سانسکریت؛ توطیه ی «تیوری زبان مادر»
١٣ اسد (مرداد) ١٣٩٢
از وقتی که دست و چپ و راست خود را میشناختم و میپنداشتم که قدرت تمیزِ "خوب" و "بد" را (به مفهوم نسبیاش) دارم، آموزگاران زبان و ادبیات به ما میگفتند بیشتر زبانهای زنده و مردهی دنیا از زبان هندو- اروپایی ریشه گرفته و بویژه زبانهای رایج در شبهقاره از زبان سانسکریت مشتق شده و سانسکریت، زبان مادر است.
میگفتد بسیاری از کتابهای اساطیری، اخلاقی و آموزشی نیز در اصل به زبان سانسکریت نوشته شده و بعدها به زبانهای دیگر از جمله به فارسی و عربی ترجمه شده اند.
آن روزها گمان میکردم "سانسکریت" زبان مقدس خدایان، زبان حماسهها و اساطیر است. مدتی بود که پرسشهایی در ذهنم خلق شده بود، اینکه چرا زبان رازآلودِ خدایان در شبهقاره به مرگ دچار شده است. به رغم تلاشهایی که برای احیای آن انجام شد، این مرگ، بیبازگشت بود.
دولت هند پس از استعمار "بنیاد احیای زبان سانسکریت" را ایجاد کرد؛ مشوق و امتیازهای خیلی خوبی را برای نویسندگان سانسکریت در نظر گرفت؛ جایزهی ادبی برای بهترین اثر سال را به زبان سانسکریت اختصاص داد. پرسش این بود که چرا این زبان “مادر” به همین سادگی به رغم این مشوقها طرفدارانش را از دست داد و نابود شد.
پس از عصر استعمار، امیدها بر این بود که رگههایی از حیات و نفسهای بیرمق در این زبان دیده میشود، اما دولت هند حتا با تنفس مصنوعی هم نتوانست آن را زنده نگهدارد.
گرچه هنوز هم در دانشگاههای هند کرسی زبان سانسکریت فعال است، اما این به معنای زنده بودن آن نیست. کرسی سانسکریت و دیپارتمنتهای این زبان به سنگوارهیی میماند که از روح آن خبری نیست.
در این جستار به دو روایت و به بیانی میخواهم نگاه دوبعدی به سانسکریت داشته باشم.
نگاه اول، نگاه طرفداران و هواداران زبان سانسکریت است. نگاهی است که زبانهای رایج امروز هند را دختران “ سانسکریت” میدانند و سانسکریت در هیأت مادر زایشگر و باور ظاهر میشود.
این مادر اما در اثر زایشها و زایمانهای زیاد دچار فرسودگی شده و به تدریج قدرت و توانمندی اش را از دست میدهد و میمیرد.
از این زوایه “ سانسکریت، زبان خدایان است. برهما، عالیترین مظهر خدایان به این زبان سخن میگفته و سانسکریت زبان دعا و نیایش است. سرودهای ویدی به این زبان سروده شده است. این زبان، شور و جذبهی روحانی دارد؛ زبانی که حامل ایمان مومنان و یقین پیروان آیین هندو، جین و بوداست.
در نگاه دوم، مقام سانسکریت به “خواهر ناتنی” تقلیل مییابد. در این روایت سانسکریت در کنار سایر زبانهای رایج در هند نه تنها نقش مادر را ندارد، نه تنها زاینده و زایشگر نیست بل متأثر از زبانهای سلف است. در این نگاه "سانسکریت" مرجع و هدف نیست. از مقام خدا گونه اش کاسته شده و در هیٍأت یک “ خواهر” ناتنی فاحشه ظاهر شده است. از این نظر سانسکریت نه تنها، زبان مادر نیست بلکه هویتش نیز پرسشبرانگیز است. به این بیان که این خود از سرزمین دیگر وارد شبهقاره شده و نسبتی خونی با زبانهای بومی ندارد.
روایت خطیِی که از زبان سانسکریت وجود دارد و در بیشتر متون و منابع رسمی و غیر رسمی به آن اشاره شده روایت یکجانبه و مطلقنگر است. در این روایت سانسکریت قداست دارد، در جهای از مقام الوهیت به آن داده است. در این روایت هیچ درصدی از ناخالصی در این زبان دیده نمیشود؛ همه خوبی است، زبان خدایان است. زبان سرودهای مقدس است. چون نسبتی با خدایان دارد، بیعیب و نقص است و کسی را یارای پرسش نیست.
الف) سانسکریت به روایت اول
به روایت اول، ادبیات هند تاریخ 3 هزارساله دارد. ادبیاتی که سرشار از معنویت و ارزشهای متافیزیکی و تصورات بلند اساطیری است. سانسکریت با "ریگ ویدا" هویت پیدا میکند. ریگ ویدا، مجموعهسرودهای مقدسی است که به لحاظ تاریخی به 1500 تا 1200 پیش از میلاد برمیگردد. حماسههای سانسکریت، مهاباراتا و رامایانا در واپسین سال سدههای هزارهی اول پیش از میلاد ظهور میکند.
ادبیات کلاسیک سانسکریت در چند سدهی نخست میلادی بالیدن میگیرد.
سانسکریت، مهمترین متن کهن ادبی است که با سرودهای مقدس ریگ ویدا ساختارمند میشود و به دلیل ماهیت مذهبی به سرعت، حوزهی نفوذ و قلمرو زبانی خود را گسترش میدهد. حماسههای آیینی سانسکریت، از عصر آهن تا سدهی سوم میلادی تنها متنی آیینی بوده که چگونگی ارتباط مومنان را با خدایانشان نظم میداده و کمتر کسی جرأت میکرده که در بسط و شرح متون کلاسیک دخل و تصرف کنند.
پس از سدهی سوم میلادی خردهزبانهای بومی دیگری که به تدریج از زبان سانسکریت انشعاب کرده قدرتمندتر و فربهتر میشوند تا جایی که تا سدهی 11 میلادی به تناسب جمعیت، تنوع زبانی شاخههای جداشده از درخت تنومند سانسکریت هویت بومی و قومی پیدا میکنند.
حیات دوبارهی زبانهای بومی
موازی با این اتفاقات پس از سدهی 11، نویسندگان و هنرمندان با الگوپذیری از محتوا و داستان و سرودههای متون سانسکریت، به آفرینشهای ادبی میپردازند. ولی این تولیدات ادبی کمتر به زبان سانسکریت اتفاق میافتد.
محتوا و تم داستان از متون کهن سانسکریت کپیبرداری شده اما زبان روایی زبان انشعابی است که با زبان سانسکریت زیاد رابطهای ندارد. بدین شیوه تحول ادبی، آرامآرام شکل میگیرد.
پس از هزار سال سکوت و رکود ادبی، سدهی 11میلادی حرکتهای آرام جنبشهای ادبی در شبهقاره آغاز میگردد.
این روند با فرازوفرودهایی همراه است. اما به دلیل شکلگیری زبانهای محلی و تنیده شدنشان با هویتهای قومی و جغرافیایی نگرهی ادبیات رقابتی و تلاش برای بازخوانی و بازآفرینی هویتهای بومی آغاز میگردد.
این نگاه رقابتی در خلاقیتهای ادبی زبانهای به لحاظ کمی و کیفی تاثیرات خودش را میگذارد تا جایی که امروز صدها نویسنده با زبانهای مختلفی که در شبهقاره رایج است شعر و داستان مینویسند.
دستِ کم در 22 زبان رسمی به تولید و آفرینشهای ادبی میپردازند.
ادبیات "تامیل"، "سانگام" و "پالی" در دورهی میانهی ادبیات در "کاندا" و" تلگو" و ادبیات به زبان مهاراتی بنگالی و گویشهای گوناگون هندی، فارسی، اردو به خوبی پدیدار شد و به رشد خود ادامه دادند. در نیمهی نخست سدهی بیستم، شاعر بنگالی رابندرانانت تاگور بر تارک ادبیات هند درخشید و تنها شاعر و نویسندهی هندوستانی بود که برندهی جایزهی نوبل ادبیات شد، اما درخشش او با زبان انگلیسی بود.
البته در رشد و بالندگی ادبیات معاصر هند، ادبیات استعماری نیز تکانههای شدیدی را ایجاد کرد. نزدیک به دو سده حضور استعمار، نسل دردمند هند را بر این واداشت تا ادبیاتشان را آنگونه که خود میخواهند بنویسند نه آنگونه که استعمار. نویسندگانی که هم در عصر استعمار و هم پس از استعمار برای بازآفرینی هویت ملی تلاش کردند.
موازی با این حرکت، زبانهای محلی و بومی نیز حالت رقابتی به خود گرفتند.
برگزاری جشنوارههای ادبی، اختصاص صفحههای ویژه در زمینهی نقد ادبی، نشر داستان و شعر در روزنامهها زمینه را برای نهادینهشدن جنبشهای ادبی هموار ساخت و موازی با این جریان، زمینهی شناخت و معرفت شاعران و نویسندگان با زبانهای بومی را هموار ساخت.
در این میان نقش زبان انگلیسی را در وحدت زبانی شبهقاره نمیتوان نادیده گرفت و بزرگترین نویسندگان مطرح هند که نام و نشانی در حوزهی ادبیات جهان دارند، نویسندگان انگلیسی زبان هندی بودند، به طور نمونه کسانی مانند "سلمان رشدی" با نوشتن رمان بچههای نیمهشب، نام هند را در ادبیات جهان مطرح ساخت و چهرههای شاخصی چون "رابینندارنات تاگور"، "ساروجینی نایدو" نیز در معرفی ادبیات هند نقش داشتند.
سانسکریت اما به حاشیه رفته است. به جز زبانشناسان و نویسندگانی که حوزه کارشان ادبیات باستانی است، نسل نو از این زبان چیزی نمیدانند. زبان "پالی" و"سانسکریت" تنها در برخی از دیپارتمنتهای حوزههای دینی بودیزم و هندویزم تدریس میشوند.
رشد زبانهای جدا شده از بدنهی سانسکریت و بومی شدن این زبانها به مروز زمان، زبان مادر را به حاشیه رانده و حتا باعث فراموشی این زبان شده است. البته با سلطهی زبان انگلیسی و زبان هندی، نه تنها در بارهی زبان کهن سانسکریت بل دربارهی زبانهای محلی نیز این نگرانی است که بسیاری از این زبانها به مرگ تدریجی دچار خواهند شد.
وضع جایزهی ادبی
درسدههای پسین بویژه در سدهی نوزده تلاشهایی برای احیای مجدد و جانبخشی سانسکریت آغاز شد. در سال 1947 بنیاد زبان سانسکریت با حمایت جمهوری هند برای بازسازی و احیای سانسکریت ایجاد شد. پس از تاسیس" بنیاد زبان سانسکریت" در 1967 آکادمی ملی هند جایزهی ادبی "ساهیتیا" را معین کرد.
هدف از تعیین جایزه، تشویق و ترغیب نویسندگانی بود که به زبان سانسکریت مینوشتند. کسانی که بهترین اثر سال را مینوشتند جایزه به آنان تعلق میگرفت. در سال 2009 "ستایارشاستری" برنده جایزهی ادبی "جانپیت" عالیترین جایزه ادبی هند شد.
برخی دیگر از نویسندگان سانسکریت، داستان کوتاه و دیگر گونههای ادبی را به سانسکریت نوشتند و آثاری را در عصر " احیای زبان سانسکریت" خلق کردند.
اما چالش جدی این است که این کارها به دلیل نداشتن مخاطب در انزوا قرار گرفته اند. نویسندهای که به زبان سانسکریت مینویسد خواننده ندارد. این مساله به تدریج سبب سرخوردگی نویسنده و در نتیجه به مرگ مولف و مرگ اثر میرسد. به باور زبانشناسان هندی، آفرینش به زبان کهن سانسکریت دچار وقفههای مرگباری از عصر میانه تاکنون شده است. نوشتههای مدرن به زبان سانسکریت به طور کلی از بیتوجهی رنج میبرد.
البته با این حال شماری از نویسندگان هندی از رویکرد به زبان سانسکریت مدرن ابراز رضایت میکنند."تریپاتی" به فراوانی تولیدات ادبی سانسکریت اشاره کرده و شمار کسانی را که با شوق این زبان آثار نوشته اند در سده نوزده و بیست بر شمرده و "راجی آپدایا" در یکی از کتابهایش تصریح کرده که در دو سده اخیر نزدیک به چهارصد نمایشنامه به زبان سانسکریت نوشته شده در 1960 و 1970 نیز شماری از شاعران مطرح به زبان سانسکریت مدرن 52 شعر حماسی نوشته اند به لحاظ کار بردی اما شاعران زبان سانسکریت به عنوان معلم استخدام شده اند وبرخی نیز به عنوان "پندیت" استاد دانشگاه در حوزهی زبان سانسکریت کار میکنند.
نمایشنامه و درامههای رقص هندی (که شهرت زیاد دارد) توسط "وانیکاوی منموهان اچاریا" نوشته شده است. اچاریا یک شاعر به تمام معناست؛ نویسندهای که بیشتر تولیدات ادبی اش را به سانسکریت نگاشته است.
به نظر شیام رائو” Shyam Rao” نویسندهی هندی: حتا در عصر طلایی” احیای زبان سانسکریت” شمار کسانی که به این زبان صحبت میکردند بسیار کمتر از کسانی بودند که در هند به زبانهای عربی، ایتالیایی، عبری، فرانسوی، آلمانی و... حرف میزدند.
در 1951 از جمعیت362 میلیون هندی تنها 555 تن به زبان سانسکریت حرف میزدند. در مقایسه با “سانسکریت” کسانی که در هند به زبان فرانسوی، عبری و پرتغالی، عربی و ایتالی و انگلیسی حرف میزدند، بیشتر از کار بران سانسکریت بودند.
رائو نتیجه میگیرد که سانسکریت برای همیشه مرده است و انتظار زنده شدنش خواب است و خیال!نویسندگان معاصر هندی پس از کالبدشکافی، سانسکریت با ابزار ادبیات تطبیقی و ادبیات مقایسهای “ به نتایجی دست یافتند که اعتبار و ارزش این زبان را به شدت با پرسش مواجه میکند. در این کالبدشناسی “سانسکریت” و آثار منسوب به آن، مشکوک است.
سانسکریت به روایت دوم:
«تیوری زبان مادر» توطیه است.
زبان باستانی در شبهقاره پاراکریت است. زبانهای محلی رایج در هند از پاراکریت مشتق شده اند و در واقع پاراکریت به رغم سرکوب دوهزارساله هیچگاه از بین نرفت و در قالب زبانهای بومی بنگالی، گجراتی، تامیلی، و.... انشعاب کرد.
“واژه” سانسکریت برای نخستین بار با کتاب حماسی” رامایانا” پس از میلاد بر سر زبانها آمد به اساس متون آشوکا، نخستین دستخط در تاریخ به زبات پاراکریت نوشته شد.
این متون به سدهی چهار پیش از میلاد منسوب است. در آن زمان رسم الخط “ دیوانگری” هم خبری نیست. تنها در متون برهمن این موضوع بازتاب داده شده درحالی که تمام متون در هند تا نخستین سدهی اول میلادی به زبان پراکریت نوشته شد و بعدها سانسکریت به شدت از پاراکریت تاثیر پذیرفت(c. 273 BC - 232 BC)
برهمنهای حاکم به منظور محو زبانهای بومی بعدها خط “دوانگری” را ابداع کردند برای این که همیشه قدرت را در اختیار داشته باشند خط دیوانگری را رسمیت دادند.
خطی که به سختی میتوان نوشت. اگر با زبانهای دیگر ده صفحه بنویسی با این خط یک صفحه با این وصف انتقال دانش و یادگیری به کندی پیش میرفت. هرکسی را یارای یادگیری این زبان نبود.
بیشتر زبانهای دنیا نظام الفباییشان از 30 تا پنجاه حرف تجاوز نمیکند اما برای یادگیری سانسکریت باید 500 شکل و علامت را یاد گرفت، این یعنی ناممکن.
“ساکا ماهاکشاتراپا” در سال 150 میلادی نخستین نسخه خطی سانسکریت را نوشت، این خط ابداعی با مشکلات زیاد دستوری و واژهگذاری همراه بود [ Bas 397-8 ].
دشواری این زبان باعث شد که به رغم مشوقهای انگلو- برهمن در عصر استعمار نویسندگان کمتر علاقه گرفتند تا به این زبان پردازند و بنویسند.
برهمنها سانسکریت را زبان خدایان دانستند و از دشواریها، بیقاعدگی و پیچیدگی آن سخن نگفتند.
میراث خدایان برهمن
برهمنها در “عصر تاریک ویدی” بدترین و بیرحمانه ترین میراث شرمآوری را به جا گذاشت. سیستم “ساتی” ، “داوری” ، “دخترکشی” و “کاست” همه از میراث شرمآورعصر برهمن است. عصری که بومیها را به بردگی گرفته شدند. زنان و کودکانشان به غلامی و بهرهکشیهای جنسی و “کار اجباری”. دوهزارسال حاکمیت برهمنها برای خودشان عصر طلایی بود اما برای بومیان و رنگینپوستان عصر برزخی.
اینها نژادپرست و فاشیستهای متعصب بودند که خود را از نژاد خدایان میدانستند و مردم طبقههای فقیر را نژاد فرودست و مورد نفرین خدایان.
اما هیچگاه تاریخ نگاران از این ستمها چیزی ننوشتند. از بیدادگریهای حاکمان برهمن هیچگاه گفته نشد. تاریخ نگارانی که از طبقه فرادست بودند همواره از برهمن به نیکی یاد کردند، با اوصافی چون مردمان با دانش، فرهیخته، فرهنگ پرور و مدیر و مدبر این تحریفها و تمجیدها به شدت چاکرانه بوده است.
این بار اما فرودستان بومی به سخن آمده اند و میخواهند آن روی دیگر سکه طلایی برهمنها و زبان ابداعی سانسکریت را نیز بخوانند. روی تاریک، خشن، متعصب و فاشیستی. مومنانی که همواره دستشان در کاسهی کشورگشایان بوده است.
اینها به پیمانهیی فضا را بر مردم بومی تاریک جلوه داده بودند و حق فکر و خوداندیشی را از مردم گرفته بودند که مردم بومی به تدریج باورشان شد که از نژاد خدایان نیستند و محکوم به این گونه زیستن شده اند. این فشارها و ستم به اندازهای شدید بوده که تا امروز هم بیشتر ساکنان شبه قاره به تقدیرگرایی و سیستم “کاست” و سنتهای نهادینه شده باور دارند و کمتر در برابر شرایط سخت زبان به اعتراض میگشایند.
نویسندگان معاصر، سیستم بردهداری و عصر بیدادگری برهمنها در شبهقاره را به مراتب دشوارتر ازعصر فراعنه مصر خوانده اند.
در جریان دو هزار سال ستم و بیدادگری، اردوگاههای کار اجباری و غارت داراییهای مردم برهمنها را به شدت فربه و ثروتمند شده بودند.
معابدشان را با انبوهی از جواهرات و طلاها انباشته بودند.
مالیات سنگین، حاکمان برهمن را به ثروتمندترین آدمها تبدیل کرد تا آن جا که آوازهی ثروت و دارایی راجههای هندی تا اروپا و شرق دور رفت.
طلا و جواهرات شاهان برهمن و راجههای هندی، خواب شاهان آریایی را نیز بر آشفته بودند، حملههای سلطان محمود غزنوی، بعدها نادر افشار و احمد خان ابدالی برای تصرف طلا و دستیابی به گنج و ثروت حاکمان برهمن را کسی نمیتواند منکرش شود.
در عصر استعمار، درد استمعار را برهمنها نچشیدند. شاید حس نکردند. طبقه متمول و ثروت و با دانش در خدمت نظام استعماری قرار گرفت و در همدستی با حاکمان بریتانیایی لبه تیز شمشیرشان را بر مردم گرفتند.
در همین زمان بود که “ برای احیای هویت زبان سانسکریت، برنامههای زیاد و مبالغ هنگفتی را هزینه کردند اما به دلیل ماهیت استعماری و “حرامزادگی” زبان سانسکریت این مامول برآورده نشد.
پیش از استعمار، هندشناسی در غرب به معنای دین شناسی در هند تلقی میشد. مردم ساکن در این حوزه به گونهای معرفی شده بودند که حتا ارزش شناسایی را نداشتند.
این فهم مسلط را برهمنها در تعامل با هندشناسان غربی گسترش دادند. استعمارگران وقتی آمدند تاریخ را آنگونه که برهمنها میگفتند مینوشتند. تا جایی که “ تئوری زبان مادر” را در دایرهالمعارف های جهان رسمیت دادند.
حتا در دایرهالمعارف برتانیکا و بیشتر دیکشنریهای دنیا، در توضیح سانسکریت نوشتند که “زبان مادر است” تقریباً تمام زبانهای دنیا از این زبان مشتق شده اند، غافل از اینکه خود این زبان حرام زاده است، معجونی از شکلها و الفبای بیسر و ته که یاد گرفتنش محال میماند.
روایت اول از سانسکریت را برهمنها نوشتند به همین دلیل “سانسکریت” بیعیب و نقص است. خدشهپذیر نیست و همه خوبی است.
روایت دوم اما همان فرودستانی هستند که گایاتری اسپیواک از آنها سخن میگوید، فرودستانی که امروز زبان انگلیسی میدانند و میخواهند دو هزار سال تابوی سکوت و ستم را بشکنند.
روایت دوم بیپروا و عصیانگر است. حتا ممکن است به مزاق خیلی از برهمنها و هواداران نظامهای استبدادی خوش نیاید. امروز زمان آن رسیده که “فرودستان” حنجرههای زخمیشان را فریاد کنند و آخرین “ میخ” را بر تابوت استبداد دینی بکوبند.
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
senzar | 14.06.2022 - 12:50 | ||
من فکر نمیکنم که هستم ،میدانم که وجودم در جای دگر است و موجودیتم در زمین |
لطیف | 09.10.2020 - 06:32 | ||
محترم از دید گاه تان تشکر بسیاریک مقاله عالی بودممنون یک کمی هم زیاده روی کرده ای |
ایرانی | 09.09.2020 - 04:03 | ||
زبان سانسکریت ودایی ریشه اولیه زبان ایرانیان است و واژگان بسیاری بین آنها مشترک می باشد و با زبان اوستایی مشابهت دارد . توضیحات ناقص و یکطرفه و دشمنی شما با این زبان ، نشانه بی سوادی شما است . |
خلاصه | 13.11.2019 - 22:19 | ||
سلام نمیدونم در چه دانشگاهی تدریس کردید ولی حتما این رو میدونید که حرف بدو سند و مدرک باد هواست! کسانی مثل شما با اندیشه هایی کوچک نمی توانند فلسفه و بینش گسترده ای که زبان سانسکریت در ادبیات عظیمی مثل وداها و اوپانیشادها برجای گذاشته رو انکار کنند.واقعا مایه ی تاسف که امروزه هر کسی میتونه دست به قلم بشه! |
زیتون | 31.05.2019 - 18:22 | ||
اتفاقا به نظر میاد برهمن ها هوشمندانه از پیچیدگی زبان برای جدا کردن افراد باهوش از افراد کم هوش استفاده میکردن ....یا افراد با پشتکار از افراد تنبل.....همین دوام 2000 سال بقول شما ظلم نشون میده اتفاقا سیستمشون خیلی کارا هم بوده.....پر مسلمه کسی که با این زبان پیچیده حرف می زده مغز بزرگتر وپیچیده تری داره.....یوگا هم که به سانسکریته .....ولی ظلم بده حتی در حق میمون ها....با شما همدردی می کنم .....البته شاید مثل بقیه اقوام مثلا ترک ها دست به نسل کشی سیستماتیک می زدن حرف و حدیث در موردشون کمتر می بود.....اتفاقا توان نظامی و حتی علمیش(طب هندی) را داشتن.... |
غغغغغ | 06.02.2019 - 07:01 | ||
در یک تحقیق علمی به جای کلمات احیاسی نظیر فاشیست، مستبد، استعمار فرو دستان و بالا دستان دلایل علمی قانع کننده در رد زبان و خط سانسکریت بیاور، شما در این مقاله حتی یک دلیلی که بتواند ادعای شما را در رد زبان و خط سانسکریت ارائه نکردید، عوام بیش از اندازه جاهل هستند که بخواهند برای استمرار سواری گیری از مردم به زبان سازی و خط سازی روی بیاورند. |
ایرانی | 04.08.2017 - 13:02 | ||
این همه مدرک و سند تاریخی که هست از کتاب دینی زرتشتیان گرفته تا ارداویرازنامه و خداینامه هاوکتیبه بیستون و هزاران سند تاریخی دیگر نشان می دهد که زبان فارسی از یک پیوستگی فرهنگی برخوردار است،،،البته دوستان به شما بگویم که استعمار به رهبری انگلیس و امریکاو اسرائیل می خواهند در راستای برپایی خاورمیانه بزرگ وفروپاشی کشورهای تاریخی و ایجادکشورهای کوچک و وابسته وبی هویت،،،تلاش دارند همه ی یافته های تاریخی را شک برانگیز و دروغ جلوه دهند تاراه برای فروپاشی کشورهایی مانند ایران اسانتر انجام بگیرد که هم اسرائیل امنیتش در کنار کشورهای بی هویت ونوبنیان و ناتوان نگهداشته شودوهم منافع استعمارگران به انجام برسد...به امید روزی که اتحادیه اقوام اریایی و ایرانی تشکیل شود |
دریادل | 10.07.2017 - 11:23 | ||
زبان سانسکریت و زبان اوستایی، هردو زبان های جعلی و ساختگی اند.جهت یادگیری آنها خودتان را به زحمت نیندازید. |
شگفتا | 25.04.2016 - 21:55 | ||
تنها چیزی که میشه گفت امروز دزدی فرهنگی و تاریخی ساخت هویت جعلی برای هر چیزی از جمله زبان چیز عادی شده تنها در این همهمه ی شبه نظریه پردازانه و هیاهویی که از هر طرف صدایی بلند میشه و بیشتر بوی غرض و مرض از آن استشمام میشه تا حقیقت جویی تنها باید به بک چیز تکیه کرد آن هم نظر غالب متخصصین و اعتماد به تخصص و این خیلی خنده داره که فکر کنیم با نوشتن یک مقاله نه چندان علمی و مغرضانه توانستیم چیزی را تغییر بدهیم |
اکبرنژاد | 06.11.2015 - 22:14 | ||
سلام جناب اقای حمیدی رسا من دانشجوی ارشد رشته مترجمی زبان انگلیسی هستم. برای پایان نامه ام موضوع ریشه کلمات فارسی که در زبان انگلیسی وارد شده انتخاب کرده ام.به همین خاطر از ریشه کلمات سانسکریت شروع کرده ام.امروز نوشته های شما را خواندم می خواستم بدانم شما میتوانید در این مورد به من کمک کنید .چون کتابی که به زبان سانسکرین باشد و ترجمه فارسی . وانگلیسی هم داشته باشد نتوانستم پیدا کنم اگر به من کمک کنید ممنون میشوم. |
پیمان | 28.08.2014 - 17:19 | ||
فکر می کنم باید با دقت و انصاف بیش تری به فرهنگ و تاریخ هند بنگریم. شناخت فرهنگ هند باید از درون و برون آن هم زمان صورت پذیرد. این گفتاراز نظر من برآمدن از یک طرف بام و اوفتادن از طرف دیگر است. احتمالا حقیقت در میانه این دو برداشت قرار دارد. |
ايرونی | 30.05.2014 - 13:16 | ||
تا جايی که می دونم خود سانسکريت از نظر برخی زبان شناسان انشعابی از زبان اوستايی(بلخی)هست که اصطلاحاً به آن سَتِم می گويند. |
کرماشان | 11.11.2013 - 18:56 | ||
خوشحال کننده است که کم کم در زبانشناسی جرأت طرح نظریات جدید به وجود می آید و نظریه های استعماری به چالش کشیده می شوند. عین همین وضعیت درباره زبان فارسی هم وجود دارد. مشابه هند، در ایران اوستایی را به عنوان مادر زبان های ایرانی معرفی کرده اند و پارسی باستان و سپس پهلوی را در تداوم آن قرار داده اند تا برای زبان فارسی کنونی هویتی تاریخی در خارج از خراسان بسازند. برای این کار حتی دست به جعل نام زبان های دیگر زده شده و مثلاً پهلوی را که به معنای زبان منطقه پهله است به پارسی پهلوی جعل کرده اند. باید کم کم از این وضعیت در زبان شناسی خارج شد و پذیرفت که «وحدت اولیه» در دین و نیز در زبان توهمی بیش نیست. 3000 یال پیش از میلاد مسیح هم جوامع بشری از تکثر فرهنگی و قومی برخوردار بودند و ثبت نشدن زبان یک قوم را نمی توان به معنای وجود نداشتنش دانست. |
عبدالناصر ساعی | 05.08.2013 - 03:51 | ||
جالب است، من هم فکر می کردم که سانسکریت زبان مادر است. در این مقاله ناگفتههای زیادی گفته شده روایت مسلط از سانسکریت همان چیزی است که همه میدانیم ولی تاکنون کمتر به چنین روایتی بر خورده ایم... فکر می کنم اگر این مقاله ایدت می شد، برخی از شکستگی های زبانی آن نیز بر طرف میشد. در باره عنوان با کامنت دهنده قبلی موافقم .عنوانش اگر چیزی شبیه « سانسکریت به روایت دوم» انتخاب می شد بیشتر با محتوا هماهنگی پیدا می کرد. سپاس از دوست نویسنده و تشکر از سایت خراسان زمین که زمینه چنین مباحثی را فراهم کرده است. |
کامل | 04.08.2013 - 11:59 | ||
مقاله ای خوبی است، اما مختوای مقاله با عنوان آن چندان سازگار نیست! اگر عنوان دیگری داده میشد، خوبتر میشد. بازهم سپاس از دوست عزیز که معلومات خوبی ارایه کرده اند. |