چند دوبیتی

١ حمل (فروردین) ۱۳۹٣

اخمو

هوا ابری، زمین برفی تو بدخو

دل من در کفت سنگ ترازو

به هرکس بگذری بر لب تبسم

ولی بر ما: شتابان، سرد، اخمو

 

 

جوز بی‌قرار

غریب و بینوا، مسکین دل من

شهید بی‌کفن، خونین دل من

بیا بنگر که در غربال سینه

چو جوز بیقرار است این دل من

رود

خوش آن سودا که سود آن تو باشی

خوشا تاری که پود آن تو باشی

خدا قسمت کند من چشمه گردم

به کهساری که رود آن تو باشی

 

دو چشمت

دو چشمت را چه زیبا آفریدند

به رنگ آرزوها آفریدند

ز چشم زخم مردم دور بادا

که بر میل دل ما آفریدند

 

بهشت

چرا باور به مردم کرده بودم

هوای نان گندم کرده بودم

بهشتی بود آغوشت که در آن

تمام خویش را گم کرده بودم

 

 

انار قندهار

چه روز و روزگاری بی‌تو دارم

عجب شبهای تاری بی‌تو دارم

به جای دل میان سینهٔ خود

انار قندهاری بی‌تو دارم

 

اعلان جنگ

کجایی ای دل خونین تنگم!

که من آمادهٔ اعلان جنگم

برای قتل عام نسل غمها

شوم چنگیز و تو؛ تیمور لنگم







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



فضل الله زرکوب