدی شیرازی در بوستان ایران را اینچنین میستاید: بگفت ای خداوند ایران و تور-که چشم بد از روزگار تو دور تو کافتاب زمینی به هیچ سایه مرو- مگر به سایه دستور و مفخر ایران ناصر خسرو قباديانی (سخنور سده‌پنجم هجری خورشیدی) سروده است: برون كرده است از ايران ديو، دين را - ز بی‌دينی چنين ويران شد ايران خاقانی شروانی (سخنسرای سده ششم خورشیدی) گفته است : چون غلام تو است خاقانی، تو نيز- جز غلام خسرو ايران مشو

عبد الله28.08.2014 - 14:06

  ص. 30 ترجمه کتاب تاریخی التنبیه مسعودی به زبان عربی در هزار سال پیش (345 ق / 956 م.) چنین آمده است: و ما عقاید ایرانیان و نبطیان را در باره تقسیم معموره زمین... آورده ایم و گفته ایم که آن ها نقاط شرقی مملکت خود و مناطق مجاور آن را خراسان نامیده اند که خُر همان خورشید است و این نواحی را به طلوع خورشید منسوب داشته اند و جهت دیگر را که مغرب است، خربران نامیده اند که به معنی غروب خورشید است و جهت سوم را که شمال است باخترا و جهت چهارم را جنوب است نیمروز نامیده اند و این کلماتیست که ایرانیان و سریانیان که نبطیانند به آن اتفاق دارند. در ص. 73 آن، چنین آمده است: پارسیان قومی بودند که قلمروشان دیار جبل«فلات ایران» بود از ماهات و غیره و آذربایجان تا مجاور ارمینیه و اران و بیلقان تا دربند که باب و ابواب است و ری و طبرستان و مسقط و شابران و گرگان و ابرشهر که نیشاپور است و هرات و مرو و دیگر ولایت های خراسان و سیستان و کرمان و فارس و اهواز با دیگر سرزمین عجمان که در وقت حاضر باین ولایت پیوسته است، همه این ولایت ها یک مملکت بود، پادشاهش یکی بود و زبانش یکی بود، فقط در بعضی کلمات تفاوت داشتند، زیرا وقتی حروفی که زبان را بدان می نویسند یکی باشد و ترکیب کلمات یکی باشد زبان یکی است و گرچه در چیزهای دیگر تفاوت داشته باشد چون پهلوی و دری و آذری و دیگر زبان های پارسی.

عبد الله28.08.2014 - 14:02

  شرف‌الدین عبداللّه شیرازی در تاریخ وصاف (تجزیة الامصار و تزجیة الاعصار) که از قدیمترین منابع در باره دوره ایلخانان ، به زبان فارسی است حدود هشتصد سال پیش در حق شمس الدین کرت از سلاله های غوری آورده است که «مصداق این دعوی آن است که سال ها است که تا گوش جان و جان گوش به آوازه جود مخدوم ملک اسلام شهریار ایران، خسرو بر و بحر شمس الحق و الدین که روزگار امر و نهی او را رام باد و جریان افلاک مرام شف و مروج گشته....» در سال 818 هجری قمری چون بنای قلعه دارالسلطنه هرات (حصار اختیار الدین) را گذاشتند، بر کتیبه کاشی آن قصیده یی نوشتند در مدح شاهرخ که این سه بیت از آن است: ایا پادشاهی که بر روی دفتر- کلامی نیامد ز مدح تو خوشتر شهنشه الغ بیگ و سلطان براهیم-که هستند شایسته تخت و افسر یکی را نشانده است بر تخت توران- دگر کرده از بهرش ایران مسخر

عبد الله28.08.2014 - 14:01

 اگر یک بار شاهنامه را مطالعه کنید متوجه میشوید که بیش از هزار بار نام ایران و ایرانی و ایران زمین در آن درج شده است و از بیشتر شهر های افغانستان و تاجیکستان و ایران و آذربایجان و بلوچستان کنونی به عنوان ایران نام برده شده است. هر آن شهر كز مرز ايران نهى- بگو تا كنيمش ز تركان تهى از آباد و ويران و هر بوم و بر- كه فرمود كيخسرو دادگر از ايران به كوه اندر آيم نخست-در غرچه گان تا در بوم بست دگر تالقان شهر تا فارياب- هميدون ببخش اندرون اندراب دگر پنج شهرست تا باميان- دگر مرز ايران و جای كيان دگر گوزگانان فرخنده جای- نهادست نامش جهان پهلوان دگر از در بلخ تا بدخشان- همين است ازين پادشاهى نشان فروتر كه از دشت آموی و زم- هميدون به ختلان در آيد به هم چو شنگان و چون ترمذ و ويسه گرد- بخارا و شهری كه هستش به گرد هميدون برو تا در سغد نيز- نجويد كس آن پادشاهى به چيز و ز آن سوكه شد رستم نيو سوز- سپارم برو كشور نيمروز ز نزديک او باز خواهم سپاه- سوی باختر بر كشاييم راه بپردازم اين تا در هندوان- نداريم تاريک ازين پس روان ز كشمير و ز كابل و قندهار- روا رو سوی سند هم زين شمار وزين مرز پيوسته تا كوه قاف- به خسرو سپارم ابى جنگ و لاف فردوسی از تقسیم ایران زمین به چهار ولایت سخن میگوید: چو نوشین روان این سخن برگرفت- جهانی ازو مانده اندر شگفت شهنشاه دانندگان را بخواند-سخن های گیتی سراسر براند جهان را ببخشید بر چار بهر- و زو نامزد کرد آباد شهر نخستین خراسان ازو یاد کرد- دل نامداران بدو شاد کرد دگر بهره زان بد قم و اصفهان- نهاد بزرگان و جای مهان وزین بهره بود آذربادگان- که بخشش نهادند آزادگان وز ارمینیه تا در اردبیل- بپیمود بینادل و بوم گیل سیوم پارس و اهواز و مرز خزر- ز خاور ورا بود تا باختر چهارم عراق آمد و بوم روم- چنین پادشاهی و آباد بوم

