کلوپاترا (ایزد بانوی قدرت) برای زن

١٨ حوت (اسفند) ١٣٨٦

کلوپاترا تنهاترین انسان زنی است که توانست، واقعیت انسانی اش را به عنوان یک زن انسان در برابر هزارها سال اقتدار و حاکمیت پدرسالارانه و مردسالارانه تبارز دهد و نشان داد که زن انسان هم می تواند همان کاری را انجام دهد که مرد انجام می دهد.

او با رفتارش آشکار کرد: برترهای مردانه نه طبیعی بلکه باورهای تکاملی-اخلاقی و فرهنگی است که در برهه ای از تاریخ این باور مردانه به میان آمده و سپس به شیوه های گوناگون و از مجراهای متفاوت در باور جامعه رسوخ پیدا کرده و واقعیت زندگی زنانه و در کل واقعیت زندگی را که می توانست زن و مرد، در آن هم سنگ احساس شود، دستخوش باورهای اقتداری-تکاملی مردانه کرده است.

دلاوری را که کلوپاترا برای به دست آوردن قدرت در برابر برادران و سرانجام در برابر هر مرد دیگر انجام داد نه یک حرکت منفی بلکه یک درک طبیعی از انسانی اش بود که هر موجود ناگزیر است برای بقا و حفظ موقعیت اش دست به همچو اقدام بزند، هر گونه اقدام به مرد برای به دست آوردن قدرت طبیعی و معمولی می نماید مگر اقدام برای به دست آوردن قدرت و حفظ بقا و موقعیت برای یک زن در یک جامعه غیر معمولی و حتا خلاف طبیعت و سرشت انسانی زن تلقی می شود، بنابراین چنین باور، طبیعت واقعی انسانی زن را از زن گرفته و واقعیت وجودی زن را در باورهای متفاوت مردانه بشری در حد متصرفه های مرد انسان کاهش داده است تا این که واژه انسان ویژه مرد شده و از گفتن انسان، مرد و از گفتن مرد، انسان به ذهن تداعی می شود، چنان که در مکاتب فلسفی، اعتقادی و... همه اوصاف، مردانه است و همه ضد اوصاف زنانه است، حتا اگر بخواهیم از زن خوب سخن به میان آریم، می گوییم: او زن مردانه ای است، زن نه بلکه مرد است مرد.

می توان گفت در چنین برداشت همه چیز از زن نفی می شود و تنها مرد است که انسان است و معیار و ملاک انسان بودن او است.

پس این نه گفتن کلوپاترا و ایستادن او در برابر هرگونه ارزش شناختی مردانه، نه خلاف و نه هوس بلکه جوش سرشت و طبیعت انسانی یک انسان بود که همه چیز حتا واقعیت اش از او زدوده شده و در مرد انسان انباشته شده بود.

کلوپاترا برای به دست آوردن قدرت و تثبیت موقعیت اش به این فهم رسید یعنی قرابت های خانوادگی مردانه است که واقعیت و موقعیت زن انسان را از زن می ستاند، بنابه این دریافت؛ برادر، پدر، شوهر و... همه تامین کننده اقتدار یک مفهوم است (مردانگی).

کلوپاترا دانست که موقعیت انسانی اش را نه در دورترها بلکه از خانواده اش به خودش باز گرداند یعنی این روابط اقتداربرانگیز برادری،پدری و شوهری است که مستقل انسان بودن را از زن گرفته و او را به ننگ و ناموس تبدیل کرده و طوق کردن و لکه روی مرد ساخته است.

بنابراین کلوپاترا خواست پیش از هر برداشتی، انسان باشد یعنی آن گونه انسانی که مرد از خود برای خود تصور داشت (مستقل، سرکش، با اراده و تصرف کننده).

برای این که کلوپاترا هم برای خود، خودی را فراهم کند که مردان این خود را داشت و زنان فاقد آن بود و این خود برای مرد باور انسان کامل را داده بود و نداشتن این خود، زن را نیمه انسان تلقی می کرد.

از پدر انسان، برادر انسان و شوهر انسان در کل از مرد انسان، خودی ناشی می شود که با داشتن این خود، چیزها و همین سان زنان را متصرف می شوند و از سوی دیگر با این خود، مردان حق شان را در برابر یک دیگر شان تثبیت می کند.

هنگامی که یک مرد می گوید این خواهر خودم است، این زن خودم است، این مادر خودم است و... یعنی اینها متصرفه های من است و اراده ای نسبت به خودشان ندارد یعنی اینها خودی ندارد و این خودی که در من هست توانسته ام اینها را تصرف کنم و مرد دیگری اینها را بی اراده و اجازه من نمی تواند تصرف کند، انگار که مردان در تقسیم زنان قراردادی را بسته باشند.

هیچ خواهری حق ندارد به برادرش بگوید: تو برادر خودم استی و نمی توانی با این دختر دوست باشی یا با او ازدواج کنی، این جمله چنان می نماید که غیر دستوری باشد زیرا نهاد این جمله برای گزاره آن مرجع شده نمی تواند و مانند این جمله است: شیشه سنگ را شکستاند.

اما برای یک برادر طبیعی می نماید که بگوید: تو خواهر خودم استی پس بی اراده من هیچ کاری نباید از تو سر بزند، فهمیدی به تو می گم.

این جمله برای تان ذهنیت طبیعی ایجاد می کند و دستوری هم است چون دستوری بودن هم تابع معنا و مفهوم ذهنی و روانی ماست نه تابع قاعده تنها شکلی.

پس این خود برای مرد، امتیاز تصرف اختیار جنسی زنان (خواهر، مادر و خانم) را داده است و از سوی دیگر، اختیار، انتخاب و حق تصرف کردن چیزها را از دید ذهنی هم از زن گرفته است.

کلوپاترا برای این که خودی برای خود، داشته باشد ناگزیر بود تا به برادران اش و به هر مرد دیگر نشان دهد که هرچه در من هست از خودی من است و این خودی منم که می توانم برای خود، خود باشم و حقی را برای خود داشته باشم بدون این که این حق را برادر، پدر، شوهر و یا هر مرد دیگر بدهد از خودم برای خودم ناشی می شود.

کلوپاترا برای تثبیت همین خود در خود اش (هر مرد داشت و هیچ زن نداشت) به برادرش و به هر مرد دیگر وانمود کرد که من از خود شما نیستم و برای خود، خودم.

بنابراین کلوپاترا پس از گوش مالی برادران و مردان دور و برش، همین باور به خود که در مرد انسان بود در زن انسان هم به میان آورد و به مردان نشان داد: من خودی دارم که می تواند برایم ایجاد حق کند و از دایره متصرفه های تان بدرآیم و چون یک انسان با شما (مرد) و در برابر شما (مرد) باشم، همان حقی که از مرد در برابر مرد ناشی می شود پس همان حق از یک زن هم در برابر  مرد ناشی می شود.

کلوپاترا با استفاده از ابزارهای گوناگونی توانست که قدرت و حاکمیت مصر را کاملا تصرف کند، با درایت که او داشت فقط به قدرت در مصر بسنده نکرد و قدرت اش را فراتر از مصر تا امپراتوری روم توسعه بخشید، این توسعه قدرت اش را او با معشوقه گزینی پیش برد.

کلوپاترا، چنان که از زندگی اش می توان دریافت عاشق و فریفته کسی نشد و همین سان علاقه هم نداشت معشوقه و عروسک ستایش برانگیز مردی باشد. او برایش از مردان قدرت مند آن روزگار معشوقه گزید و با وسیله قرار دادن این معشوقه گزینی به توسعه قدرت اش ادامه داد.

کلوپاترا هیچگاه در زندگی اش تن به ازدواج آن چنان که قانون مردانه ایجاب می کرد، نداد، با آن که از معشوقه هایش فرزند به دنیا آورد، این فرزندان نه حاصیل ا زدواج بلکه حاصیل دوستی ای بود که او با معشوقه هایش داشت، پس باید گفت: او زنی است که به سال 32 پیش از میلاد، به ایده فیمنیستی قرن 21 ، آنهم خیلی دلیرانه پاه گذاشت، بایست فیمنیستان کلوپاترا را گرامی بدارند.

کلوپاترا آن چنان که جامعه آن روز باور به زن داشت، باور نداشت او می دانست که زن هیچ کم و کاستی از مرد ندارد بنابه این باور، جراات کرد تا توان مند باشد.

کلوپاترا به 9 زبان آن روزگار تسلط کامل داشته و از همین روی سزار او را به عنوان با فرهنگ ترین زن دوران اش ستایش کرده است.

باور به توانایی و اعتماد به خود پیدا کردن کلوپاترا بود که پاه فراتر از باورها گذاشت با همه مشکلاتی فراروی اش توانست به یک زن انسان نیرومند تا تداوم تاریخ جای ای برایش تثبیت کند.

از آن روزگار تا اکنون به کلوپاترا به عنوان یک زن هوس باز دیده شده است، در آخرین جنگ کلوپاترا و آنتونیوس با اکتاوین، رومیان چنین تبلیغات را به ضد کلوپاتر را به راه انداخت:«زن شرقی لذت پرست قدرت طلب»

مگر ازندگی کلوپاترا چنین می توان برداشت کرد که او هیچگاه قدرت مند شدن را، برای هوس رانی و عمل جنسی از هم گسیخته  انتخاب نکرده است بلکه هوس رانی و معشوقه گزینی را وسیله ای قرار داد برای به دست آوردن قدرت و قدرت مند شدن، او با درک درست هوشیاری و زرنگی سیاسی آنچه را که انجام داد، ابزارهای بود سنجیده شده برای به دست آوردن قدرت و حفظ و تداوم قدرت.

هیچگاه وسیله قرار نگرفت در حالی که مردان چون سزار و آنتونیوس را با انتخاب رفیق جنسی، وسیله ای برای قدرت مند شدن اش قرار داد، حتا سزار این جاه طلبی رفیق اش را احساس می کرد و غیر از حفظ خود دیگر راهی را نمی توانست در برابر کلوپاترا برگزیند، و کلوپاترا در گرو معشوقه هایش نبود، همیشه یک شخص مستقل، با اراده و اختیار مستقل بر قدرت اش باقی ماند.

آنتونیوس با آن که با اکتاویا خواهر اکتاوین ازدواج کرد اما نزد کلوپاترا ماند و کلوپاترا پیش آنتونیوس نبود.

ممکن این سوال پیش آید که این زن از همه ارزش ها ابزاری استفاده کرده است؟ می توان پاسخ داد که همه ارزش ها، انسانیت مستقیل بنیادین زن را از زن می ستاند و از سوی دیگر وسیله قرار دادن ارزش ها در جهان سیاست رخ داده و رخ خواهد داد با روپوشه های متفاوت، معیاری خواهد بود برای پیروزی.

البته به صورت کلی این سوال با خواندن کتاب شهریار نویشته ماکیاولی پاسخ اش را می یابد. ماکیاولی در عصر رنسانس پس از سده های میانه، در ستایش شهریار خوب؛ بتواند قدرت اش را حفظ کند، آموزش چگونگی حفظ و تداوم قدرت را نویشته می کند.

این کتاب برای شهزاده و شهریار مرد نویشته شده است نه برای زن ، در آرای ماکیاولی شهریارمی تواند از هر ارزش استفاده ابزاری کند حتا ماکیاولی به شهریار اجازه می دهد از زنانی که در اختیار دارد استفاده ابزاری کند و زنان(خواهر، مادر خانم) اش را وسیله برای حفظ و به دست آوردن قدرت قرار دهد.

پس اگر کلوپاتر از زیبایی و زنانگی اش ابزاری استفاده کرده آنهم برای قدرت مند شدن و به قدرت رساندن خودش، کاری بدی نکرده است و همین طور از معشوقه هایش هم ابزاری استفاده کرد تا این که قدرت اش را حفظ کند، بنابر سیاست شناسی ماکیاولی که برای مرد در نظر دارد، کلوپاترا هم درست و هوشیارانه عمل کرده است.

راستی کلوپاترا توانا بودن، قدرت داشتن و قدرت مند بودن را دوست داشته و هرگز نخواسته خودش را خوار، ذلیل و بیچاره در برابر رقبایش ببیند، برای همین او قدرت اش با اراده ای که داشت تا ابد نگه داشت حتا پس از مرگ هم قدرت مند و با شکوه باقی ماند.

موقع که لشکریان آنتونیوس و کلوپاترا در برابر اکتاوین به شکست رو به رو شد، آنتونیوس دست به خودکشی زد.

کلوپاترا بازهم می توانست با خواری و ذلت تن به اکتاوین بسپارد و اکتاوین هم کلوپاترا را با زیبایی و شهرت که داشت بپذیرد اما کلوپاترا نخواست این فرومایگی و ذلت را با بیچارگی و غرور شکسته بپذیرد و در نهایت در گرو واختیار اکتاوین، فاقد قدرت چون یک زن برای هوس رانی و برای خانه یک مرد زنده بماند، با آن که پاترا از ارزش ها ابزاری استفاده می کرد اما همیشه با غرور انتخاب کننده این ابزارها بود و برای این از ارزش ها ابزاری استفاده می کرد تا قدرت مندتر و تواناتر باقی بماند او برای این که بیچاره و فاقد قدرت باشد، دلیرانه ترجیح داد تا این بار برای شکسته نشدن غرورش مرگ را برگزیند.

او طوری که انتخاب های دلیرانه و شکفت برانگیز را برای به دست آوردن قدرت و قدرت مند شدن به کار بست همین سان مرگ شکفت آور و شجاعانه را نیز برگزید.

کلوپاترا خودش را در اختیار دو مار گذاشت و با نیش زدن این دو مار به زندگی اش پایان داد. این انتخاب غیر معمول و دلیرانه همه را شکفت زده و متعجب کرد، حتا ستایش اکتاوین را برانگیخت تا این که کلوپاترا را با تشریفات شاهانه به خاک سپرد.

هوراس شاعر رومی، سوگ سرودی را برای کلوپاترا سرود و شجاعت کلوپاترا با احساس هوراس درهم آمیخت و در این سوگ سرود کلوپاترا جاویدانه شد:

او مرگ شرافت مندانه برگزید

مانند زنان از شمشیر نهراسید

و نخواست تا کشتی های تیز رو مصر را ترک کند

با دستان آرام، افعی های خشمگین را

برگرفت و بر سینه فشرد

تا زهر کشنده شان را بر رگ های او بدوانند

او با مرگ دلیرانه اش حتا بر شجاعت پیشی گرفت

غرور بی پایان او، پیروزی و ظفر را برایش به ارمغان آورد

به شخصیت و زندگی کلوپاترا برای این توجه شد: نخست این که هر زن باید بداند، توانایی به اندازه مرد دارد و دیگر این که برای هر زن همین برادر، پدر ، شوهر و... اشتراکاتی خونی و خانوادگی نه تنها باور ضعیف بودن و بی اعتماد های گوناگونی را فراهم کرده بلکه استقلال و مستقل بودن انسانی را از زن نفی می کند و در این اقتدار های روابط خانوادگی مردانه زن محصور می ماند، پس شناختن کلوپاترا و دانستن زندگی او، برای هر زن قوت قلب خواهد بخشید و این توانایی را نیز به زن می دهد: که هر زن می تواند، توانا باشد و از سوی می تواند جراات کنند تا از اقتدار مردانه برادری، پدری، شوهری و... که شخصیت زن را به عنوان یک انسان خود محور، مبهم وبی پایه کرده است، مفهوم زدایی کنند.

و سرانجام می خواهم بگویم برگزاری مراسم مناسبتی چون روز جهانی زن و روز مادر و... شیوه های ترحم مردانه است با پوشه های روانی جدید و مهندسی شده  برای این که به جامعه تضمین دهد زن ضعیفه است ما مردان باید زنان را نوازش کنیم به جای این نوازش های حقیرانه بهتر این است تا فرصت ها  برای زنان فراهم شود تا زن بتواند توانای هایی را که لازمه زندگی مدرن است فرا بگیرند و از همه جدی تر باید از اقتدارهای مردانگی در روابط خانوادگی و از مفاهیم های چون برادری و پدری و شوهری و... مفهوم زدایی شود و بار مفهومی اقتدار و اختیار جنسی مرد از خواهری و مادری و خانمی و... کاسته شود تا این که هر کس خودش برای خود باشد.

در آخر این سخن را می خواهم در میان بگذارم: مردان چرا می نویسند و می گویند زنان چه حق بر مردان دارد یا این حق را بر مردان دارد. آیا این چنین برداشت حق دهی برای زن، این معنا را نمی رساند که معیار حق زن برداشتی است مردانه و از مرد ناشی می شود، انگار که مرد فقط انسان است و زن نه، زیرا انسان است که حدود حق جانوران و... تعیین می کند. پس آیا حقی که از مرد برای مرد ناشی می شود از زن برای رن ناشی نمی شود یا حق زن را از اختیار و اراده مرد باید دانست که به زن تخفه داده می شود پس در این صورت این مرد تنها انسان خواهد بود چون معیار حق او است؟







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

یک زن15.03.2016 - 05:52

  عالی بود ممنون از مردانی که اولین قدم ها رو هرچند ناچیز برای اعتلای ارزش زن برمی دارند تا روزی طلسم افکار طاعونی مردان و حتی زنانی که اسارت را به ازادگی ترجیح می دهند بشکند

...19.07.2014 - 12:55

 تو هنوز نميدوني كه قدرت با خودشونو چي مياره وگرنه اين طوري فكر نميكردي

bashardost20.08.2012 - 11:50

  vaghan bara in nevisande ba in tarze fekr motasefam . ki gofte roze madar v roze dokhtar tarahome? ina roze bozorgdashte zane. labod roze pedaram roze tarahom b pedare?inke adam b khatere ghodrat dast b harkary bezane aslan khob nist. cleopatra ham ba in karesh kheyli ham khodesho kochik kard. agar mardy mige in dokhtarame in hamsarame dar moghabelesh vazyfeye hemayate mali ham dare k kare sadey nist taze mage zani nemige in baradarame in shoharame? doroste hichkas hagh nadare bara kasi taein taklif kone ama bazi vaghta masalan to ezdevaje dokhtar pedare dokhtar bayad rezayat bede dalilesham ine k jense pedarsokhteye mardaro faghat khodeshon mishnasan k in kamelan b nafe dokhtare. shoma ham behtare b jaye inke karaye in khanome na chandan khoshnamo tabrae koni kami b zanane dorostkare iran v eslam mesle anahita v hamsare khashayarshah v hazrate zeynab v hazrate fateme k b joz khoda na bandeye havas bodan na ghdrat eshare koni
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



محمد یعقوب یسنا