آدم‌الشّعراء رودکی، احیاگر و ترنمگر آرمان ملّی – بخش دوم

٢٤ جوزا (خرداد) ١٣٩٢

نویسنده: عصام الدین صلاح الدین اف - رئیس کمیتة اجرائیة انجمن تاجیکان و فارسی‌زبانان جهان -«پیوند»

برگردان: حسن‌الدّین غفوراف- متخصص درجة عالی انجمن تاجیکان و فارسی‌زبانان جهان -«پیوند»

 

آدم‌الشّعراء رودکی- احیاگر و ترنمگر آرمان ملّی تاجیکان

در حاشیه‌ تحقیقات سبحان امیرزاد در باب رودکی

 

ادامه از شمارة گذشته

 

حیفا که حالت عکس را نیز در جامعه مشاهده می‌کنیم. هنگام تجلیل 1150-سالگی استاد رودکی از باغ موسوم به این نام با چند مهمان از خارج کشور عبور می‌کردم و تصادفاً صحبت دو جوانی را شنیدم که یکی به دیگرش می‌گفت: «این رودکی چه کسی باشد که کوچة مرکزی را به نامش گذاشته اند، باز این پارک نیز به نام اوست؟» چنین حال را می‌بینی و دلت از غم و درد و شرم و خجالت فشرده می‌شود و غیراختیار آه و فغان از سینه برون می‌آید و می‌گویی: «دریغ چنین تاجیک، صد حیف نوه گان آدم‌الشّعرا!» اولاد اصیل رودکی از وی و دیگر نیاگان عالم‌شمولش می‌نازند و می‌بالند، ولی فرزندان چنین ناخلف تاجیکان تهی‌مغز را چه مایه فخر خواهد بود؟ حال آنکه مارا می‌باید نه تنها به گذشتگان مان بفخریم، بلکه خود نیز باعث افتخار و سربلندی فرزندانمان باشیم. با چنین دانندگی مارا می‌سزد سرافرازی و برازندگی؟ خلق و ملّت های عالم رشک و حسد بر آن دارند که ما، تاجیکان و فارسی‌زبانان، رودکی و مثل او زبدگان ابنای بشر را داریم. عالمیان آرزوی منصوبیّت آنها را به خود می‌کنند و با این مقصد پافشارانه و جانکاهانه بعضی همسایه میلّتها کوشش و تلاشهای زیاد هم کرده‌اند و تا حال می‌کنند، تا ناحقانه و ناعادلانه، بی‌اساس آنها را از ما با زوری ستانند و فرزند خلق و ملّت خویش بحسابند، ولی ما، فرزندان آدم‌الشّعرا و ابن سینا و فردوسی و غیره از کسالت معرفت و معنویت و جهالت و بطالت هشداردهی و نصیحت های پدربزرگمان رودکی را در باب حفاظت نجابت و اصالت ملّت و دولت و تاریخ و فرهنگ آن به چاه فراموشی پرتاب نموده‌ایم و از این ناسپاسی و فارغ‌بالی ما خلق و ملّتهای بیدار و هشیار به نفع خود و به زیان ما استفاده می‌کنند. آنها، هر چه داشتند و دارند و می‌یابند، حفظ می‌کنند و تکمیل می‌دهند و افزون، ما، هر چه را که داشتیم و داریم، از دست به باد خرابی و نابودی می‌دهیم. این است که آنان به پیشرفت و آبادی و آزادی ها می‌رسند و ما به غم و قشّاقی و نزاع و همدیگرکوبی. و دوست می‌داریم شکایت کردن را و بیچاره‌حالی را. دانستن نمی‌خواهیم که عیب در تنبلی و بی‌مسئولیتی خود ماست. اقرار نمی‌شویم که «از ماست که بر ماست». و گاها فخر می‌کنیم از گذشتگان مان که ما این را و آن را داریم و از اولاد فلانیم و آن هم فخر خشک و خالی- نمی‌گوییم که ما بهر خود و فرزندان چه کاری کردیم، به آیندگان چه میراث گذاشته‌ایم؟ باید خودساز باشیم، گذشته را و دانش گذشتگان را بدانیم، تا اینکه چیزی بسازیم و به فرزندان نیز بگذاریم. چون ندانیم که رودکی و فردوسی چه کسانی بودند و چه‌ها داشتند، از «قانون»  و «شفا»  و «دانش» علاّمه ابن سینا که تمام مردم عالم از آن واقف و برخوردار بود و هست و اروپایان بعد صدساله‌ها آنهارا آگاهانه اندوخته و کشفیات این عالم بی‌مثال و دیگر دانایان فارس و تاجیک را باز «کشف» کرده، پیشگام و پیشتاز فرهنگ و فناوری جهان امروز گشته‌اند، ما به علّت فارغ‌بالی و نادانی به دردمان درمان نبخشیم، «بهر دفع حوادث آن را به کار نبریم» (مضمون از رودکی)، با کدام طریقه و با چه وسیله آموزندة فرزندان باشیم، در این زمان جهانی‌شویی هویّت خویش را حفاظت نماییم، استقلالیّت دولت و ملّت- این نعمت گرانمایه و پُرهمیّت را بی‌گزند و در سلامت نگاه داریم، نام و شهرت و اصالت قبلی ملّتمان را برقرار سازیم، بر دشمنان آشکار و نهانمان دست‌بالا شویم. با این ننگ و دانندگی ما سازنده نمی‌شویم. با این رودکی دانی و رودکی خوانی ما رودکی دار نمی‌شویم.

      بدون شک، بعضی خلق و ملّت های عالم از آن که ما رودکی و فردوسی و ابن سینا و خوارزم شاهی و بیرونی و امثال اینها را داریم و این برگزیدگان بشریت نه به آنها، بلکه به فارسها (تاجیکان) متعلّقند، عیان و نهان هوس دارند و زمره‌ای حسد، ولی برای خود ما - «آب در خانه- خیره». سرخط اثر تحقیقاتی خاورشناس مشهور آذری غضنفر علی‌اف راجع به «کلیله و دمنه» استاد رودکی این بود: «بنازم ملّتی را که نسب از رودکی دارد!». اگر چنین بزرگ شاعررا ملّت های همجوار ما می‌داشتند، از او چه ارج‌گذاری هایی می‌کردند! برخی از مردمان از چهرة خون ریز تاریخ- تیمورلنگ قهرمان ملّی می‌سازند. گروه ساد‌ه اندیش و از تاریخ ناآگاهی اسکندر مقدونی را در ذهن ما چنان جای کردند که تا امروز عدّه‌ای اورا شاه عادل، بدتر از این، پیغمبر خدا می‌دانند و خودرا پیرو او! این جا سخن خاقانی به یاد می‌آید که فاضلان و دانشمندان ما «خطبه به نامش خواندند، هرکه به سرش شمشیر زد». امّا امروز فرزندان همخون و همجان رودکی از این پدربزرگ شان، از این تاج سر فرهنگ و تمدّن تمام فارسی‌زبانان جهان، آن گونه که باید، آگهی ندارند.

«مفکوره و غایی استقلال در ادبیات و فرهنگ عهد سامانیان، پیش از همه، در هویّت ملّی ایرانی (نه همیّت دینی)، مناسبت خاصه و آگاهانه به اسلام و زبان ملّی منعکس شده است. از این موقع نظر، در ادبیات ممتاز این عهد روح عرب ستیزی و افتخار ملّی و حتّی افتخار نژاد («آزادنژاد») بالا گرفت. این روحیّه را هرگز به ملّت گرايي درشت و نژادپرستی حمل کردن درست نیست، چنانی که بعضی از پژوهش گران قوم های دیگر ادّعا دارند. کیفیّت افتخارات ملّی که از زبان قوم ایرانی‌تبار ابراز می‌گردد، اصلاً، بدون شکّ و شبهه، فضیلت ذاتی معنوی و تاریخی آنهاست. امّا در زمان استقلال آل سامان بالا گرفتن چنین کیفیّت بطور طبیعی بر رغم سیاست تعصّب‌آمیز عربی-تعصّب نژادی عرب نگرانیده شده است که قوم های مغلوب، علی‌الخصوص مردم ایرانی‌تبار موصوف به «آزادنژاد» را به تحقیر و از روی کین و ستیز «موالی» (غلام آزادشده) خطاب می‌کردند.

مفکوره و غایی استقلال ملّی و احیای فرهنگی، واقعاً، به مناسبت آگاهانه و عاقلانه به دین عرب و دین آوری جاهلانة اعراب و از روی تقلید احکام شرعی به امر و عمل خراب‌کننده اقدام نمودن آنها، چون از بین برداشتن نام و نسب ایرانی‌تباران آریانژاد، انکار کلّی فرهنگ مادّی و معنوی، رسم و عادت و، عموماً، مجموع ارزش و سنّت های معنوی اجدادی، قانون و قاعده‌های برگزیدة اخلاق و آداب، معیار و ایده‌آلهای تمدّن سنّتی ظاهر گردیده است. چنین وضع فاجعه وی مصیبت انگیز سیاسی و اجتماعی و مادّی و معنوی که بر اثر تسلّط اعراب و دین آوری آنها در ایران زمین به عمل آمده بود، در حماسة ملّی «شاهنامه» حکیم فردوسی، از جمله، توسط «نامة رستم فرّخزاد» در صورت آگاهی نامه به خاطر خودآگاهی و خودشناسی مردم صاحب‌استقلال دولت ملّی آل سامان بسا روشن و با درد و حسرت بازگو شده است:

به ایرانیان زار و گریان شدم،

ز ساسانیان نیز بریان شدم.

دریغ آن سر و تاج و اورنگ و تخت،

دریغ آن بزرگی و آن فرّ و بخت.

چو با تخت منبر برابر شود،

همه نام بوبکر و عمر شود.

نه تخت و نه دیهیم بینی، نه شهر،

ز اختر همه تازیان راست بهر.

نه تخت و نه تاج و نه زرّینه کفش،

نه گوهر، نه افسر، نه رخشان درفش.

برنجد یکی، دیگری بر خورد،

به داد و به بخشش کسی ننگرد.

چنان فاش گردد غم و رنج و شور،

که رامش به هنگام بهرام گور.

نه جشن و نه رامش، نه گوهر، نه نام،

به کوشش ز هر گونه سازند دام.

زیان کسان از پی سود خویش

بجویند و دین اندر آرند پیش.

نباشد بهار از زمستان پدید،

نیارند هنگام رامش نبید.

به پیشی و بیشی ندارند هوش،

خریش نان کشکین و پشمینه‌پوش.

دولت صاحب‌استقلال سامانیان، با وجود در قلب حکومت مذهب گراي خلافت عرب قرار داشتن، به تقاضای سرشت آزادخویی خویش آزادی عقایدرا در کلّ دین هایی که در قلمرو حکومت رواج داشت، اعلام کرد و به این واسطه، بر خلاف سیاست یک‌مذهبی خلافت، شدّت قبلی تعصّب دین اسلام را در قلمرو دولت خویش فرو نشانید، در جستجوی راه حق مکالمة آزادانه و تحمل‌پذیری رویه‌های مختلف معنوی و مذهبی را فراهم آورد، به دین‌پذیری جاهلانه و مسلمان شوی جبری خاتمه داد.     

در بین اهل آموزش و پژوهش نیز به طور بایسته و شایسته آثار و روزگار رودکی- «استاد شاعران جهان» (کیسای مروزی) تحقیق نشده است. طوری امیرزاده می‌گوید: «...گفتن لازم است که با وجود به میان آمدن کارهای زیاد علمی و معرفتی مطالب ذوقی و معرفتی و احساس افتخارات ما از خصوص بزرگی و نبوغ استاد رودکی چون سرآمد باشرف ادبیات عالم‌شمول کلاسیکی فارس و تاجیک صادقانه اشباع نشده است، یعنی پرستش و پذیرایی ما رودکی را به اندازة اعتبار، مثلاً، پوشکین در بین مردم روس و یا فردوسی، واقعاً و مشخّص احساس نمی‌شود، چرا؟» [6. ص 6-7]. محقّق در ادامه‌ گفتارش موجبات این را چنین نشان می‌دهد: «این حالت سبب های عینی و ذهنی دارد. سبب عینی حالت ذکرشده آن است که از میراث بزرگ گران قدر رودکی مقدار کمی تا زمان ما باقی مانده است. امّا سبب ذهنی صادقانه اشباع نشدن ذوق و احساس افتخارات ما از شاعر واقعاً بزرگ جهانی بودن رودکی این است که در تحقیق و بررسی همان میراث باقی ماندة شاعر نبوغ رودکی را کشف کرده نتوانسته‌ایم و یا، برعکس، آن را ساده گرفته‌ایم یا تحریف کرده‌ایم».

