برف بهاری در چکامه ای از دیار غربت

٢٧ حوت (اسفند) ۱۳۹۲

خبر شدم که امروز (بیستم حوت 1392) در کابل عزیز برف بارید، برف آخر سال ـ برفی که زمستان یخبدان را بدرود می گوید و پیام آور بهار است، بهار زندگی، بهار سرسبزی و بهار شادابی و سازندگی؛ به امید بهاران پر بار و با صفأ. به همین مناسبت و به استقبال بهار واژه های را پی هم نوشته ام، که اگر مجاز باشد نامش را می گذارم "برف بهاری" اما قبل از تقدیم آن می خواهم حلول سال نو خورشیدی و جشن نوروزی را پیشاپیش به هموطنان عزیزم و به همه نوروز دوستان جهان از تۀ دل مبارک باد بگویم.

سال نو تان مبارک دوستان عزیز، هر روز تان بهروز و نو روز تان پیروز باد!

 

 برف بهار

ای برف بهاری!

ببار که ابرهای سیاه، فضای میهن عزیزم را تیره و تار نموده است

دیریست که ما در انتظار طلوع خورشید نشسته ایم،

ببار که پس از بارش تو آسمان وطنم، تهی ز گرد و غبار شود

ببار، که دانه های سپید تو مژده آور بوی بهار شود

ببار که آب پاک نقره فام تو

بعد از این قطره قطره در باغ و راغ وطنم چشمۀ زلال شود،

ببار که از زیر جامۀ سپید تو شقایق های بهاری قد بر افراشته

و دسته دسته زینت دست نگار شود

ببار ای برف سپید، ای چشمه سار خروشان گلستان زندگی

ببار، که از طراوت عطر گلهای بهاری ات

جهان خوش گل و هوا معطر شود

آخر ببار! ببار که خورشید خراسان،

جنگل تاریک را در آخرین روزهای سرد زمستان از نو نور باران کند

ببار..!







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

م.ش.فروغ17.03.2014 - 18:25

  خیلی خوب .
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



ضیا باری بهاری