از سرزمین
١١ حوت (اسفند) ۱۳۹۲
از سر زمینیست
کلام من که
سفر کرده گانند
شعرِ نغزِ ماهتاب
و حماسۀ بلندِ خورشیدش .
* * *
به تازیانه بسته اند
درین گسسته تار و پود وادی
بانگِ نای را
و همرهی کردن
در کشتزار های سوخته
باران های ناشاد را
یزدانی را
بسنده است .
* * *
فرصت
شکنجه های بیکرانه راست
نه رسیدن ها
و گفتن ها را .
* * *
از سرزمینیست
عزیزا
کلامم که
از اندیشۀ بیشه های شکستن
گرفت باید
سراغِ چراغ هایش را .
* * *
آسمانی دوزخی
در خلوتِ خدایی آن
جا نشین شده است :
سخن من
از آنجاست .
))) ))) )))
) ) )
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته