مشکل از خود بیگانگی
١٨ اسد (مرداد) ١٣٩٢
در کاوشهای علم جامعه شناسی و روانکاوی که انسان یک موجود " آرمانی " یا اندیشه گرا است ، مفهوم " از خود بیگانگی " انسان یا مسخ وی درکشاکش حیات اجتماعی، پیوسته مورد پژوهش و تأمل قرار گرفته است .
بازشناسی این مشکل اجتماعی وپیدایی راه های رفع واقعی آن ، یکی ازالویت های اساسی جامعه ما را نیز تشکیل می دهد .
در غرب ادعا می شود که مشکل " از خود بیگانگی " برای بار اول بوسیله خردمندان همچو : فریدریش هیگل ، ، فویر باخ ، ژان ژاک روسو ، کارل مارکس ، ماکس ویبر ودیگران مطرح گردیده است . مگر ما با راست بودن این بیان موافق نیستیم ! زیرا پیدایی اندیشه مسخ انسان یا از خودبیگانگی را میتوان یکهزارو هفتاد سال پیشتر از غربیان ، در رویکرد های فکری عارفان وصوفیان سرزمین خود ما اعم از : بایزید بسطامی ، ابراهیم ادهم ، ابوسعید ابوالخیر ، خواجه عبدالله انصاری ، سنایی عزنوی ، مولانای بلخی … ، مطالعه کرد .
وقوع حالت " از خود بیگانگی " در تغییر شخصیت حقیقی انسان به شبه اش ــ زمانی آشکار می گردد که جسم ناتوان وی به نسبت موقعیت زیست اجتماعی و خانوادگی او بصورت مستقیم وغیر مستقیم زیر فشار های موجود اشکال شعور اجتماعی وجبر جامعه قرار می گیرد ، و انسان به گونه ای در دائرۀ لجن زار " از خود بیگانگی " پا گیر می شود . در آن مرتبه چیزی را که انسان خود خلق کرده ویا جز شایستگی های شخصیت وی می باشد ، به گونه ای از آن دور می گردد .
مشکل " از خود بیگانگی " در همه جا ، علل و عوامل اقتصادی ، اجتماعی ، فردی و خانوادگی ، روحی ، روانی و محیطی ... دارد . اما مهمترین عامل از خـــــــود بیگانگی انسان همان " احتیاج " است .
ناگزیری " احتیاج " در زندگی انسان در ابعاد وسیع تأثیر گذاراست . درآمیختگی دنیای درون انسان درمبارزه برای رهای از " احتیاج " ، ارزشهای هویتی وی را زیر رو ساخته ، وخویشتن انسانی را در خود گم می کند ، و وجود حقیقی خود را انسان می بازد .
چون اساس حقیقت وجودی انسان هم ، همین " احتیاج" است ، ازینرو انسان ، در این دنیایی جبروتحمل پیوسته درمقابله با عوامل نفی " احتیاج "قرار دارد. واین حقیقت واقعی " احتیاج " بر اثر اعمال فشار دنیای برونی قربانی می شود . این جاست که انسان همه ابعادش را فرو می شکند وبصورت ابعاد یک شیء خارجی در می آید . ودراین شأن ، نیت واراده خـــــــــــــــود را در پیوند با مؤلفۀ هـــــــــای چسبیده شده به " احتیاج " ، منعکس می سازد . روسپی گری یکی از عوامل نفی " احتیاج " است که انسان از قله بلند " کرامت " به پله های پست " تن فروشی " فرو می آید .
مولوی بزرگ در مورد می فرماید :
آنچــــه شــــیران را کــند روبه مزاج
احتیاج است ، احتیاج است ، احتیاج
واژه " احتیاج " یعنی نیاز مند گشتن ، نیاز مند شدن و نیازمند بودن ، گونه های از کنه ذات بقاء انسان است . که بدون رفع این نیاز ، ادامه حیات انسانی ناممکن است .
در جوامع سنتی و نا متعادل " احتیاج " مانند بیماری چنگار (سرطان ) ارزشهای وجودی انسان را در همه سطوح مادی و معنوی ، خُــرد می سازد . وگلوی نیازمندان را می فشارد .
در این جا برخی از مؤلفه های " احتیاج " را شناسایی می کنیم .:
1 ـ " حق آزادی انتخاب "
حق انتخاب در کل وبویژه در جوامع سنتی وعقب مانده در حصار سیاستگذاران وفرهنگ حاکم برجامعه قرار دارد .
بگونه مثال :" حق آزادی انتخاب " همسر و تشکیل خانواده در کشور ما ، یکی از عوامل بازدارنده است که موجب گرفتاری " ازخود بیگانگی " در بانوان جوان می شود. آتش سوزی وخودکشی بانوان در سالهای پار وحال سرزمین ما، ناشی ازهمین مسخ هویت انسانی در عـــــــــدم رعـــایـت " حق آزادی انتخاب " در همه ابعاد آن بوده است .
2 ـ " اعتیاد "
اعتیاد نسبت به چیزی ، علل دیگر مسخ انسان و" از خود بیگانگی " است .
اعتیاد به دخانیات و مسکرات ویا به هرشئ جاندار و بیجان ، در واقعیت گونه های منفی ایست که هویت حقیقی انسان را مسخ نموده و به هویت غیر حقیقی بدل می نماید.
3 ـ " پول "
پول میتواند یکی از عامل مسخ هویت انسان یا " از خود بیگانگی" گردد . زیرا هر قدر پول رباخوار فزونی و فراوانی یابد ، به همان انداره حس دنیا زدگی و آلودگی مادی در وجود ایشان تقویت می گردد و روابط اجتماعی ، سلوک اخلاقی ،دوستی و نیت وی دگرگون می شود. وحس پول زدگی وجودش را عاری از معنویت و بیگانه ازخود می سازد ، حرمت شناسی کرامت انسان نزدش بیرنگ می گردد ، و همه چیز را با واحد اندازگیری " پول " سنجش می کند .
4 ـ " ریاضت و عشق "
ریاضت وعشق در آئین صوفیانه نیز میتواند انسان (سالک طریقت ) را از خود بیگانه سازد . یعنی تابندگی عشق معنویی در دنیایی درونی سالک طریقت ، وی را وا می دارد تا از راه ریاضت کشی برای تزکیه نفس اماره وصافی وجدان ، هویت حقیقی خود را گم می نماید وهویت شبه خویشرا ، فرو رفته در " نور حق " می یابد .
چنانچه حافظ بزرگ مینویسد.:
چنان پُر شد فضای سینه از " دوست "
که رنگ " خویش" گم شد از ضمیرم
این و ده ها مؤلفه دیگر" احتیاج " انسان در جوامع سنتی ازآنجمله کشور ما وجود دارد که سنگپایه ناهمگونی ونابرابری و تنگدستی زیست شهروندی را تقویت می بخشد . وشخصیت وارسته ای انسان کرامت مند را در مسیر از هم پاشی هویت حقیقی اش قرار می دهد .
دولت ها مکلفیت دارند که تا در سیاست گذاری های دراز مدت خویش این مشکل انسانی و اجتماعی را شناسایی کنند ودر راه رفع و دفع آن ، در عرصه های حیات اجتماعی و خانواده اقدام عملی نمایند .
بصورت عام " احتیاج " یا نیازمندی های اولی انسان :
1 ـ کار ،
2 ـ خانه ،
3 ـ تندرستی ،
است . تأمین این سه نیازمندی که نگهداری حیثیت وشرافت انسان را ضمانت می کند ، در همه وقت بایست اساسی ترین بخش برنامه های سازندگی نهاد های دولتی را تشکیل دهد .
دردا که ! تمام نهاد های دولتی ، دول خود کامه در مردابه ای " از خود بیگانگی " غریق هستند و نمی خواهند که " احتیاج " مردم از ریشه نابود گردد . یعنی بکلام دیگر گلوی " آز " خودکامگی آنها ، خود " ذات احتیاج " را نواریده اند.
هرقدر زندگی انسان آمیخته و وابسته به "احتیاج " باشد . عدم رفع "احتیاج " ، فقدان احساس تعلق و از خود بیگانگی را در انسان تسریع می بخشد وهویت وجودی وغرور وگردن فرازی ذاتی وی را در پرتگاهی نابودی قرار می دهد .
در چنین حالت انسان محتاج ، خویشتن را متعهــدِ ــ فرمانبرداری ، بندگی ، خدمتگری، کهتری ، پیشخدمتی ، نوکر منشی ، به قدرتمندان ورباخواران وحاکمان می داند . وآنها را منحیث موجود برتر از خود می پذیرد .
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
رحمن از ایران | 20.09.2013 - 12:09 | ||
برادر شما درست می فرمایید مثلی داریم که می گوید هر کس که در مقابل بالا دست چاپلوس است بر زیردستان ضالم پیشه است حال شما در نظر بگیر که حاکمان با ابرقدرتها چگونه اند اگر برای احقاق حق در گیرند آنان با ملت خود خوبند و برای آنها زحمت می کشند اگر به به گوی قلدران هستند پس با مردم خود ضالم هستند.و مردم را ضعیف می خواهند که اطاعت آنها را داشته باشدو همینطور سلسله مراتب همین طور می چرخد خوب است آرام باشید تا ببینید گردش زمانه چه می کند |