پارسی از سیراز05.08.2014 - 18:31

  نام ایران نه مربوط به ایران کنونی هست نه افغانستان و نه تاجیکستان این نام به فلات ایران مربوط میشود که در برگیرنده سه کشور است. بهتر است نام این سرزمین را ایرانشهر و فرهنگ ان را فرهنگ ایرانشهری بنامیم.هی تکرار نکنید کشور پارس کشور پارس .پارس نامی است که غربیان به فلات ایران دادند و خوراسان را پارس شرقی مینامیدند.پس شما افغانستانی ها هم پارسی هستید.

ايرونی30.05.2014 - 11:07

 مقاله ی شما را مطالعه کردم. بنده مسائل اين قوم ايرانی را به جهان بينی تأسيس کشور پاکستان شبيه می دانم. البته همه ی ما از استقلال پاکستان از هند خوشحال هستيم چون اگر اين جغرافيا در هند باقی می ماند پيوندهايش را با کابل و تهران به کلی از دست می داد ولی خب پاکستان به کلی ارتباط فرهنگيش را با هند قطع کرد. با وجودی که حتی اسم کشور هند از رودخانه ی سند گرفته شده پاکستان حتی اسم اقيانوس هند(آريا تريا) را هم عوض کرده و اقيانوس پاکستان می خواند. به نظرم طرز تلقی و سوءتفاهم از فرهنگ ايران به ماجرای هند و پاکستان شبيه هست.

هژیر تهرانی 14.05.2014 - 20:56

  با درود از ایران جناب حبیب ، باز هم که مغلطه تاریخ سازان ظاهرشاهی را تکرار می کنید. کشور فارس دیگر چیست؟ رایان پیک (ای میل) خود را به من بدهید تا برای شما دهها سند و مدرک از نامیده شدن کشورم به "ایران" پیش از پادشاهی رضا شاه پهلوی چه در زمان قاجاریه ، چه افشاریه و چه صفویه ارائه کنم. رضا شاه تنها از خارجیان خواست که آنها نیز نام ایران را همان گونه که خود دولت و مردم ایران استفاده می کنند ، در مکاتبات خویش بیاورند. این به هیچ وجه بدین معنا نیست که کشور ایران تا سال 1936 میلادی "فارس" نامیده می شده است. جهت اطلاعتان باید عرض کنم که فارس نام استانیست در کشور ایران که در جنوب آن قرار داشته و مرکزش نیز شهر شیرازست.پس ما هم لابد باید مدعی شویم که نام افغانستان قندهار است! اگر منظور شما کشور پرشیا ست که با فارس فرق اساسی دارد. اروپاییان هزاران سال بود که ایران را پرشیا می نامیدند همان گونه که یونان را گریس و دویچلاند را جرمنی یا آلمان می نامیده و می نامند.

انور امینی11.05.2014 - 23:38

 امیدوارم این نوشته ونوشته های تحقیقی مشابۀ این نوشته بصورت چاپی در دسترس مردم در داخل کشور قرار گیرند.

حبیب11.05.2014 - 16:14

 جناب آریانفر ممنون از نوشته بسیار دقیق و موشگافانه شما. خواستم خاطره ای برایتان تعریف کنم. در نشستی به بهانه چهلم زنده یاد استاد قیوم بیسد کارگردان و بازیگر تیاتر افغانستان ، آقای سلیمان لایق شاعر نامدار - نویسنده مقاله جنجالی ( حل مسئله ملی ) - خود به زبان خویش اعتراف کرد که پشتون ها و تاجیک ها هردو ایرانی هستند. نباید از اینکه میگویم ایرانی هستیم حساسیت نشان بدهیم. این گناه دولت های وقت بود که با واگذاری نام بزرگ ایران به کشور فارس ، همه چیز ما را دو دسته به آنها دادند. پشتون ها ایرانی هستند.

ضیا حافظی11.05.2014 - 06:47

 مقاله تحقیقی و مستند ای کاش کوته فکران که در محدوده قوم و تعصب تنگ قبیله یی گیر مانده اند درک کنند هویت فرهنگی و تاریخی دراز مدت جمعی همه بر ابهت و شکوه تاریخی انها افزوده وحدت و همدلی و شگوفایی و همدلی ببار میآورد.

سید حسین برهانی10.05.2014 - 16:29

 واقعاً دانش و تحلیل شما قابل قدر است جناب آریانفر من مقاله شمارا از اول تا پایان مطاله کردم کاملاً درست فرمودید ای کاش ملت ما به مرحله ی برسند که گفته های شما را درک کنند و دست مغرض دشمن را کوتاه سازند.
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



عزیز آریانفر