سال غم
٧ جدی (دی) ١٣٩٢
امسال سـال درد و غـم رنج و ماتـم است
گر راست گویمت شب مرگ دمادم است
کــس نیسـت آگـه از دل تـرکـیـدۀ یـتـیــم
از نـقـد روزگار فـقـط قسمتش غـم است
آنی کـه تکـیه کـرده بـر اورنـگ اقـتـدار
گرخوب بنگری دوسهتا تختهاش کم است
یک سـو بساط چـور و فساد و سـتـم تنک
یک سـوی انتحاری وخودسوزی و بم است
فـوج فـرنگ نـشئه ز تریاک و بـوی نفـت
نظارهگـر ز دور بـر اوضاع مبهـم است
بازار دانـش و هـنــر و معـرفـت کسـاد
دوران جهل و سفسطه و دزدی و چم است
دیگر حدیث جـود و کـرم نیست در میان
آزادگی برفت و کـنون سـوگ حاتم است
جـمعـی بـرای دالــر و کلـدار خـارجـی
دست طمع دراز، سرهای شان خم است
بـعـضی نهــاده کـپـۀ نـسـوار در دهــن
بی اخـتـیـار منـتـظـر نـشـۀ ســم اســت
کیـسه تـهـی و کلـه ز بــاد غــرور پــر
مردم خراب وحال وطن زارودرهم است
جام وطن تهی شده از باده سـالها است
نـه داسـتان رسـتم و نـه قصۀ جـم است
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته