بازهم دربارۀ کتاب گوهر اصیل آدمی
٢٢ سنبله (شهریور) ١٣٩٢
گر بریزی بحر را درکوزه ای *** چند گنجد،قسمت یک روزه ای ( مولانا)
پاسخ های جناب عالم افتخار در یاد داشت هایی که درباره کتاب «کوهراصیل ادمی» را کرده بودم، خواندم.انتظار داشتم که جناب افتخار به ان معضلات ،مهملات و نواقص لفظی و معنایی کتاب که من اشاره هایی کرده ام، پاسخ روشن خواهند گفت.اما چنانکه ازنوشته شان پیداست،ازموارد انتقاد شده طُفره رفته و درهمان سرلوحه ء نوشتارشان که مینویسند«وقتیکه گندِفرهنگ طالبانی بلند میشود»،تیغ اتهام مبنی تفکر طالبانی داشتن منتقدانش را ازنیام کشیده اند.(ازکوزه همان بیرون تراود که دراوست)کاری که حکام مستبد ،شیخ وشحنه،متولیان ودکانداران دینی میکنند،اکنون این برهانِ قاطع را فلاسفه،روشنگران و روشنفکران امروز هم دراختیار کرفته اند.لذا گفتن چند مورد را ضروری میدانم :
۱) نوشته اند که : فرمایشات قضاوتکرانهء محترم نایل مبنی بر این که کدام نظریات در مورد من و کتابم «شخصی» است وکدام نظر گروهی ورسمی یا ( خدا نا خواسته ) اکادمیک، اعتنا برانکیز نیست ...» یعنی نظر (اکادمیک ) دادن حق خاصِ ایشان است.خدمت جناب عالی عرض کنم که من نه ازاهلِ قبیله استم و نه ریزه خوار دسترخوان آن مقامات ومراجعی که ایشان اسم برده اند.آنچه می نویسم، نظرات شخصی وذوقی خودم است. خواننده کان آثار و نوشته های من طی این سال ها بخوبی میدانند که این حقیر به کدام حلقه یا گروه جهادی، ملایی و طالبی وصیهونیستی وابستگی وتعلق خاطری ندارم وغیب گویی و ستاره شناسی به نفع گروهی یا سازمانی هم نمیکنم. البته گذشته ء چپی (عضویت درحزب دموکراتیک خلق )را داشتم اینکه جناب افتخار برچسپ نظر شخصی و به احتمالی،گروهی یا رسمی نقد کتاب خود را برمن زده، ترس از فکر باطل و نگرانی ذهن پریشانِ خود ایشان است.
۲) نوشته اند که بنظر من اینجا یک کم لطفی وکم دقتی وحتی طفره روی نموده وباالنتیجه سهوا یا عمدا راه شان را کج کرده وبه بیراهه زده اند وگرنه میتوانست این زحمتکشی نقادانه ء شان ثمرات بزرک تر و سازنده تری در پي داشته باشد.عرض شده است که یک میتود ویژه « دایره پلکانی » میتود زینه ها برای تسهیل........به آزمون کرفته شود.» همه میدانند که درآثار هنری و ادبی طرح یک میتود از جانب کسانی داده میشود که سالهای درازی، تجربه خلق اثار هنری وادبی را پشت سرکذاشته واز قلم اوکتاب های معتبر و جهانشمول شده نشر و چاپ شده باشد.فکر میکنم درزمینه علوم طبیعی و ریاضی هم پروسه چنین است. و اثر،تایید یک نهاد معتبر ادبی،فرهنگی وتحقیقاتی را داشته باشد.درغیر آن هرکس بخود حق می دهد یک تیوری پیش پا افتاده وغیر تجربه شده ومبتذل را به اسانی به کرسی بنشاند.میتود وشیوهءکاری را که شما « برای تسهیل هرچه بهتر وسریعتر وفشرده تر طی شدن این مراحل » به آزمون گرفته اید، درآثار بدیعی بویژه در داستان و یا سریال داستانی،منطقی بنظر نمیرسد.و اگر چنین میتودی منطق میداشت، طی چند صد سال از بوجود امدن این ژانر ادبی یکی نه یکی اقلن شُبه این میتود رامطرح میکرد.بگونه مثال شما عنوان داده اید نقطه صفر بینش وبشر شدن،گوشواره جانبخش جادویی، زن و نظافت وعطر و ارایش، یافتگی هر کس از خودش، خرکاری هم دریای علم است و.... باز این عنوان ها را تقدیم کنید به این و ان و سریال را ادامه بدهید ونامش را بگذارید میتود جدید برای یک آزمون.
