نگاه مختصر پیرامون ماجراهای هفتم و هشتم ثور در تاریخ معاصر افغانستان!

٨ ثور (اردیبهشت) ۱۳۹٣

1 )  روز های هفتم و هشتم ثور در تاریخ معاصر افغانستان روز های ماندگار و فراموش ناشدنی است که در هریکی ازین روز ها مفاهیم چون : غم و شادی؛ استقلال و خود فروشی؛ عزت و بی ننگی؛ غرور و بی غیرتی؛ خود ارادیت و بی ارادگی؛ تشتت و اتحاد ... و ده ها مسایل متضاد و متناقض دیگر  در ذهن انسان افغانی مبتلور می گردد، که از لحاظ کارایی و پهلوی هم قرار گرفتن اعداد 7 و 8 به طور نمادین و سمبلیک می توان به یک نتیجه مهم و اساسی دست یافت و  به آن باور داشت که هر هجوم، اشغال و قصد سویی از طرف امپریالیزم جهان خوار در افغانستان، تنها بقا و تداوم یک روزه را با خود داراست، بدین معنا که  نیروهای بیگانه با هر زور و تزویری، اگر یک روز بر این خاک مقدس تسلط می یابد روز دوم با مشت آهنین و کوبنده مردم افغانستان مواجه گردیده و با سر افگندگی مجبور به ترک این دیار مرد خیر خواهند گردید، چنانچه تاریخ به صراحت شاهد چنین قضایا و ادعا های ما است.

2)  اشغال ارتش سرخ شوروی سابق در افغانستان هفتم ثور 1357 خورشیدی را در تاریخ معاصر ما  منحیث یک روز ننگین بایگانی کرد که در اثر برخورد ایدیولوژیک ماتریالیستی آنان در برابر فرهنگ، سنن، دین و سایر ارزش ها و هنجار های ملی و اسلامی مردم افغانستان نه تنها جان ملیون ها تن از فرزندان صدیق این مرز و بوم را قربانی گرفت، بلکه تار و پود مادی و معنوی ما را به شدت متضرر ساخت که پیامد منفی این کنش ها و واکنش ها منجر به فاصله گرفتن یک نسل از دروازه های مکاتب و دانشگاه ها است که از ابعاد مختلف نسل نو افغانی را از داشتن روحیه مسالمت آمیز شهروندی و انسانی دور ساخته و در اثر تحمیل فقر اقتصادی- فرهنگی، به جای تعمق در مسایل جدید زندگی- نفرت و انزجار و به جای اختراع و نو آوری- خشونت و اسلحه بدوشی را جایگزین ساخت و دریچه های از بد بختی را به روی نسل نو افغانستان گشود که حتی اکثریت بد بختی های امروزین اعم از انتحار و بنیادگرایی های سراپا غرق در جهالت، ریشه در همان اشغال ارتش سرخ دارد.

3 ) هشتم ثور، روز بر پایی و استرداد استقلال افغانستان از چنگال ارتش سرخ شوروی است که در قلمرو ادبیات سیاسی می توان این روز را «رستاخیزملی مردم افغانستان در برابر هجوم بیگانگان» نام گذاری کرد، مردم سر بلند و آزاده افغانستان با عزم و اراده متین ملی بدون تبعیض و تعصب از هر قوم، زبان، مذهب و سمتی از افغانستان در زیر یک لوای واحد جمع گردیدند، و برای متجاوزان و قلدوران بی خرد معاصر درس عبرت داده و پوز آنان را به خاک مالیدند و غرور ملی را با دستان توانا و نیرومند خویش دوباره احیا کردند و در مجامع ملی و بین المللی به عنوان مردم غیرتمند و با افتخار خوب درخشیدند.

اما با تاسف تشنگان قدرت و رهبران تنظیمی در افغانستان نه تنها ازین دست آورد عظیم و فاخر ملت و مردم افغانستان  پاسداری نکردند بلکه برای اندوخته های ثروت و قدرت شخصی و خاندانی شان بالای تمام ارزش ها و هنجارهای ملی- اسلامی مردم افغانستان پاگذاشتند و افغانستان را به کابوس وحشت مبدل ساخته و کابل زیبا و عزیز ما را حمام خون ساختند و این اربابان نو ظهور قدرت به جای اتحاد و یکپارچگی- تشتت  به جای امنیت و آرامی- جنگ و به جای روحیه انسانیت- توحش و بی بندوباری را در رگ و روان مردم افغانستان تزریق کرده و پایه های مستحکم ملی را از بیخ و بن متلاشی ساختند و هر کدام در هر گوشه ای از فقر اقتصادی- فرهنگی قوم و تبار خویش سوء استفاده نموده و شیرازه وحدت ملی را از هم پاشاندند و قومی را علیه قوم دیگر شوراند و هرکدام با بسترهای آسوده فرزندان مظلوم هم تبار خویش را در سنگر های نمناک خواباند و در جنگ تمام عیار داخلی و برادر کشی خویشتن خویش را قهرمانان خواندند، بدون این که درک کرده باشند که در جنگ داخلی و برادر کشی هیچ فاتح و قهرمانی و جود ندارند و همه بازنده است و هر کسی به هر پیمانه ای که از قدرت و توانایی برخوردار باشند به همان اندازه جنایتکار تر اند.

جنایتکاران جنگ های داخلی نه تنها به جهاد و مقاومت بها و ارزشی نگذاشتند بلکه مردم شریف و مظلوم افغانستان را چنان در مضیقه و پریشانی قرار دادند که حتی تعدادی از آنان از جهاد مقدس نادم و پشیمان شده و حکومت ها و نظام دهه شصت را از بی بند و باری های جنگنده های داخلی ارجحیت می دادند.

4 ) بروز جنگ های داخلی و خونین در افغانستان سبب شد که زمینه نفوذ نیروهای تند رو مذهبی و تروریزم بین المللی(طالبان) را در افغانستان مساعد سازند، هر چند مردم افغانستان در ابتدا با توجه با کسالت و خستگی که از جریان جنگ های داخلی و برادر کشی بر خوردار بود از یک سو و ناشناخته بودن هویت اصلی طالبان که با شعار های اسلام ناب محمدی پا به میدان گذاشته بود از سوی دیگر از گروه طالبان حمایت می نمود و برای این گروه آرزوی توفیق را داشت ولی طالبان با تسلط نیمی از خاک افغانستان چهره راستین خویش را برملا ساخت و چنان دهشت، توحش، قتل، کشتار، انتحار، نسل کشی، ده ها نوعی از تبعیض و تعصب، افراطیت ... و جنایات بی شماری را از خود به نمایش گذاشت که مردم افغانستان  را یک بار دیگر به یاد حکومت مجاهدین انداخت و بیاد روز های گذشته حسرت دادند، تا این که نیروهای مسلح در گیر تحت عنوان مبارزه با دشمن مشترک(طالبان) ائتلاف شمال را بوجود آورد و از جنگ های درون تنظیمی و برون تنظیمی دست بر داشتند و دو باره در یک صف واحد در برابر غلامان حلقه به گوش آی.اس.آی، سعودی و قطر برای احراز پست های سیاسی و بقای قدرت دست به مبارزات مسلحانه زدند و بر جریان جنگ های سرا پا قرص داخلی خط بطلان کشیدند.

5 ) هر چند مبارزات تسلیحاتی از طرف ائتلاف شمال در برابر طالبان ادامه یافت ولی ضعف های که در درون این ائتلاف وجود داشت نتوانست از عهده مبارزه در برابر طالبان به درستی به درآید و آن را به شکل درست رهبری کنند. ضعف این ائتلاف تا حدی آشکار و هویدا بود که حتی بیش از 96% از خاک افغانستان را طالبان تحت تسلط خود در اورده بود ولی هیچ کاری از دست این نیروهای جنگنده ساخته نبود تا این که ماجرای یازدهم سپتامبر با سقوط کاخ های دوقلو در ایالت متحده امریکا توسط القاعده و طالبان بوقوع پیوست و زمینه سر نگونی نیروهای دهشت افگن را در افغانستان توسط کشور دوست ایالات متحده به یک بارگی فراهم ساخت و با سقوط نیروهای طالبان با همکاری کشورهای بین المللی زمینه یک حکومت دیموکراتیک ملی را از سطح انتقالی- موقت تا دولت جمهوری اسلامی افغانستان با قانون اساسی مدرن فراهم و بوجود آورد.

6 ) با توجه به مباحث بالا به یک نتیجه دست می یابیم که افغانستان سر زمین دردها و آلام است که از ابعاد مختلف و راه های گوناگون بالای مردم این سرزمین به نحوی از انحا از طریق خارجی ها و مزدوران معامله گر داخلی آن تحمیل شده اند ولی مردم افغانستان همیشه با افتخار از این ماجراهای دلخراش سر در آورده است، اما یک مشت انسان های بی ننگ و بی غیرت باعث تمام این درد ها و آلام در دوره های مختلف و مقاطع تاریخی گردیده اند بنا بر این من به عنوان یک شهروند افغانستان آرزوی روزگاری را دارم که با بوجود آمدن یک حکومت نیرومند و قانون گرا که بتواند با توجه به ترازوی عدل الهی تمام قضایای جنگی افغانستان را از هفت ثور 1357 تا عصر حاضر اعم جنایات کاران خلقی ها و پرچمی ها تا جنایات کاران جنگ های داخلی و طالبان که باعث ریختاندن خون انسان های بی گناه و در بدری مردم و ملت افغانستان گردیده اند به درستی بررسی نموده و در گام نخست مساله مجاهد را از جنگ سالار تفکیک و تشخیص دهد و در گام بعدی از آن عده افرادی که در صف مجاهدین قرار می گیرند قدردانی نماید و آن عده کسانی دیگری که در لیست جنایت کاران جنگی قرار می گیرند در جزای اعمال ننگین شان برساند تا باشد که در افغانستان خوب از بد و دوست از دشمن و مجاهد از جنایت کار تفکیک شده و همه به پاداش و کیفر متناسب با اعمال شان برسند عدالت با زیر شاخه ای از عدالت انتقالی جایگاه اساسی اش را باز یابد .

و من الله توفیق

با احترام

محمد ظاهر فایز استاد دانشگاه بامیان

دانشگاه اصفهان- ایران







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

راستین 30.04.2014 - 02:21

  پربها ترین بخش تاریخ ما ما این دو روز است
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



محمد ظاهر فایز