در باره «پي جويي و ريشه چند لغت در شاهنامه» كه استاد داريوش آشوري در ميان انداخته است
٢٣ سرطان (تیر) ١٣٨٧
از ديرگاه به اين سو آثار و ترجمه هاي استاد فرزانه را مي خوانم، خوشبختانه نيچه را هم با ترجمه هاي استاد شناختم.
در اين موقع ها نوشته و مصاحبه هاي استاد را در باره زبان و فرهنگ باز و جامعه باز خواندم خيلي به من اثر گذار تمام شد حتا نگرشم در رابطه به زبان و فرهنگ و جامعه بروز كرد.
چند ماه قبل در سايت واژه به عنوان مقاله « پي جويي معنا و ريشه چند لغت در شاهنامه » برخوردم كه از نوشته هاي پر مايه استاد بود، اين مقاله را بعد ها در سايت جستار كه سايت خود استاد است پي گرفتم.
به راستي دقت استاد سبب تعجبم شد زيرا به موردي خيلي هم ريز – كه ديگران به سادگي ازش گذشته اند– توجه كرده بود.
پس از خواندن اين مقاله ( اكنون بخشش چارمش را هم استاد در جستار و واژه نشر كرده است) تاملي براي من ايجاد كرد، و اين تامل را واژه ريشه شناسي زنده لهجهاي، قوت بخشيد.
بنابراين بي مقدمه چيني و حاشيه نگاري، به اشاره اصل موضوع پرداخته مي شود:
استاد به بازبيني معناي دو واژه « اخته زها» و «آهخته آهار» اشاره كرده و ابراز داشته كه آنچه در لغت نامه و فرهنگ هاي پارسي از معناي اين دو واژه اراده شده است، به درستي معناي اين دو واژه را افاده نمي كند.
اين دو واژه در اين بيت ها آنهم در قافيه ابيات آمده است بنابراين توجه بيشتر مي خواهد، آن ابيات اينها است:
به كردار گرگان به روز شكار
بران باد پايان اخته زهار
سواران چو شيران اخته زهار
كه باشند پرخشم روز شكار
گزيد از سواران برون از هزار
بران باد پايان آهخته هار
به كردار شيران به روز شكار
بران باد پايان آهخته هار
برايم نخستين بار واژه « هار» و معنايي را كه استاد اراده كرده بود قابل تامل شد زيرا اين واژه مرا به فكر واژه هاي: هير، هيرمند، هيل و هيل مند برد و بعدش هم به لهجهي كه خودم با آن سخن مي گفتم ( لهجه هزارگي پارسي دري؛ هزاره قوم پر نفوسي است در ساحات مركزي افغانستان و لهجه شان هم از لهجه هايي است كه كهن ترين واژه هاي پارسي دري را در خود دارد ) متوجه شدم.
در اين لهجه ما همين واژه « هار» را براي در دادن هيزم و روشن كردن آتش به كار مي بريم، اين گونه:
1- هيزمه هار كو
2- بنگر آتش هار شده
در جمله اول اين معنا را مي دهد كه هيزم يا چوب را آتش بزن.
و در جمله دوم، به آتشي كه دارد خاموش مي شود، اشاره شده به كسي تا ببيند آتش روشن است؟
من اين برداشتم را با دوستانم كه همزمان با اين لهجه صحبت مي كردند در ميان گذاشتم: هزاره هاي دايكند و غزني اين واژه را «وار» به كار مي بردند، يعني: آتشه وار كو، هزاره هاي كشم بدخشان مي گفتند: هيزمه هور كو، و هزاره هاي پنجشير مي گفتند: آتشه هار كو.
بايد اشاره كرد كه فونيم «ه» يك فونيم صدا دار است و صدا دارها خيلي زود به گونه هاي تلفظي متعددي مي توانند درايند.
