آریایی های قدیم، میهن نخستین و مسیرهای پراکندگی

٢٤ جوزا (خرداد) ١٣٩٢

نویسندگان:

 اکادمیسین پروفیسور  داکتر گ. م. بوک گراد- لوین

و اکادمیسین پروفیسور داکتر ای. آ. گرانتوفسکی

 

گزارنده به پارسی دری: عزیز آریانفر

آریایی های قدیم، میهن نخستین و مسیرهای پراکندگی

برگرفته از کتاب:

«از اسکیت ها تا هندیی ها-  آریایی های قدیم: افسانه و تاریخ»

بخش نخست

 

یادداشت گزارنده: این کتاب یکی از بهترین و وزین ترین کتاب هایی است که تا کنون در باره اریایی ها، ایرانی ها و هندی ها به رشته نگارش در آمده است. نویسندگان کتاب از بزرگترین و به نام ترین هندشناسان و ایران شناسان جهان اند. کتاب دست داشته بر پایه صدها کتاب و مقاله و داده های علمی- اکادمیک، آثار موزه ها و کتیبه های باستانی هند و ایران و آسیای میانه و روسیه و با به کارگیری از پیچیده ترین روش های علمی در باره موضوع مورد نظر نگاشته شده است و به رغم آن که از چاپ آن بیش از سه دهه آزگار می گذرد، بی تردید یکی از سنگین ترین آثار در زمینه است.

 

شایان یادآوری می دانیم که در این اثر هر جا که با نام ایران و ایرانی بر می خوریم، منظور از ایران بزرگ یعنی گستره ایران باستان و باشندگان آن است که در برگیرنده ایران خاوری (افغانستان) نیز می گردد. همین گونه هر جا که واژه زبان های ایرانی آمده است، منظور از همه زبان های خانواده ایرانی مانند پارسی دری، پشتو، بلوچی، کردی و...است.

 

در این جا تنها برگردان بخش اخیر کتاب را خدمت پیشکش می نماییم.

 

نتیجه گیری های به دست آمده بر مبنای مدارک اسطوره شناسی (متولوژی) اریایی را بایسته است با مواد دیگری که علم معاصر در باره تاریخ قدیم توده های هند و ایرانی در دسترس دارد، آزمود و با اندیشه های موجود در باره میهن نخستین و مهاجرت های قبایل اریایی مقایسه کرد.

 

روشن است، این کار، کاری است دشوار و چند بُعدی که مستلزم روشنی اندازی بر شمار فراوان مسایل بس گوناگون است که در علم پاسخ های نایکسان و چه بسا که متناقض داشته اند. مساله نامنهاد «اریایی» در بر گیرنده مسایل پیدایش و پخش شدن قبایل هند و ایرانی (اریایی) از زمان بریدن یا جداشدن شان از هسته وحدت قبیله یی هندواروپایی تا گسترش در کشورهایی که در آن ها در دوره تاریخی به سر می برده اند، است.

 

تدوین چنین چیزی، بر پایه پژوهش های مواد گوناگون رنگارنگ مبتنی و تابع نتیجه گیری هایی می باشد که زبانشناسان (لنگویست ها)، باستانشناسان، تاریخ دانان و.... به آن می رسند. در گام نخست، این مدارک دارای بار زبانشناسیک اند- در باره صنف بندی، همریشگی و همرشتگی و خویشاوندی ژینیولوژیک، و گستره های پیوندهای زبان های اریایی- هم با دیگر زبان های هندواروپایی و هم میان خود این زبان ها؛ در باره تماس های زبان های هندواروپایی هم میان خود؛ و هم با زبان های سایر خانواده های زبانی (به عنوان مثال؛ فنلندی- اوگوری)، سر از اعصار هندوایرانی، یا دراویدی و موند که برای دوره آمدن اریایی ها به هند، مختص می باشند.

 

این ها داده هایی اند احیا شونده همچنین به یاری زبانشناسی در باره جهان جانداران و رستنی ها، شرایط طبیعی و اقلیمی (که در آن ها هندوایرانی ها و اریایی ها می زیستند)، مواد در باره نام های قدیمی و حتا معاصر جغرافیایی به ویژه در زمینه هایدرونومی.

 

داده های مقایسه یی تاریخی- زبانشناسیک در باره اقتصاد، زیست و فرهنگ قبایل اریایی، خصوصیات ساختارهای اجتماعی و سیاسی آن ها سر از عصر جدایی شان از دیگر هندو اروپایی ها بسیار مهم اند.

 

اطلاعات در باره قبایل هندوایرانی در سپیده دم تاریخ نوشتاری (مکتوب) آن ها منابع ارزشمندی اند. البته، همچنین مواد باستانشناسی اهمیت بزرگی دارند. هر چند در این جا، درست مانند رشته های دیگر علوم، دیدگاه های دانشمندان اکثرا نه تنها با هم همخوانی ندارند، بل نیز به گونه بنیادی از یک دیگر متفاوت اند.

 

 طی یک سده و نیم اخیر، «علم در باره اعصار قدیم یا باستانی هندواروپایی ها» به شگوفایی رسیده و آگاهی های فراوانی انباشته شده است که به راستی مواد ارزشمندی اند. دانشمندان به نتیجه گیری های اصولا مهمی در باره فرهنگ توده های هندواروپایی دست یافته اند. پژوهش های فراوان بنیادی در باره «میهن نخستین» هندواروپایی ها»، پیدایش و مهاجرت قبایل گوناگون هندواروپایی و توده ها چاپ شده است .

 

با این هم، مساله عمومی گستره نخستین خاستگاه و بنگاه و پخش هندواروپاییان، از جمله اریایی ها هنوز بسیار دور از حل خود اند.

 

این امر بیشتر مرتبط است با آن که به رغم حرفه یی بودن بالای کارهای مشخص، این کارها بیشتر از یک نارسایی عمومی رنج می برند- برخوردهای یک جانبه با کاربرد مواد و مدارک زبان شناسان، حتا بزرگترین شان در عرصه زبانشناسی هندواروپایی. هنگام حل مسایل پیدایش و پخش هندواروپایی ها و اریایی ها طبق معمول، به مواد باستانشناسی تماس نمی گیرند، یا با برخی از جستارها به نتیجه گیری های کلی باستان شاسان که با آرایه های زبانشناسیک خود آن ها همخوانی دارند، بسنده می نمایند. 

 

 منظره همانندی در میان باستان شناسان هم به چشم می خورد: با اتکاء به نتیجه گیری های علم خود، باستان شناسان، در بهترین مورد، از برخی از از تیوری های زبانشناسیک یاد می کنند. اما به بررسی فاکت هایی که در شالوده این تیوری ها قرار دارند، توجه نمی کنند. به هر رو، تنها، برخورد همه جانبه، مجموع داده های علوم مختلف آن تهداب (زیربنا) را می سازد که بر شالوده آن اکنون می توان چنان نتیجه گیری های مطمئن را در باره «مساله اریایی» بنا کرد. چنین ارایه متدولوژیک در واقع، با بار کمپلکسی خود مساله هم تعیین می گردد.  

 

البته، نقش پیشگام در این جا به داده های زبانشناسیک و داده های مقایسه یی تاریخی- زبانشناسیک داده می شود. درست زبانشناسان خود فاکت خویشاوندی نزدیک زبان های هندواروپایی را که در گستره های پهناوری از ایرلند تا هند حضور دارند، تثبیت نمودند. چیزی که مستلزم توجهات و توضیحات علمی این پدیده بود.

 

نتیجه گیری های زبان شناسان خود مساله پیدایش زبان های هندوایرانی و گویندگان به این زبان ها را نیز مطرح ساختند. گذشته از آن، بدون مواد علم زبان شناسی تنها از روی داده های ناب تاریخی، باستانشناسی، انتروپولوژیک و... قبایل شمال هندوستان و پشته ایران در نیمه نخست هزاره یکم پیش از میلاد- زمان چیرگی و برتری زبان های هندوایرانی وایرانی در آن جا- نه تنها با هندواروپاییان اروپایی، بل همچنین روشن است میان خود هم خویشاوند شناخته نمی شدند.

 

با تثبیت خویشاوندی قبایل هندوایرانی و درجه نزدیکی آنان در میان گروه اریایی ها در کل، مواد مقایسه یی تاریخی- زبانشناسیک اجازه می دهند خطوط مشخص فرهنگ مادی و معنوی سیمای اقتصادی، زیست و ساختار اجتماعی قبایل اریایی را مشخص گردانید. هم چنین قرار دادن برخی از این واقعیات و تصورات در ترتب تقویمی (کرونولوژیک) سر از دوره یی که هنگامی که نیاکان اریایی ها در وحدت هندواروپایی قرار داشتند، سپس در «عهد ناب اریایی» و سر انجام در طی تاریخ بعدی آن ها تا پدیدآیی شان در پشته ایران و نیقاره هند ممکن پنداشته می شود.     

 

دردمندانه، بیشترینه زبان شناسان با مستدل ساختن نتیجه گیری های خود در باره زمان و مسیرهای پخش قبایل اریایی، معمولا تفاوت های اقتصادی و اجتماعی موجود در اعصار مورد نظر را در گستره هایی که از طریق آن ها، ایشان قبایل هندوایرانی را «ناگزیر می گردانند» در مسیر شان به سوی هند و ایران بگذرند، در سنجش نمی گیرند» (آن هم در حالی  که «مهاجرت های اریایی» در آرایه های مختلف زبانشناسیک، دامنه سترگ زمانی را از هزاره چهارم تا اواخر هزاره دوم پیش از میلاد در بر می گیرد).  

 

با این هم، در گستره هایی از مناطق اروپا- جایی که میهن هندواروپاییان را جا می دهند، تا ایران و هند– جایی که بخشی از قبایل اریایی رخنه نمودند، فرهنگ های باستان شناسی کشف و مطالعه شده اند که پژوهش آن ها اجازه می دهند توسعه روندهای اقتصادی- زیستی، اجتماعی- اقتصادی و دیگر روندهای تاریخی- فرهنگی را به گونه کامل تصور کرد.

 

به روی نقشه باستان شناسی هر چه کمتر- لکه های سفید ساحوی و تقویمی- کرونولوژیک دیده می شود، یادمان های نوی کشف شده اند. داده ها در باره فرهنگ های دیگر معلوم و زمان های آن ها گسترش می یابد و دقیق تر می گردد.   

 

تردیدی نیست که نقش باستان شناسان در تدوین «مساله اریایی» به گونه تدریجی افزایش خواهد یافت، مگر به گونه یی که پیشتر خاطرنشان ساختیم، تنها در صورت پیونددهی مشخص مواد باستانشناسیک، با نتیجه گیری های تاریخی- زبانشناسیک.

 

در گستره های یادشده، کنون بسیاری از فرهنگ های باستانشاسیک دوره انولیت و برونز روشن اند. اما آسان نیست در میان آن ها چنان فرهنگی را نام برد که از سوی این یا آن دانشمندان با قبایل هندوایرانی ربط نداده باشند. به عنوان مثال؛ چنین فرهنگ هایی همدوره که همزمان به هیچ رو نمی توانستند به قبایل هندوایرانی پیوند داشته باشند، با فرهنگ های اریایی ها یک چیز پنداشته می شوند.   

 

موجودیت فرضیه های مختلف یا حتا فرضیه هایی که یک دیگر را رد می نمایند، در باره یک مساله بحث انگیز و جنجالی به خودی خود، روشن است بیخی مجاز است. اما بخشی از این فرضیه ها، هرگاه نه اکثریت شان با ثبویته های تاریخی- زبانشناسیک همراه نیستند، که توضیح دهند که چرا این یا آن فرهنگ می بایستی یا می تواند با قبایل هندوایرانی به نحوی بخیه زده شوند؟

 

با پیوند زدن برخی از فرهنگ های «ماقبل تاریخی» به اریایی ها، باستان شناسان بیشتر بر آن تمسک می جویند که در عهد تاریخی در همین گستره ها باشندگان گروه های زبانی هندوایرانی بود وباش داشته اند. مگر چنین رفتاری، هیچگاهی نمی تواند آوند جدی یی به شمار رود: هرگاه مقارن با اوایل عصر تاریخی، قبایل دارای زبان های هندی و ایرانی از ریزشگاه های پایینی رود دونای در اوپا تا وادی رود گنگا و از مرزهای تایگا[1] تا دریای عرب پهن بودند. در دوره های پیش تر از آن، آن ها طبیعی است می توانستند تنها در بخشی از این ساحه بزیند (در دوره های پیش تر، شاید در بیرون از گستره آن). برای ثابت ساختن جایگاه زیست قدیم تر اریایی ها در مناطق گستره یاد شده، دانشمندان بیشتر دست به دامان روش گذشته نگری یا پسمنظرنگری (رئتروسپکتوی) می شوند:

پذیرفتن سنت های فرهنگی از زمانه های دیرین تر، هنگامی که در این نواحی با حضور باشندگانی گروه های هند و ایرانی تثبیت گردیده است، تا اعصار بس دورتر، لغایت تا انولیت و حتا پیشتر از آن، ترصد می گردد. به راستی، پذیرایی معین »فرهنگ ها» (به شمول نشانگرهای معین تبارشناسیک») اکثر به چشم می خورد. اما، این فاکت تنها نشان می دهند که چنین پذیرفتن می توانست همچنین در صورت پدیدآیی یک تبار نو و حتا در صورت تعویض کامل تعلقیت تباری- زبانی باشندگان حفظ گردد.

 

هرگاه با این گونه روش های پس منظرنگرانه، تلاش می ورزند بومی بودن قبایل اریایی را در برخی از نواحی مدلل سازند، آن گاه برای ثابت ساختن پیشروی اریایی ها به دیگر نواحی، باستان شناسان داده ها در باره پدیدآیی یا گسترش خطوط نو فرهنگ مادی را به کار می بندند:

پیرایش یا نقش و نگار کردن ظروف سیرامیک، جنگ افزار و...مگر چنین پدیده هایی، حتا اگر بر پدیدآیی تبارهای نو و مهاجرت های نو هم دلالت نمایند، می توانستند در همان ساحات مدت ها قبل، پیش از رخنه یابی اریایی ها رخ بدهند و رخ هم می دادند.

 

افزون بر آن، هیچ مبنایی در دست نیست که حتمی خصوصیات یادشده فرهنگ مادی را همانا به قبایل هندواریایی متعلق بدانیم. مصنوعات مشخص یا گسترش اشکال آن ها تنها آن گاه می توانند در نظر گرفته شوند که خود این مصنوعات برای ساحات مقتضی و اعصار را بتوان به گونه موثق درست با قبایل اریایی یا مستقیما با تاثیر آنان پیوند داد. مگر این گونه داده ها را دانشمندان، هنوز متاسفانه بسیار به ندرت در دسترس ندارند.

 

در اوضاع نبودِ (در حال حاضر) معیارهای موثق تر باستانشناسیک، سودمند است مساله را به صورت عمومی و کلی حل نماییم و دریافت ما در گام نخست چنین باشد که داده های فرهنگ باستان شناسی از دید خصوصیات زیستی، اقتصادی، اجتماعی و.... خود به گواهی تاریخی- زبانشناسانه در باره فرهنگ اریایی یا گروه های جداگانه آن ها در اعصار مورد نظر همخوانی دارد، یا نه؟

 

چنین مساله یی در سیمای کلی آن همین اکنون بیخی قابل حل است. با پیشگیری چنین روشی، البته، نمی توان با وثوق کامل فرهنگ مشخص باستان شناسیک را درست با اریایی ها یکی شمرد. اما می توان به پیمانه شایان توجهی گستره، گسترش فرهنگ های باستان شناختی را که دارندگان آن می توانستند قبایل از گروه هندوایرانی باشند، تنگ تر (مشخص تر) ساخت.

 

هرگاه مبنایی پدید آید که تایید نماییم که قبایل هندوایرانی در اعصار معین در ساحات مشخص حضور نداشته اند، آن گاه این امر امکان می دهد ویرایش های مهم گستره یی و کرونولوژیک را در نتیجه گیری ها (برداشت) های زبانشناسان در باره  اسکان مجدد (پراگندگی) اریایی ها انجام داد.

 

بررسی مساله در باره پیدایش و مهاجرت اریایی ها و گروه های جداگانه آن ها نمی تواند به تحقیق مواد در باره مناطق جداگانه و اعصار جداگانه محدود بماند و باید داده ها در باره مساله را در کل- از زمان جداشدن اریایی ها از وحدت هندواروپایی تا رخنه آن ها به ایران و هند را به سنجش بگیرد.

به این مطالبه، همچنین خصلت مجتمعی «مساله اریایی» ظاهر می گردد.

 

نخستین پرسش از کمپلکس عمومی مسایل مرتبط با تاریخ قدیم اریایی- مساله در باره محل موقعیت (لوکالیزاسیون) گستره وحدت هندواروپایی مقارن با زمان فروپاشی و پراگندگی آن می باشد. معمولا چنین می پندارند که قبایل هندواروپایی در آن هنگام در گستره اروپا از بالکان تا مناطق شمالی یا شمال باختری دریای سیاه و اروپای مرکزی بودوباش داشتند. (برخی از دانشمندان، به عنوان مثال، گ. هیرت، ف. اشپیخت، و دیگران به این گستره، نواحی شمالی تر تا کرانه های دریای بالتیک را شامل می سازند. مگر، چنین دیدگاه هایی کنون پیروان کمتری دارد). این گستره، روی هم رفته، زون لِس (دختزار) است که از دیدگاه طبیعی- اقلیمی معتدل و گوارا بوده است و دارای زمستان های دراز و نسبتا سرد.

 

پسان تر به باور برخی از پژوهشگران (به گونه مثال؛ ف. اشپیخت)، برخی از گروه های هندواورپایی ها و در گام نخست اریایی ها به نواحی شرقی تر بیشتر دشتی واقع در شمال دریای سیاه، قفقاز و دریای کسپین کوچیدند (او. شردار و پیروان او)، می پندارند که این نواحی دشتی در دوره های بسیار قدیم در گستره گسترش نخستین زبان ها و قبایل هندواروپایی شامل می شدند. 

 

 در مناطق یاد شده جنوب خاوری اروپا، اریایی ها هنوز به حفظ پیوندها با دیگر گروه های هندواروپایی ادامه می دادند و سپس به گونه یی که بسیاری از دانشمندان می پندارند، نیاکان قبایل هند و ایرانی بیشتر به سوی خاور پیش رفتند: به آسیای میانه، به نزدیکی ایران و هند. مگر، کارشناسان زمان این روند مهاجرتی را به گونه های متفاوت گمان می زنند.

 

به باور برخی از دانشمندان، قبایل اریایی در آسیای میانه و نواحی پیرامون آن، هنوز در سه هزار سال پیش از میلاد حضور داشتند (و. براند اشتاین، ای. ام. دیاکونف، ائدمایر، و. پیزانی و...) به باور دیگران- حرکت اریایی ها از کرانه های شمالی دریای سیاه به خاور به زمان نزدیک به 2000 سال پیش از میلاد – نیمه نخست و حتا میانه های هزاره دوم پیش از میلاد مرتبط می گردد (ت. بارو، ف. اشپیخت و...).

 

بیشترینه دانشمندان با داشتن دیدگاه های متفاوت در زمینه تعیین زمان [مهاجرت-گ.] می پندارند که نیاکان همه توده های هندوایرانی به خاور رفته، و هنوز تا پیش از تقسیم به شاخه های هند و ایرانی، در آسیای میانه و نواحی پیرامون آن بسر می بردند. مگر، همچنین دیدگاهی ابراز گردیده است مبنی بر این که این جدایی هنوز در حدود اروپای جنوب خاوری آغاز گردیده بود. (آر. هاوشیلد) و سر انجام هم دیدگاهی هست در باره آن که قبایل هندوایرانی با آن که از جنوب خاوری اروپا به سوی خاور پخش گردیده بودند، هیچگاهی به گونه کامل گستره آن را ترک نگفته، بودند؛ بخشی از قبایل اریایی به زندگی در این جا، لغایت تا عهد پدیدآیی سکایی ها یا اسکیت ها ادامه دادند (و. ای. آبایف، ای آ. گرانتفسکی).

 

داده های معاصر هندواروپایی شناسی، سخن از توسعه قدیم تر زمینداری و دامداری و اقتصادیات و سنت های زیستی مرتبط با آن، ترانسپورت ارابه یی، آشنایی با ذوب فلزات و.... و نیز پیشرفت چشمگیر مناسبات اجتماعی در میان نیاکان هندواروپایی ها بر زبان می آورند.

 

در قبایل هندواروپایی، به شمول نیاکان اریایی ها، دیگر روند دیفرنسینشن (تفکیک، تفریق یا تفاضل) اجتماعی بسیار پیش رفته بود: در میان آن ها مناسبات دارایی بس توسعه یافته و سنت های روشن موازین حقوقی موجود بود. در راس قبایل، پیشوایان و رهبران قرار داشتند که از  امتیازات مهم قدرت برخوردار بودند. دیگر مدارج در میان اعضای متساوی الحقوق آزاد جامعه به مشاهده می رسید (سرشناسان نظامی، کاهنان، سران جماعات...، گروه های دیگر باشندگان هم داشتند- اعضای غیر متساوی الحقوق، تابعان (بردگان)، برخی انواع دیگر پیشه وران حرفه یی هم پدیدار شده بودند، مبادله اشیاء و بازرگانی توسعه یافته بود.  

 

این تصویر مناسبات اجتماعی در نزد «هندواروپایی ها» طی دهه های اخیر به برکت کارهای ای. بنوینیست، ژ. دیومیزیل و بسیاری دیگر از پژوهشگران، زبان شناسان، اسطوره شناسان (متولوژیست) ها و تاریخدانان به پیمانه چشمگیری بیشتر واقعی تر و دقیق تر گردیده است.

 

کشفیات باستانشناسیک دهه های اخیر به پیمانه زیادی زمان پیدایش و گسترش اقتصادیات زمینداری – دامداری (رمه داری) را در آن مناطق اروپا- جایی که معمولا میهن نخستین اریایی ها را در آن جا می دهند، به زمانه های دیرین کشانیده است. این مواد نو، متاسفانه نه همواره از سوی تاریخدانان و زبان شناسان به سنجش گرفته می شوند.

 

با تعیین محل و جای میهن هندواروپاییان (از جمله اریاییان) در اروپا، گاهی جامعه آنان را چونانِ جامعه به بارها بدوی تر نسبت به آن چه که در واقع بوده است، می نمایانند. با داوری از روی داده های معاصر تاریخی- زبانشناسیک و ویژگی بیشتر توسعه یافته ساختارهای اجتماعی، تنها برای آن بخشی از اریایی ها که به سوی فرهنگ های دیرین خاور- به سوی جنوب آسیای میانه، فلات ایران  و... حرکت نمودند، شناخته می شود (چنین است دیدگاه ای. م. دیاکونوف -کارشناس سرشناس در زمینه تاریخ، فرهنگ  و زبان خاور قدیم).  یا برعکس، به تاسی از تز تراز بس بالای مناسبات اقتصادی و اجتماعی هندواروپاییان، میهن نخستین آن ها را در آسیای باختری جا می دهند- در نزدیکی کانون های اصلی تمدن خاور باستان (تیوری در باره میهن نخستین هندواروپاییان در این منطقه از سوی زبان شناسان بزرگ – ت. و. گام کریلیدزه، و و. ایوانف) تدوین گردیده است.

 

این دیدگاه، همچنین بر داده های زبانشناسیک در باره پیوندهای زبان های هندواروپایی با چنین زبان هایی چون سامی، کارتوبلی و... مستدل می گردد. مگر، نفس داشتن چنین پیوندهای زبانی به هیچ رو با محل موقعیت سنتی میهنِ در عصر پیش از فروپاشی وحدت زبانی و قبیله یی هندواروپاییان متناقض نمی باشد. 

 

چنین پیوندهایی، به گونه یی که بارها از سوی هندواروپا شناسان (به گونه مثال؛ از سوی او. شرادر) خاطرنشان ساخته شده است، جستجوی «خاستگاه» دیرین تری را منتفی نمی شمارند. بیخی مجاز است که گروه های تباری- زبانی یی به اروپا رخنه نموده بودند که یکجا با قبایل بومی در شکلگیری «هندواروپایی های» آینده و زبان های آن ها پرداخته بودند.

 

اما عمده ترین چیز- داده ها در باره پیوندهای زبان های هندواروپایی با زبان های سامی، اوگرو- فینی و دیگر زبان ها درست مانند سنخیت زبانی هندواروپایی جداگانه با این زبان ها به خصوص در مقایسه با مجموعه پیوندهای بی تردید سیستمی میان خود خانواده هندو اروپایی است. 

 

برخی از همانندی های ساختاری یا عناصر مشترک جداگانه «فُند لغوی» می توانسته اند به زمان های قدیم تر- پیش از عصر یگانگی هندواروپایی سر بکشند. هرگاه از فرضیه در باره همریشگی و خویشاوندی «همخاندان بودن» گروه های زبانی گسترده در افریقای مرکزی تا شمال خاوری آسیا (کارهای و. م. ایلیچ- سوتیچ و دیگران) پیروی نماییم، پیوندهای این زبان ها باید به زمانه های بسیارکهن، شاید به پالیولیت بعدی (وبه گونه یی که می پندارند از دید ساحوی به- شمال خاوری افریقا و آسیای قدامی) یعنی به دوره بسیار پیش چندین هزار سال از عهد هندواروپایی ربط بگیرند.

 

روشن است که طی این دوره بسیار دور و دراز (متمادی)، می توانسته است تماس هایی میان «نیاکان» زبان های هندواروپایی و برخی دیگر از زبان ها برپا گردد.

 

برپایی اقتصادیات تولید کننده در اروپا (در آغاز در بالکان) که با همکاری و شاید هم نیز با رخنه گروهی از باشندگان از آسیای قدامی انجام شده باشد، تاثیرات همانندی نیز می توانستند در آینده داشته باشند. مگر در کل، در بالکان، در مناطق همسایه کرانه های شمال دریای سیاه و اروپای مرکزی میان هزاره های چهارم، سوم و دوم پیش از میلاد، فرهنگ ها مستقلانه توسعه می یافتند. این امر به پیشرفت های چشمگیری در زمینداری و دامداری (رمه داری)، فلزکاری و دیگر عرصه های تولید و در نتیجه هم چنین در مناسبات اجتماعی انجامید، با آن که در این جا، روشن است، به تراز بالای همچون تمدن های کهن آسیای قدامی دست نیافتند.

 

در کل، فرهنگ های نخستین تاریخی خاور نزدیک و میانه، نظر به بسیاری از نشانگرهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، با فرهنگ های یادشده اروپایی و جوامع هندواروپایی که از روی داده های تاریخی- زبانشناسیک، بازسازی شده اند، مطابقت ندارند.

 

 جا دادن نیاکان هندواروپایی ها در خاور قدامی دیگر به این دلیل شاینده نیست که میهن نخستین آن ها بی تردید منطقه واحد گسترده منشای زبانی- تباری (اتنوژنیز و گلوتوژنیز) را می ساخت.

 

گذشته از آن، در مناطقی از نواحی شرقی آسیای صغیر، سوریه و فلسطین تا غرب ایران (به شمول ماورای قفقاز، کوهستان های ارمنستان و طبعا میانرودان یا بین النهرین) باشندگان بومی متعلق به گروه های زبانی غیر هندواروپایی بوده اند. چنین چیزی از روی گواهی های مشخص منابع سنگنبشته یی (کتیبه یی) 3 تا 1 هزار سال پیش از میلاد بسیار به خوبی آشکار است.

 

همچنین نتایج پژوهش های معاصر در باره پیوندهای تباری- زبانشناسیک دیرینه گروه های غیر هندواروپایی در حدود منطقه یاد شده در همین باره گواهی می دهند:

در باره پیوندهای زبان های هوریتی یا خوری و اورارتی با زبان های قفقاز خاوری (ناخی-داغستانی)، زبان خاتی اولیه- در شمال خاوری آسیای صغیر- با زبان های شمال باختری قفقازی، ایلامی- با زبان های دراویدی اولیه (نقش بزرگی را در تدوین این مسایل دیاکونوف بازی کرده است)، نمایندگان خانواده زبانی هندواروپایی رخنه نموده به این منطقه، متعلق به «شاخه های» جداشده بوده، و در این جا مدت ها پسان تر از عهد هندواروپایی پدیدار گردیده بودند.

 

این گونه، «هندواروپایی های» اصلی شناخته شده نظر به منابع دست داشته، در این مناطق- ایرانیان باختری و ارمنی هایی اند که جای باشندگان قدیمی را که متعلق به به هندواروپایی ها و باشندگان قدیم ترین بومیان خاور پشته ایران، جنوب آسیای میانه، وادی های ایران نبودند، دیگر در دوره تاریخی می گیرند و تنها در برخی از نواحی آسیای صغیر شاید بسیار وقت گروه های جداگانه قبایل هندواروپایی ..... مگر این نواحی به گستره هندواروپایی اروپا هم مرز بودند.   

 

عهد ریختیابی، توسعه و فروپاشی هسته یگانه هندواروپایی بس دراز بوده است. به تدریج در میان قبایلی که این مجتمع را تشکیل می دادند، گروه هایی شکل می گرفتند که پیشینیان خانواده سرشناس زبانی اصلی تاریخی را می ساختند. در میان آن ها نیاکان اریایی (هندوایرانی) نیز در آن دوره حضور داشتند. آن ها هنوز به حفظ تماس هایی تنگاتنگ با قبایل هندواروپایی ادامه می دادند.

 

بر پایه داده های زبانشناسیک، دانشمندان می پندارند که تنگاتنگ ترین پیوندهای اریایی های نخستین با یونانیان نخستین و ارمنی های نخستین (و. پورسیگ، و. گیورگیف، آر. بیروی، ت. الیزارینکو و...) بود و یا پیوند با نیاکان سلاوی ها و بالتی ها (ک. تسایس، آ. کوئن،گ. هیرت، آ. مئی، گ. آرنتس، ت. بارو و...). این پیوندهای زبانی، بی تردید، تماس های واقعی را بازتاب می دهند. هر چند، آن ها می توانند به دوره های مختلف تاریخی تعلق داشته باشند.

 

این چنین داده ها، امکان می دهند خاستگاه اریایی ها را در خاور گستره هندواروپایی به گمان اغلب، در نواحی نزدیک به شمال دریای سیاه و قفقاز دانست. در این باره، ترصدات اصولا مهم در باره تفاوت های اقتصادی و اکولوژیک تثبیت شده برای اریایی ها از یک سو، و اکثریت دیگر هندواروپایی ها از سوی دیگر، گواهی می دهند:

 

هرگاه داده های بخش بیشتر زبان های هندواروپایی بر حفظ سنت های «درختزاری» گواهی می دهند و نبودِ «گسست» در ادامه این سنت ها در مقایسه با شرایط اعصار مشترک هندواروپایی، اریایی ها انحراف چشمگیری از چنین زمینه اکولوژیک (و در نتیجه اقتصادی) داشته اند. نتیجه گیری ها در باره شرایط گوناگون طبیعی و اقتصادی برای گروه های مختلف هندواروپایی که به گفته شرادر «تباین درختزار و دشت» را در نظر دارند، باید بر زون تماس ها در مناطق شمالی دریای سیاه نشاندهی نمایند. چون درست در آن جا مرز میان گستره های درختزاری و دشتی می گذشت. 

 

در زبان های اریایی، ترمینولوژی مرتبط با دامداری (رمه داری) دارای خاستگاه هندواروپایی به گونه گسترده ارائه گردیده است و همراه با آن، داده های زبان های اریایی و دیگر زبان های هندواروپایی گواه بر تفاوت های چشمگیر در سنت های زمینداری اند.

 

نبودِ برخی از واژه های زمینداری که برای زبان های هندواروپایی مشترک اند، در زبان های هندوایرانی را دانشمندان چونانِ آوند برای مدلل ساختن دیدگاه در باره آن که نیاکان اریایی ها گو این که گستره هندواروپایی را هنوز پیش از پدیدآیی و یا توسعه گستره زمینداری، ترک گفته بودند، می آورند. (و. گریگوریف، و. برانداشتاین و...).

 

فاکت های یادشده توجیه دیگری هم  یافته است: اریایی ها واژه های زمینداری را در هنگام  اسکان مجدد خود از دست داده بودند، اما نیاکان هندواروپایی ها به شمول اریایی ها، هم به دامداری و هم به زمینداری می پرداختند (گ. هیرت، و. ویوست و...) به راستی هم، داده های تازه تاریخی- باستانشناسانه نشان می دهند که دامداری در مراحل اولیه اقتصادیات تولیدی همراه با زمینداری توسعه یافته بود.

 

آن چه مربوط می گردد به زبان های اریایی، در این زبان ها چنین کلمه هایی دارای خاستگاه هندواروپایی چون نام هایی برخی از نشانه ها (مقایسه گردد برای مثال با: کلمه های اریایی (Xe Ttck, eua (Yava-,، ..... و ... حفظ گردیدند.

 

در زبان اریایی ردپای زیستایی دارای ریشه مشترک هندواروپایی کشف گردیده است مانند: «کشت»، «چکش» (به گونه دیگر، نسبت به بسیاری از زبان های هندواروپایی، مگر سنخیت یافته با زبان های یونانی و ارمنی)، در این زبان ها برخی دیگر از واژه های هندواروپایی مرتبط با زمینداری (کارهای آ. مئی، ای. بنوینیست، پ. تیم، ت. بارو و...) کشف گردیده است.

 

هر چه است، در مقایسه با اریایی ها، بیشترینه دیگر زبان های هندواروپایی به راستی پیوندهای بیشتر تنگاتنگ تر در عرصه ترمینولوژی زمینداری دارند. مگر، این به آن معنا نیست که اریایی ها با گذشت زمان، بیخی سنت های دیرین زمینداری را از دست داده بودند. افزون بر آن، ترمینولوژی ویژه اریایی هم برای هندی و هم برای ایرانی مشترک است که گواه بر توسعه زمینداری در میان خود اریایی ها می باشد. مگر، نزد آن ها اهمیت خاصی را بی تردید دامداری گرفته بود. ترمینولوژی فزونشمار پر شاخ و برگ سراسری اریایی که نشانگر توسعه بالای دامداری، شیوه ها و روش های پیشیرد اقتصادیات دامداری، خصوصیات فرآورده های آن و.... اند، در این باره گواهی می دهد.

 

بازسازی مقایسه یی تاریخی- زبانشناسیک بر مبنای مطالعه یادمان های دیرین ترین ادبیات هندوایرانی نشان می دهد که تعداد رمه ها، منبع اصلی ثروت، غنا و شکار در برخوردهای میان قبیله یی بوده است. در این حال، به چارپایان شاخدار بزرگ- گاوها، غژگاوها، و... ارجحیت داده می شد.  به ویژه بایسته است اهمیت اسپ داری را خاطرنشان ساخت که در میان اریایی ها توسعه گسترده یافته بود و در تصورات اسطوره یی و سروده های شاعرانه آثار مذهبی– تباری بازتاب مفصلی یافته بود.

 

پنداشت های کهن در علم در باره بود و باش نیاکان اریایی ها در فروپاشی هسته یگانه هندواروپایی در مناطق شمال دریای سیاه و قفقاز، با مواد نو به دست آمده باستانشناسیک از کرانه های شمالی دریای سیاه و مناطق همسایه آن که مربوط 4 تا 3 هزار سال پیش از میلاد است، سازگار ساخته می شود.  

 

دامداری در نزد دارندگان فرهنگ های یامنایی، کاتاکومبی، پالتاوکینی و... این گستره نقش ویژه یی را بازی می کرد.

 

با این هم، دامداری با زمینداری دوشادوش پیش برده می شد. پیشرفت چشمگیر همین گونه در دیگر رشته های تولید از جمله ذوب فلزات و نیز در مناسبات اجتماعی به مشاهده می رسد. داده های نو باستان شاسان در باره اسپ داری و گسترش دیرین ترین (در 4 هزار سال پیش) در مناطق شمال دریای سیاه و نیز در میان دیگر قبایل هندواروپایی؛ بس دلپذیر اند که به گونه یی که روشن است، نقش بس بزرگی را در زندگی اریایی ها و دیگر قبایل هندواروپایی بازی می کردند.

 

در آثار علمی اریایی ها بیشتر کوچیان را به نام «نومادها» (nomads) – کوچروان، عشایر؛ می خوانند. اما این تعریف محرز نیست. نفس فاکت اسکان گسترده اریایی ها در سرزمین های پهناور هنوز بر اقتصادیات کوچروی و شیوه زیست کوچروی دلالت نمی کند. هندو اریایی ها مانند سلت ها، سلاوی ها، ژرمن ها که همچنین در گستره های پهناور پراکنده شده بودند؛ اسپ ها و چارپایان شاخدار بزرگ را  به عنوان ترانسپورت به کار می بردند. این کار هرچند، پویایی آن ها را بالا می برد، اما آن ها را هنوز کوچرو نساخته بود. اریایی ها شبانان (دامدارن)  زمیندار بودند که در اسکان دراز مدت می زیستند و یا شیوه زندگانی نیمه کوچرو داشتند.

 

گفتنی است که داده های مقایسه یی تاریخی- زبان شناسانه در باره هندوایرانی ها تقریبا آن اقتصادیات و شیوه زیست را پرداز می نمایند که مواد باستان شناسی فرهنگ های دشتی هزاره های شوم و دوم پیش از میلاد (هر دو گروه داده ها نشان می دهند علی الخصوص که وزن مخصوص چارپایان شاخدار بزرگ در ترکیب پاده ها، قبایل هندوایرانی در دوره یادشده به پیمانه چشمگیر نسبت به عهد پسانتر  «کوچروی» بیشتر بود.

 

همراه با آن، نمی توان اعتراف نکرد که اقتصادیات چوپانی- زمینداری و شیوه زندگانی قبایل اریایی به پراکندگی گسترده آن ها در پهنه های وسیع مساعدت می کردند.

 

مقارن با اوایل عهد تاریخی، قبایل این گروه تباری (قبایل اریایی) در گستره های پهناوری پخش شده بودند: در کرانه های شمالی دریای سیاه، دشت های اروآسیایی، در آسیای میانه، در ایران و شمال هندوستان .

 

در عهد یگانگی اریایی و مراحل آغازین پراگندگی قبایل هندوایرانی، آن ها نمی توانستند در چنین پهنه های گسترده یی پخش شده باشند. خود این گستره ها از دید تیپ اقتصادی- فرهنگی و اجتماعی خود یکسان نبوده اند. در این جا، دو زون بزرگ آشکارا جدا می شود:

1-     مناطق فرهنگ های دشت های شمالی تر

2-     مناطق شامل در ترکیب گستره زمینداری قدیم خاور نزدیک و میانه و در برگیرنده پشته ایران، جنوب آسیای میانه و شمال باختری هندوستان.    

 

در این گستره، هنوز سر از آغاز هزاره های پنجم و چهارم پیش از میلاد فرهنگ های مسکونی و زمینداری گسترش یافتند، که تکامل درونی آن ها به گونه قانونمند به پدیدآیی مراکز شهرهای نخستین در هزاره های چهارم و سوم انجامیده و سپس و تمدن های شهری به گونه مثال تمدن هارپ در وادی رود سند هنوز در سده های نخست هزاره دوم پیش از میلاد در شگوفایی به سر می برد.

 

پسان تر در مناطق شمال باختری هندوستان «ریگ ویدا» و در گستره افغانستان، آسیای میانه و ایران خاوری «اوستا» پدید آمد. افق جغرافیایی دیرین ترین این یادمان های ادبی هندوآریایی ها و ایرانیان، به باور برخی از پژوهشگران گویا نتیجه گیری در باره بود وباش قدیم  اریایی ها را در آسیای میانه، در خاور ایران و یا حتا در هند تایید می کند.

 

باستان شناسان هم در بسا از موارد به برایند ها (نتیجه گیری) هایی همانندی می رسند: با متعلق دانستن این یا آن نشانگر های فرهنگ های معین باستان شناسیک در گام نخستین نوع سرامیک به قبایل هندوایرانی، آن ها قبایل اریایی را در خاور ایران و مناطق همسایه آن در هزاره سوم و اوایل هزاره دوم پیش از میلاد جا می دهند و گاهی هم قبل از آن.   

 

برای مثال، قبایل ایرانی را که از نگاه تاریخی در اوایل هزاره یکم پیش از میلاد در غرب ایران می زیسته اند، اکثرا با دارندگان فرهنگ نامهناد سرامیک «خاکستری» رواج داشته در آن هنگام در این گستره یکی می پندارند. خاستگاه این قبایل را از خاوری ترین بخش های ایران می پندارند و از همین رو بر آن اند که قبایل ایرانی از آن جا برخاسته اند. با توجه به آن که سرامیک خاکستری (فرهنگ حصار- گرگان) در شمال خاوری ایران در سه هزار سال پیش از میلاد رواج داشت، و شاید هم پیش تر از آن، گمان می برندکه در آن جا ایرانیان و یا گروه های دیگر اریایی در همان دوره به سر می برده اند (ت. کایلیر یانگ، ژ. دئیی، آر. گریشمن و...).