اینها میتوانند عناوین مستقل با مضامین مستقل باشند،بدون انکه ربطی به تسلسل داستان داشته باشد. زبان تصویر سازی و ابداعی که شما خواسته اید با طرح و نمایش یک داستان واره بقول خود تان « به دنیایی تونل میزند که دران کسی ونیرویی مجاز نیست تا به اولاده ادمیان حتی (نام) تحمیل نماید»،متاسفانه خیلی نا پُخته وبی آهنک است واز نافهمی دیکران نه،بلکه از نا پختکی کلام خودتان متاسف ومعذب باشید.
جناب عالم افتخار که در ساینس وریاضی،ادعای نبوغ دارند و بدنبال گوهراصیل آدمی وجهان شناسی ساینتیفیک میگردند،باید در این رشتهء علم، میتود های جدید وانچنانی ارایه بدهند ونه در هنر وآثار بدیعی ازجمله داستان،خواه وسیله باشد یا هدف.چون از خلق همین اثر ایشان معلوم است که اهلِ این هنر نیستند. بازهم این میتود وروشِ کار را به مراجع علمی وفرهنگی بین المللی ویا(خدا نا خواسته اکادمیک) بسپا رند اکر مورد تایید قرار کرفت و از این کشف بزرگ! استقبال کردید و در نتیجه به کاندیدی جایزهء ( نوبل!) یا ( اسکار) رفت، من هم کف میزنم و شاد میشوم که یک نویسنده ء نامدار افغانستان هم به این افتخار دست یافته است.چشم بخیل وحسود، کور!
۳) جناب افتخار،قند وقروت را باهم یکجا کردن و از ان یک عالَم شکرستان ساختن،بنظرم خیال است و محال.هم در دانش تجربی وهم خَلق آثار بدیعی وذوقی نمیتوان چنین تجربه هارا منطقی وعلمی دانست.شما که نوشته اید این کتاب دو نام دارد وهدف از ان پیدا کردن گوهر اصیل ادمی با طرح یک داستانواره مرحله به مرحله وهم راه یافتن به جهانشناسی ساینتیفیک است، منطقی وعلمی نیست. قاعده در اثار بدیعی مانند علوم تجربی نیست که مثلن بگویی ( اگر چیزی مثبت نبود، لابد منفی یا خنثی است ) در حالی که یک واژه را میتوان چندین نوع معنا کرد و خود فرموده اید که این داستان لیلی و مجنون و رومیو وژولیت نیست.اما خود از زینه یک تا یکصدو یکم،صد پدرِ لیلی ومجنون و رومیو و ژولیت ساخته اید. این نوع پرداخت ها و افکارضد و نقیض،از قلم نویسنده ای چون شما تعجب بر انگیز است آیا می شود مسایل مربوط به زیست شناسی،تحول وتکامل حیات دراز دامن حیوان و انسان و ارض و سما شناسی را با تشبیه واستعاره، افکار واندیشه های ایده الی، ذهنی گرایانه ، جادوگری و رب النوع طلبی یکجا کرد و نام انرا گذاشت گوهر اصیل ادمی وجهانشناسی ساینتیفیک؟
۴) نوشته اند: «تعارفاتی را که جناب نایل در پاراگراف های نخست مقاله شان درمورد این کمترین فر موده اند،فقط باعرض سپاس بدرقه می شود و اما تصور میکنم شایسته من اینها نه و بلکه همان مهربانی هایی است که در رابطه به کتاب کوهر اصیل ادمی وعجایب وغرایب ومعضلات ومهملات ان کرده اند.» من با فهم ودرک جناب افتخار از قصد وحسن نیت ام در مورد ایشان هرچه باشد، کاری ندارم و این حسنِ نیت بیشتر مربوط میشود بخاطر کارهای پیگیر شان در امرِ روشنگری ذهن نسل جوان از برخی مقا لات ایشان و بیدار باش اجتماعی ای که راه به باز نگری ذهن های تاریک و نیم خفته دارد.اما در باره متن و دیالوک های کتاب کوهراصیل ادمی که بقول معروف،« نه لفظش فصیح است ونه معنی صحیح »گفتنی های زیادی وجود دارد و باید بطور اجمال به ان پرداخته شود. قضاوت کردن در مورد این جمله ها را به خواننده می گذاریم. « آیا جنایتکارانه ،جانورانه و حتا ماورای جانورانه! نیست که پری به زن،به تمامت مفهوم ان به زاینده گی وزنده گی بخشنده، به پرورنده و به ثمر رساننده ء خود به اندازه و حدود ابزارهای اطفا کننده ء هوس ها وشهوات خود و دیگران بنگریم. » جمله های زیرین را هم بخوانید که جالب تر ازجمله های بالا است: « جناب مبارز وانقلابی واصلاح طلب و ناصح و واعظ وفقیه و صوفی و چه و چه با حفظ و تحکیم وقبول وتقدیس وتوجیه این ددمنشی بنیادی، کجا روانی و ادعا وهوس ابلهانه وچارپآیانه ء چه را داری؟ !» (زینه ۴۷ ص ۱۲۵)
۵) فرموده اند نکته قابل توجه دیکر در یاد داشت های.محترم نایل روش شان درنقد است.ایشان بر خلاف ادعا داستان و سریال نه بلکه بیانیه رییس جمهور کرزی را مورد بر رسی قرار میدهند و بریده های چه بسا تحریف شده از سخنان پرسوناژهای مختلف و متضاد را بدنبال هم قطار نموده همه را از یک بیانیه دهنده (نویسنده) جا میزند وبد و رد میگویند.» انهایی که با زبان اشنایی دارند، میدانند که قاعده در زبان بگونه ای دیگر است.یک پارا گراف کوتاه، یک جمله و حتا یک واژه می تواند معنی مقصود را افاده نماید ونه مانند فرمول ها و قاعده های علوم تجربی است. و نه شباهت به آیه های قران دارد که نیازی به شاه نزول داشته باشد.لطفن به همان دو پاراگرافِ که در بالا ذکر شد،توجه نمایید.شما گاهی ترکیب « ماورای جانورانه»یا « دَد منشی بنیادی کجا روانی» را در کجایی خوانده اید؟ مشت، نمونه ء خروار، یک جملهء کوتاه دیگر را هم می اورم :« به ما چه در دنیا،هم در زمین و هم درآسمان دروغ و ریا وخباثت ولا مت و حماقت وسفاهت و بلاهت و شرارت حکومت میکند؟!» ص ۱۸۰ جمله هایی را که مثال دادم ،هم سخن در جایش است وهم نکته ها درمکان هایش فکر میکنم همین باید کافی وشافی باشد.بدون کم و کسر وتحریف میتوان صدها نمونه ازچنین جمله ها و پاراگراف ها وواژه ها دراین کتاب وجود دارند که اگر لزومی داشت ،تقدیم خواننده کان عزیز خواهم کرد.
