میهن نخستین و ریشه های هندواروپایی ها، فینی ها و اگورها و تورک ها

٤ قوس (آذر) ١٣٩٢

داکتر الکساندر بویارف

گزارنده به پارسی دری: عزیز آریانفر

 

میهن نخستین و ریشه های هندواروپایی ها، فینی ها و اگورها 1و تورک ها

 

پدیده یی  به نام «تورک» 2:

در دوران باستان، یونانیان یکی از برج ها (صورت های فلکی) را که جایگاه مهمی در آسمان دارد، ارکتوس (Arktos)- «خرس» (دب اکبر و دب اصغر) نام دادند. شگفتی آور این که پسان ها معلوم شد، که برج «دب اکبر» را بسیاری از توده ها به همین نام «خرس» می شناخته اند، که دور ترین آن ها بومیان امریکایی اند. این واقعیت، مدت بس درازی همگان را در یک سر درگمی قرار داده بود. درک چنین چیزی دشوار بود، که چگونه هم یونانیان و هم سرخپوستان امریکایی (دو توده بیخی از هم بیگانه و دور افتاده و جدا)، با این که از هم هزاران کیلومتر فاصله دارند، این صورت فلکی را به یک نام بخوانند؟.

 

شاید نیازی نباشد تا همه فرضیه های مربوط به میهن نیاکان هندواروپایی ها 3 را که فهرست بس درازی را در بر می گیرد، و در مراجع علمی طی دو صد سال اخیر بارها آمده است، برشماریم. بسنده است تا تنها بر دو فرضیه اخیر که به دلیل نوآوری علمی و اینترنت از سوی محافل علمی به رسمیت شناخته شده و پذیرفته شده اند، درنگ  نماییم.

 

 به باور آ. کلیسف (A. Klesov) دارندگان هالوگروه (haplogroup) یا هاپلوتیپR1  (دقیق تر-R1a ) به هندواروپاییان پیوند دارند. شگفتی برانگیز این که به دلایل نامعلومی دارندگان سازواره دیگر این گروه- یعنی دارندگان R1b نادیده گرفته می شوند و آنان را نه هندواروپایی بل که «تورکی» می خوانند؟!). این نوع هندواروپایی ها یعنی دارندگان  R1bاز نوع دیگر که به عنوان R1 شناخته می شود، جدا گردید که حدود 25 هزار سال پیش در جایی در جنوب سیبیری پدید آمد.

 

 پدر بزرگ آن ها- دارندگان هاپلوگروه 4 P ، برای بومیان امریکا و جنوب و برخی از توده های  جنوبی سیبیری، مشترک است که یکی از آن ها گرایش به خانواده زبانی اورالی و برخی دیگر به خانواده زبانی آلتایی دارند.

 

بانو آ. نظروا نیز دیدگاه همانندی دارد 5- «توده های اروپایی و فینی ها و اوگورها ریشه های مشترکی دارند که سر به گذشته آسیا می زنند، در آن زمان که نیاکان سرخپوستان امریکایی نیز در آن جا زندگی می کردند».

 

برداشت های بانو نظروا ممکن است تا اندازه یی عجیب و غریب بنماید. سخن بر سر این است که اگر در خویشاوندی نیاکان هندواروپایی ها و سرخپوستان امریکایی و بودوباش آن ها در یک گستره از نظر DNA ژنیولوژی (شجره نامه) شکی نباشد، مساله فینی ها و اوگورها  به این سادگی نیست. بر پایه DNA نخستین دارندگان هاپلوتیپ های Q وR  «فرزندان» یک «پدر»- هاپلوگروه نوعP اند که، بر اساس آن باید ایشان را به نام مشترک «پروتو: تورکی- امرینیدی- هندوآریایی» خواند. [(منظور از امرینیدی، در این جا- بومیان امریکایی است.-گ.)]

 

تاریخ تخمینی پدیدآیی نوع P به گونه یی که پسانتر خواهیم دید، از نظر زمانی، با پدیدآیی فرهنگ بالنده فینی ها و اوگورها در جنوب سیبیری پالیولیت بعدی- حدود 34 هزار سال پیش در جنوب سیبیری مطابقت می کند.

 

بیشتر فینی ها و اوگورها  دارنده هاپلوتیپ N اند، یعنی، از لحاظ ژنتیکی با هاپلوتیپ O (چینی ها) قرابت دارند. در گذشته های دور (نزدیک به پانزده هزار سال پیش- نظر به مدارک دیگر بیست هزار سال پیش) آن ها با چینی ها در یک قلمرو مشترک، در جایی در جنوب خاوری آسیا می زیستند. اما به احتمال زیاد، در مرحله نهایی دوره پلیستوسن به شمال، به استپ های هول آرکتیک (Holarctic) اورآسیا، کوچیدند. یعنی، از نظر زمانی، هنگامی آمدند که دیگر جامعه باری واحد «پروتو تورکی- امرینیدی- هندواروپاییدی» (protoTyurko- Amerinid- Indoeuropoid) به شاخه های جداگانه دیگر تشکل یافته پروتو هندواروپایی (R1، نزدیک به 25-30 هزار سال پیش) و پروتو تورکی- امرینیدی (و Q- نزدیک به بیست هزار سال پیش) فروپاشیده بودند. 6      

 

شاید آن ها- (حاملان هاپلوتیپ N) اجداد امرینیدها را به کوچیدن به اعماق سیبیری خاوری وادار ساخته بودند و همسایگان نیاکان هندواروپایی ها گردیدند.

 

با این برداشت ها یافته های ژنتیک و داده های زبانی نیز مغایرت ندارند. به پنداشت ن. اندره یف (Andreev) 7 میان زبان های هندواروپایی دیرین، فینی- اوگری دیرین و تورکی دیرین؛ در عهد باستانی زبان شناسی، نزدیک ترین پیوندها دیده می شود.  بر این اساس، اندره یف همه این زبان ها را در زیر نام یک خاندان (خانواده بزرگ) یا  macrofamily، درآورد که آن را زبان «بورئالی» (boreal) (شمالی) نام داد. بر پایه داده های زبانشناسیک، میهن این زبان سرزمینی بود کوهستانی، با زمستان های سرد و تابستان های گرم و خشک، فاقد رودخانه های بزرگ، و شیوه زندگانی باشندگان آن، بیخی ویژه بود. نظر به مقیاس زمانی باستان شناسی، این جامعه می توانست تا پایان پارینه سنگی (در برشگاه پلیستوسن و هولوسن) به موجودیتش ادامه بدهد.

 

راستش، اندره یف نتوانست در بحث تعیین گستره خاستگاه و میهن نخستین هندو اروپایی ها از چنگ اندیشه های اروپاسنتریک یا اروپایی محور خود را برهاند و حاملان فرهنگ های بورئالی را در گستره پهناوری جا داد. او، نیاکان هندواروپایی ها را در کارپات و نیاکان توده های فینی- اوگوری را در اورال، و نیاکان توده های  تورکی را در آلتای جا داد. با این هم، مانعی نمی بینیم دیدگاه او را ویرایش کنیم و به عوض کارپات- اورال، آلتای- سایان را جاگزین سازیم. تازه، و. ناپولسکیخ  (Napolskikh) نیز میهن پدران فینی ها- اوگرها را در دوره نوسنگی، همین جا، یعنی شمال کوه های آلتای و خاور ینی سئی می پندارد.

 

با توجه به منشای مشترک پدران فینی ها و اوگرها و یوکاگیری ها (Yukagirs) (گویشوران خانواده قدیمی زبان های اورالی- یوکاگیری) و حضور آن ها در دوره نوسنگی، در جایی، در پیرامون دریاچه بایکال، تا رانده شدن شان از سوی دارندگان فرهنگ «گلازکوفی» (glazkov) یعنی قبایل تونگوزیTungus))- منچژوری از این جا، می توان به گونه بیخی مدلل پنداشت که در گذشته آن ها در زمین های میان دریاچه بایکال و کوه های آلتای بسر می بردند.

 

روشن است در همان جا، در کنار آن ها، اما جنوب تر یا جنوب باختری تر، نیاکان هندواروپایی ها بسر می برده اند. زیرا بنا به داده های زبانشناسیک، نزدیک ترین پیوندها را در خانواده زبان های بورئالی، پدران هندواروپاییان و پدران فینی ها و اوگری ها داشتند. آشکار است، پدران تورکی ها و امرینیدی ها (بومیان امریکایی) (دارندگان هاپلو تیپ Q) مقارن این زمان می بایستی در یک فاصله دورتر از  پروتو هندواروپایی ها در شرق بودوباش داشته می بودند.

 

اگر چنین است، پس پاسخ این پرسش که جامعه بوریالی در کجا می توانسته است واقع باشد؟ و چه فرهنگی را می توان با آن مرتبط دانست؟ دشوار نیست. به جامعه بوریالی، به گونه یی که پیشتر نشاندهی شد، در جنوب سیبیری تنها یک فرهنگ می تواند مطابقت داشته باشد- فرهنگ پارینه سنگی قبلی آلتایی و گستره پیرامون بایکال (ما آن را فرهنگ بورئالی یا شمالی می خوانیم)، که برای نیاکان تورکی ها، نیاکان امرینیدیی ها (بومیان امریکایی) و نیاکان هندواروپایی ها (که با هم پیوندهای خویشاوندی خونی دارند) و پدران فینی ها- اوگری های آینده، مشترک بود.   

 

زمان پدیدآیی فرهنگ بوریالی (نظر به ایستگاه سی صغیر در آلتای)- حدود 34 هزار سال پیش، و زمان پایان تکامل آن - حدود 11 هزار سال پیش بوده است (نظر به ایستگاه نوواسیلیف- تاشتک   (Novoseleov- Tashtyk، یعنی آغاز آن از نظر زمانی با پایان پارینه سنگی میانه و اوایل دیرینه سنگی بعدی و پایان آن با اواخر عهد پلیستوسن (با جانوران شگفتی آور سرشار آن و گرم شدن سراسری جهانی) مطابقت می کند.  

 

چنین بر می آید که در این دوره، که نزدیک به 23 هزار سال به درازا کشید، در درون فرهنگ بورئالی(شمالی) نیاکان هندواروپاییان، تورک ها و امرینیدی ها (بومیان امریکایی) تشکل یافتند و در مرحله نهایی، دارندگان هاپلوتیپ Nبه آن ها پیوستند که از جمع آنان در درون گستره دارندگان فرهنگ بورئالی (شمالی)، که مقارن آن برهه به شماری از توده های بومی فروپاشیده بود، تیر پشت یا ستون فقرات توده های فینی- اوگری تشکل یافت.

 

 در پایین شمه تسلسل تقسیم و ژنیولوژی نوادگان هاپلو گروه پی haplogroup P  ارائه می گردد:

 P  -  زمان پدیدآیی- 34 هزار سال پیش- نیاکان مشترک تورکی ها، امرینیدی ها، هندواروپایی ها،

  R – زمان پدیدآیی– 20-34 هزار سال پیش (بنا به داده های دیگر- 30-35 هزار سال پیش)- نیاکان هندواروپایی ها

R1  -  زمان پدیدآیی- 25 – 30 هزار سال، پیشینیان هندواروپایی ها

 - Qزمان پدیدآیی- 20 هزار سال پیش (بنا به داده های دیگر- 15-20 هزار سال پیش - نیاکان تورکی ها و امرینیدی ها (بومیان امریکایی)

 R2 - زمان پدیدآیی- 10- 35 هزار سال پیش (در آسیای میانه، ایستگاه سمرقند) 8

R1b  - زمان پدیدآیی- 16.5 هزار سال- «گول ها» («سلت ها)

  R1a - زمان پدیدآیی- 13 هزار سال پیش (بنا به مدارک دیگر- 10-15 هزار سال پیش)- «اری ها»

به گونه یی که می بینیم، همه نوع ها در گستره فرهنگ بورئالی پدید آمده اند. چنین بر می آید که (هر چند هم نه موثق،  بل که بر پایه  گمانه زنی)، برای آن ها در حدود فرهنگ بورئالی فرهنگ های زیر مطابقت می کند: 

1-     فرهنگ کوکاریفو (آلتای جنوبی)- پیشینیان هندواروپایی ها

2-      فرهنگ مالت ها و بوریتی ها (پیرامون بایکال)- نیاکان تورکی ها و امرینیدی ها

3-      فرهنگ افونتووا (در ینی سی)- این فرهنگ، به گمان غالب، فرهنگ گویشوران آینده زبان های پدربزرگان فینی ها- اوگرها، اما از دید ژنیتیکی، پیشینیان تورکی ها- امرینیدی ها، یعنی دارندگان هالپو گروه Q بود. سیلکوپ ها و کیت ها- از نوادگان آن ها اند.

 

برداشت اخیر شاید شگفتی بر انگیز بنماید، اما به گونه یی که پسانتر خواهیم دید، بیخی مدلل است.

در همین جا، ظاهرا، یعنی در شمال از گستره پیشینیان هندواروپایی ها در آینده حاملان هاپلوتیپ N اورالوییدها(uraloid)  که زیستگاه شان همچنین پیرامون آنگارا را در بر می گرفت، اسکان گزیدند. شاید آن ها از شرق از مسیر شمالی راه پیموده بودند. بدیهی است، تنها آن ها می توانستند وحدت نیاکان تورکی ها و امرینیدی هاprototyurkoamerinds  را بشکنانند و نیاکان سرخپوست ها را وادار به کوچیدن به شمال گردانند. روشن است که افزایش بیش از حد نفوس، در اوضاع کمبود منابع، همواره به درگیری ها و راندن برخی از سوی دیگران می انجامد.

 

فرهنگ دیوکتای dyuktay در یاکوت (Yakutia) - جد فرهنگ های امریکایی، در حدود 14 هزار سال پیش پدید آمدند. بیخی امکان دارد که این رویداد تاریخی با ظهور اورالوییدی ها (uraloids) پیوند داشته باشد. از آن زمان به بعد، پدربزرگان فینی ها- اوگری ها، همسایگان پدربزرگان هندواروپاییان گردیدند. از همین جا، همگرایی عمیق در دیرین ترین بخش های زبان های دو نوع های عمیقا بیگانه میان هم بر می خیزد. این جا باید روشن شود: این توده ها از رشته مردان با هم قرابتی نداشتند. در حالی که از رشته زنان می تواند کار متفاوت باشد.

 

پیداست که اورالوییدی ها با آمدن به شمال، می بایستی به گونه یی با شکارچیان از دایره فرهنگ های بورئالی سازگار می شدند تا تجربه ها و دستاوردهای ارزشمند آن ها را در عرصه فناوری ها به دست می آوردند و  فرا می گرفتند.

 

 تاریخ آگنده و سرشار از نمونه هایی است که در آن بیگانگان از راه رسیده، نخست اعتماد بومیان را به دست آورده اند و دستاوردهای آنان را فرا گرفته اند و سپس از شر آموزگاران ساده دل شان، خود را رهایی بخشیده اند. درک این که چرا آن ها دست به چنین رفتارهایی می یازیده اند، دشوار نیست.

 

ناگفته هویداست که نگاه مردان همواره به یک دیگر، نه تنها به عنوان رقیبان و حریفان، که خصمانه است، 9 در حالی که نگاه آنان به زنان مهرورزانه است. ظاهرا، بر پایه داده های بانو نظرووا، از همین رو، اروپایی ها و فینی ها – اوگوری ها ریشه های مشترک دارند.

 

راستش، نمی توان نسخه دیگری از تحول اوضاع را هم رد کرد. نیاکان اورالوییدها (uraloids)، زبان، آداب و رسوم، اسطوره ها، و فناوری ها را نه به آن پیمانه از هندواروپایی ها که از همسایگان و بستگان شمالی خود- حاملان هاپلوتیپ  Qفرا گرفته بودند، که بی تردید مشترکات فراوانی با پیشینیان هندواروپایی ها داشتند. چون در همان جا، اما اندکی شمال تر بودوباش داشتند- دارندگان فرهنگ افونتوفی (Afontovo) . بازماندگان آنان- ساموییدی ها Samoyeds یا سیلکوپ ها (Selkups)  و توده های دیگر هنوز در آن مناطق زندگی می کنند، اما به زبان های خانواده اورالی سخن می گویند، که منشای آنان را  اشتباها با اورالوییدی ها   uraloids پیوند می دهند.

 

اگر چنین است، این امر توضیح می دهد که چرا پدربزرگان تورکی ها- حاملان هالپوگروهQ   این سرزمین ها به زبان بیگانه فینی-اوگری  سخن می گویند؟ این زبان خود آن ها است که با زبان های نیاکان هندواروپایی خویشاند است و زمانی نزدیک ترین زبان برای آن ها بوده است، اما زبانی است که آن را از تازه واردان اورالوییدی فراگرفته بودند – تیره هایی که پس از آمدن به این جا،  در درختزارهای شمال اورآسیا به تیره های مسلط مبدل گردیدند.

 

فرهنگ بورئالی (شمالی) که بسیار همانند فرهنگ های پارینه سنگی بعدی اروپا است (که بنیادگذاران آن ها به گونه یی که روشن است، نئوانتروپ ها (neanthropines) یا کرومانیون ها شناخته شده اند)،  در این سرزمین ها به طور ناگهانی از راه رسیده بود.

 

اگرچه، فرهنگ بورئالی از دید تقویمی (کرونولوژیک) و نظر به مراحل تکاملی آن، با فرهنگ شناخته شده کوستینوفی kostenov و دیگر فرهنگ های اروپایی مطابقت دارد، اما به هیچ رو برخاسته از آن ها نمی باشد. بدیهی است، هر دوی آن ها برخاسته از یک گستره سرزمینی اند. اما جایی که این گستره در آن واقع بوده است، تا کنون ناشناخته مانده است. به باور کلیسف Klesov - جایی در جنوب، شاید در آسیای میانه باشد. اما در آن جا، چنین مجتمع یی از نشانه ها مانند فرهنگ پارینه سنگی اروپایی وجود ندارد.

 

منشای مشترک فرهنگ بورئالی (شمالی) با شکارچیان اروپایی، گویای نوع واحد نژادی آفرینندگان آن می باشد. اما یافته های انتروپولوژیک (انسان شناسیک) بسیار اندک اند. تنها دو مورد. آن هم، یکی از آن ها درهم شکسته و دیگری از هم پاشیده است که نمی توان آن ها را بازسازی نمود. یکی از یافته ها، قطعه یی از بخش جلویی جمجمه است که بینی کوتاهی دارد و در یک غار در کوه افونتووا  (Afontova) (در کراسنویارسک) پیدا شده است و سیمای مغولی دارد. نمونه های دیگری تا کنون پیدا نشده است.

 

در باره سیمای مغولی باشندگان دارای فرهنگ بورئالی می توان از روی فیگورهای کوچک زنان داروی کرد. آن ها، متفاوت از مجسمه های اروپایی، دارای چهره های مدل سازی شده اند و تیپ مغول  را به خاطر می آورند. اما، با این حال، همه چیز به این سادگی بسیار آسان و یکسان نیست .

 

باشندگان باستانی دوره های میانسنگی و نوسنگی پیرامون دریاچه بایکال و آلتای- سایان، در مقایسه با دیگر مناطق سیبیری خاوری میل آشکاری به سوی چهره های اروپاوییدی ها یا قفقازی نماها Caucasoid  داشته اند و در این رابطه، کمتر از باشندگان کنونی فرق می شدند. سرخپوستان باستان، نظر به تصویرهای نقاشی شده به روی تخته های برجسته، دارای برخی از نشانه های اروپاوییدی: بینی های بزرگ، بیشتر نوع قفقازی، چشم های همانند با کرومانیون ها بودند.

 

و منگولوییدها (مغولی نماها-  Mongoloids): صاف بودن سطح چشم (اما نه در حد مغولی نماهای واقعی)، استخوان های گونه بالا، موهای مستقیم سیاه و سفید، هر چند مواج هم وجود دارد.

 

شاید، نشانه های اروپاییدی از نیاکان نوعP  و دیگر نشانه ها در شرق سیبیری به ارث گرفته شده باشد. بنابراین، داوری قطعی از روی یافته های انگشت شمار و تندیس های زنان و سیمای منگولوییدی سازندگان آن دشوار است. این نوع نژادی می توانست به همه باشندگان فرهنگ بورئالی ربطی نداشته باشد.

 

به احتمال زیاد، درست مانند اروپا، باشندگان پارینه سنگی بعدی جنوب سیبیری از دیدگاه نژادی همگون نبوده اند. در ایتالیا، در میان کرومانیون ها (CRO-Magnon)، آدم های دارای سیماهای سیاهپوست نما یا نیگرویید (  Negroid) گریمالدی (grimaldiy) حضور داشتند. عین چیز، در کوستینکاخ (Kostenkakh) و سونگیری(Sunghiri) (روسیه) صدق می کند– کرومانیون ها و دو نوع نژادی دیگر را، که آن ها را به اکواتوریال ها یا استوایی ها  (سیاهپوست نماها Negroid) مرتبط می دانند. 10

 

تاریخ نوادگان فرهنگ بورئالی:

نخست می پردازیم به هندواروپایی ها: روشن است، ناپدید شدن فرهنگ بورئالی (شمالی) با به پایان رسیدن دوره پلیستوسن ربط داشته است. مرگ و میر گروهی جانوران، توده های شکارچی را متوجه حیوانات بزرگ گله یی ساخت و در نتیجه در یک موقعیت دشوار قرار داد. چنین بر می آید که درست در همان زمان، به دنبال جانوران در حال عقب نشینی، مهاجرت نیاکان هندواروپایی ها و فینی ها و اوگرها به غرب آغاز گردید. پیشینیان فینی ها و اوگرها - از راه لندشافت های درختزاری آشنا برای شان و پیشینیان هندواروپایی ها - از راه دشت ها رهسپار گردیدند. 11 مسیرها و ایستگاه های آن ها برای ما روشن نیست. تنها شناخته شده است که در جنوب سیبیری آن ها در تیم های بزرگ به گونه گروهی به شکار جانوران بزرگ گله یی می پرداختند که نیاز به سازماندهی بالای شکار داشت. چنین چیزی در دوره میانسنگی نمی توانست عملی باشد.

 

می توان گمان برد که آن ها در گستره استپ های غرب اورآسیا پراکنده شده بودند. چنین می پندارند که در پایان عهد میانسنگی، نزدیک به 6-5 هزار سال پیش، هندواورپایی ها در استپ های اروپای خاوری پدیدار شدند.

 

و. ایوانف در یکی از آخرین سخنرانی های خود، زمان جدایی زبان های هندواروپایی را از یک بدنه «مادر» به هزاره هفتم پیش از میلاد مرتبط دانست. یعنی، مقارن با آن زمان، هنگامی که پس از فرهنگ بورئالی (شمالی)، فرهنگ پیشینیان هندواروپایی با عناصر تولید کننده اقتصاد، ریخت یافت و سپس دستخوش فروپاشی گردید که به جدا شدن گروه آناتولی از آن انجامید. در این دوره، آن ها به گونه

یی که گمان می برند، در کرانه های باختری دریای کسپین زندگی می کردند. 12

 

 در نواحی شمالی تر از آن ها «سلت» ها و «آریایی» ها – بستگان شان، می زیستند. احتمالا نوادگان حاملان هاپلوگروه R1a برای زندگی منطقه رود دنیپر– دونتسک (حوضه رود دُن Donets) را برگزیده بودند. دارندگان هاپلوگروهR1b1b2   - منطقه حوضه رود ولگا را. با این هم، آن ها با یک دیگر در تماس نزدیک بودند. این گمانه زنی بر پایه جامع بودن نام تباری(ethnonim) و اختلاف نژادی استوار است. 13هر دو، اروپاییدی های قدیمی (paleoevropeoid) بودند. اما برخی از آن ها را  که پذیرفته شده است با آریایی ها ربط داد، چهره های پهن، و برخی دیگر از ایشان، «سلت» ها و «گال ها یا گول ها» دارای چهره های پهن متوسط بودند.»

 

در جایی (در این جا)، آن ها قبایل دامدار و شبان آسیایی قدامی بر خوردند، که حدود 7-9 هزار سال پیش با پویایی در استپ های اورآسیا پخش شدند. آن ها، در مسیر شمال حدود سده پنجم پیش از میلاد، به اورال جنوبی (به احتمال بسیار، منشاء فرهنگ های اوایل نوسنگی باشقیرتوستان Bashkortostan  با نشانه های کشاورزی و دامداری با آن ها پیوند دارند) و در مسیر خاور به حوضه رود تریم و شمال باختری چین رسیدند.

 

نیاکان بسیاری از هندواروپایی ها، نه تنها آداب و رسوم فرهنگی و اقتصادی، بل که چیزهایی بسیاری را از آنان فراگرفتند. به ویژه،  دستاوردهای قبایل خاور نزدیک در زبان از جمله در زمینه تصریف کلمه ها ( Ablaut).

 

آن چه که پسانتر رخ  داد، روشن است. به گفته آ. خوخلف- انتروپولوژست (انسان شناس) نامدار ساماریی، «میانچهرگان» (آدم های دارای چهره های کمتر پهن) بر «پهن چهرگان یا پهن سیمایان» (آدم های دارای چهره های پر بر و پهن) به پیروزی نهایی دست یافتند. هر چه بود، درست در همین هنگام، قبایل آریایی و آناتولی به سوی غرب شتافتند (انتهای هزاره پنجم پیش از میلاد). یورش آن ها آغازی گردید برای غروب «اروپای قدیم» و برپایی اروپای نو بر ویرانه های آن. آنالیز DNA  دارندگان فرهنگ اولاویEulau   (حدود 2600 سال پیش از میلاد) گواه بر موجویت  R1a  و نبود کامل R1b در میان آن ها می باشد.

 

تقریبا در همین هنگام، در دشت های خاور قزاقستان، قبایلی پدیدار شدند که از نظر ژنتیکی نزدیک به دارندگان فرهنگ اندورنفی ها Androns ها بودند. به باور کلاین، این ها شاید ایرانیان بوده باشند. چندی پسان تر از آن ها، دارندگان فرهنگ افانسیفیfanasev  به جنوب سیبیری کوچیدند. استپ های اروپای خاوری چنین می نماید که به گونه بلامنازع در دسترس «سلت» ها – نیاکان قبایل گال (گول) و قبایل ایتالیک قرار گرفت. پس از گذشت چند هزاره، در میانه های هزاره سوم پیش از میلاد، به  دنبال آریایی ها، گول ها و ایتالی ها به سوی غرب رهسپار گردیدند. 14آن ها سرکوب فرهنگ های کشاورزی اروپای قدیم را تکمیل و نوادگان «آریایی ها» را به شمال و دوباره به دشت ها راندند. در اروپا، از آن ها آلمانی ها، اسکاندیناوی ها، اسلاوها، و در استپ های اورآسیا – کاتاکومب ها catacombniks (آریایی ها) و ریسماندان یا طنابداران زاده شدند. این رویدادها چونان چرخشی در سرنوشت اروپا گردید.

از این زمان به بعد، اروپا به گونه کامل هندواروپایی گردید. بنابراین، می توان گفت که اروپا سومین میهن تاریخی آن ها بوده است. 15 بدیهی است، این رویدادهای دراماتیک نمی توانستند در ذهن مردم بازتاب نیابند و پایین آمدن به ما از طریق افسانه ها در باره سده های زرین و برنزی در تاریخ اروپا رسیده اند.

فینی ها و اوگری ها : پس از خروج پیشینیان هندواروپاییان، پیشینیان تورک ها به جنوب کوچیدند و آسیای مرکزی را صاحب گردیدند و فینی ها و اگورها گستره های درختزاران را گرفتند و بستگان ایشان – یوکاگیری ها  Yukagirs – سرزمین های پیرامون بایکال را.

 

 از لحاظ ژنتیکی آن ها بازماندگان انسان های دارای هاپلوگروه  Q و N اند.  شگفتی برانگیز نیست که در طی زندگانی باهمی، آن ها مشترکات فراوانی به دست آورده بودند. احتمالا چهره های مغولی بازماندگان پروتو تورک و- امرینیدی ها  prototyurkoamerinds (دارندگان هاپلوگروه Q) از اورالیدی ها (uraloid)، و  چهره های اورپاییدی یا قفقازی نما Caucasoid در اورالیدی ها یعنی هاپلوگروه(N)  از پروتوتورک و امیرینیدی ها (prototyurkoamerind  ) بود. اما زبان و آداب و رسوم ایشان میراث باستانی فرهنگ های بورئالی(شمالی) بود. علی الخصوص اسطوره یا افسانه  آفرینش، که در آن نقش اصلی را اردک (مرغابی) دارد. چنین افسانه هایی در میان تاتارها، آلتایی ها، فینی ها و اوگری ها و بومیان امریکایی هست .

 

شالوده فرهنگی مشترک نمی توانست در زبان های شان بازتاب نیابد. با همه اختلافات، پیشینیان تورک ها و پیشینیان فینی ها و اوگرها چیزهای مشترکی را نگه داشتند که پسان ها زبانشناسان را در برابر بن بست قرار داد. زبان های آن ها را زمانی در یک خانواده متحد نموده بودند، اما پسان ها «از هم جدا و طبقه بندی نمودند». بدیهی است، انزوای گستره یی، تماس های تاریخی با همسایگان و شیوه زندگی، زبان های زمانی نزدیک را از هم جدا نمودند.

 

بازماندگان پیشینیان فینی ها و اگورها، در دوره نوسنگی (گرم ترین دوره) در سراسر سیبیری باختری پراکنده شدند. و گرچه به زبان های نزدیک به همی سخن می گفتند، دارای فرهنگ های همانندی بودند. اما حاملان هاپلوگروه های  N و Q جدا و دور از هم زندگی می کردند. در نتیجه، ساموییدی هاSamoyeds  نه چندان دور، فراتر از مکان هایی که در آن ها نیاکان شان (حاملان هاپلوتیپQ) زندگی می کردند، نرفتند. آن ها بخش های شرقی و غربی آن را اشغال کردند و بخش غربی آن به اوگرها  رسید- انسان های دارای هاپلوگروه N.

 

روشن است کوچیدن و اسکان یافتن در جایی، به معنای گرفتن جای دیگران است. این که چگونه آن ها این کار را انجام می دادند؟ دیگر چونان یک راز مانده است. از زمان های قدیم، سیبیری باختری زیر تاثیر جمعیت مدیترانه آسیای قدامی بود. هنگامی که فرزندان فرهنگ بورئالی در استپ های هول ارکتیکی (Holarctic) جنوب سیبیری می زیستند، در سرزمین های خاوری اورال شکارچیان که از نگاه ژنتیکی همانند به جمعیت پیرامون دریای خزر بودند، به سر می بردند.

 

عین چیز در دوره میانسنگی (سده های دوازدهم- هشتم  XII – VIII پیش از میلاد) و در دوره  نوسنگی (سده های هفتم- پنجم VII -V پیش از میلاد) تکرار گردید. ظاهرا، همان مردم در دوره نوسنگی سیمای مدیترانه یی جمعیت منطقه پیرامون بایکال را آوردند، که بانو نظروا آشکارا در دیندوگرام (dendogramm) خود ثبت نموده است.

 

هر چه که بوده باشد، هاپلوگروه های مردانه همسان با باشندگان آسیای صغیر (به استثنای هاپلوتیپI)، در سیبیری تقریبا دیده نمی شود، اما هاپلوگروه های زنانه آشکارا به چشم می خورد. چنین بر می آید که تنها در آن هنگام پیشینیان اوگری ها و فینی ها و پیشینیان تورکان، همراه با پیشرفت در زمینه فناوری (میکرولیت (ریزسنگی) و ماکرولیت (بزرگسنگی) )توانستند از نوآوری های آن ها در زمینه زبان وام هایی بگیرند.

 

به ویژه، پیشینیان تورکان، شیوه التیام زخم (آگلوتیناسیون agglutination) را از ایلامودراویدی ها elamodravids فرا گرفتند. هر چه بوده باشد، یافته های زبان شناسان، ساده و آشکار اند: «نحو (سینتکس) باستانی زبان های فینی ها و اوگری ها [دیکشنری دانشنامه های زبانی] نحو نوع زبان های تورکی بوده است و این ویژگی های کهن را تا همین اکنون  زبان های اوبی (باشندگان سرزمین های  علیای  رود اوبی) - اوگری و زبان های ماری و ادمورتی نگه  داشته اند.

 

نبودِ این گونه دستور زبان در میان گویشوران زبان های هندواروپایی، نشان می دهد که در این دوره (دوره neolithنیولیت یا نوسنگی) گویندگانِ به این زبان ها، با حاملان زبان های ایلامودراویدی تماس نداشتند، یعنی در جایی در خاور اروپا، نزدیک به مکان هایی که در آن زبان های قفقاز شکل گرفتند، بسر می بردند.

 

در آینده، فینی ها و اوگوری ها تقریبا در سه هزار سال پیش از میلاد به سوی غرب شتافتند. آن ها با خود به دشت های روسیه، سیمای منگولوییدی یا مغولی نما و مهارت های زندگی در شرایط سخت  شمال را به ارمغان آوردند. در آن زمان، زمین های میانرودان ولگا- اوکس در اشغال ولوسوفی ها  volosovs - فرزندان آسیای صغیر باستان (و یا قفقاز شمالی) بود- آدم هایی با چهره های بلند (دراز رخ) با نشانه های آشکارا نمایان اروپاییدی اما با سازواره های اورالوییدی.

 

هجوم های بعدی از سوی قبایل هندواروپایی پیشتاز اروپای مرکزی- دارندگان فرهنگ های ریسمانی یا طنابی («ریسمانداران»، «طنابداران): فاتیانوفی ها  fatyanovs (نیاکان احتمالی تُخاری ها)، اباشیفی ها   abashevs و سروبنیکی ها  (srubniks) (ایرانیان)؛ منظره تباری را پیچیده تر ساخت و تاریخ مردم اوگری  Ugric  را زیر سایه  برد.

 

«پراکنده شدن تخاری ها و ایرانیان در درختزارهای حوضه رود ولگا می توانست سیمای تباری اروپای خاوری را دگرگون سازد که می توانست یا تخاری زبانی یا ایرانی زبانی باشد، اما همسایه ها درگیر نبردهای خونینی گردیدند. قبایل دارای گرایش های تجاوزگرانه آمده از آن سوی اورال- یعنی سیام-تروبینی ها  urbins   (احتمالا چودها) که در باره پویایی های شان در  اروپای خاوری و سیبیری خاطره های  تیره و تاری برجا مانده است، پا به کارزار نبرد بر سر جا در زیر آسمان کبود و آفتاب نارنجی، شدند. 16

 

روشن است که آباشِفی ها با آن ها سازش نمودند و در لشکرکشی های شان در پیکار بر سر  گستره های نفوذ مشارکت ورزیدند. در نتیجه، سروبنیکی ها و فاتیانوفی ها  fatyanovs به صلاح خود دانستند تا با بیگانگان مهاجم درگیر نشوند. آن ها یه دشت های تهی از باشنده در آن هنگام کوچیدند. نتیجه این رویدادها پدیدآیی زبان ایرانی در آسیای قدامی، و زبان تخاری در آسیای مرکزی گردید.

 

در سر انجام، در این گرداب حوادث، اوگرها پیروز میدان به در آمدند. آن ها به نوعی درختزارهای برجامانده از هندواروپایی ها را گرفتند و در آغاز درختزارهای حوضه رود ولگا، و پس از آن – درختزارهای حوضه رود دُن علیا را تسخیر کردند. نتیجه این کار، همگونسازی هندواروپایی های برجا پاییده بود. این گونه، بر شالوده تبارهای فروریخته و ازهم پاشیده تخاری- ایرانی، جامعه تباری نو اوگری ها- فنلندی ها شکل گرفت.

 

تغییر زبان بر نام های تیره یی باستان تاثیری برجا  نگذاشت. این نام ها، نام های ویژه یی بودند. شاید بایسته باشد ریشه های برخی از آن ها را در خاور دریای میانزمینی (مدیترانه) جستجو کرد.

 

پرسشی مطرح می گردد مبنی بر این که آیا نام های تباری ویتاچی-یاتیچی  vyatichi – Jatic از انِت (enet) های مرموز (که برخی از آن ها بالت های ( (Baltsحومه مسکو اند و برخی دیگر در اودمورت بسر می برند) به خاور اروپا ره نگشوده است؟ شاید این ها از فاتیانفی ها (fatyanov) باشند. به احتمال بسیار زیاد، نام رودخانه های ویاتکا (Vyatka) ویتلوگا (Vetluga)، وتیاک (Votyak) و اودمورت (اود+ مورت/ مرت/ مرد، - واژه ایرانی) نیز از آن ها بر جامانده است.

 

این نام تباری در فهرست قبایل آریایی در وداها دیده می شود، و همچنین از نام تباری تخارهای راستین- یوجی ها  Yuechjy (یاتی ها-yatii  ) بازسازی می شود. و به گونه یی که شگفتی برانگیز نیست، در میان خزرها از آن یاد می شود- تات- اوتیاک ها(Utyak -  Tat).

 

در مرحله آخر مهاجرت بزرگ توده ها به زمین های قبایل تازه ایجاد شده فنلاندی های خاور اروپا، سارمات های Sarmatians کوچی و پس از آن در سده های میانه- کومان ها (Cuman) «اسکان یافتند»، اما تعویض زبان رخ نداد. نام های خانوادگی شیریمیتی ها (شیریمیتیف)، 17کوربات ها (کورباتف)، اردات ها (ارداتف) و... که در میان مردوی ها فراوان دیده می شود،کوروپن (اف)،در اودمورتی، کلیبان (اف) در میان روس ها و ... همه و همه ریشه در تیره های کهن ایرانی شان دارد که زمانی در استپ های اورآسیا فرمان می راندند، مگر پسان ها به غرب رفتند.

 

برخی از آن ها در جنگل های پیرامون کوه های اورال و مردوفستان یا مردویا Mordovia پنهان شدند. بسیار محتمل است که آن ها آفرینندگان پادشاهی افسانه یی ارسنی (سردارنشین ریازان) بوده باشند و از آن ها در مردوفستان Mordovians و جمهوری خودگردان کومی هاپلوگروهR1b  به ارث مانده باشد. این هاپلوگروه در خون بسیاری از همسایگان در میان باشقیرها و ترکمن ها و نیز فرزندان سارماتی ها Sarmatian  فراوان دیده می شود. بنابراین، باید اذهان کرد که فنلندی های خاوری، که خود را از نگاه زبانی با اوگرهای آن سوی اورال همریشه می پندارند، در اصل با آن ها پیوند مستقیم ندارند.

 

در بیشتر موارد، آن ها از بازماندگان فاتیانوفی ها (fatyanov)، ایرانی ها، و به میزان کمتر اورالی ها اند. در میان آن ها فرزندان تورک ها هم دیده می شوند -کومان ها ((Kuman . نام های خانوداگی کولکومانف (Kolkomanov)  و کومانیایف (Kumanyaev) از همین نام کومان ها گرفته شده است.

 

 در یک نگاه بزرگتر، تقریبا همه آن ها به جز از بالکانی های مدیترانه یی، حاملان هاپلوتیپ های  E، I  و J- فرزندان قبایل بورئالی (شمالی) جنوب سیبیری اند و به استثنای اورالوییدی های دارای هاپلوگروه N- همه از تیره های دارای فرهنگ بورئالی اند.

 

تورک ها و پدیده تورک:

 

پیشینیان تورکی ها، در مسیر جنوب خاوری، با قبایل تونگوزی(Tungus)- منچوری، بر خوردند و تغییر سیما یافتند. نمادهای منگولوییدی (مغولی نما) را از آن ها گرفتند. اما خود  هم چیزهای بسیاری به آن ها دادند.

 

مدت ها دانشمندان برای مغولان در تاریخ و فرهنگ آسیای مرکزی نقش پیشتازی قایل بودند، اما به گونه یی که پسان ها روشن گردید- بیخی بیهوده. آن ها نه به آن پیمانه از  نوادگان شکارچیان و گله داران که از بازماندگان ماهیگیران اقیانوس آرام بودند و در آسیای مرکزی در جستجوی ماهیان سرگردان و آواره  روزگار بسر می رساندند.

 

پیشینیان تورکی ها، در حدود 3 تا 5 هزار سال پیش از میلاد، در حوضه رود تریم TARIM و در شمال باختری چین، با اقوام آسیای قدامی که در جستجوی چراگاه در امتداد پشته های  کپت داغ، پامیر- تین شان سکنی گزیده بودند، برخوردند. پیشینیان تورکی ها درست مانند هندواروپایی ها از آنان چیزهای بسیار سودمندی را فراگرفتند. به ویژه، مهارت های دامپروری و ویژگی های بیانی آنان را.

درست پس از یک هزار سال، در استپ های جنوب سیبیری و آسیای مرکزی، هندواروپایی ها- توده های همتیره و همتبار  پیشینیان تورکی ها پدیدار شدند. این دیدار، نقطه عطفی گردید برای آنان که  بر همه جنبه های زندگی آینده تمدن تورکی تاثیرگذار واقع شد. از نگاه اهمیت، این دیدار همه چیز را تحت الشعاع قرار داد و زیر سایه برد، اما به دلایلی نامعلومی در باره ارزش آن به گونه شرم آوری لب فرومی بندند.

 

نخستین قربانی تهاجم هندواروپاییان- گله داران آسیای قدامی (قفقازی) از کار برآمدند. برخی از آن ها به شمال کوچیدند، اما در ان جا ماندگار نشدند و نپاییدند. چنین بر می آید که با آن ها می شود منشای پدیده اسرار آمیز و مرموز سیبیری چون سایمایی ها و توربینی ها (Seima-Turbins) را پیوند زد. این پدیده فرافرهنگی (ترانسکلتوریtranscultural ) است. در کنار مردم دارای سیماهای مدیترانه یی خاورمیانه، اورالوییدی ها  uraloid  هم بودوباش داشتند. فرزندان مدیترانه یی های خاورمیانه یی به احتمال زیاد در چود  Chud – مردم مرموز شمال باختری اروپا اند.

 

از توده های هندواروپایی، بیشترین نفوذ را در شکلگیری تمدن تورکی- کاراسوکی ها  karasuks و ایرانی ها داشتند. از جمع ایرانیان- به احتمال زیاد تورانیان. آن ها به استپ های آسیای مرکزی، شیوه زندگانی کوچروی و سوارکاری و ایدئولوژی نظامیگری سپاهیان و رزمجویان را به ارمغان آوردند.  18

 

تورانی ها، به گونه یی که روشن است، دشمنان ایرانیان بوده اند. اوستا سرشار از صحنه های پیکارهای خونین میان آن ها است. در باره این که تورانیان در کجا می زیسته اند و سرزمین آن ها کجا بوده است، چندین دیدگاه هست، اما تنها یکی از این دیدگاه ها سزاوار توجه می باشد: توران در خاور چاچ (شاش– تاشکنت) و سمرقند واقع بود، یعنی در ترکستان خاوری. از همین جا بود که تورانیان در مرزهای هزاره های دوم- یکم پیش از میلاد، آغاز به جهانگشایی نمودند.

 

چنین بر می آید که دینلین ها dinlins، دی ها و خونوها (فرمانروایان دشت های میانه آسیا در سده دوم پیش از میلاد تا سده یکم میلادی- نیاکان هون ها) از نوادگان تورانیان بوده باشند. در باره توده اسرار آمیز و مرموز دینلین مطالب بساری نوشته شده است، با این هم دینلین ها هنوز کمتر شناخته شده مانده اند. بسیاری از پژوهشگران بی آن که ژرف بیندیشند، آن ها را با دارندگان فرهنگ دامداری- کشاورزی تاگار Tagar پیوند می دهند. روشن است چنین برداشتی تا حدی درست است، اما به احتمال بیشتر، هسته فرهنگی آنان قرغان ارژن Arzhan (سایان) بود.

 

اگر چنین است، پس آن ها سازندگان نخستین امپراتوری کوچرو در میانه های آسیا می باشند. از نگاه فرهنگی، آن ها مشترکات بسیاری با سکایی های پامیر خاوری داشتند. از این جا هویداست این دیدگاه برمی خیزد که سازندگان ارژن از نگاه تباری نوادگان سکایی های کوچرو آمده از دوردست ها، بودند که در آینده قدرت خود را بر نوادگان کاراسوکی های (karasuks) مینوسی تثبیت کردند. سیمای اسکیتی و سنت های کوچروی آن ها و نیز ویژگی های افاناسیفی در میان باشندگان مینوسی از همین جا است.

 

به گمان بسیار، سازندگان تپه ارژن، خود را به نام های ساینایی و تورانی می خوانده اند، چرا که این نام های تباری در نام های مکانی منطقه سایان بازتاب یافته اند. اما چه کسانی اتباع کشور ارژن بودند؟ روشن شده است که در مراسم خاکسپاری شاهنشاه ارژنی ها نزدیک ده هزار نفر از سیزده قبیله به رهبری پادشاهان خود آمده بودند. می توان حدس زد که در میان آن ها کوچی هایی از قبایل قدیمی آریایی و پیشینیان تورکی ها بوده اند. اردوی ارژن تقریبا پس از صد سال فرو پاشید. برخی از آنان ماندگار شدند- بازماندگان ایشان تیلیوتی ها و تیلینگیتی ها اند. شمار دیگر، بنا به گزارش چینی ها به خاور شتافتند. بسیار احتمال می رود که نام تباری آن ها بوریات بوده باشد که یادآور بهارت آریایی است. 19

 

دیگران با متحدان خود به جنوب کوچیدند. به مرزهای چین. در پیکارهای سخت در برابر دولت های پادشاهی چین، در آغاز پیروزی با آن ها  بود، مگر در سرانجام جنگ را باختند. آن گاه، پراکنده شدند. منابع چینی از دی ها و دیلی های سفید و سرخ و پسان تر از دینلین ها نام می برند. بازماندگان آنان: یفتلی ها (Ephtalits)، ابدالی ها [(پشتون ها)-گ.]  20، اویغورها، اوسون ها Usuns، دی ها (بای دی ها ((Beida، افری دی ها (افریدی ها 21، تیلیوی ها Teleuts، بلغارها، قرغیزها، و گورجای gurdzhary های همپیوند با آنان، و همچنین آن تیره های از خونوها که ریشه های «آریایی» داشتند؛ اند. 22

 

 چینی ها از یگانگی تباری (دقیق تر ژنتیکی) آن ها به رغم این که به زبان های مختلف سخن می گفتند، آگاه بودند. این که چگونه در زبان ایشان تغییر روی داده بود، ناشناخته است، اما چنین چیزهایی در تاریخ نمونه های بسیاری دارد. 23

 

روشن نیست که آیا هندواروپاییان در سیمای نوادگان و بازماندگان پروتوتورک و امرینیدی ها  prototyurkoamerinds  همریشگان خود را می دیدند، یا نه؟ اما بدیهی است که آن ها را نمی راندند. انسان شناسان (انتروپولوژیست ها) در میان محافل اشرافی موارد فراوان برپایی پیوندهای خویشاوندی را خاطر نشان می سازند. عین چیز را آزمایش DNA تایید می کند. تجزیه و تحلیل های میتوکندری Mitochondrial analysis مومیایی های سایت پازیریک با پلاتویUkok ، نشاندهنده ساموییدی ها  Samoyeds- خویشاوندان قدیمی هندواروپایی ها بود.

 

روشن نیست، چرا چنین چیزی همگان را شگفتی زده ساخت؟ اگر چه ممکن بود، به آسانی، امکان آن را حدس زد. درست مانند ترکیب مغولی نما (هاپلوتیپ C) در ترکیب روس ها و تاتارها، که برخی از کارشناسان ژنتیک روسیه («به روشنی چشم خود، خوشبختانه!») پیدا نکردند. برای بار نخست، سازواره مغولی نما Mongoloid admixture comprising  در بافتار کوچی ها در آسیای مرکزی در پیوندگاه فرهنگ های هندواروپایی و آسیای مرکزی  (فرهنگ های پیشینیان تورکی ها) ظاهر گردیده بود.

 

در سال های مهاجرت های بزرگ توده ها، کوچیان عصر سارمات Sarmatian بعدی که پذیرفته شده است آن ها را سارماتی های خاوری  بنامند، این سازواره  را به دشت های آسیا و اروپای خاوری به همراه آوردند.  24آمار نشان می دهد که از هر صد نفرکوچی، سه نفر آن ها  و ده تن دیگر که دارای خاستگاه آمیخته بودند، سیمای مغولی نما داشتند. سپس به آنان دیگران افزود گردیدند: یعنی، کوچی های موج اول  ایرانی زبان، کوچی های آمیزش یافته با آریاییان، قبایل آسیای مرکزی. آن ها فرزندان آن تیره های تورانی (یاد شده) بودند که آداب و رسوم دیرین آریایی مانند پوشیدن کاکل به سر و سازواره های مغولی نما را از تیره های دیرین پیشینیان تورک ها با خود به دشت های اروپای خاوری به ارمغان آوردند. اما، با این حال، بنا به برخی دلایل گنگی در روسیه پیدایش نشانه های مغولی نما را با مغولان حامل هاپلوتیپ C پیوند می زنند که کنون در استپ های خاور اروآسیا بسیار دیده می شود. اما باید گفت که در گذشته مغولان از سایر توده های باشنده آسیای مرکزی هیچ تفاوتی نداشتند.آن ها تنها گوشه یی را در بخش شرقی آن اشغال کرده بودند. در استپ های مغولستان، از جمله استپ های داخلی آن که دیگر در چین کنونی است، پیشینیان تورک ها بودوباش داشتند- حاملان هاپلوتیپQ   (و کمترN).

 

چیرگی یافتن هون ها در آینده، که نقش غالبی را در میان قبایل کوچی یافتند، و گستره جویی آن ها به سمت غرب در محیط قبایل کوچی دیرین ایران باستان و در پی آن ها- بلغارها، آوارها و تورک ها، نقشه تباری استپ های اوراسیا را از ریشه دگرگون گردانید. آن ها مانند رومیان، قادر به ایجاد یک دنیای نوی گردیدند اما در یک دوره به گونه شگفتی آور کوتاه به مقیاس های تاریخی.

 

کنون، بازماندگان پیشینیان تورک ها در دشت های آسیای مرکزی بسیار کمیاب و اندکشمار اند. اما می توان آن ها را در آسیای میانه (در گستره پیرامون دریاچه ارال)، در اروپا (در میان اشکِنازی ها [ی یهودی-گ.]، اوکرایینی ها، مجاری ها، تاتارها، اسلواکی ها و...) و در خاور نزدیک در میان نوادگان سلجوقی ها (در ایران و ترکیه) یافت. این سرزمین ها، میهن دوم آن ها است.

 

با این رویدادهای تاریخی، پدیدآیی زبان تورکی، که در سده های میانه، زبان غالب گستره پهناور دشت های اورآسیا: زبان ارتباط میانتباری، دیپلماسی و بازرگانی شده بود، پیوند دارد. گفتیم بازرگانی، چون که پیش از کشفیات بزرگ جغرافیایی، تجارت قاره یی رونق داشت، که در آن نقش پیشتاز  را کوچیان اورآسیا داشتند.

 

تاخت و تازهای مغول ها، سازه منگولوییدی را در بافتار تباری باشندگان منطقه افزایش داد. اما بسیار کم در تمدن تورکی سده های میانه بازتاب یافت. این تمدن توانست در برابر یورش مغولان بییستد.

 

شگفتی برانگیز ترین چیز در این داستان، آن است که نوادگان پیشینیان تورکان (حاملان هاپلوتیپ های Q وN ) در ژنیولوژی توده های تورکی معاصر، بخش بسیار کوچکی دارند (کمتر از یک دهم)، و در برخی از آن ها بیخی دیده نمی شود. اگر قزاق ها را بگیریم، بیش از نیمی از آن ها - حاملان ژن های مغولی اند و شمار کمی از ایشان، فرزندان تیره های دارای فرهنگ های بورئالی (شمالی) می باشند. این در حالی است که در آلتایی، در میان قرغیزها و تاتارها – تیره های ​​هندواروپایی بیشتر می باشند 25.

 

در این مجموعه، یهودیان اَشکِنازی و باشقیری ها استثناء نیستند. در میان اَشکِنازی ها، در مقایسه با سایر حاملان هاپلوگروه  Q، اندکی هاپلوگروهN  دیده می شود و شگفتی آور ترین چیز این که در میان آن ها حاملان هاپلوگروهP*  هم است، هاپلوگروهی که برای بازماندگان تیره های بورئالی، هاپلوگروه نیایی شمرده می شود. با این هم، ریشه های هندواروپایی چیرگی دارند. سیماهایی آن ها گواه بر این واقعیت است که از اعماق آسیا برخاسته اند (و یا این که در آن جا مدت های درازی زیسته اند):  نخستین چیزی که به چشم می خورد - ویژگی های سیما و جذابیت چهره های ملیح شان gracile facial features است- چیزی که ویژه سفیدپوستان قفقازی و در کل اروپاییان نمی باشد.

 

آن چه مربوط به باشقیری ها می گردد، بخش بزرگ و چشمگیری از آنان– بازماندگان هندواروپاییان اند. تیره های به اصطلاح سلتی، که بنا به برخی دلایل ناشناخته به تورک ها نسبت داده می شوند. روشن است که نیاکان باشقیری ها در اواخر عهد عتیق در حوضه رود سیردریا (سیحون) زندگی می کردند. سیماهای اروپایی Caucasoid داشتند و به نام پاسیانی ها  pasian یاد می شدند. آن ها همچنین کانگویی kangyu خوانده می شدند. آلن ها Alans  و پچینیگی ها از همین تبار اند. باشقیری ها توده هایی اند تورکی زبان. مگر، به این زبان با لهجه خاصی مانند خارجیان سخن می گویند.

 

 

 

 

 

 

 

[1] . Finno-Ugrs

. 2  به گفته اکادمیسن پروفیسور داکتر لئو گومیلیف – یکی از بزرگترین تورک شناسان روسیه و جهان، واژه تورک کنون صرف بار زبانی دارد. طرفه این که واژه  تورک در آغاز هم تنها بار زبانی داشته است. اکادمیسن پروفیسور داکتر اوسکون عثمانف- رییس انجمن تاریخ دانان قرغیزستان در کتاب «تاریخ قرغیزستان» که به سال 2012 به چاپ رسیده و کنون به عنوان کتاب درسی رسمی تایید شده از سوی وزارت آموزش و علوم جمهوری قرغیزستان در موسسات آموزش عالی آن کشور تدریس می شود، در زمینه می نویسد:  «واژه  تورک در آغاز، شاید بار زبانی و اجتماعی داشته بود».

 

در ادبیات روسی واژه «ترک» در مورد باشندگان ترکی زبان کشور ترکیه و واژه «زبان ترکی» همین گونه تنها برای زبان ترکی استانبولی» به کار می رود. این در حالی است که سایر باشندگان کشور ترکیه را «ترکیه یی» می خوانند که درست هم است. زیرا نمی شود برای مثال کردها یا ارمنی ها را ترک خواند. (دولت ترکیه در یک سده گذشته تلاش های فراوانی به خرج داد تا با جعل تاریخ و تحریف حقایق، کردها را «ترک های کوهستانی» بنماید، اما موفق نشد. روشن است محافل علمی جهان چنین چیزی را نمی پذیرد. در باره آریایی بودن کردها تردیدی نیست.)

 

برای سایر گویشوران زبان های آلتایی یا تورکی در گذشته باستانی، از واژه تورک ها/ تیورک ها (тюркы) و برای تورکی زبانان کنونی- از واژه توده های تورکی زبان (Тюркоязычные народы) کار گرفته می شود.

 

همین گونه برای زبان های تورکی باستان- اصطلاح پروتوتورکی و برای تورکی زبانانی که در سده ششم میلادی دولت خاقانات تورک را پی ریختند، اصطلاح «تورک یوت» به کار برده می شود. باید متوجه بود که تورکی زبانانی که دولت خاقانات بزرگ تورک را در سده ششم میلادی برپا کردند، با پسوند مغولی یوت- تورکیوت خوانده می شدند و چون چینی ها حرف «ر» ندارند، آن را به شکل توکیو تلفظ می کردند. آن ها به نام گوک تورک ها هم خوانده شده اند. طرفه این که در آغاز زبان آن ها تورکی نبود و شامل 500 خانواده متشکل از تیره های گوناگون بودند که به رهبری سردار آشین به آلتای کوچیدند. نام تورکی هم پسان ها به آن ها داده شد. تورکی به معنای«اتحادیه نیرومند» قبایل است. 

 

روشن است که نژادی به نام تورک وجود ندارد. تورکی زبان ها هم اقوامی اند مختلط از سپیدپوستان دارای موهای زرد و خرمایی و چشمان سبز و آبی با زردپوستان چینی و منگولوییدهای تبتی (دقیق تر تونگوزی ها). از اقوام تورکی زبان آسیای میانه، قدیمی ترین آن ها قرغیزها اند که در آغاز سپیدپوست با موهای بور و چشمان سبز و آبی بوده اند. بقیه مانند ازبیک ها، ترکمان ها، قزاق ها و... همه اقوامی اند که بسیار جوان پنداشته می شوند و بسیاری از آنان پس از یورش مغول ها در اثر آمیزش توده های بومی تورانی و ایرانی تبار- تاجیک ها با مغول های نیمه سپیدپوست و نیمه زردپوست و نیمه تبتی به میان آمده اند. خود واژه ترکمان به معنای تورک نما یا تورک مانند است. یعنی کسانی که شبیه تورک ها اند. در این نوشته هرجا واژه «پروتوتورک» می آید، منظور نیاکان تورکی زبانان باستان و هر جا هم «پیشینیان تورکی ها» (به روسی پراتورکی ها-пратюки )   می آید، باز هم منظور همان توده های تورکی زبان دامنه های کوه های آلتای می باشد- نه باشندگان کشور ترکیه -گ.

 

3 . از دید من (گزارنده)، واژه «هندواروپایی»، اصطلاح چندان مناسب و رسایی نیست. رساتر و سزاوارتر آن است که «ایر و اروپایی» و یا دست کم «هند و ایر و اروپایی) گفته شود. چون نقش هندی ها پس از جدایی از ایری ها، و یافتن استاتوس مستقل تباری- زبانی- فرهنگی، نقش بارزی در ریختیابی اتنوژنیز اروآسیایی و خاورمیانه یی و نیز شکلگیری تاریخ فرهنگ تمدن و پی ریزی امپراتوری های بزرگ نداشته اند. در حالی که ایری ها (اعم از ایرانی و تورانی) ها، پیوسته نقش هسته یی و کلیدی داشته اند. حال، کاربرد هندواروپایی چه در بعد زبانی و چه در بُعد تباری سردرگمی پدید می آورد و درد سر می آفریند. از این رو، پیشنهاد من این است که در آینده در صورت امکان به جای واژه هندواروپایی از واژه «ایرواروپایی» کار گرفته شود.-گ.

 

4 .  . جالب است که تا همین اکنون  هم  بومیان آن سرزمین ها و آنانی  که خاستگاه شان از آن جا است، برای مثال، یهودیان اشکنازی پاراگروه پی ( paragruppa P ) دارند.

 

5. آ. ف. نظروا، «نزدیکی ژنتیکی جمعیت های فینی- اوگوری ( Finno Ugric )، سلاوی و ژرمن بر پایه انتروپوژنیز ( anthropogenetics).

6 . این امکان هست که توده های اورالی نما یا اورالوییدی ها (uraloid ) به شمال در مراحل نهایی فرهنگ دیرینه سنگی بعدی جنوب سیبیری، هنگامی که از نیاکان هندواروپایی ها، نوع R1b   (شانزده هزار و پنجصد سال پیش) و R1a  ( 13 هزار سال پیش) جدا گردیدند؛  کوچیده باشند.

7. اندره یف (Andreev)،  «زبان های هندواروپایی قدیمی»، انتشارات «ناوئکا» (علم)، سان پتربورگ،.1984 به باور نویسنده، زبان بورئالی یک زبان ساده بود، تنها در حدود 230 کلمه داشت که مفاهیم اساسی را می رساند. بخش هایی از جمله ها در آن وجود نداشت. دستور زبان آن نیز بسیار ساده بود. برای بیان مفاهیم نو، متوسل به روی هم گذاشتن کلمات شناخته شده می شدند. نبودِ بخش های جمله ها گواه بر آن اند که در آن زمان «افعال» را درک نمی کردند- چیزی که  سازگار با تکنیک نقاشی پارینه سنگی می باشد. سیماهای جانداران در نقاشی های آن ها از دید زیبایی شناسی بسیار جالب اند (این در حالی است که تصاویر انسان ها  تقریبا هیچ دیده نمی شود).

8 . ایستگاه سمرقند، به گمان بسیار، در نتیجه کوچروی بخش هایی از دارندگان فرهنگ بورئالی به جنوب، نزدیک به 20 هزار سال پیش، ایجاد گردید. مواد به دست آمده از اچینسک (سیبیری جنوبی) نسبت به مواد به دست آمده از سایت های سیم بورست و مالت- بسیار نو تر اند و وضعیت میانی را در میان سمرقند و مالت- بوریت می گیرند که شاید بر تاریخ پدیدآیی دارندگان هالپوگروه آر-2 را آسیای میانه، در هند و ترکستان خاوری روشنی بیفگنند.

9. اما این کل داستان نیست. در دوران باستان، برخی از آدم ها، آدم های دیگر را شکار می کردند و می خوردند. همان گونه که می دانیم، انسان های نخستین- آدمخوار بودند (یعنی از این راه، کمبود مواد خوراکی را جبران می کردند) و سرخپوستان امریکایی و گول ها [و نیز برخی از قبایل افریقایی-گ.] این سنت را تقریبا تا همین چندی پیش نگه داشته بودند. بنابراین، هیچ چیز شگفتی برانگیزی در آن نیست که افراد تیره های مختلف، بیشتر از زندگی در نزدیکی یکدیگر پرهیز می کردند.

10. این چندان درست نیست. «استوایی» های کوستینکاخ از «استوایی» های سونگیر به همان پیمانه فرق می شوند که سفیدپوستان معاصر از ویدویدی ها veddoidy . یکی – با نوع آسیای مقدمی بینی، با چهره به شدت برفلد، و دیگری- با چهره کلفت و کوتاه، کم رو، با سیمای نسبتا منحنی، که چیزی شبیه veddoidov های معاصر جنوب هند را به خاطر می آورد.

11 . برخی از تیره های باستانی فرهنگ بورئالی– دارندگان هاپلوگروه های R1b1b1  و Q – به دنبال هم قبیله یی های خود نشتافتند. از این تیره ها – یکی هم،  هزاره های افغانستان بودند. اما آن ها خود را از فرزندان چنگیز خان مغول می دانند.

 

یادداشت گزارنده: از این جا چنین بر می آید که هزاره ها بر خلاف پنداشت رایج، نه از نسل چنیگزخان مغول، بل از بازماندگان تیره های باستانی فرهنگ بورئالی (شاخه هندواروپایی ها) اند. البته، پسان ها بعد از آمدن سپاهیان چنگیزخان، روشن است مانند همه توده های باشنده آسیای میانه، بسیاری از تیره های هزاره آمیزش هایی با مغولان داشته اند.-گ.

12. نخست، از جامعه زبانی هندواروپایی اناتولی ها (Anatolians) جدا شدند که از نظر زمانی، حدود هفت هزار سال پیش از میلاد بود. در این هنگام، بین میانسنگی و نوسنگی لکسیکون (سامانه واژگانی) پایه زبان های آناتولیک- زبان های هندواروپایی بود، اما این پایه کوچک بود، و اناتولی ها وامگیری بیشتری از زبان های اکدی و هوری یا هورینی (Hurrian) می کردند. همین گونه وامواژه هایی از زبان سومری هم داشتند که بیشتر از راه نوشتاری پذیرفته می شد. پسان ها، همراه با فرا گیری ارابه رانی و اسب پروری، برخی از کلمه های آریایی نیز پذیرفته شدند. اما با این هم، در معرض نفوذ واژگان هوری قرار داشت.

 

[یادداشت گزارنده: در ویکی پیدیا در باره زبان هوری چنین آمده است: «زبان هوری نامی قراردادی است که به زبان هوری‌ها -که در ۲۳۰۰ (پیش از میلاد) به میانرودان اندر شدند و تا ۱۰۰۰ (پیش از میلاد) ناپدید شدند- گفته می‌شود. هوری زبان پادشاهی میتانی در شمال میانرودان بود. انگاشته می‌شود که خاستگاه این زبان زیستگاه های هوریان در شمال سوریه، شمال عراق و جنوب شرقی ترکیه کنونی بوده باشد.

 

این زبان یک زبان پیوندی است که همراه با زبان اورارتویی خانواده زبانی هورواورارتویی را می‌سازند. زبان ارمنی از این خانواده وامواژه‌های بسیاری دارد که نشان از ارتباط زبانی دیرپای این زبان با هوری و هورواورارتویی دارد. برخی پژوهشگران بر این باورند که هوری همانندی هایی با زبان‌های شمال شرقی قفقاز دارد و بنابراین این زبان را در خانواده زبان‌های آلارودی جامی‌دهند.

 

هوری ها خط میخی اکدی را نزدیک به ۲۰۰۰ پیش از میلاد برای نوشتن زبان شان پذیرفتند. نوشته‌های هوری یافت‌شده تاکنون اندک اند. هوری ها همچنین گرایش به سود بردن از خط نمادین سومری داشتند که تلفظ هوری آن واژگان امروز آشکار نیست. از  این رو، آگاهی از زبان هوری هنوز کامل نیست.

 

نوشته‌های به زبان هوری تاکنون در خاتوشا، اوگاریت و شاپینووا یافت شده‌اند. یکی از بلندترین نامه‌های عمارنه نامه‌ای است که توشرات‌تا پادشاه میتانی به آمنهوتپ سوم فرعون مصر باستان نوشته است. کهنترین نشانه از موسیقی در نوشته‌های هوری یافته شده در اوگاریت دیده شده است.»

 از نگاه دستور زبان، صَرف اسم ها مطابق دستور زبان یونانی می باشد، در برخی از جاها، تصریف فعل. همانندی هایی با زبان های ایتالیک وجود دارد. روی هم رفته، اندک، اما در کل، گرامر زبان هیتی- هندواروپایی نیست. بنابراین، به توضیحات قدیمی که چگونه چنین چیزی اتفاق می افتد (از دست دادن و وامگیری) بایسته است، پنداشت نوی را افزود- دستور زبان، به شکلی که ما آن را از روی زبان های سلتیک و زبان های هندوایرانی می دانیم، می توانست در هیتی موجود نباشد.

 

روشن است که مانند همه چیز در جهان، زبان ها تکامل می یابند، یعنی از ساده به پیچیده پیش می روند. همین گونه، در زبان هیتی هم مرحله معینی از توسعه بازتاب می یابد.

 

در عهد بورئالی (پارینه سنگی فوقانی)، فند واژگانی کوچک بود، بخش هایی از جمله ها وجود نداشت. در اوایل دوره قبلی پیشینیان هندواروپایی ها (میانسنگی)، زبان احتمالا پیچیده تر می گردد. این واقعیت را که آغاز به شناسایی افعال نموده بودند، می توان در نقاشی های روی تخته سنگ ها دید. این نقاشی ها تنها در دوران میانسنگی پدید آمده بودند.حدود 9-7 هزار سال پیش از میلاد. سپس، نزدیک به هزاره های 5-4 پیش از میلاد زبان هندواروپایی (دیگر، جدا از زبان آناتولی ها) شکل نهایی خود را گرفت. چنین چیزی به گونه یی که می پندارند، زیر تاثیر همسایگان سپیدپوست آمده از قفقاز رخ داد. احتمالا در این دوره، نیاکان  هندواروپایی ها در کرانه های باختری دریای کسپین زندگی می کردند.

 

هیتی ها در نیاش های خود، از خورشید برخاسته از آن ور دریا یاد می کردند. سیمای هیتی ها را می توان از روی تصاویر مصری داوری کرد. برخی از آن ها تیپ های آسیای قدامی رابه خاطر می آورند و برخی دیگر – اروپاییدی ها را. جالب توجه است، که در یکی از تصویرها، سر تراشیده شده دیده می شود که از آن یک رشته از گیسوان سرازیر اند. درست مانند آریایی های هند.

 

13.  فرهنگ های حوزه ماریوپل( MARIUPOL) : فرهنگ های استوگوفی میانه  و خوالینی ( Khvalyns) . نام های تباری گال(آل)، هلِن (ِالن- اِرن)، هرمان یا اریامن (aryamann) و آریا (All-Ar، انتقال صدای «ل» به «ر») با هم همخوانی دارند، اما از نظر گویش ها از هم فرق می شوند، که شاید نشان دهنده دوگانگی فرهنگی آن ها باشد. چنین می پندارند که فرهنگ دایره ماریوپول، ریشه در میانسنگی داشته باشد.گورستان واسیلیفکا شماره سه (Vasilevka) (میانسنگی) را نیای فرهنگ های پسانی نوسنگی می پندارند. باید بگوییم که کسانی که در این گورستان آرمیده اند،  از دید تیپولوژیک (نوع شناختی) با هم همانند اند (هم در آن جا و هم در این جا- اروپاییدی های قدیم -  (paleoevropeoid اند، اما تفاوت های شایان توجهی دارند.

 

باشندگان بیشتر قدیمی تر (بومی) بس پهن چهره و نیز کوتاه چهره بودند، اورتوگناتی) ortognant)، با سرهای بلند، در حالی که تازه واردان- باریک رو تر، با prognathism آلوئولار آشکارا چشمگیر (سیاه چرده نیگروییدی  Negroidیا دارای نشانه استوایی) با صورت های بیشتر منحنی و بینی باریک. در آینده آن ها به جاهای دیگری کوچیدند. باشندگان قدیمی دارای ویژگی های مشروط بومی بودند، اما چیزهایی از خود را منتقل نموده بودند.

14 . مانند همیشه همه آن ها نمی توانستند بروند. شماری ماندگار گردیدند. بازماندگان آنان را می توان در باشقیرتستان، ترکمنستان، و در میان اویغورها یافت. شاید آن ها برخاسته از توده های قدیمی کوچی که به نام پاسیان ها یاد می شوند، باشند. پیچیمیگی ها از بازماندگان سده های میانه آنان می باشند.

 

15. میهن نخستین هندواروپاییان (ایر و هند و اروپاییان)، باختر پشته ایران (دلتای رودخانه های دجله، فرات و اروند در شمال خلیج پارس و سپس هم هوملند دامنه های جنوبی قفقاز (آذربایجان، ارمنستان و کردستان ایران) ) بوده است و میهن دومی شان هم- دشت های پهناور اروآسیا در جنوب سیبیری و نیز آسیای مرکزی . -گ.

16 . چنین بر می آید که سیام- تروبنی ها- چودها  Chud بوده اند- اقوام بومی آسیای قدامی برخاسته از ترکستان خاوری. سیمای آنان همانند به مدیترانه یی ها Mediterraneans بود. اما با اورالوییدی ها  uraloidami   سازش یافتند (و یا این که آن ها را در ترکیب خود گنجانیدند) و فرزندان ایشان در سیبیری-کیت ها اند. اما از نظر ژنتیکی، از بازماندگان پروتوتورکوامیریندی ها prototyurkoamerinds  اند. اما به هیچ رو، سفیدپوست نه.

 

روشن است که آن ها زبان و آداب و رسوم گروه های آدم های مرجع آمده از دوردست های ناشناخته را فراگرفته بودند. کیت های اصیل به غرب رفتند. هاپلوگروه  J آسیای قدامی در شمال باختری شرق اروپا، گواه بر حضور آن ها در اروپا است  (که مرکز آن  در دریاچه چود Peipsi است) و توپونیم (نام گیتایی) والدای Valdai به گونه دقیقا شگفتی برانگیزی یادآور آلتای است.

17. به روسی- شیریمیتیو (Sheremetev) -کنون بزرگترین مجتمع فرودگاهی مسکو، مشتمل بر سه ترمینال، که در منطقه شیریمیتوا واقع است.-گ (به پنداشت لئو گومیلیف (Gumilev)، یکی از مردوی ها Mordovia است) [برگرفته از همان مرد ایرانی-گ.]. 

18 . ساینا، تورا، خیانه hyauna، سایریمه (sayrima) ، داهه  daha - قبایل تورانی برشمرده در اوستا اند. از ساینا – سایان، از تورها – در آینده- توران به میان آمد.

ارژن ( Argen)- «چشمه مقدس» با بهار مقدس»، کلمه یی است از زبان های هندو ایرانی.

 از خیانه hyauna (خیانی ها یا خیونی ها) احتمالا توده های خونوها یا هونوها پدید آمدند [که در سده دوم پیش از میلاد- سده نخست میلادی، امپراتوری بزرگ دشت نشینان را در میانه های آسیا پی ریزی کردند و نام تباری هون ها از ایشان برخاسته است.-گ.] (خونوها یا هونوها-   (Xiongnu، که با توجه به ویژگی زبان چینی، آن را چونان سیونو تلفظ می کنند.

19 . در میان مغول ها واژه هایی هست چون باتئر (بهادر)، بایار  و آرات (میزبان). این واژه ها بیخی یادآور واژه های آشنا برای ما در تاریخ روسیه مانند بویتور، بایار(رزمنده، جنگجو، سردار)، رات (میزبان، مهماندار) اند. تنها بلغاری ها می توانستند چنین واژه هایی را در میان باشندگان روس قدیم آورده باشند.

 

20.  شایان یادآوری است که به گونه سنتی چنین پذیرفته شده است که پشتون های غلزایی با یفتلی ها (هپتالیان) و پشتون های ابدالی با پارسیان (پارس: پَرس، پَرسو، پَرثوه- که کلمه پشتو نیز از ریشه در همین پرسو (پرثوه) دارد و با نشانه جمع «ان» (پشتو+ن) شده است)؛ همریشه و همخاستگاه اند. در باره این که کلمه ابدالی از عبدالی (نام عبدال عربی) گرفته شده است یا از ابدال (هپتالیت ها، ابدالیت ها (یفتلی ها) ) هم تا کنون در میان زبانشناسان جروبحث های فراوانی روان بوده است. روشن است در باره ریشه تورانی یا ایرانی یفتلی ها هم میان دانشمندان کنکاش های فراوانی هست. برای نمونه، گومیلیف و شماری دیگر از پژوهشگران، یفتلی ها را باشندگان بومی پامیر و بدخشان می پندارند. کاوش های باستانشاسی اخیر، درست همین دیدگاه را تایید می کنند-گ.

 

21 . افریدی های پشتوزبان کنون در گستره مرزی پاکستان و افغانستان در منطقه پشتون نشین زندگی می کنند.-گ.

 

22 . همه آن ها- تیلیوتی ها  Teleuts ، تیلینی ها Telengits ، اویغورهای (کوچی)، پشتون ها (نوادگان یفتلی ها Ephtalites ) بیشتر دارنده هاپلوگروه آریایی R1a  اند. روشن شده است که بلغارها، به ویژه بلغارهای دولوب Dulob (که پسان ها منشای آن ها را با اسلاوها پیوند می زنند) از این تیره اویغوری برخاسته اند. [اویغور- به معنای اوی های باشنده دره های کوهستانی، از تیره های اصیل سپیدپوست آریایی اند که در آینده به پیمانه های متفاوت یا زردپوستان چینی و منگولوییدی های تبتی آمیزش یافتند.-گ.]. نام تباری دولوب ها را بسیار به سادگی می توان رمزگشایی کرد: دولو+ ب= تیره دولو، یعنی کوچی. عین چیز دقیقا با نام تباری ابدالی مصداق پیدا می کند: اب+ دالی (هف یا هپ+ تالی).

 

 آن چه  که مربوط به تیلیوتی ها Teleuts می گردد، نام تباری شان از دو سازه ریخت یافته است: تیلی+ یوت، که در این جا، (Ut) – نشانه  جمع است. [شاید از مغولی گرفته شده باشد. چون در زبان مغولی «یوت» نشانه جمع است-گ.] . عین چیز  در زبان اوستیای، در باره بازماندگان آلن ها  Alans  مصداق پیدا می کند.

برای مقایسه: آس+ یوت و برس+یوت.

ژ. وینویکف-  پژوهشگر  توده های کوچی ایرانی، نام تباری قرغیزها را با قبایل سکایی  گورجاری (gurdzhar    یا    gurgar ) ترکستان خاوری پیوند می زند که پسان ها به هند کوچیدند. با  مقایسه گورجار (گورگار)  با «قرغز» در می یابیم که صدای «گ» به «ق» و «ر» به «ز» تحول یافته است.-چیزی که از ویژگی های زبان بلغاری است.

 

23. چنین نمونه هایی در تاریخ بسیار است. برای مثال، نورمانی ها در فرانسه که زبان فرانسوی را پذیرفتند. اما شماری  از واژگان آن را حفظ کردند. دلیل تفاوت گویش نورمانی از گویش اصلی  فرانسه در همین است. همین گونه در زبان چوواشی (که می پندارند، میراث دار زبان هون ها باشد)، و دیگر زبان های تورکی عین مساله است. در همه این زبان ها، واژه هایی بسیاری از زبان های ایرانی وام گرفته شده است.

24 . نوادگان و بازماندگان تیره های داهایی (ماساگیت ها) و سایریمی های یادشده در اوستا.

25. آن چه از این هم شگفتی برانگیزتر است، آن است که قزاق ها و قرغیزها توده های بسیار باهم نزدیکی به شمار می روند و در گذشته در آغاز تقریبا یک توده واحد شمرده می شده اند که دو شاخه داشته است: آق قرغیزها و قره قرغیزها که قره قرغیزها، پسان ها به نام قزاق معروف شدند. چنین می توان نتیجه گرفت که قرغیزها و قزاق های جنوبی، به دلیل آمیزش با بازماندگان سغدی ها، بیشتر سازه های آریایی را گرفته باشند. همین گونه، قزاق های باشنده مناطق شمال، در اثر آمیزش با روس ها، سازواره های اریایی پیدا نموده اند. برعکس، قزاق های باشنده مناطق خاوری، در اثر آمیزش با مغولی ها، بیشتر منگولوییدی شده اند. در کل، میانگین ژن نژاد زرد در میان باشندگان آسیای میانه در حدود 37 درصد است که بیشترین آن در میان قزاق ها و کمترین آن در میان ازبیک ها و ترکمان ها است.

 

حالا، اگر همین گونه پیش برویم، این ژن، در خون تورکی زبانان قفقاز، باشندگان ترکی زبان کشور ترکیه، و نیز آذری های ترکی زبان ایران بسیار بسیار اندک و به گونه میانگین در حدود 2 درصد است. طرفه این که حتا سهم واژگان ترکی در زبان ترکی استانبولی به رغم خانه تکانی ها و ویرایش هایی که در صد سال اخیر انجام شده است، بسیار ناچیز می باشد. در حدود 70 درصد واژگان زبان ترکی استانبولی، خارجی است (اروپایی- بیش از 12000 واژه، عربی- بیش از 3000 واژه و پارسی- بیش از 1000 واژه. روی هم رفته نزدیک به 17 هزار واژه). همین گونه، نزدیک به 5000 هزار واژه بومی دارای خاستگاه اناتولیک هم در این زبان هست.-گ.     

 







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

ممرز06.06.2018 - 13:51

  استاد پس از خوانده هایی که انجام دادم و همین طور گذشتگان به ما گفتند ما در گذشته با منچژوری ها و هان ها و هون ها و سکاها و تورکان و یاکوتان و مغولان و ایرانیان و هندوها و ژرمنی ها یکی بودیم و هستیم و پوست زرد و چشمان کشیده و قد میانه در سیبری (بوریا ل) ویژگی مابوده و هست اما برخی کم و زیاد برای درون آمیزی قبیله ای و آب و هوا است. اندکی پوست ها زرد پر یا کم رنگ می شود و چشم ها هم کشیده یا نیم کشیده (مانند سربازان تخت جمشید) که البته تندروهای فارس ها یا تورک ها تلاش در اروپایی جلوه دادن خود دارند.
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



عزیز آریانفر