و نیز این همه تبلیغ غایه‌‌های ملّی،  ستایش دولت سامانیان و امیرانش نه از بهر حاصل مال و ثروت و دستیابی به مسند و دولت، بلکه خالص برای ملّت و دولت ملّی، چنان که ص. امیرزاد در مقالة «عوفی بخارایی و شناخت استاد رودکی» [3]. آورده است: «...مقصد رودکی از مدح امیران سامانی ستایش دولت نوبنیاد ملّی تاجیکان است که وی به احیای تمدّن نیاگان و معنویّت ملّی، قدردانی به شعر فارسی تاجیکی اقدام نموده است. از این لحاظ، امیران سامانی در راه احیای تمدّن معنوی و مادّی ملّت خود از همتی برخوردارند که در این جاده مال و ثروت را دریغ نمی‌دارند و از این خاطر، مال و ثروت رودکی، چون اوّلین شاعر بزرگ ملّی دولت تاجیکان، نه از روی حرص و طمع شهوانی و شهوت پرستی به مثل شاعران مدّاح سلطان محمود ترک، نه چون «عطای ملوک»، بلکه چون عطای بی‌منّت خدای تعالی به وی رسیده است. در این صورت صاحب مال و ثروت فراوان بودن به طبیعت ازلی آزادنژادی و فرشته‌خویی استاد رودکی ذره‌ای کاهش نمی‌دهد، زیرا او چون ابوزراعه منشأ الهام سخن را نه در فزونی مال و ثروت، بلکه به روحانیّت ملّی و حکمران واقعی آرمانی آل سامان پیوسته می‌داند و از این رو، با افتخار بزرگ می‌گوید:

                که را بزرگی و نعمت ز این و آن بودی، 

                مرا بزرگی و نعمت ز آل سامان بود!»

رودکی با مدح امیران سامانی تبلیغ و ترویج غایه‌‌های ملّی و عمومی‌شهری را داشت. چنان که استاد رودکی در شاعری و آدم‌گری از بهترین و بزرگترین افراد زمانه‌اش بود، سامانیان نیز در عدل و انصاف، رعیت نوازی، خرد و فضیلت دولت داری، پشتیبانی اهل علم و ادب و فرهنگ، تأمین امن و فراغ کشور عبرت‌آموز هم‌مسلکان شان در جهان بودند و از این ساکنان مملکت و تمام فرزندان باخرد و بناموس خلق و ملّت تاجیک راضی و به شادی بودند که رودکی از آن زمره بود و از این همه آزادی و آبادی ها در مملکت، «فضل و بزرگ‌مردی و سالاری» امیران دولت و فرهنگ‌دوستی و دادگری و عدالت وزیران سامانی الهام بیشتر می‌گرفت و صادقانه و صمیمانه زبان به تعریف و ستایش آنها می‌کُشاد، تا از این وصف او حسنات و خوبی های ایشان افزون تر گردد. مدح رودکی آل سامان را تنها نشان حسن محبّت و صمیمیت او نبود، بلکه او همچون یک نمایندة ملّت، همچون یک تن تبعة خودآگاه و بار، به حیث یک پسر صادق میهن، به صفت یک انسان کامل و مرد روشنفکر، به مثابة یک تاجیک از هویّت انسانی و ملّی اش واقف، چون پیشوای معنوی و شاعر ملّت رضائیت رعیت از دولت، ممنونیّت و سپاس فقرا و کلّ جامعة کشورش، جانبداری خلق از سیاست امیران سامانی را بیان کرده است. شاعر شهیر روشن‌ضمیر که اشعارش زیبایی بخش افکار عالمیان است، از دودة زردشت و کوروش و ساسان و سامان بودنش را مایه افتخار دانسته، امیران و وزیران سامانی را نیز هشدار می‌داد که از اولاد آزادنژادان، از مردم نامور جهان بودنشان را فراموش نکرده، به این راه و روش سیاست دولت داری شان را پیش برند. دیگر اینکه باز به تأکید می‌گوییم، مخاطب او یک نفر یا یک گروه محدود آدمان نیست، بلکه تمام خلق و ملّت، جمعیت، بشریت می‌باشد و مدحش نیز صرف بیان صفت ممدوحان، سنا و بالابرداری امیران، اغراق و مبالغة بی‌پایه و بی‌مایه منصب داران و دولت داران نه، بلکه مدح روح‌بلندکننده و رهنما و خرد‌افزا و حقیقت نماست. و به نام این مدحیه‌ها، نه مدح خشک و بی‌روحند - شاعر حکیم سنا و توصیف هایش را همچنین حتماً پیرای اندرز و حکمت و فلسفه می‌پوشاند؛ او فقط به خاطر شعر سخن نمی‌گوید، یعنی به مثل عدّه‌ای از ناظمان شعررا تنها وسیلة ابراز ‌اندیشه‌ها با رعایة وزن و قافیه نمی‌داند، بلکه شعرگوی را هنر والا و قدسی می‌حسابید، که بدون صاحبی به فضل و خرد بلند نمی‌توان در گفتنش کامیاب شد. او با «بیت پرنیان کردن از سنگ خارا» به بالاترین مقامات شاعری صاحب گشت و عنوان استادی را در این راه سزاوار شد. از این جاست که مدح اورا تنها به معنی سنا و ستایش فهمیدن اشتباه است. این مفهوم نسبت به اشعار رودکی تنها تابش مثبت را داراست، یعنی وقتی مدحیه‌ رودکی، شعر مدحی رودکی می‌گوییم، باید درک کرد که چنین اشعار او همه آژده با حکمت و نصیحت و سیاست و فلسفه است. همه بازگو اندرز والاست، غایی ایدیولوژی ملّی و دولتی است، همه راهنمای انسانیت به سوی خرد و فضیلت و حقیقت و پاکیست. ببینید که عبدالرحمان جامی، قبل از آنکه مدح گفتن رودکی را تذکّر دهد، در شعر دُرّ سفتن اورا بیان می‌کند. منظور او از واژة «مدح» سنا و تحسین و توصیف نیست، وگرنه مهارت، والامقامی، استعداد بزرگ آدم‌الشّعرارا در شاعری با تعبیر «دُرّ سفتن» افاده نمی‌کرد، زیرا اگر تعبیر «مدح گفتن»، اگر با آن تابش منفی که ذکرش کردیم، می‌آمد، هرگز با این توصیف اوّلی متناسب نبودی و چنین سخن گفتن به جامی برین شاعر و عالم زبردست خاص نبود:

                        رودکی، آنکه دُرّ همی‌ سفتی، 

                        مدح سامانیان همی‌ گفتی.

دیگر این که حتّی در حالت مدحیه‌ و ستایشنامه حسابیدن چنین اشعار شاعر هم مدحیه‌های او در دیوان اشعارش جایگاه عمده را اشغال نکرده‌اند، بلکه غزل و دیگر انواع شعر او هم از لحاظ کمیّت (مقدار) و هم از لحاظ کیفیّت (صفت) برتری دارند، چنان که ا. ا. کریمسکی می‌گوید: “از نظر هنری گرانبهاترین قسمت اثر رودکی مدایح او نیست، بلکه مغازلات اوست، که کاملاً مطابق احساسات آدمیست”.

اگر به اعتبار بگیریم که تأسیس، تشکیل و تکمیل هر دولت به چگونگی عملی سازی ایدیولوژی دولتی آن ربط مستقیم و قوی دارد و در راه‌اندازی این ایدیولوژی ادیبان بیش از همه حصه‌گذارند، آنگاه واضحتر درک می‌کنیم که ادبیات، علی الخصوص ادبیات بدیعی، در این جاده چه نقش بزرگی دارد. بدون ایدیولوژی قوی می‌توان دولت ساخت، پایداری آن را تأمین و در بعضی ساحه‌ها پیشرفت کرد، ولی رشد کلّی، بقای بردوام آن را هرگز نمی‌توان حاصل نمود، زیرا تأمین امن و صلاح در جامعه، نیکواخلاقی آن، ارتفاع حس و مسئولیت وطن‌دوستی خلق، وحدت ملّی و دولتی، احترام و اعتقاد مردم به دولت و راهبرانش و بسیار مسائل دیگرکه در استحکام همه‌جانبه و ثبات دولت عامل مهم به شمار می‌روند، محض به کامیابی های بخش ایدیولوژی مربوطند. حیات خود چون نظام رشدیابنده ماهیّت ایدیولوژی را داراست و از این لحاظ این ایدیولوژی نه تنها جنبة معرفتی، بلکه سیاسی و گرژدنی را نیز کسب می‌کند. ایدیولوژی از شعور معرفتی روزمرّه با ثابت بودنش تفاوت دارد و باید منفعت های نه یگان گروه یا قشر علی‌حیدة جمعیت را، بلکه تمام جامعه را افاده کند و به رشد یا برعکس، تنزّل جمعیت تأثیر می‌کند. ایدیولوژی دولتی باید واقعی، علمی و سالم و راستین باشد، نه تخیّلی و دروغین و بی‌اساس و تهی مایه، در عکس حال، آن موجب سقوط و تنزّل، گمراهی اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و حتّی فاجعه دولت و جمعیت می‌تواند گردد. از این رو، اداره‌کنی ایدیولوژی دولتی باید در دست اهل علم و فضل و خرد قرار داشته باشد و شخصیت و اخلاق و آدمیت شان نیز باید نکو باشد، تا که این ایدیولوژی سازنده و نیک جوهر و جامعه را به سمت حقیقت و راستی و نیکوی و زیبای و بنیادکاری راهنما باشد، نه به سوی سراب و تخیّلات کاذب و فریبنده.

ایدیولوژی در تن دولت به مثابة روح است و همه بخش های کلیدی ساحة دولتی، به مثال اقتصاد، بخش حربی نیز در تنهایی، یعنی بی همبستگی قوی با ایدیولوژی قوی نمی‌توانند نیرومند باشند و تقویت این ایدیولوژی را، در نوبت خود، نمی‌توان بدون اشتراک و فعالیّت ادیبان- شعرا و نویسندگان به دست آورد. از این نقطة نظر، من‌جمله، عظمت، قدرت و مداومت سلطنت سامانیان در طول بیشتر از صد سال، نه تنها به وجود لشکر پرقوّت، اقتصاد مستحکم، سرحد پروسعت این دولت، بلکه به فعالیّت شاعران دوستدار خلق و ملّت و دولت نیز وابسته بود. بویژه، قرار داشتن سری و سروری ادبیات در دست شاعری چون استاد رودکی که عظمت فکری، نبوغ فطری، حمیت ملّی، طبع شاعری‌اش بی‌نظیر بود، بدون شک، اگر در استقرار و استحکام دولت اگر عامل اساسی و اوّلین نیست، عامل کم‌تأثیر و آخری هم نیست. رودکی را فقط به مثابة شخصی که شعر می‌سرود، کلام موزون می‌گفت، شناختن تجاوز کردن از حدّ انصاف و وجدان و عدالت، خرد و فضیلت است و نشان جهالت و حماقت. او آدم‌الشّعرای عجم، شاعر در کمال استعداد و وسعت فضل و ‌اندیشه بی‌سابقة پارسیگوی، سرور معنوی نه تنها ادیبان مملکت سامانیان، همچنین، سرور معنوی و فرهنگی و روحانی حاکمان سامانی و خلق و ملّت این کشور بود.

رودکی خلاق عالی تبع معانی، آفریدگار سخن والاست. «رودکی را سخنش تلویناست» (شهید بلخی). او شاعری است با خرد درّاک و کامل، ذهن شامل، نظر فراخ و فراگیر علمی و منطقی و اورا «لفظ همه خوب و هم به معنی آسان»، «نوند»  و «نوگواره» که با قدرت استعداد «یک بیت پرنیان» کند «همی‌ از سنگ خاره». رودکی که «پاکی اخلاق وی و پاکن ژادی» اش به خاص و عام آشکار و «با نیت نیک و با مکارم احسان» آراسته بود، (تعبیرها همه از آدم‌الشّعراست... ع. صلاح الدین اف)، با یک سخن بگوییم، تمثال انسان کامل است و کمال شعر اخلاقی را نیز داده است. پند و حکمت های سلطان شاعران رودکی تعلیماتیست انسان ساز که می‌تواند بشررا «فضل و بزرگ‌مردی و سالاری» (تعبیر خود رودکی) بخشد، اورا سبق آزادخویی بیاموزد، دل ظلمت خلقتان را فروغ هدایت اهداء کند. اندرزهای معرفتاگین او قادر است انسان را از فرش بندگی به عرش وارستگی بردارد، ‌اندیشة خودفرمانی و خودمختاری، ایجاد منشی را در شعور ملّت تاجیک پخته سازد، تاجیکیّت ملّت و ملّیّت تاجیک را بلند سازد، همبستگی و پیوستگی روحی و روانی و مفکوروی اورا با اغیار بدکنشت از بین برد.

او انسان کامل بود، یعنی صاحب فضل بزرگ، خرد سترگ، خلق حمیده و شعرش نیز کامل بود، یعنی نه تنها از لحاظ بند و بست، شکل و ساختار، بلکه از جهت غایه و مضامین و معانی نیز شعر او عالی و مکمّل است. اورا تنها آغازبخش یا پایه‌گذار شعر پارسی پنداشتن اشتباه است، چنانکه برخی چنین می‌گومارند، زیرا چنین  بهاگذاری کردن با چشم کم دیدن خدمت و حصّة ‌ شاعر در ادبیات فارسی می‌بود. او به زمّ پایه‌گذار شعر کامل پارسی بودن، بنای آن را نیز به تمامی رساند، قصر ادبیات فارسی را مکمّل اعمار کرد و آن را پسانتر حکیم فردوسی زنّت و شکوه بیشتر افزود. این است که از میلیون و سیصد هزار مصرع شعری که او سروده بود (یا به مقدار صد دفتر، یا صد هزار و یکصد و سی هزار بیت که محقّقان حدث می‌زنند)، تعداد ناچیزی به ما رسیده باشد هم، آن کمال و عظمت شعر گوینده‌اش را نمایانگر شده است و از زمان زیست شاعر تا به امروز جملة شعرای پارسیگو و غیرپارسیگو، به جز چند ناتوانبین و حق ناشناس، بر سخن والای او اعتراف کرده‌اند و ارج گذاشته‌اند. اگر شعر او کامل نبودی، در شیب و فراز تاریخ، در آتش نبردهای قومی و ملّی، مذهبی و دینی و نژادی، فرهنگی و سیاسی در طول بیشتر از 1000 سال به فنا رفته بودی و اگر او خود انسان کامل و شریف و صاحب فطرت پاکیزه و فکرت عالی نبودی، شعرش بدین سان مؤثر و جذّاب و دلنشین نبرآمدی، زیرا هر آن چه را که انسان به دیگری می‌فرماید، اندرز می‌کند، اگر آن چیز در وجود خود گوینده، در فعل و اطوارش نباشد و آن را خود احساس نکند، سخنش خشک و پوچ و بی‌روح می‌برآید و به دل سامع کارگر نمی‌شود. هر اندرزی که آدم‌الشّعرا به ابنای بشر کرده است، به زمّ از غلبیر(دیگ) فضل و خرد بیرون آمدن، از سنجش استاد روزگار، از امتحان معلم زندگی گذشته است:

          زمانه پندی آزادوار داد مرا،

          زمانه، چو بنگری، سربسر همه پند است.

بالاتر از همه، کار خیر، خدمت بزرگ، سهم بی‌نظیر آدم‌الشّعرا رودکی در ادبیات پارسی، طوری گفتیم، آن بود که مفکوره و غایی استقلال ملّی را در جوهر شعر پارسی جای داد، کلامش فراگیر آرمان های ملّی، آمال دولت ملّی شد. خویشتن‌شناسی، خودواقفی، افتخار از گذشتگان بانجابت خود، یادآوری و تأکید منسوبیت به نسل آزادخوی و آزادنژاد و صاحب تمدّون و سربلند و نیکنام بودن در ایجادیات شاعر موقع مخصوص داشت. این افتخار یک افتخار خشک و بی‌اساس به گذشتگان نبود. انسان آزاد و وارسته بودن، در قید کسی و چیزی نبودن، روحاً و جسماً به کسی وابسته نبودن و هویّت انسانی و ملّی خویش را بازدانستن نکاتی هستند که در ایجادیات رودکی مقام محوری دارند و از سرشت آزادخوی او بروز کرده‌اند. او یادآوری از اصالت و نجابت و شرافت نیاگان نامور نموده، هم زمانانش را به آن می‌خواند که آریای و آزادنژاد بودنشان را فراموش نسازند، ناموس و حمیت ملّی شان را از دست ندهند و به قدر دولت آل سامان که بنلادش ملّیست، دولت ملّی پاکزادگان و آزادنژادان است، برسند و نگذارند که منزلت و مرتبة آن کاسته گردد، روح برازندة آن نزول پذیرد و از دست دشمنان و خائنانش ضعف یابد. دولت آل سامان، واقعاً، ابرقدرت و مسند و مقام حاکمانش در رفعت بود و رودکی این بزرگی و عظمت دولت ملّی تاجیکان را باسزا و بموقع ستایش ها و نیایشها می‌کرد، تا حاکمان، دولت مردان باناموس و شجاع را، خلق و ملّتش را روح‌بلند سازد، مهر میهن و ملّت، مرز و بوم دیار را در دل ایشان افزون گرداند. از این جاست که در اوج جهانی‌شوی اسلام و کشورگشای های عرب با تفاخر و جسارت بلند آمیخته با شادی و فرح گفته بود:

امروز به هر حالی بغداد بخاراست،

کجا میر خراسان است، پیروز‌ی آن جاست.

مفکورة اسلامی و ایدیولوژی عربی در زمان رودکی جهانگیر و همه را فراگیر بود و در این آوان عرب ستیزی نمودن و اولویّت و افضلیّت اجدادش را، پاک‌گوهر و عالی‌نصب بودنش را (و در شخصیت خویش خلق و ملّت تاجیک را)، سربلند و برومند و صاحب‌دولت و صاحب میهن و کهن تمدّون و فزون خیرد و از آل زردشت و کوروش کبیر و انوشیروان و ساسان و سامان بودنش را به یار و اغیار وسیلة کلام بدیع- شعر عالی بنیادش نمایانید که این نمایانگر شجاعت، ناموس بلند وطنداری، هویّت عالی انسانی و ملّی اوست و این افتخار او از گوهر نسب و نژاد نه چون عدّه‌ای از افراد و گروه و قوم های گذشته و امروزه پُردغدغه و بی‌مایه و دروغین، بلکه خردبنیاد و حقیقت اساس بود و ستایشش از دولت آل سامان و حاکمانش نه مدّاحی و تملّق کاریست (به مثال درباریان محمود و چنگیز و تیمورلنگ...)، بلکه، چنان که سبحان امیرزاد از نقطة نظر محمّد اوفی بخارایی می‌گوید، «سنای و مدحت رودکی چون پیام ملّی و شکوه دولت صاحب‌استقلال آل سامان» است و کلاً «ماهیّت ایجادیات رودکی به اصالت ملّی-خودشناسی معنوی و دولتداری ملّی، اصول معرفتی «این‌جهان نگری» و «خردگرايي آریایی» [3] قرار گرفته است.

رودکی- این شاعر «تیره‌چشم روشنبین» از آغاز تا انجام حیاتش حقنظر و حق‌نگار بود: نه تنها غایه و افتخارات ملّی‌اش مبتنی بر حقیقت و خرد بود، لابل هر حرف و هجا، هر مصرع شعرش حقبنیاد و خردبنلاد بود و «این جهان را نگر به چشم خرد» گفتنش فقط ناصحانه سخن گفتن نیست، بلکه راه و روش، رمز و شعار حیاتش بود و غیره. آن همه آبرو و عزّت و عناوین و رتبه‌های بلند بی‌سابقه به او تنها برای مهارت شاعری نه، بلکه در مجموع، برای حق گویی و حق‌بینی، خردگرایی و عدالت‌طلبی، بشردوستی، غایه و مضمون های بلند اشعارش نصیب گردیده است، وگرنه بعضی شاعران مدّاح نیز در دوره‌های گوناگون در شاعری چیره‌دست و ماهر بودند، لیک صدیک مقام و منزلت و آبرو و عزّت رودکی را در جبهة ادبیات نیافتند و تنها رودکی آدم‌الشّعرا، «شاعر نادر فلکی» شد و چندین سخنور شهیر و در دیار شعر امیر خویش را خوشه‌چین خان او خواندند و بر استاد شاعران عجم بودن وی موقیر شدند و حسودان و بدخواهان او، از جمله ابوزراة گرگانی را نکوهش کرده‌اند. «...همه تذکره‌نویسان متّفقند که در زبان فارسی کسی که نخست دیوان ترتیب داد، رودکی بود... با این همه، شاعری، که نام سامانیان از او زنده مانده، فقط رودکیست. (شیبلی نوعمانی).

شاعر شناختة پاکستانی، همدیار محمّد اقبال لاهوری- حافظ جلندری همین حقیقت را- ریزه‌چین خان آدم‌الشّعرا بودن بزرگترین شاعران عجم و از چشمه‌سار مصفّای و شیرین شعر او فیض‌یاب گشتن اکثر بزرگ‌مردان شعر پارسی را در یک منظومه‌اش در وصف رودکی تأکید نموده است:

      خوشه‌چین رودکی هم سعدی و هم صائب است، 

      هم امیر دهلویی، هم غالب و هم غایب است.

      زو برومند است حافظ، هوتی آلمانی هم، 

      هم تکور هندزاد، اقبال پاکستانی هم.

      فیض احمد فیض‌یاب از اوست، من هم فیض‌یاب، 

      روح او در شعر من پنهان چو سازی در رباب.

تمام سخنوران نامور فارسی‌زبان- از معاصران رودکی تا شعرای امروز کم یا بیش از گلزار اشعار او مشام معنی معطر کرده‌اند، از او آموخته‌اند، به او پیرویی نموده‌اند، بر شعرهای او تضمین و نظیره‌ها ساخته‌اند. به قصیدة «بوی جوی مولیان» او تا امروز شاعران جوابیه‌ها می‌نویسند. چنانچه، لسان‌الغیب حافظ شیرازی که از استادان چیره‌دست غزل فارسیست، از خان معانی آدم‌الشّعرا زیاد چاشنی برداشته است. طوری شاعر و محقّق ایرانی محمدرضا تاجدینی می‌گوید: «حافظ نسبت به شعر رودکی با کمال دقّت نظر انداخته و از سفرة گسترده و رنگین شعر رودکی بهره‌های فراوانی برده است و شاید بتوان گفت که هیچ شاعری به اندازة حافظ از رودکی تأثّر و بهره نبرده است و این امر بیانگر اشعار والا و بالای استاد آدم‌الشّعرا رودکی است که اشعارش دارای مضامین و مفاهیم بسیار زیبا و درخور توجّه است و از مدح و مرثیه و خرد و دانش و نکات اخلاقی عاشقانه و عارفانه گرفته تا اشعار تعلیمی و دیگر موضوعات انسانی در دیوان او جلوه‌گری می‌کنند و حافظ با آگاهی از محتوا و مضامین اشعار رودکی بسیاری از اشعار اورا آیینة پاره‌ای از شعرهای خود کرده و از آنها بهره برده است... ناگفته نماند که با این که حجم کمی از اشعار استاد رودکی باقی مانده است، ولی علاوه بر حافظ، شعرایی همچون عثمان مختاری، غزایری راضی، سوزنی سمرقندی، سعدی و مولوی و دیگران بسیاری از اشعار رودکی را استقبال یا تجلیل کرده‌اند...» [8].

جناب ایتی در تصدیق فکر مذکور گفته: «تمام کسانی که پس از رودکی آمده‌اند، ریزه خوار خان فصاحت و خوشه‌چین خرمن بلاغت او بودند». این و دیگر توصیف ها که بیشتر از هزار سال باز در بارة پدر شعر فارسی می‌گویند، مبالغه نیستند، بل بهای اصلی و واقعیند که هنر شاعری و سخنوری او را افاده می‌کنند. برای مثال، بیندیشید تنها در سر این یک بیت استاد سخن:

             هر که نآموخت از گذشت روزگار،

             نیز نآموزد ز هیچ آموزگار.

  بسا سخنوران خواسته‌اند معنی مذکور را همپای رودکی به قلم آرند، لیک هیچ کدامی را دُرّ دلخواه مطلب در اینجا به دست نیامده. مفهوم «مکتب زندگی، سبق گرفتن از روزگار» را، گرچه شعرا با انواع گوناگون ابراز داشته‌اند، ولی چون رودکی با لفظی ساده، بدون تکلّف و سخن‌بازی برزیاد کسی تا این دم نتوانسته که بهتر بگوید.

و یا، ببینید، حال زار عاشق دور از یاررا، عذاب هجران اورا در دو بیت از این مؤثرتر و ماهرانه تر چه کسی می توان بگوید:

             در عشق چو رودکی شدم سیر از جان،

             از گریة خونین مژه‌ام شد مرجان.

             القصّه که از بیم عذاب هجران

             در آتش رشکم دیگر از دوزخیان. 

  یا که تا رودکی و بعد او که را غیرت و شجاعت مثل او بود که قضا (تقدیر، سرنوشت) را از سوز دل بسوزاند:

             قضا گر داد من نستاند از تو،

             ز سوز دل بسوزانم قضارا!

همة بالانشینان مسند شاعری در جهان سر اعتقاد و احترام به پیش هنر و استعداد بزرگان شعر فارسی خم نموده‌اند. نامبرداران ادبیات جهانی، امثال بیران و بلزک، شکسپیر، هوتی، هیینی، پشکین و اسینین شیدا و دلدادة شعر فارسی بوده‌اند. یوهان ولفگانگ هوتی- شاعر معروف آلمانی بعد شناسایی با دیوان حافظ (در ترجمة فان همّیر) خودرا مرید حافظ اعلام کرد و «دیوان غربی و شرقی»  اش را در پیروی اشعار او آفریده، «حافظا، کاش، چو تو نادره‌گفتاری کنم»  گویان آرزو نموده است، ولی این آرزویش را امر محال دانسته است: «حافظا، با تو برابر بودن؟ چه خیالیست محال!» (ترجمة لایق شیرعلی). او با محبّت زیاد به شعر پارسی گفته بود: «آسمان شعر فارسی- تاجیکی هفت ستارة درخشان- فردوسی، انوری، نظامی، رومی، حافظ، سعدی و جامی دارد. این آسمان باز صدها ستارة دیگر دارد که در نزد آنها ما هیجیم».

بی گمان، اگر هوتی با اشعار رودکی نیز آشنا می‌بود، نام اورا در این صف اوّل می‌گذاشت. ترجمه و آموزش آثار استاد رودکی در اروپا اندکی پسانتر از مرگ هوتی آغاز شده بود.

هر که خواه شاعر باشد، خواه کسی دیگر، چون وارد باغ معانی رودکی شود، ناگزیر و غیراختیار از میوه‌های آن کام ‌اندیشه‌اش را شیرین می‌کند. شاعر بلند‌سخن خاقانی از سر غرور مقام رودکی و عنصری را در عرصة سخن اعتراف نمودن نمی‌خواهد و آنهارا «ریزخار خان» اش می‌خواند:

              شاعر مبدأ منم، خان معانی مراست،

              ریزخار خان من رودکی و عنصری.

ولی هنگام بازگشت از سفر حج مصرعی از بیت رودکی را تضمین کرده، خود عملاً ریزخار خان استاد رودکی می‌گردد:

              وز پی آن که ز سرّ تو خبردار شوم،

              «کس فرستاد به سر اندر عیّار مرا».

در حقیقت، استاد رودکی همچون دریایست که همه از آن فیض‌یاب می‌گردند. همة فارسی‌زبانانی که در ملک سخن حکمرانی کرده‌اند و شهرت یافته‌اند، در زیر چتر رودکی قرار گرفته‌اند: فردوسی و خیام و ناصر خسرو و سعدی و حافظ و جامی و مولوی بلخی و غیره استاد رودکی همچون انسان شریف و خردآیین خلق و ملّت نجیب الاصل، دولت بزرگ آل سامان، امیران فضیلت دوستدار و عدالت‌گسترش را دوست می‌داشت و سپاس شان را به جا می‌آورد. او امیران و حاکمان سامانی را توصیف و ستایشها می‌کرد، آنهارا به سرکوب نمودن خائنان و دشمنان میهن، به حفظ دیار دعوت می‌نمود، ولی به تجاوز و استثمار خلق و دولتها ترغیب نکرده است. امثال بعضی شاعران دربار سلاطین ترکنژاد از راه چاپلوسی و طمع ثروت جویی ظلم و وحشانیت حاکمان وقت را قهرمانی توصیف نکرده است؛ آزادنژادی و پاک‌گوهری و والانسبی خلق و ملّت خودرا ستوده، به قومی و ملّتی و نژادی با دیدة حقارت ننگریسته است، بلکه همه پندار و گفتار و کردارش خالص از دریچة بشردوستی، میهن پروری، هوبّ ملّت و خلقش در دایرة عدل و خرد و حقیقت بوده است و «گر بر سر نفس خود امیری، مردی» گفتنش به همه یکسان دخل دارد، یعنی مخاطبش خاص و عام، ترک و تاجیک و عرب، امیر و فقیر، کلّ بشریت می‌باشد. او قوم ایرانی‌تبار را هشدار می‌دهد که فضیلت ذاتی معنوی و تاریخی اش را نگاه دارد، غرور و آر ملّی اش را از دست ندهد، در پیش عرب یا بیگانة دیگری هرگز سر نفرارد. هویّت انسانی و ملّی آنهارا بلند برداشتن می‌خواهد او، آنان را به دنیای آزادگی روحی و معنوی و مادّی فرا می‌خواند، وارستگی از بندگی را مدام ترنمگر می‌شود، سروران و امیران سامانی را به شجاعت و دلاوری و قهرمانیها تبلیغ می‌نماید، حفاظت مرز و بوم دیاررا کار جانی و مقدّس هر نفر می‌داند، استقلال و مختاریّت همه‌جانبه را برای هر انسان شرط اوّل زندگی می‌حسابد، ولی نمی‌گوید که تو با برخورداری از آزادی دیگری را به خود بنده کن، با صاحبیت به قوّت و قدرت و شجاعت نفری را به ضلالت و اذیت برسان، خانه‌ای را ویران و ملکی را به تاراج بده. نه، چنین افکار و ‌اندیشه در ایجادیات رودکی، در هیچ بیتی از اشعار او دیده نمی‌شود، زیرا این بیگانه به سرشت پاک او، خرد والای او، ‌اندیشة عالی او، حقیقت پرستی و عدالت جویی اوست و واقعیت و اصالت چنین نصایح سرمدش را از بین می‌برد، آنهارا بی‌روح و بی‌ارزش می‌کرد.

تأکید باز یک نکته ضمناً حتمیست: قافله‌سالار ادبیات فارس و تاجیک ابوعبدالله رودکی از اوّلین دموکرات های دنیاست (بدون شک، عقاید دیماکراسی قبل از آدم‌الشّعرا در علم و ادبیات هم فارسها و هم خلق های دیگر بودند، ولی با چنین فراخی نظر، بویژه در ادبیات در باب حقوق انسان دیده نمی‌شد). رباعی «گر بر سر نفس خود امیری، مردی..». شاعررا به حیث آیین‌نامه و برنامة دموکراتی می‌توان قبول نمود، زیرا اگر باتعمل و تعمّق به آن بنگریم، درک می‌کنیم که شاعر چیره‌زبان در چهار مصرع طلبات قوانین دموکراتی را نسبت به والایّت حقوق انسان و بزرگداشت آن، احترام شخصیت، غایی والای انسانی گنجانیده است. رباعی زیرین اورا همچنین به مثابة دستور روان‌شناسی پذیرفتن اشتباه نیست، چرا که در محدودة چهار مصرع ادیب نکته‌فهم و دانشمند مخاطبش را، بشریّت را به سوی آزادی روحی و روانی می‌خواند و این دعوت بروز از خصال آزادگی و آزادپرستی خود شاعر می‌کند. او، قبل از همه، آزادی روحی و مفکوروی را تبلیغ می‌کند و همچون نفر آگه از اسرار خصوصیت های روانی آدمی (خصوصیات روانی انسان) ندا می‌کند که مهمتر از همه انسان باید نیک بین باشد و شکرگزار. جاده‌های زندگی همه یکسان و هموار نیستند و انسان ناگزیر به مشکلات و تلخی های آن نیز دچار می‌گردد و از بهر آنکه در گیر و دار روزگار، در فراز و نشیب حیات از پای نفیتد، اورا می‌باید یأس و نومیدی را از خود دور بکند، بهر حفظ صحّت اعصابش خوش‌بین و نیک‌نظر باشد و دل و نیت را نیز پاکیزه دارد و از رشک و حسد و بخل و کینه بری باشد؛ رویدادهای ناخوش زندگی را به آرامی بپذیرد، تن و روح را آزادی و آرامی بخشد، تا که به افسرده حالی و خستگی عصب مبتلا نگردد، زیرا اکثر بیماری ها از اندوه و از خستگی عصب آغاز می‌گیرند و این را روان‌پزشکان و روان‌شناسان امروز به ما هر لحظه تأکید و تلقین می‌نمایند:

با داده قناعت کن و با داد بزی،

در بند تکلّف مشو، آزاد بزی!

در به ز خودی نظر مکن، غصّه مخور،

در کم ز خودی نظر کن و شاد بزی!

خرد رودکی بدون همال، استعدادش نیز ناتکرار و بی‌مثال، اشعار بلندغایه و عالی مضمونش جاویدان است. او شاعر بزرگ تمام زمانها در دنیاست، به گفتة وزیر دانشمند سامانیان ابوالفضل بلعمی «در عجم و عرب مثل رودکی شاعری نیست»، عالم نمایان در علوم انسانی دورانش است. او سرآمد شاعران نه تنها فارسی‌زبان، همچنین تمام جهان است و این فقط دعوای ما همچون هم‌ملت و همدیار و فرزند او نیست-سروران و پیشوایان علم و ادب جهان نیز امروز به این مقید هستند. سال 2008 دبیر کلّ سازمان ملل متّحد پان گی مون در تجلیل جشن 1150سالگی آدم‌الشّعرا گفته بود: «من تا کنون رودکی والا‌سخن را سرور شاعران و فاضلان فارسی‌زبان می‌پینداشتم، ولی عین زمان، پس از آموزشها درک نمودم که او سرآمد شعر و ادب جهان است». واقعاً، با آموزش آثار آدم‌الشّعرا، با ورود به دنیای شعر او ما هر دم یک چیز نورا از آن درمییابیم، تابشها، جنبه‌های تازه را در آفریده‌های او برای خویش کشف می‌نماییم. وی مانای خورشیدیست که با مرور زمان نورش افزونتر می‌گردد.

«صاحب قران شاعری استاد رودکی» (نظامی عروضی سمرقندی)، آنکه «از نوادر فلکی بوده است و در زمرة انام از عجایب‌‌ ایّام» (محمّد اوفی بخارایی) و سلطان شاعران پارسی گوی دنیاست، در احیای نهضت ادبی و فرهنگی دورة سلطنت سامانیان (نه تنها شعر این دور)، تشکّل و تکامل غایه‌‌های ملّی، تبلیغ آرمان و آمال دولت داری ملّی، تشویق خودآگاهی معنوی مردم توسط شعر پارسی، پدید آوردن شعر ملّی پارسی و استقلال بخشیدن شعور ملّی در آن سهم بزرگ و بی‌نظیر دارد. بر اثر جهد و تلاش خلاقانه و آبادگر رودکی و روح سازندة سامانیان حاصل تاریخاً سالم و ماندگار عرض وجود کرد: فرهنگ بشردوستانة نوع نو پدید آمد که به یکی از جریان های قوی ترین متمدّن جهانی بدل یافت. امروز نیز ایجادیات رودکی چون نظریه هویّت ملّی و بالاتر از این، دستور و رهنمای اخلاق بشری ارزش و اهمیت ویژه را داراست. در این رابطه نقل قول از گفتار پروفسور دانشگاه پیکن، متخصص ورزیدة ساحة فلسفة قدیمة چین لا ویویلیی بی‌مورد نیست: «برای روزگار معاصر مردم چین نه تنها شخصیت و نام کنفوسیوس ارزش بلند دارد، بلکه بیشتر از آن آفریده‌های بلندمضمون کنفوسیوس در دایرة تمدّن ملّی ارزشمندترند. یعنی اینجا سخن در بارة طلبات به شعورناکی بلند و خودشناسی هر کدام فرد این سرزمین باستانی می‌رود. اگر ما این نکتة خیلی مهم را فراموش کنیم، آن وقت به خاطر آوردن نام کنفوسیوس هیچ منفعتی ندارد». عین این معنی را در مناسبت با رودکی و تاجیکان و فارسی‌زبانان گفتن بسزاست. خواسته‌ها، فرموده‌ها، ارمان و آمال رودکی و حکیم فردوسی و هم‌صف و هم‌مسلکان آنها امروز به هدف و الگوهای ملّی ما کلاً سازگارند و ما باید تعلیمات ایشان را در کار و روزگارداری و دولت داری و ملّتداری مان مدام و بتمام کاربرد کنیم. به این منظور مارا می‌بایست در جمیع مؤسسه‌های تعلیمی و علمی کشور بیشتر و کاملتر آثار و تعلیمات آنان را تعلیم و تدریس و پژوهش بکنیم برای بالا بردن خویشتن‌شناسی و ملّت دوستی و میهن پروری خود و فرزندانمان. معیار آموزش و پژوهش ما روزگار و آثار چنین زبدگان ملّت را باید فراختر و برونتر از فعالیّت ادبی ایشان باشد.

با به اعتبار گرفتن این خدمت های آدم‌الشّعرا می‌توان به چنین ‌اندیشه معتقد بود، که او، به گفتة برحقّ سبحان امیرزاد، اوّلین شاعر ملّی تاجیکان بود و، بر علاوه، در ردیف امیران سامانی، از اربابان بزرگ دولتی نیز بود، زیرا سهمش در ترغیب و تکامل غایه‌‌های ملّی دولتداری، خودآگاهی و هویّت معنوی و ملّی و یکپارچگی دولت ملّی بسا بزرگ است. او همچون شاعر نادر عهد سلطنت سامانیان و تاج افتخار و شرف تاجیکان و فارسی‌زبانان کره زمین است. «بنابر این، امروز باید به تحقیق شخصیت و ایجادیات رودکی از آن جهت نزدیک شویم که وی واقعاً، پدیدة بزرگ کیهانیست و در عالم شعر و ادب آیین نو شعر و شاعری را بنیاد کرد» [6، ص.7].

 

 کتابنامه

1.   رودکی-پدیدة نادر و جهانی تمدّن عهد سامانیان. دوشنبه، 1999.

2.   تصحیف شعر شهید بلخی و اشتباه در شناخت استاد رودکی. مجلّة «ادب»، ش 3(18)، 2011

3.   عوفی بخارایی و شناخت استاد رودکی. اخبار آکادمی علوم جمهوری تاجیکستان، ش5، 2011.

4. مجموع مقالات به زبان روسی در باره تحمل گرایی،آستانه، 2012. ص. 160-169

5. هفته‌نامة «فرژ»، ش39،  09-2007

6. پدیدة نادر.-دوشنبه، «ادیب»، 2008. ص. 6-7

7. اخبار آکادمی علوم جمهوری تاجیکستان، شعبة علوم جمعیت‌شناسی، ش5، 2011

8. تأثّر حافظ از رودکی. مجلّة «استقبال»، ش 4-6 (652)، 2009







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



عصام الدین صلاح الدین