سیمای ظهوری در دیوان اشعار او
٢٣ حوت (اسفند) ١٣٨٨
(مجموعه ی اشعار) عنوان کتاب شعر است ،از شاعر، نویسنده، پژوهشګر وسیاست مدار کشور، ودوست دیرین من، جناب ظهور الله ظهوری که در مطبعه ی کابل با قطع و صحافت زیبا و رنګی و پشتی منقش و شاعرا نه در سال روان به زیور چاپ آراسته ګردیده است.این کتاب شعر را این روز ها بدست آوردم، خواندم و لذت بردم.من، ظهوری را از دهه ی چهل بدینسو می شناسم و با شعر هایش از طریق مجله های ( هنر ) و( عرفان ) آشنا شدم.ظهوری، مرد سیاست، مبارز نستوه و سختکوش بود و شعر هم می سرود.و پیام شعر های آن سالهایش، ما یه های مبارزه جویی و روشنفکرا نه داشت اما این کتاب، اولین بار است که دریچه ی خیالات و اند یشه های شا عرانه اش را به روی خوانند ګانش باز میکند.و به دنیای تصویر سازی های هنری و افرینشی اش میکشاند.
برخی ها را باور بر اینست که شعر رزمی و حماسی، و اید یو لوژیک،از اصالت هنر شعر میکاهد و تجربه های هنر مندانه را که با احساس و عاطفه و درک انسان از زنده ګی رابطه دارد،کم اهمیت میسازد.مګر آیا رزمنامه های بزرګ زبان فارسی،مایه های هنری ندارند وه نرمندانه سروده نشده اند؟ ګفتیم که ظهوری ، مرد مبارزه ،اهل سیاست و از یاران نزدیک،همزنجیر واز پیروان همیشه در سنګر زنده یاد طاهر بدخشی است، و مسلمن سروده ها یش نیز روح حماسی دارند.همچنان که سروده های بسیاری از شاعران همعصر او چه در مهاجرت و چه در دوران مقاومت علیه تجاوز بیګا نه سروده شده اند،رنګ و بوی حماسی دارند.فراموش نکنیم که هر شعاری،شعر نیست.و زنده باد و مرده باد ګفتن ها و تکفیر کردن این مستبد وان خونخوار و به دار بستن این ویا آن نظام سیاسی هم نمیتوا ند شعر باشد.شعر های حماسی ظهوری،نتنها اصالت هنری دارند، بل، بار حماسه ی مردمش را نیز بر دوش زخمی خویش، حمل میکنند.در شعر ( دفتر تقد یر) او میخوانیم:
زخون سرخ، توفان ساز و استبداد ، ویران کن
به چنګ شیر مردی، خا نه ی بیداد، ویران کن
ز نو، راه دیګر بر ګیر و رسم نو، پد ید اور
به دستت هرچه ګر از کهنه می افتاد،ویران کن
این غزل، از سروده های روزګار جوانی ظهوری است که شور وشوق سیاست بر سر داشت وجز اندیشه در باره ی آزادی وخوشبختی مردمش به چیز دیګری نمی اندیشید.آری در همان سالهایی که نهضت دمو کراسی وجنبش های راست و چپ، پا بمیدان ګذاشته بودند وعلیه استبداد سلطنتی و ارتجاع،می رزمیدند.در دهه ی هشتاد میلادی که تنور رقابت های شرق وغرب ګرم بود و آتش جنګ سرد در کشورما شعله میکشید،کار برد اصطلا حاتی مانند:کار ګر،رنجبر،پتک ،داس و زحمتکش فیودالیزم وامپر یالیزم ،جهاد،خون، تکبیر، شهادت، مقاومت و....در آثار بدیعی راه یافته بود یادم هست که یک شاعر همین دوران که مسوولیت ګرداننده ګی یکی از نشریه های معتبر را هم بعهده داشت شعر انقلابی ای !! در تنور زمان پخت و نشر کرد که چند بند آن احتما لن چنین بود:
نابود باد فیودالیزم!
زنده باد طبقه ی کارګر!
مرګ بر امپر یالیزم !
زنده باد سوسیالیزم !
به راستی میشود این شعار ها و دشنام نامه ها را هم شعر ګفت ؟که هرګز نه.البته این شاعر تنها نبود که این شعارهای سرخ را بنام شعر مینوشت و دریغا که شعر در یک چنین روزګاری، بدست بسیاری اید یولوژی زده ها ،اسیر ما نده بود.ظهوری نیز شبه این شعار ګونه را در قطعه ی ( وصف وارسا ) دارد که میګوید:
در انقلاب، جنبش خلق است پایدار پیروز باد جنبش این خلق قهرمان
و غزل ( ندای خلق) نیز شعری است اید یو لوژیک که در زیر تاثیر همان فضای حاکم اید لوژي ها سروده شده است:
میدود بر چهره استاره ګانش،نور سرخ آتش سوزنده ی دا مان ګردون میشود
می بر اید انقلا ب مردمی چون اژدها از هجومش یکقلم کشور، دیګر ګون میشود
واما دراین قطعه شعر زیبا، به همزنجیر ودوست خود صدا می زند که با هم یکی شوند چرا که خفاشان شب پرست، راه عبور از جاده های هموار زنده ګی را به روی شان بسته اند:
بیا با من در این پیکار، چون زنجیر پیمان کن
به رزم دشمن د یر ینه ، عزم شیر مردان کن
هما وا شو، ستیز آور، بلرزان و پر یشان کن
به میدان نبرد خلق، بی با کا نه، جولان کن
نوای زنده ګی سر کن، به امید سحر ګاهان
طلسم یاس را بشکن،که یا بد تیره ګی پا یان
در سوګ یک چریک زخمی بیدار که در تخار به شهادت رسیده است، سروده ای زیر عنوان ( عقاب ) دارد که درد انګیز و داغ افرین است:
تو از ساله ی خورشیدی،
و از تبار کدامین فروغ آتشزا ؟
چریک دژ شکن سر سپرده ی بیباک
عقاب تیز پر قله های پیروزی
پیام آتشزا، به قلب جنګل شب، بردی
شهادت زنده یاد بدخشی،ویاران نزدیک او بدشت دژ خیمان امین ظهوری را که سالها همرزم وهمصدا ویار نزدیکش بود، اندوهګین میکند و در سوګ او مینویسد:
تو را دیدم که جانت آتشین فریاد
رها در اوج، با ان قامت بالا تر از خورشید،
سرود آتشین رزم، میخواندی
وګورستان، ستیغ سرکش عصیان
به اوج بیکران، تا دهشت فریاد
( جاده ی غروب) برای مسافران ګمګشته راه و آنها ییکه منتظر تیر باران های سپیده دم اند، سروده شده است. اما شاعر، امیدش را از دست نمیدهد و توصیه میکند که هنوز راه در پیش است ونقش قدم های کاروان، برجاست و رهګذران دیګری هم در راه و خورشید، باز هم میتابد:
تو ای مسافر ګمګشته راه رویا ها
زکوره راه اګر پا کشیده اند تو را
هنوز نقش قدمهای کاروان، بر جاست
وسیل رهګذران تازه پای، در راه است
زیبا ترین شعر در این مجموعه ،( مام وطن ) را یافتم که درد و داغ وطن را، در سینه پنهان دارد.که در بیتی از ان میګوید:
بر خاک ما ستمزده ګان،وحشت است ومرګ
دیریست رهنما و سپهدار، آتش ا ست
ترکیب های تازه وبدیع چون (خرمن روی)،( حریر عید)،(غم نیم خفته)،( قامت یخچالها)،( ګل الماسی ) شاید تازه ترین ترکیب ها وساختار های استعاری باشند که من در این مجموعه خوانده ام.
در حریر عید امروز،حسن شعله می کارد
غرق لاله میګردد ، ګوشه های دا ما نت ( از غزل هدیه عشق )
ستاره های پریشان شامګاه سیاه
چو اشک های غم نیم خفته را ماند ( فروغ شمع )
شکست، قامت یخچال ها، به کوهستان
هزار چشمه ی تو فنده در ګداز امد ( کوچه باغ )
ګل الماسی لبخند، بر باغ دلم بنشان
سکوت سینه ام، بشکن ( از قطعه چلچراغ )
از کاربرد قافیه های (رفته، خفته ، خسته وغنچه ) در غزل ( فروغ شمع )بنظر میرسد که ظهوری مقید به تنګنای قافیه نست وخود را از بند تعلق وسنت ها آزاد کرده وسیل ذهنش، بنیاد قافیه و مغلطه را برده است.( اشک خراسان) قصیده ایست دلنشین و ناب با سبک و شیوه ی منوچهری و فرخی که حکا یت از باغ و بهار، طبیعت و زیبایی وطن وهجوم ایلغار وسیطره ی کور دلان شب پرست ،دکانداران دینی،و فرهنګ ستیزان کینه جو دارد.چند بیت از این قصیده ی بلند را با هم میخوانیم: در تشبیب:
موج شګوفه بر سر هر شاخ، در شکوه
آتش ګرفته دشت شقا یق ز آفتاب
دخت سحر در اطلس سیمین فروغبخش
عطر ستاره می وزد از چشمه های آب
وبا ګریز ماهرانه که میګوید:
بس شاخه ها شګفت به ګلزار این جهان نشګفت عنچه های دلم جز در اضطراب
دوران ګذشت و آتش پیکار، تیره شد موج صفوف رزمګران یافت، انشعاب
ګر سیوز اوفتاد ز ګاه و، فرار کرد اهر یمن سیاه بزد طبل کامیاب
پیروز ګشت نعره ی تکبیر دین حق اما نشد که صلح شود، بر ره ی صواب
یارب سیاه ګشت زدزدان، درفش دین اسلام، تیره تر شده و شرع، بی کتاب
شعر ( سرودی بر بلندای پامیر) نیز از بهتری های این مجموعه است.که از حال وهوای وطن ، تاریخ دیروز وسرشت وسر نوشت غمبار امروزینش حکایت دارد.یک بند از این شعر بلند را با هم میخوانیم:
سبزینه پوش من !
پروان تاکزار تو آتش ګرفته است
بر کوچه باغهای کپیسا، سرود نیست
دیګر به لاله زار شمالی، چه مانده است؟
زاستالفت بجز شبه ګرد و دود، نیست
ظهوری با انواع فرم شعر، طبع آزمایی کرده است.مانند غزل، قصیده، ترکیب بند،چهار پاره، دوبیتی، و شعر های آزاد نیمایی.بنظر می رسد که او،بیشتر شعر نیمایی می سراید.و در این مجموعه ی شعری نیز ،اکثر شعر ها، با اوزان نیمایی است.چنین ینظر میرسد که ظهوری حالا عاشق است ، عاشق همه چیز، وتمام پدیده واشیا را از منظر عشق نګاه میکند چرا که عشق، همه آرمانها را در ګنج سینه اش پنهان دارد از یک چهار پاره او بنام (کبوتر سرګردان) یک بند را انتخاب کرده ام:
من، در بهار عشق تو، میسوزم چون تکدرخت تشنه ي تو فان ها
اما تو ای کبو تر سر ګر دان تا چند در سراغ بیا بان ها
وعاشقانه ترین شعر ظهوری در وزن آزاد ( عطر هوس ) است که میګوید:
حریر پیکرت را، صبح می شوید
ومی ریزد تنت در چشمه ی خورشید
تنت از آبشار ګیسوانت می بر آرد سر
سحر ګم میشود در عطر اندا مت
این مجموعه ی شعر ۶۷ صفحه ای کوچک، اما پر از احساس و عاطفه ، با رنګ و بوی عشق و امید ، شور و مستی و جنون ، صد چمن ګل، صد نیستان ناله و صد خمخانه می دارد.که خواند نش به آدم لطف، ذوق ،مستی شور و جنون میبخشد.و شمید نش،عطر دلا ویز نسترن های بها ران را دارد. برای شاعر بلند پرواز و تصویر ګر، آفریده های نغز و دلنشین تر از این میخواهم.
ـــــــــــــ( مارچ ۲۰۱۰ لندن )
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نبی الله«سلیم« | 19.03.2011 - 17:29 | ||
بسم الرحمن الرحیم. طاهر بدخشی یک شخصیت ستم دیده ملی بود که توسط دشمنان داخلی وخارجی به قتل رسید بنا ما تا دینا بینا است راه وکار اوشخص بزرکواررا ادامه خواهم داد دشمنان داخلی با توطیه های شان مرد فقیر به شهادت رسانیده اند. جب تک سورج چاندرهی ګه طاهرتره نام رهی ګه |