۶) جناب افتخار، مشکل زبان ادبی وبدیعی دارند ونه عدم فهم درمسایل علمی وساینتفیک. وچون نمی توانند مسایل ادبی و ساینس را با زبان گویا بیان کنند،برخی خوانندهءکم سواد نوشته های شان هم فکر می کنند که ایشان فلسفه میگویند.مانند همان جملهء کوتاه بالا.لذا نظرداده اند که جناب شان پنجاه سال بعد باید تولد می شدند تا آن نسل،نوشته ها واندیشه ها وکشفیات شانرا درک وفهم می کردند.این حُسن نیت دوستان راخود ایشان هم به تکرار و افتخار یاد کرده اند.وحتی ایمایل های انها را منتشر کرده اند.بزرگان پیشین ما اگر خود را صفت کرده اند،یا دیگران انها را وصف کرده اند چون به زبان وفرهنگ خود تسلط کامل داشتند ،این نکته ها را بسیار زیبا و ظریف بیان کرده اند.سعدی در وصف خود گوید:
«هر متاعی، زمعدنی خیزد++ شکر ازمصرو، سعدی ازشیراز» یا دروصف مولانا که کفته اند:
«مثنوی معنویِ مولوی ++ هست قران در زباِن پهلوی»
بیدل گوید:«معنی بلند من، فهم تُند میخواهدــ+ سَیر فکرم اسان نیست، کوهم وکتل دارم »
ببینید در بیت بالا چه ظریف و زیبا گفته فهم تند بکار است یعنی بالِ پرواز معرفت وآکاهی داشته باشی تا به آن قلهء بلند اندیشه پرواز کرده بتوانی.ونگفته که مردم، چون ابله وحیوان وجانور است،درکوه وکتلِ اندیشه ام بالا نشوند.
۶) در این کتاب ادعا شده است که مذاهب وادیان ونظام مرد سالاری وشیخ وشحنه وحاکم ومستبد،در حق زنان ستمهای بسیار کرده اند.لذا این کتاب مُنجی و درمانگر درد و رنج های بیکران زنان حال واینده است. کدام ادم است که بکوید نه،اینطور نیست اینها زنده کی زنان را تضمین کرده وبرسرشان گل پاشیده اند. اما فراموش کرده اند که به استثناء چند جای، ازجمله ستم پیشه کان وزن ستیزان تاریخ واهانت کننده گانِ زن خود او نیز است.بخوانید که راست میکویم یا بهتان است:« ...گفتم: حالا که اینطور است،صبر کن.برداشتم وروی تخت خواب قرارش دادم. برای احتیاط، پرده دومی را هم پایین زدم.به بوسیدن و چوشیدن و لیسیدن میوهء ممنوعه اش شروع کردم. قریب نیم ساعت همین کار ما بود.ودر اخر، نالش هایی ازپری شنیده می شد.آخر کفت: مرا کشتی! بس است دیگر،سینه ات را بر سینه ام بگذار ومرا فشار بده که استوار شوم.پس از مرحلهء دوم کفت: دیدی، ضریب من به راستی ملییون شد و هیچ چیز را هم پس گرفته نمیتوانی.؟ کفتم: یافته گی هرکس از خودش ! من به ضریب ملیارد یافته ام و نمی خواهم که حتا مزاح کنم که تو (+ ) شدی (یعنی انزال شدی!)در ریاضیات عالی! حتمی نیست بامصرف ،دارایی کم شود،زیاد هم میکردد»ص ۲۵۶ )
می بینید گستاخی و پرده دری قهرمان داستان را که ازبی عزت ساختن یک دختر جوان که در آرزوی تحصیل و کسب دانش و رسیدن به رویا هایش با او دوست شده ،با او به طریق ریاضیات عالی !!معامله میکند وشکایت دارد که چند نفر دیگرهم برمن اعتراض برهمین موضوع داشتند وما از کودکی باهم بزرک شده بودیم.ومطابق سنتها وعنعنه «ایجاب وقبول»به وصال رسیدیم.( درکتاب چنین نیامده است.)و با همین دلیل،منتقدان کتابش را به چوب وفلک بسته وقبیله گرا،زن ستیز ودارای اندیشهء طالبانی خطاب کرده است یک دختر یا زن، زمانی که داستان را می خواند و به این صحنه های سِکس می رسد، چه تصوری از کتاب ونویسنده اش خواهد داشت؟ آیا نمایش چنین صحنه ها، زن ستیزی نیست؟این صحنه ها با فیلمهای سِکس تلویزیون های اروپایی وریکلام های شامپو ومُد لباس که کمپنی های تجارتی دختران جوان وزیبا را با پول استخدام میکنند وبه معرض دید ملیون ها انسان قرار میدهند، چه تفاوت دارد؟
۷) برمن اتهام بسته اند که حساسیت ودشمنی اشکار با علم ریاضی دارد.من درکجا نوشته ام که دشمن ریاضی ام. جناب،علم ریاضی واعداد وارقام را در تعداد بوس وکنار بکار برده اند.که مثالش را در بالا داده ام. آنچه در باره علم حیات و مراحل تکامل بشر در روی زمین و دیکر موجودات سخن کفته اند و مسایل جامعه شناسی ونقد دین کرده و خرافات پسندی ها را تقبیح کرده اند،این اطلاعات در مراکز علمی و انترنت ودیکر مراجع فراوان است وهر دانشجویی میتواند این اطلاعات را بدست بیاورد که جناب افتخارهم این کار ها را کرده واز خود چیز تازه ای نشان نداده اند که تحسین بر انکیز باشد.
۸) جناب افتخار، در کتاب کوهر اصیل ادمی، ستمگر وستمکش را ظالم ومظلوم را در یک کفه ءترازو سُبک وسنگین کرده اند وبه ملیونها انسانِ ساده وخوش باورو مومن وبی ازارکه هم ستم ظالمان وجباران تاریخ و هم متولیان مذاهب و ادیان را کشیده اند ،بجای انکه حرمت بکذارند، اهانت کرده اند. انها را ابله، نادان، بیشعور حیوان و بسیار القاب نا پسند دیگر هم داده اند.بیایید یک مثال از اُمتِ پیامبر اسلام بیاوریم: «جانوری که خودش را نشناسد،پیغمبرش را نشناسد،کتابش را نخواند،نداند که دارای چه معنی است و چه میکوید،این جانور اُمت وپیرو است؟! این جانور اصلا بشر نیست و چه بساکه بسیارپست تر ازجانور است. جانور بیچاره که دعوای امت بودن را ندارد، دعوای پیروی کس بودن ندارد!؟ بخاطر اینطور دعاوی کثیف وپلید(یعنی پیامبر) شمشیر برنداشته؟».با اینکه زیاد یارای بحث وجدل را ندارم، طاقت کرده نمیتوانم دست بدهان پری کرفته میکویم:نَفَسم، روحم، شیرین دلم،هنوز در اشتباه استی؟ هردو طرز فکرت درست نیست. متاءسفانه عقلت هنوز درست کار نمیکند.فدای عقلت شوم!! کارمیکند ودرست هم کارمیکند،مکر اینجا ودر این مورد ،با تعجب میکوید: خیر، جان و دلم حقیقت چیست؟ درست کدام است؟ من دیکر دیوانه می شوم! مکر حقیت،ریاضی نیست که انچه مثبت نباشد،یا منفی است، یا خنثی! چیزهای غیر همجنس باهم قابل جمع نیستند.دانایان چرا کفته اند: ناکِشته، درو نمیشود.. این خوانش بلبل وار، به هیجانم می اورد. دلم از داشتن همچو یار وانبازی، باغ باغ میشود، نه اصلا پاک مست میشود.صص(۲۴۷ـ۲۴۸ )
می بینید مُهر تایید زدن به ان اهانت ها وتحقیرها وپست وجانور وکثیف وپلید کفتن انسان ها را.وباغ باغ شدن دلش از داشتن چنین یار عاقلی!! دراین شکی نیست که علم ریاضی را مادرعلوم خوانده اند وهمه نظام زنده کی بر بنیاد یک قاعده ،سامان می یابد اما برخی عرصه های زنده کی مانند احساسات، عشق و عاطفه،تابع هیچنوع نظم وقاعده نیست.باید یاد اورشوم که دانش ریاضی،مانند تابلیتی هم است که عوارض جانبی فراوانی دارد.و تاثیرات آن، از کرکتر آموزگاران ریاضی درمکاتب ودانشگاهها مشهود است.
( پایان ــ سپتامبر ۲۰۱۳ ، لندن )
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته