نیلسون ماندیلا
٢١ قوس (آذر) ١٣٩٢
آهای
کهنسبزدرخت همیشهبالنده!
با دواندن ریشههایت
در اعماق روح انسانیت
و سریان جاذبههایت
در صحاری خشک نومیدی
شیرۀ خسیسترین
صخرههای آبجسته را
گرفتی
و در کوران پایداری
آن را
چنان جوشانیدی
که غنیشدهترین اورانیوم را نیز
بر آن
یارای نفوذ نیست
تو
با تارهای زرینی
که عدالت
از مویرگهای قلبش
تنیده بود
زیباترین
و خوشنوازترین
میلودی همگرایی را
نواختی
و ترانۀ
سمفونی بشکوه قرن را
در ماندگارترین فستیوال موسیقی
موسیقی برابری انسان
سرودی
تو تا همیشه
در تنگۀ معبری سراشیب
و لغزنده
روی دامنۀ سبز جنگلزار
ایستادهای
و دستانت
بر دهانۀ آتشفشانهای خشمگین
تو تا همیشه
آنقدر پای فشردی
که به ارمغان آوردی
تجزیۀ گدازههای نفرت
و انتقام را
به چشمههایی گوارا
و چشمهایت
چونان دو کندوی عسل
ذایقهها را
باز می دارد
از تلخکامی
و اینک
از آن سرزمین خون و خاکستر
در سوزش زمستانهای سرد
بوی علف نورس
و آواز شرشر سپیدار
با نعرۀ گوزنهای زایا
در آمیخته است
و سخت باور دارم
آویختن تابلوی احترامت را
بر درگاه
تاریکترین دهلیز دلها
نیلسون ماندیلا
جمعه پانزدهم آذرماه نود و دو
کوپنهاگن
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته