عید قربان
٢٣ میزان (مهر) ١٣٩٢
مکش برحلق پاک بی گناهـان تیغ عریانت مریزان هیچ خونی بر سر کـوی و خیابانت
نشد یک لحظه آرام از مصیبت خاطرمردم بجز قتل و قتال و کینهتوزی چیست ارمانت
بـنه بـر دسـتـکان طـفـلکانـت خـینۀ شـــادی بخون رنگین مکن خاک وطن درعید قربانت
ز سـوز سیـنۀ قـربانـیان آخـر نمی تـرسـی بسـوزد عاقبت بن ریشههـای اصل و بنیانت
بشویی دست پرخونت اگـربا حیله و نیرنگ که میشـوید به محشرلکههای سـرخ دامانت
ز بیـم انتحاری خـلق را در آتـش افکـندی چـو ماهی بینمت در تابـۀ سـوزان بـریانـت
دریـدی قـلب شـاد و مهـربـان میـهن ما را نبیـنم تا قیامت لحظهیی هـم شـاد و خندانـت
بخون بنشاندهای عشق وسرورومهربانی را الـهی پیـش یـزدان بینمت هـر بـار گـریانت
به بازار سیاست میفروشی خون انسان را چنین آموختهای درس شریعـت در دبستانت
فکندی با گروه زور و زرطرح شراکت را به جان بیگناهان تیز کردی چنگ و دندانت
تو را از خون و خشم و کینه و تزویر پروردند
کجا شـد رحم و انصافت کجا شـد دین و ایمانت
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته