با یک چنار پیر
٢٦ حمل (فروردین) ۱۳۹٣
« تشنه
شکسته شدن :
تلخ است ! »
دیشب
به خاطره هایم
می گفتم .
}} {{
« پیش از سفر به ساحتِ خاک و باد
زین ژرفنای داغِ تبم
میخواهم
تا آخرین سرودهء باران را
با یک چنارِ پیرِ جهاندیده
ـ یکجا ـ
در سرزمین خودم
ـ اما ـ
با
وقفه های گریه
فرو خوانم . »
آلمان ،
می دوهزارویازده تر سایی
( )
( )
( )
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته