در «وادی گرگ‌ها» چه می گذرد!

٧ سنبله (شهریور) ١٣٩٢

وضعیت در «وادی گرگ ها»* پیچیده تر می شود. گرگ های تازه یی وارد میدان شده اند. ستارۀ اقبال «سکندر کبیر»** که او را گاهی گوسفندان سکندر خبیث نیز می گویند در حال افول است. هر چند در این وادی خون وآتش، گرگ‌ها پیوسته یک دیگر را می درند، اما هر ازگاهی کنار هم می نشیند،با مهربانی دهان همدیگر می بویند و در پیوند به چگونه‌گی شکار کوزن ها و پیلان متفکر بارکش انجمنی نیز بر پا می دارند، دیروز کسی می گفت که این روز ها وادی گرگ‌ها بیشتر از هر زمان دیگری بوی خون تازه می دهد. روزگار دیده یی گفت: مگر نمی دانی ای بی‌خبر از دنیا و عقبا! در این روزان و شبان گرگان القاب دار کنار آمده اند و تا سخن می گویند، جای عطر سخن، بوی خون در فضا بلند می شود!  کسی دیگری خندید و گفت: برادر مگر داری شعر مدرن، می گویی! مرد گفت می‌دانم دوست که در این وادی یگانه قانونی را که سلطان سه بار بر آن مهر و امضا گذاشت، قانون دریدن است، اما این بار وضعیت دیگر گونه شده است، من که به‌ستارۀ کور اقبال گوسفندان می بینم شاید، تا چند گاه دیگر در این وادی در گیری های خونین گرگ ها و کفتار های روزگار دیده، خون در چشم ستاره و خورشید بزد! شاید گرگان صدای پای کفتار هایی را شنیده اند که هوای رسیدن و تسخیر این وادی را دارند. در تواریخ بسیار آمده است که گوسفندان این وادی همیشه گوشت گوارا و  شیرینی داشته اند وگاهی هم همین جماعت گوسفندان چشم وگوش بسته هی میدان و طی میدان از مرزها، کوه‌ها ودریاها و بیان‌های سوزان و بی آب گذشته و رفته از سرزمین های دیگری برای خود ضحاکی آورده که بعداً شکم ماران او را نه باگوشت خود؛ بل که با مغز سر بره‌گان خود سیر کرده اند.  همین گوسفندان خود به یاد دارند که در این وادی گرگ ها چند بار دیگر نیز در کنار هم  نشستند،تا شکارگاه‌ها را درمیان هم تقسیم کنند،  بسیار دیده شده است که بار ها گرگ‌های القاب‌دار این وادی، انجمن شدند و سر سوی آسمان ها بلندکرده و به خداوند نیاز نموده اند که ای پروردگار بزرگ! چرا جای این همه ستاره‌گان که از آن خیری برای بنده‌گان تو نیست، رمه رمه گوسفندان نیافریدی که ما را دیگر از گرسنه‌گی هراسی نمی‌بود و ما گرگ‌های نجیب و القاب دار برادر وار درکنار هم می نشستیم ، می خوردیم و بازی می گردیم و می دویدم روی سبزه‌ها، لای جنگل ها و روی برف‌ها!

برادار تو شاید می دانی که گرگ‌هاحس بویایی و چشایی نیرومندی دارند، از فرسنگ های دور صدایی را می شنوند و اگر گوسفندی در بغدادبره‌یی بزاید این جا دندان های آن‌ها به ترق و تروق آید.  گفتم این که در این شبان و روزان بیشتر از گذشته بوی خون تازه در فضا پیچیده است، برای آن است که  گرگان القاب‌دار بی وقفه بحث و مشاجره دارند، شاید گرگ های القاب‌دار در یافته اند که دیگر سروکار شان با تیز داندان های خواهد بود که قوی پنجه تر از آنان اند!  باز هم کس چیزی نمی داند آیا گرگ ها دندان تیز می کنند و چنگال برمی کشند و می روند به آوردگاه، دندان و ناخن کفتار های را می شکنند ویا این که از آن میان باران دیده یی خواهد گفت، برادران جای هیچ دندان سفید کردن نیست؛ من راضی، تو راضی بزن در دهان قاضی، در دارالکفر سخنی است می گویند:  « فیفتی فیفتی»، همان گپ خودمان که: برادر با برادر، حسابش برابر. گوسفندان خداوند کم نیستند، نیمی از شما و نیمی از ما. همه خندندید چنان بلند که شاید خواب از چشم گوسفندان بی خبر پرید!

در این میان گرگی گوش‌هایش را بلند کرد و چین بر جبین انداخت و بسیار دور اندیشانه گفت: من شنیده ام که گوسفندان هم نام خود را بدل کرده و در هوای مقابله اند و دیگر نمی خواهند گوسفند باقی بمانند،  دیگری گفت  چگونه وچه نامی بر خود نهاده اند: گفت می گویند که گوسفندان می خواهند « قوچ  های شاخ‌دار» شوند، قوچان شاخدار در برابر گرگان القاب‌دار که در این صورت دندان های ما را خواهند شکست؟ دیگری با تبسمی گفت ده قصه اش مباش، اگر چنین باشد، دیگر نیاز مقابله با کفتاران نیست، با آن ها کنار می آییم و باز این مشکل را با کفتار کلان در میان می گذاریم. گرگان القاب دارد شادمان به گونۀ گروهی بر  آمدند روی بامی و فریاد زدند که ای جماعت گوشت خواران دیگر زمان مقابله گذشته است، صف خود را یگانه سازید که رگ غیرت گوسفندان جنبیده و دیگر نمی خواهند گوسفند باقی بمانند و می خواهند قوچان شاخدار شوند! شاخ و دندان، دندان و شاخ، هیچ گاهی با هم نساخته اند، اگر یک بار  همه قوچان این وادی گرد هم آیند، آن گاه برای ما دندانی نخواهد ماند و شما می دانید که همه توان و ایمان ما در دندان ماست، و تا دندان شکشت ما را دیگر ایمان نیز بشکند و آن‌گاه وادی گرگ‌ها می شود وادی قوچ‌ها!

 

* - وادی گرگ‌ها نام یکی از سریال های پربیندۀ ترکی است که این شب و روز در تلویزیون طلوع نشر می شود!

**- سکندر کبیر یکی از بازیگران این سریال است، که گروه بزرگ مافیایی را رهبری می کند!

 

پرتو نادری

سنبله 1392

کابل







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



پرتو نادری