وداع

١٦ میزان (مهر) ١٣٩٢

دستت را تکان دادی، وداع کردی

مانند سایه از سرم

مرا گذاشتی با چشمه ی جوشان درد

کنار خیالاتت

خانه ای می سازم

می روم از بین جمع

تا بیش از این پرپر نشوم

و  باد نامحرم قصه ام را نه سراید

 

همه بودند، من نا محرم بودم

زمان، لحظه ی رفتنت را با رقص تک تک ساعت تقسیم می کرد

نفس هوا بند بند می شد

سکوت گریه داشت

و من در خود غرق

که حضور ما را کجا جستجو کنم

پل پاهایت را با اشکهایم شستم

تا غریبه نداند که کجا می روی

فریادم را آسمانیان زندانی کردند در گلو

از بس که رفتی چشمم از کار افتاد

تیتر روزنامه ها حکایت داشت

حوصله مرده بود که بخوانمش

اما خواستم بنویسم

لحظه ها  را در قلب خود

مطمئین باش به تو نمی رسد این همه

که روزی از روی دل تنگی

دکلمه اش کنی

 

روز شاهد بود که چگونه

شب را دار زدم

زلفانش سیاه نبود

روی تخته گذاشتمش تا غسل داده دفنش کنم

با آب دل شستشو کردم جسدش را

دستانم می لرزید

دفن! نه

مومیایی کردم در ویترینی قلبم گذاشتمش

تا همیشه جاویدان باشد







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



میر مظهر کاویانی