انسان شناختی بیدل

٢٢ حمل (فروردین) ۱۳۹٣

کتابی با حجم بزرگ، ارزشمند، محققانه زیر عنوان « انسان شناختی بیدل» به قلم دکتر سید نورالحق کاوش را این روزها بدست اوردم.این کتاب پژوهشی، درسه مجلد حاوی 1140 صفحه با قطع وصحافت زیبا توسط موء سسه (آیدا )بار اول درسنبله 1389 و بارِ دوم در دلو 1391 درشهر بوخم آلمان به چاپ رسیده است.درهرسه مجلد کتاب که بخش اول ودوم یکجا وبخش سوم درمجلد جداگانه چاپ شده، نویسنده با بزرگواری وشکسته نفسی ای که داشته چنانکه معمول و مرسوم است که تمامی شاعران و نویسنده گان امروزی از زنده گی نامهء خود چیزهایی مینویسند، حرفی و سخنی نه نوشته است.

در میان شاعران و عارفان و فلاسفهء بزرگ اسلامی چون ابوسعید ابوالخیر،بایزید بسطامی،ابن سینا، ابن رشد، ابن عربی،منصور حلاج،سنایی،عطار،مولوی،حافظ و دیگران،ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل،یک عارف و فیلسوف وشاعر استثنا،جنجالی وبحث برانگیز است.وفهم ودرک معانی اشعار ودیگر آثارِ او با خصوصیات ویژه ای که دارد، هنوزهم قابل تامل ومستلزم پژوهش بیشتر وعمیق تر است.چرا که بیدل،یک آغازگر بود وبه هیچ عنعنه ءقرار دادی و سنت های رایج در شعر، پابندی نداشت.با همین دلیل بود وهست که پژوهش گران، او را یک اندیشه ورز وشاعرِ نا تکرار اما مشکل پسند، قلمداد کرده اند.سَیر درکاجستان سبز وپدرام بیدل،آسان نیست « معنی بلند» و « فهمِ تند» میخواهد.، « بحرِ فکرت » اش « موج خیز معنی هاست ،یک « مصرع» اگر سَر کند،« غزل» ها بدنبال دارد.بیدل، « معنی طراز» است.با این وصف هم خود را « گردِ ساحل» میداند.چون موجی که ازاین « بحرِفکرت» سر میکشد، « محیط» اش جای دیگر است.بیدل « نازک خیال»،«عبارت نازک » میگوید.که کسی به « معنی لفظ» اش پی نمی برد.خودش میگوید:

«بیدل کسی به معنی لفظم نبُرد پی

تقدیر، شُهره ام به زبان های لال کرد»

«بیدل اشعار من، از فهم کسان پوشیده ماند

چون عبارت نازک افتد، رنگ مضمون میشود»

«معنی بلند من، فهمِ تُند می خواهد

سَیِر فکرم آسان نیست،کوهم و کتل دارم»

«بحرِ فکرتم بیدل، موج خیزِ معنی هاست

مصرعی اگر خواهم سر کنم، غزل دارم»

وبسیار اشاره های دیگر درهمین معنی دارد.ترکیب های وصفی،استعاره ها وتشبیه هایی که بیدل در زبان شعر بکار برده، با دیگر شاعران همعصر او فرق کلی دارند.وقتی میگوید:

«دوستان این خاکدان چون من ندارد دیگری

خانه در زیر زمین بنیاد و، نقش پا دری»

یعنی: منی که خانه، در زیر زمین بنیاد دارد و دروازه ء اوهم، نقش پایش است یعنی آدم،از دریچه نقش پای خودش داخل میشود.موسیقی شعر بیدل هم با موسیقایی شعر دیگران فرق میکند و خاصِ مکتب خود اوست.با همین دلیل،تا کنون انگونه که دربارهء آثار دیگر عارفان وشاعران زبان پارسی دری منجمله به خامهء پژوهشگران ایرانی تحقیق صورت گرفته،دربارهء آثار بیدل، کمتر انجام یافته است.در افغانستان هم با وصف انکه بیدل در حلقه های فرهنگیان و مردم عام،جایگاه ویژه ای دارد وبیدل خوانی و بیدل شناسی، یکی از سنت های جلیل فرهنگی فرهنگیان ما بشمار میرود، معی الوصف کار در زمینهء آثار بیدل نسبت بدیگر شاعران وعارفان اندک است.یکی از دلایل انهم،عدم درک وفهم شعر بیدل است.

خوشبختانه ازچند دهه بدینسو،بیدل شناسی وپژوهش درآثار بیدل رونق یافته وعشق به شناخت بیدل گرم تر شده ونویسنده گان بیشماری دست به کار شده اند تا بیدل را از میان موجی از ابهام ونمی دانم ها و مشکل پسند بودن ها بیرون کنند وعظمت روح وبلندای تخیل بیدل را درافرینش آثار وعرفان وحدت الوجودی اش درک وفهم نمایند.من از ذِکر آثار و کتاب هایی که تاکنون دربارهء بیدل و آثار اونوشته شده اند، خود داری میکنم.و بلکه می خواهم پیرامون همین کتاب حاضر« انسان شناختی بیدل » که جناب دکتر کاوش به چاپ رسانیده و به دوستداران بیدل و جامعهء فرهنگی ما عرضه کرده است، روشنی بیندازم.

جناب دکتر کاوش که خود از یک خانوادهء فرهنگی و روحانی واز اهل هرات باستان است،به بیدل وآثارِ او عشق اتشین داشته و دیدگاهها،اندیشه ها وعرفان و مکتب بیدل را از دید جامعه شناسی وروان شناسانه تحقیق و بررسی کرده است.من تا کنون کتابی با این حجم وبزرگی وتحقیق وموشگافی درمورد بیدل نه خوانده ام حقا که جناب کاوش درمعرفی اثار،عرفان واندیشه های بیدل کار محققانه ای انجام داده که سزاوار ستایش است .بهتر است فشرده ء از مباحث کلی این کتاب را فهرست نمایم تا برای خواننده گان عزیز شناخت کتاب،آسان تر شود.در این کتاب این مسایل مورد بحث قرار گرفته است:

الف: بخش اول و دوم، زنده گی وآثارِ منظوم ومنثور بیدل،روزگار بیدل وحکام همعصر او،مهم ترین پیشینه های دور ونزدیک اثر گذار بر هستی_ جهان وانسان شناختی بیدل، منشاء انسان در اساطیر یونانی وهندی، منشاء انسان در مشهور ترین پنداشت ها وباور های سامی،منشاء انسان در ادیان سه گانهء یهودیت، مسیحیت واسلام،منشاء انسان دیدگاه فلسفه ء یونانی،(1 ) منشاء انسان از نظر فلسفه های پیش از نو افلاتونی.(2 ) نو افلاتونیان (3 ) بارز ترین طیف های فلسفه ء وحد ت الوجودی .

ب: بخش سوم فصل اول،هستی شناختی، فصل دوم، جهان شناختی،فصل سوم،انسان شناختی بیدل. هر کدام این فصل ها، بحث های جالب دارند.مانند: هستی و نیستی،قِدم و حُدث، وحدت وجود،هیولا و صورت، جماد، نبات ، حیوان،روح شناختی انسان،اختیار و جبر،قرایت بیدل از داستان ادم وحوا ، معنای تاویلی میوه ء ممنوعه در داستان ادم وحوا، بهشت ودوزخ و.معرفی مشهور ترین فلاسفه جهان باستان و اسلام و.........

در اینجا آخرین و یکی از جالب ترین بحث بخش سوم کتاب یعنی ( بهشت ودوزخ ) را بطور فشره خدمت علاقه مندان عزیز نقل می کنم چون نقد وبحث پیرامون همه جزییات کتاب از حوصله این نوشته بیرون است ،صواب این خواهد بود که خواننده گان عزیز به مطالعه اصل کتاب مراجعه نمایند.

«....چنانکه میدانیم درمتون کتاب مقدس آیینی اسلام،دربیان نعمت هایی که  موء منان پس از مرگ ومحاسبه ء کارنامه ء خود بالاخره در بهشت موعود بدان دست مییابند، مدارک بس فراوانی وجود دارند.از جمله در آیات 40 تا 49 سورهء صافات،آیاتِ 50 تا 53 در سوره ء ص،آیات 17 تا 24 سوره الطور،آیات 46 _76 سوره الرحمن، و.. قران ملاحظه میکنیم که اهل بهشت موعود از لذت های باغستان _آسایشگاه ِ دارای جوی های آب،درختان میوه دار وسایه دار، غذا های پُر مزه ، شرابی که بوی کافور وزنجبیل دارد وسردردی وسرگرانی خمار هم در پی ندارد، تخت های مجهز به بالش، بالین ومصون از گزند آفتاب و زمهریر، سراپرده ها ، پسر بچه های (غلمان) سیمین تنی چون مروارید غلتان، زنان (حوران) سپید چهره گل اندام وهمیشه باکره ای که تاکنون هیچ انس و جنی با ایشان آمیزش نداشته.....برخوردار میشوند. » (1 )

«بیدل فیلسوف که بر خلاف عقیده ء ما مسلمانان به بهشت توصیف شده در آیاتِ یاد شده باور ندارد، وبا تکیه بر «منطق» بهشت شناختی عرفان وحدت الوجودی خود اش از « بهشت»، به مفهوم تداعی آگاهانه و لذت بخش «انسان » از کارنامه اش بعنوان نماد خویش کاری خدای جهان « غَرَض» از ترغیب  بر بهشتِ یاد شده باب طبع دندان طمع خام زاهد « بنگ اندیشه » را مشمول تبلیغات ویژه ء محلی منطقه ای آیین اسلام به هدف جلب و جذب چولابه شدگان تهی دست خشکستان شبهه جزیره ءعرب به آیین اسلام میداند. خشکستانی که چادر نشینان او هنوز « ساختمان» (عمارت) بعنوان منزل( خانه) نشیمن برای انسان را نمی شناسند.به ویژه فقیر تران اش حتا از همان چادر، به آسانی بهره ور نبودند، طبیعت شناختی چنین محیط زیستی هم تایید میکند که وعده بهره وری ازسایه طوبا وسدره در شمار نعمت های بهشت موعود ، برای مردم زیر شکنجه جبر جغرافیایی جهنمی چنین خشکستانی میتواند با جاذبه باشد ونویدی از نعمت بزرگ تلقی شود.» (2 )

برای بیدل فیلسوف ودین شناس،براساس داوری خود اش ارزش های سایه، خوشبویی وبهداشتی درخت صندل هندی را برتر از ارزش های توصیف شده در باره درختان طوبا وسدره میداند وبا بیزاری از بهشت موعود سایهء درختان سدره وطوبا ، لذت از سایهء را در زیر سایه های طراوت بخش «آگاهی» و عشق به «خورشید معرفت» میجوید:

_بی خوابی فسانهء طوبا کی میکشد / ماییم وسایهء مژه های بلند او

_سر بلند تبِ خورشید ِمحبت بیدل / زیر دست هوس «سایهء طوبا» نشود

«مهمترین نکتهء محوری مورد نظر بیدل در نقد باور های سنتی در باره بهشت ، همان « اصالت انسان» است ...ناظر برهمین نکته است که بیدل،بهشت مورد باور عامیانه_یعنی همان بهشتی که دیروز آدم وحوا(والدین انسان) به جرمِ «هوشمندی»(با توجه به مدارک تورات) یا «عدم اطاعت خدا»(به تعبیر قران) با سرافگنده گی از ان اخراج گردیدند وامروز فرزندانِ آنان، طالب رفتن بدانجا و دست یافتن بر نعمت های ان اند را؛ فاقد ویژه گی بهشت  بمعنای آسایشگاه انسان می شناسد.زیرا انسان(آدم) بدلیل« خردمندی»و« آزادی در انتخاب» اش حقِ زیستن در ان نداشته است.و از اینرو« بهشت بی آدم» برای« انسان باهوش» بی ارزش است.(3 ):

«بر خیال «خلد» بیدل،«زاهدان» را ناز هاست

لیک از این غافل کزین ویرانه «آدم» رفته است»

« در خیال آبادِ « راحت» «آگهی» نا محرم است

جلوه ننماید بهشت آنجا که « جنس آدم» است»

و بنا براین،برای بیدلِ فیلسوف نتنها بهشت بی آدم فاقد ارزش است، بل بهشتِ دارای باشنده گان آدم ناشده (احمق) نیز به این دلیل بی ارزش است که با آنان همنشینی غیر قابل تحمل است....بر بنیاد چنین نظریه ای از نقد باور های آیینی درباره ء بهشت و دوزخ است که بیدل،بهشت ودوزخ مورد باور زاهدِ چشم دوخته به مفاد احکام معانی ظواهر ملفوظ متون آیینی درهمین زمینه را درشمار پندارهایی می شناسد که عامل ازخود بیگانگی انسان اند.... زیرا بجای اهتمام به شاءن« خدامقام» انسان واصالت او،درخدمت اغراض دون پایه ای برای او ویا اغراض دین پایه ای برای دیگران اند.در تاکید براین دیدگاه بیدل به مدارکی ازاثار او توجه می کنیم که با رسایی تمام، تقریبا هیچ نکته ای غیر قابل درک از دید گاه های بیدل در باره ء « بهشت ودوزخ» را درهاله ای ابهام نمی گذارد»: (4)

«خرمن هستی، به برقِ « وهمِ عقبا» سوختیم

آه از این اتش که ما در یاد اش اینجا سوختیم»

چه دام است دنیا، چه دام است عقبا

تو معماری، این خانه های« گمان» ها

«دل حیرت افرین است، هرسو نظر گشاییم

در خانه هیچکس نیست، آیینه است وماییم

«دوزخ» کجاست بیدل،جز انفعال غفلت

«آتـش» حریف ما نیست،زین «آب» اگر برآییم

منظور بیدل از « آب» در اینجا عَرَق شرم از فقدان نظر وعمل نیک است.

«دنیا» و صد معامله، «عقبا» و صد «خیال»

ما «بیخودان» به جنگ چه تشویش رفته ایم

«دل» برده بود ما را آنسوی نیستی ها

«افسانه ء قیامت» چندی درنگِ ما شد»

بگذر زمطلب هرزه رو،به زیارتِ «دل صاف» رو

ز «طواف کعبه» چه حاصل ات که تو چنبری به دف غَرَض»

باید این کتاب را خواند و بیدل همه دل را انگونه که شایسته وبایسته است، شناخت.

«بهتر ان باشد که سرِ دلبران /  گفته آید در حدیث دیگران (مولوی)

(1_4 ) انسان شناختی بیدل_جلد سوم، صص 1129 _1138 







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



دستگیر نایل