البته آنچه كه در اين پرسش مهمتر از «هار» بود، واژه «هيل» بود زيرا تمام مردم هزاره اين واژه را يكسان به كار مي بردند، يعني: به گرماي شديدي آتش «هيل» مي گفتند. اين واژه «هيل» شيوه ديگرگونه تلفظي واژه «هير» است كه در اوستا هم آمده است و در زبان هاي هندي آتش معنا شده است.
در زبان پشتو كه نزديك ترين زبان از نظر خانودگي به پارسي دري است، آتش «اور» گفته مي شود و اكنون اهل اين زبان «اور» را به كار مي برند نه آتش را.
بنا به اين واقعيت زنده لهجهاي زبان، مي توان گفت: «هار» با موي ارتباطي ندارد بايد آتش يا ملحقات آتش معنا بدهد، و «آهخته هار» واژه تركيبي است، با آن كه غير معمول بوده چون در ديگر متون ادبي نيامده، اما فردوسي براي اين كه در قافيه كم نيارد ممكن اين واژه تركيبي را ساخته باشد يا هم در گفتار مردم آن روزگار معمول بوده است كه كم كم با آمدن واژه هاي عربي به فراموشي سپرده شده است و ادبيات حاضر ما هم بعد از آمدن عرب به ميان آمده است.
پس به گمان من مي شود «آهخته هار» را «برافروخته» معنا كرد:
گزيد از سواران برون از هزار
بران باد پايان آهخته هار
در مورد «اخته» مي شود چنين گفت كه به آن نه استاد و نه هم ديگران چندان توجه كرده است، با آن كه استاد آشوري اشاره كرده كه واژه اخته نه در آغازين دوره زندگي فردوسي بلكه در آخرين دوره زندگي فردوسي از تركي وارد زبان پارسي شده است، به راستي همين درست مي نمايد.
اما سخن جدي اين است كه به چگونگي كاربرد اين واژه توجه نشده است زيرا واژه«اخته» در زبان تركي، ازبكي و پارسي به تنهايي به كار مي رود و معنا مي دهد. هيچ مورد نه در متون و نه هم در زبان گفتار پيدا خواهد شده كه واژه «اخته» آمده باشد و بعد تركيب شده باشد با خايه، اين طور: « خر اخته خايه كشيده » اصلن چنين تركيبي وجود ندارد، اگر دقت شود! بلكه مي گوييم: خر اخته، اسپ اخته و...
پس دعواي ما در باره «اخته زهار» اين طوري مي نمايد كه بگويم: اين خروس نر است!
سخن روشن مي تواند اين باشد كه واژه اخته در اينجا نه «آشتاي» تركي بلكه شيوه كوتاه شده همان «آهختن» است زيرا چنين تركيبي در پارسي وجود ندارد كه هم واژه «اخته» بيايد و هم خايه، اخته كلمه اي است كه بي خايه كشيده، معنا مي دهد. بنابراين «اخته» در اين بيت، برجسته و كشيده معنا مي دهد.
در باره «كشيده» بايد گفت كه در گويش پارسي دري افغانستان «كشيده» صفت است و نه حالت چندم فعلي «كش» و «كشيد». پس «اخته زها» معناي داشتن خايه هاي برجسته را مي رساند چون براي اسپان نر داشتن خايه هاي دراز و كشيده و همزمان برجسته و پر، و نزديك و چسپيده به زير شكم خيلي مهم و از جمع اوصاف اسپ خوب است.
اگرچه امروز نشاني از جنگ با اسپ و نگه داري اسپ براي جنگ هيچ رسمي وجود ندارد اما در افغانستان بازيي هست به نام «بزكشي» كه اين بازي توسط مردان سوار بر اسپ اجرا مي شود، درست اسپان با همان صحنه جنگ در اين بازي با هم رو به رو است، از اين روي هنوز اسپ داري و سخن از اسپ خوب و تيز وتك، و چست وچالاك، در ميان هست.
معمولا اسپي كه خايه هاي شل و آويزان دارد دليلي بر سستي و بودن با ماديان را مي رساند، و اسپاني كه خايه هاي كشيده و پر و برجسته دارند دليلي است بر تيزي و توانايي و دور نگه داشته شدن از ماديان ها.
بازهم مي شود گفت كه فردوسي چرا آهخته نياورده است؟ مي توان اشاره كرد كه در قافيه، تمامي شاعران براي ايجاد وزن و قافيه موزون، زياد و كاستي را بر واژه ها روا مي دارند، مانند اين بيت شاهنامه:
برين گفتها بر تو دل سخته كن
دل از ناز وز تخت پردخته كن
پردخته شكل كوتاه شده پرداخته است.
در مورد «زهار» هم مي شود ابراز نظري كرد: زها و زهش بنا به منطق دستور پارسي، اسم فعل بايد باشد، مانند واژه هاي: كردار، گفتار، رفتار و... .
از نظر تاثير و كاركرد نقش هاي جنسيتي واژه ها در زبان هم توجه شود در ارتباط به واژه هاي: زهدان، زهچه و زاچ. اين واژه ها همه بار معنايي نقش جنسيتي دارد يعني مفعولي اند و زهار بيشتر جنبه فاعلي دارد.
در لهجه گفتاري ما زهچه يا زاچه به زني گفته مي شود كه تازه زهيده باشد.
زهار، دقيقا خايه بايد معنا بدهد يعني ايجاد زه مي كند يا زه مي آفريند و زهدان اين زه را در خود نگه مي دارد، پس اگر چنين نبودي، بچه دان مي توانست همه معنا را برساند و زهدان اصلن در ميان نيايد.
به اين مورد هم بايد اشاره كرد كه خايه اسپان يا دور و بر نزديك آن موي ندارد و برخي از حيوانات كه مملو از موي است.
تنها داشتن موي در چنين يك جاي بدن ويژه انسان است يعني هم زن و هم مرد را شامل مي شود، بنابراين ممكن براي تابو بودن زهار كه همان خايه باشد، معناي زهار دور برده شده باشد!
و از سوي ديگر در متون ادبي آنهم در شعر ونظم نمي توان معناي دقيق و عيني يك واژه را جست وجو كرد چون اراده نه از معناي دقيق بلكه از ايجاد كني معنا يعني معناي ثانوي است نه معناي بيروني كه در زبان عادي در ميان هست.
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
رضا صدر | 30.03.2022 - 20:22 | ||
بر اساس صحبت هایی که از خود جناب آشوری فرهیخته شنیدم در سخنرانی گروه فارسی استنفورد، به نظرم تعبیر زیر لااقل در بعضی جاها مناسب است: اخته: شکل کوتاه شده آهیخته، به معنی «کشیده» زهار: به معنی معمولش یعنی عضو تناسلی (برای هر دو جنس مذکور در متون کلاسیک) نگ. لغتنامهی دهخدا پس: «اخته زهار=کشیده آلت» شخص یا حیوانی که آلتی کشیده دارد (کنایه از موجود نری قوی) (به این ترتیب کاربرد این صفت در شاهنامه برای اسب و شیر معنی دار خواهد شد) |
جواد مفرد کُهلان | 11.11.2020 - 14:40 | ||
معنی دندان برنده برکشیده برای اخته زهار در مورد شیر درنده منطقی است: धारा f.dhArA sharp edge |
کوروش هم متی | 31.12.2017 - 22:01 | ||
بادرود .......این واژه اخته زهار......من در مورد ریشه این واژه پژوهش کردم .....راز این واژه در چکامه استاد فردوسی را دریافتم....امکان دارد با استاد داریوش اشوری گفتگو کنم...همگی شما به بیراهه رفته اید...انچه روشن است هخته زهار در چم کشیدن تخم است....و در چم. دیگرش کنایه است و بس. |
عباس | 25.06.2015 - 11:25 | ||
زه به معنی آب هم در گویش ها آمده است مثل:زمین زه دارد.یا زه زمین کم شده است.پس زهدان یعنی محل نگه داری آب و زهار یعنی چیزی که آب تولید می کند.دارنده آب. |