 

همچنان دیدگاهی هست در باره پیوندهای اریایی ها با فرهنگ سرامیک های نقش و نگار شده (منقوش) جنوب آسیای میانه و نواحی همسایه پشته ایران (فرهنگ های تیپ آناو – مانازگ و...) هواداران این دیدگاه بر آن اند که اریایی ها از آن جا به دیگر نواحی ایران و در جهت هند به راه افتاده بودند (و. م. ماسون، ای. ان. خلوپین و...). هرگاه چنین باشد، پس بایسته است اعتراف نمود که قبایل اریایی در مناطق جنوبی آسیای میانه و نواحی همسایه آن در پشته ایران در سه هزار سال پیش از میلاد و حتا پیش تر از آن حضور داشتند و در این جا با فرهنگ های اسکانی- زمینداری اولیه شهری مرتبط بودند.

 

با این هم، هواداران کانسپت یاد شده، اکثر امکان بود و باش گروه های اریایی را در نواحی شمالی تر هم- در گستره دشت ها (استیپ ها) ممکن می شمارند. مگر، چنین توجیهاتی ناگزیر پیوند بسیار قدیم یا گروه های گوناگون بومی قبایل اریایی را با دو گستره بیخی مختلف تاریخی- فرهنگی فرض می نمایند. مگر حدس و گمان ها در باره آن که گروه های مختلف قبایل هندو ایرانی در شرایط مختلف تاریخی- فرهنگی و اقتصادی زندگی می کردند، برای زمانی که (هنگامی که) تشکل خصوصیات زبانی مشترک اریایی آن خطوط اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی که بی تردید برای هند و ایرانی ها در کل، یعنی عهد وحدت اریایی مختص بودند، روان بود؛ هم مجاز نیست.

 

«هندوایرانیان»- هم نیاکان اریایی های هندی و هم نیاکان قبایل گروه ایرانی، تیپ واحد فرهنگی-اقتصادی و اجتماعی عمیق و حتا به تفصیل، تشابه در زیست، اقتصاد، عادات، ساختار اجتماعی، فرهنگ، مذهب و... داشتند.  چنین چیزی به پیمانه بسنده آشکار است و نیازی به استدلال ویژه ندارد. موجودیت هسته واحد هندوایرانی («اریایی») چونانِ کمپلکس واقعی تباری- فرهنگی که بر مبنای پیوندهای سریع و توسعه عمومی گستره معین و واحد، مناسبات اقتصادی فرهنگی پدید آمده بود، نیز بی چون و چرا به شمار می رود. 

 

از این جا به نوبه خود بر می آید که از دو تیپ همزمان مگر مختلف النوع نظر به سیمای عمومی فرهنگی و اجتماعی- اقتصادی خود که عبارت است از تمدن های کهن زمینداری جنوب آسیای میانه و پشته ایران، از یک سو، و فرهنگ های دشتی (استپی) شمالی از سوی دیگر، اریایی ها از نظر پیدایش خود می توانستند تنها با یکی از دو گستره یاد شده پیوند داشته باشند.

 

بدون بستگی از نتیجه گیری ها در باره تثبیت محل موقعیت خاستگاه یا میهن نخستین هندواروپایی ها، در باره زمان جداشدن هندوایرانی ها از این خاستگاه و مسیرهای پراکندگی آن ها داده های موثق و مطمئنی در دست است که بر بود و باش هندوایرانی ها در زون استپی شمالی گواهی می دهند. با داوری از روی مواد منابع تاریخی و واژه شناسی یا علم الغت (اونوماستیک- onomastics) مقارن با اوایل «عهد تاریخی» (هنوز تا دوره اسکیتی-سارماتی) باشندگان ایرانی زبان در شمال کرانه های دریای سیاه حضور داشتند.

 

این اطلاعات ما را به دست کم مقارن با اواخر عهد برونز، در نزدیکی مرزهای هزاره های دوم و یکم پیش از میلاد، هنگامی که بخشی از قبایل ایرانی هنوز در استپ های اروپایی بود و باش داشتند، رهنمونی می کنند.

 

در باره دوره دیرین تر، داده های مقایسه یی زبان شناسیک در باره پیوندهای زبان های اریایی فزونشمار و منظم گستره یی (که زبان های مشترک هندواروپایی نیستند) با شماری از زبان های هندواروپایی اروپا، در باره پیوندهای گستره یی زبان های ایرانی در کل (مگر، دیگر بدون هندواروپایی) با «زبان های اروپایی» و سر انجام، تنها برخی از زبان های ایرانی؛ گواهی می دهند. 

 

گویش های فزونشمار تثبیت شده از روی مواد زبان «اوسِتی» با زبان های «میانی اروپایی» (پیشینیان زبان های سلتی، لاتین، ژرمنی، بالتیکی و...) به ویژه شاخص اند که به گونه معین علی الخصوص به تماس ها در حوالی هزاره دوم پیش از میلاد گواهی می دهند (کارهای و. ای. آبایف). این داده ها به گونه کرونولوژیک به گواهی های «عصر تاریخی» می پیوندند که امکان می دهند در باره حضور باشندگان ایرانی زبان در اروپای جنوب خاوری در اواخر هزاره دوم و اوایل هزاره یکم پیش از میلاد، سخن بگوییم.

 

در کل، مواد زبان شناسیک یادشده نشان می دهند که قبایل دارای شناسه هندو ایرانی، بخش اروپایی گستره دشتی (زون استپی) را بیخی ترک نگفته بودند و به تدریج از آن جا در گروه های جداگانه رفته بودند.

 

گواهی ها در باره پیوندهای زبان های هندوایرانی با زبان های فلندی –اوگوری نیز به همین گونه نتیجه گیری می رسانند. در این زبان ها هم همانندی هایی بسیاری با زبان های هندوایرانی از جمله همانندی های معین مشترک اریایی و دارای بار ایرانی کشف شده است.

 

داده های آواشناسی (فونیتیک) تاریخی امکان می دهند با اطمینان و وثوق از تنه مشترک این تعاملات، شاخه ها (گروه هایی) از واژه ها را جدا کرد که درست از زبان های ایرانی گرفته شده اند که در آن ها دیگر یک رشته دگرگونی های مختص صدایی قابل مقایسه با «وضعیت مشترک اریایی» رخ داده است. تماس های یاد شده زبانی مشترک اریایی و سپس و عهد ایرانی به گمان غالب در مرزهای زون درختزاری از حوضه رود ولگا تا ارال صورت گرفته بودند.

 

این گونه، همه آوندها در دست است تایید نماییم که در جریان دوره متمادی، قبایل هندواریایی در دشت های اروپایی و دشت های آسیای مجاور آن ها می زیستند. چون تا اعصار فروپاشی وحدت سراسری اریایی، آن ها در شرایط یکسان فرهنگی- اقتصادی می زیستند و زبان های هندوایرانی به گونه معین در آن هنگام در زون دشتی گسترش داشتند، از این رو نتیجه گیری در باره بود و باش قبایل در این اعصار درست در همین نواحی ناگزیر است.

 

چنین نتیجه گیری یی با نتبجه گیری ها در باره سرچشمه های مشترک اریایی تصورات اسطوره یی بیخی همخوانی دارد. «سایکل شمالی» متولوژی مشترک اریایی گواه بر آن است که هندوایرانی ها در عهد وحدت مشترک اریایی در نواحی دشتی جنوب خاوری اروپا تا حوضه رود ولگا و دامنه های کوه های اورال بود و باش داشتند. از این جا آن ها به تدریج به سوی خاور و به سوی جنوب الخ تا مرزهای هند با پراکنده شدن در گستره های پهناور قزاقستان و آسیای میانه، شاید قبایل هند و ایرانی به ایران [باختری-گ.] و آسیای قدامی گسترش یافتند. همچنین شاید از راه قفقاز رخنه نموده باشند.

 

پرسشی که مطرح می گردد، این است که به کدام زمان می توان مراحل مختلف روند پراکنده شدن قبایل اریایی را از خاستگاه و میهن اصلی نخستین «دشتی» (استپی) آن ها مربوط دانست؟

 

دیرین ترین یادمان های نوشتاری هندی ها و ایرانیان رسیده به ما- ریگ ویدا و اوستا- مربوط اواخر هزاره دوم- نیمه نخست هزاره یکم پیش از میلاد می باشند. با توجه به نزدیکی بزرگ زبانی این دو متن، بنیاد واژگانی آن، ساختار دستوری آن ها، شیوه های شعرپردازی شان، سیمای سنتی آن و... پژوهشگران معمولا آن ها را با فروپاشی وحدت هندوایرانی- مقارن با اوایل هزاره دوم پیش از میلاد یا در حدود 2000 سال پیش تا 1500 سال مربوط می دانند.....

 

دیرین ترین گواهی ها در باره زبان های هندوایرانی، گروهی از واژه ها، شمار فراوان نام ها (آدم ها و برخی از خدایان)،[2] واژه های اجتماعی- فرهنگی (در گام نخست، مرتبط با اسپ داری، و کارهای ارابه رانی) دارای خاستگاه اریایی، که در متون خاورمیانه یی از میانه های هزاره دوم پیش از میلاد ضبط گردیده اند، می باشند.

 

این «گنجینه واژگانی» به زبان کدامین گروه اریایی متعلق بود که در آسیای قدامی در حدود ربع دوم هزاره دوم پیش از میلاد پدیدار گردیده بود. (با داوری از روی داده های دست داشته، منابع مکتوب از آسیای قدامی از اعصار دیرین تر رخدادهای مرتبط با رخنه اریایی ها، پس از سده های هشتم- اوایل سده هفتم پیش از میلاد صورت گرفتند).

 

این گنجینه از دید کرونولوژیک وضعیت دیرین ترین را، نسبت به آن هایی که زبان ریگ ویدا ارائه می نماید، بازتاب می دهد. پژوهشگران به گونه های مختلف جای دیالکت آریان (لهجه) آسیای قدامی را در سیستم عمومی زبان های هند و ایرانی اعیین می نمایند.

 

کنون، بخش بزرگ دانشمندان بر آن اند که این لهجه به قبایلی متعلق بود که رشته های خویشاوندی نزدیکی با نیاکان اریاییان هندی داشتند (نه ایرانی). مگر، دلایل وزنین تر برای چنین نتیجه گیری یی به گمان غالب در حقایق دارای بار فرهنگی- تاریخی که به نزدیکی معین اریایی های آسیای قدامی و اریایی های هندی تاکید دارند، خلاصه می گردد. همین گونه، برشمردن خدایان بازتاب یافته در منابع (میترا، ورنا، ایندیرا، ناساتی) برای سنت های دیرین هندی مختص است.

(در حالی که خدای برتر ویدی- ورنا در سنت های ایرانی شناخته ناشده است). داده های موثق زبان شناسیک در باره متعلق دانستن لهجه اریایی آسیای قدامی به مرحله ناب توسعه هندواریایی وجود ندارد. (برخی از کلمات شناخته شده در زبان های هندواریایی تنها نشانه های تفاوت های لهجه یی اند). از این رو، می توان گمان زد که در برابر ما یکی از لهجه های زبان هندو ایرانی در دوره نهایی موجودیت وحدت زبانی اریایی قرار دارد.

 

مساله زمان فروپاشی وحدت اریایی را نیز می توان در روشنی داده های باستان شناسیک بررسی کرد. امکان هست مواد باستان شناسیک را با گستره هایی که در آن ها می توانستند قبایل هندوایرانی در عهد مشترک اریایی بودوباش نمایند، با مدارک در باره آن خصوصیات اقتصادی آن ها و ساختار اجتماعی که در سنت های هندی و ایرانی بازتاب یافته اند. یعنی به عهد اریایی سر می کشند، مقایسه کرد. یکی از این «واقعیات» مشترک هندواریایی- ارابه جنگی اسپی است که با آن در سنت های هندوایرانی نهادهای گذاشته شده در شالوده بسیاری از تصورات عمومی اجتماعی- سیاسی و اسطوره یی نمادهای زبان مذهبی- شعری و... به گونه تنگاتنگ پیوند دارند.

 

برخی از دانشمندان می پندارند که از همه قبیله های اریایی تنها نیاکان ویدایی ها به تراز بالاتر اجتماعی رسیده بودند و آن بخشی از ایرانیان («اوستایی») که در نواحی تمدن های توسعه یافته جنوب آسیای میانه و پشته ایران؛ پراکنده شده بودند. در این حال، این دانشمندان می پندارند که اریاییان پیشین ارابه را نمی دانستند (ارابه جنگی اسپدار، به باور آنان در آسیای قدامی یا در نواحی کوهی پیرامون آن اختراع گردید) و با آن هنوز پس از رخنه به این نواحی آشنا شدند. مگر، با آن که هواداران این گونه باورها تایید می نمایند که هنوز تا پدیدآیی اریایی ها در آسیای قدامی اسپ خانگی و ارابه (و پیش تر از آن ترانسپورت ارابه یی)، در آن جا شناخته شده بود این چنین طرح مساله مدلل مُحق نیست: حتا در سپیده دم تاریخ دستاوردهای گوناگون اقتصادی و فنی پدید آمده در یک ناحیه تاریخی– جغرافیایی نسبتا به سرعت در مناطق همجوار پخش می گردید، (هرگاه البته، در آن جا زمینه ها و نیاز اجتماعی- اقتصادی موجود بود).

 

شاید، ترانسپورت ارابه یی در اورپا و در دشت های اروآسیایی، زیر تاثیرات آمده از آسیای قدامی گسترش یافتند، مگر، این کار طی سده های متمادی پیش از اوایل هزاره دوم پیش از میلاد صورت گرفت. (در این باره همچنین داده های مقایسه یی علم هندواروپایی شناسی و نیز مواد باستان شناسیک گواهی می دهند). کنون، نیک روشن است که مقارن با اواخر هزاره چهارم پیش از میلاد، هرگاه نه پیش تر از آن، ترانسپورت ارابه یی در بالکان، در حوضه رود دونای، در مناطق مقارن با شمال باختری و شمال دریای سیاه کاربرد داشت. در نواحی دشتی کرانه های دریای سیاه و بالاتر از آن در خاور تا دشت های حوضه ولگا- اورال کاربرد ترانسپورت ارابه یی با مواد باستان شناسیک برای هزاره های چهارم- سوم پیش از میلاد به اثبات رسیده است (هنگام حفریات یادمان های فرهنگ یامنایی برای مثال بازمانده های چرخ های دستی و ارابه های چوبی سیخدار کشف گردیدند که چنین بر می آید که توسط غژگاوها کشیده می شدند).

 

    اسپ داری و اسپ پروری، با داوری از روی گواهی های باستانشناسیک در نواحی یادشده اروپایی مدت ها پیشتر نسبت به آسیای قُدامی گسترش یافته بود. این رشته، چنین بر می آید به گمان غالب کلا برای نخستین بار در نواحی نزدیک به شمال دریای سیاه و نواحی همسایه آن- جایی که استخوان ها در روستاهایی با قدمت 4-5 هزار سال پیش از میلاد کشف گردیده اند، پدید آمد: در برخی از یادمان های کرانه های شمالی دریای سیاه متعلق به هزاره های چهارم و سوم پیش از میلاد، در میان استخوان های یافت شده چارپایان خانگی بیش از نیمی از آن ها مربوط اسپ ها بودند (مواد باستان شناسیک در باره گسترش ترانسپورت ارابه یی و اسپ داری در این نواحی دنیای قدیم در پیوند با مساله پیدایش هندواروپاییان و اریاییان در سال های اخیر به تفصیل از سوی بانو ای. ای. کوزمینا-باستان شناس نامدار بررسی گردیده اند.   

 

در پهلوی توسعه ترانسپورت و اسپ داری در جاهای یادشده اروپا، شرایطی هم بود که به پدیدار شدن ارابه های جنگی- ذوب فلزات (به پیمانه کافی توسعه یافته)، انواع جداگانه پیشه های حرفه یی، تفاضلات اجتماعی و... مساعدت می کرد.  

 

در خاور میانه کاربرد گسترده ارابه ها برای مقاصد جنگی و توسعه سریع اسپ داری تنها اندکی پیش از میانه های هزاره دوم پیش از میلاد، آغاز گردید. از این زمان، در منابع نوشتاری آسیای قدامی نقش چشمگیر دسته های جنگاوران و رزم آوران ارابه سوار بازتاب یافته است که گواه به تغییر ماهوی سیستم امور نظامی و فناوری جنگی اند. از روی منابع دست داشته هزاره های هشتم- اوایل هزاره هفتم پیش از میلاد می توان گفت که در آن برهه هنوز این گونه تغییرات هنوز رخ  نداده بودند و اسپ خانگی با آن که مقارن با آن زمان، شناخته  شده بود، با آن هم اسپ داری نقش بارزی بازی نمی کرد (شایان یادآوری است که در «قوانین هاموراپی» هنگام یادآوری از انواع گوناگون چارپایان، از اسپ بیخی یاد نمی شود، اما به عوض پسان تر در بابل در زمان کاسیتی ها خوب معرفی می گردد).

 

با داوری از روی نتایج حفریات در گستره های پهناور آسیای قدامی تا هندوستان، دیده می شود که از اسپ، در اقتصاد و امور جنگی، لغایت تا سده های نخست هزاره دوم پیش از میلاد بیخی کار گرفته نمی شد و یا اهمیت چندان ماهوی نداشت.

 

جهش ماهوی در توسعه اسپ داری در خاور نزدیک با پدیدآیی و بود و باش شماری از قبایل در آن جا (از جمله در گام نخست نیز اریایی ها) و توده هایی که با آن ها تماس داشتند (مانند کاسی ها، گروه خوری ها و...) پیوند می گیرد. داده های انکارناپذیر در باره رخنه واژگان (لکسیکون) اریایی و ترمینولوژی ویژه مرتبط با اسپ داری در زبان های بومی قدیم توده های آسیای قدامی نشان می دهند که اریایی ها مهارت هایی در گذشته ناآشنای اسپ داری، کاربرد ارابه رانی، پرورش اسپ ها و هنر اسپ داری را با خود آورده بودند.

 

از سوی دیگر، مواد معاصر باستان شناسی گواهی می دهند که گسترش اسپ پروری و ساختن افسار برای اسپ ها نزدیک به میانه های هزاره دوم در خاور میانه با سنت های مقتضی که در برخی از مناطق اروپا رواج داشتند، پیوند داشتند. اما در این جا برای ما نه نتیجه گیری در باره «ارجحیت»، بل نفس فاکت که ارابه اسپی پیشتر از آن، در همان هنگام در مناطق اروپایی به کار می رفت، مهم است.  

درست در جاهایی که می شود آن ها را محل بودو باش قبایل هندواریایی در عهد مشترک اریایی دانست.

 

نمی توان هم چنین دیدگاه یادشده در باره آن را پذیرفت که خصوصیات ساختار اجتماعی- اقتصادی احیاء شده و بازآرایی شده بر پایه مواد «ویدا» و «اوستا» تنها برای توده های «ویدایی» و «اوستایی» مختص بودند. توده های «اوستایی» به شاخه ایرانی اریایی ها متعلق بودند و یکجا با دیگر ایرانیان که در پی عهد هندوایرانی، عهد مشترک ایرانی را از سر گذرانیدند، در پهلوی دگرگونی های زبانی، هم چنین نوآوری های گوناگون اقتصادی، نظامی، اجتماعی- ایدئولوژیک، مذهبی و.... را به همراه داشتند. خود اوستا، همین گونه سنت ها را که نسبت به سنت های مشترک اریایی بیشتر متاخر اند، بازتاب می دهد.

 

از این رو، ویژگی های دارای منشای مشترک (به شمول استیلای ارابه های جنگی) ترصد شده هنگام مقایسه داده های «ویدا» و «اوستا»، بایستی برای ایرانیان نیز در کل، مختص بوده باشند و به راستی هم، عناصر همان ساختار اجتماعی و بازتاب دهنده ایدئولؤی آن همچنین به گونه مستقیم در دیگر قبایل و توده های ایرانی زبان برای مثال، در قبایل شاخه اسکیتی که زمان درازی در دشت ها نشو و نمو می یافتند (داده های مولفان عهد عیتق، اُنوماستک (واژه شناسی) اسکیتی، سارماتی، زبان اوستی و حماسه نارتوی) در میان ایرانیان باختری؛ به مشاهده می رسد.  

 

در باره ایرانیان باختری (در پهلوی گزارش های مولفان عهد عتیق و سنگنبشته های پارسی قدیم هخامنشی) کنون فند غنی اُنوماستکی (علم الغوی) و لکسیکونی (واژگانی) ایرانی از «سنت های فرعی» در دسترس است. برای مثال، متون ایلامی چندی پیش به چاپ رسیده از پرسپولیس بر پایه مواد گسترده تایید نمودند که زبان پارسی قدیم واژگان گوناگون مذهبی- ایدئولوژیکی، اجتماعی، نظامی و... (که در عهد هندو ایرانی و عهد مشترک ایرانی تثبیت گردیده بودند)، داشت. به این همچنین گواهی های تازه سنت های اریایی در باره کاربرد ارابه: داده های متمم در باره زندگانی خود نام آن، یا برای مثال، واژه «راتایشتار» (ارابه سوار یا کسی که بر سر ارابه ایستاده است- یعنی راننده ارابه) [شاید را (راه)+ تایش؟+ تار (دار)- («راننده»- «راهدار»)-گ.]  (در اوستا، راننده های ارابه ها، رایج ترین شاخه اعضای کاست نظامی اربستوکراسی بود. همتاواژه هندی آن- راتهئشتهار- گاهی در برشمردن همان کاست-ورناها به جای »کشاتری» معمولی تر به مشاهده می رسد) متعلق می باشد. ارابه با نام اریایی آن همچنین برای نیاکان قبایل اسکیت-سامارت-اوسِت، شناخته شده بود. 

 

این گونه، ساختار اجتماعی بازسازی شده از روی داده های ویدا و اوستا، به شمول نقش سرشناسان رزمجوی ارابه سوار، باید مربوط به دوره مشترک اریایی گردد. آن چه مربوط می گردد به پنداشت ها در باره پدیدآیی این ساختار صرف در میان بخشی از قبایل اریایی در جنوب آسیای میانه و پشته ایران، باید گفت که چنین پنداشت ها بر پایه ثبوتیه های مشخص استوار نیست، بل بر باورهای مبتنی است که این تراز تاجایی بالای مناسبات اجتماعی، می توانست تنها در شرایط فرهنگ های گسترده زمینداری خاور به دست آید. مگر، دقیقا فرهنگ های دیرین زمینداری نظر به سیمای اجتماعی و اقتصادی- فرهنگی خود نمی توانند به تیپ عمومی و خطوط جداگانه جامعه، اقتصاد و زیستایی قبایل هندو ایرانی مطابقت داشته باشند. برعکس، درست فرهنگ های دشتی هم در بُعد اقتصادی- زیستایی و هم از روی نشاندهنده های اجتماعی، بیخی هم با ویژگی مشترک و هم با ویژگی های خصوصی این جامعه «اریایی» همخوانی دارند. این نتیجه گیری ها در روشنی پژوهش های تازه باستانشناسیک بیشتر آشکار می گردد.

 

بار دیگر، به عنوان مثال، ارابه را می گیریم: مواد باستانشناسیکی که مقارن با سال های دهه شصت سده بیستم شناخته شدند (کارهای ک. ف. سمیرنف) امکان دادند گمان زد که در حوضه رود ولگا و نواحی همسایه ارابه اسپ دار مقارن با میانه های هزاره دوم پیش از میلاد و شاید هم پیش تر از آن، به کار می رفت. مواد باستان شناسیک کشف شده بعدی ثبوتیه های آشکاری را ارائه دادند در باره موجودیت ارابه ها در همان زمان در مناطق کرانه های شمالی دریای سیاه تا دشت های حوضه ولگا-اورال (نقاشی های ارابه های گاری دار و چرخدار در ظروف کمپلکس های زیر آوار مانده  مدفون در گستره های یاد شده).

 

دلچسپی ویژه یی را نتایج کاوش های گروه باستانشناسی به رهبری و. ف. گینینگ- باستان شناس شوروی بر می انگیزد- حفریات گورستان سین تشت در ماورای اورال جنوبی (در کنار منطقه مسکونی بزرگ عهد برونز، واقع در کرانه های رود سین تشت در منطقه چلیاب (چلیابینسک).

 

اسباب و ابزارهای یافت شده در آن جا، اشیای مدفون در باره موجودیت کیش آتش پرستی، قربانی نمودن جانوران خانگی، در گام نخست اسپ ها و شاخداران بزرگ (گاوها، غژگاوها، آهوان ....) گواهی می دهند. (چنین خصوصیات تشریفات را و. و. گینینگ با تصورات باوری و پراتیک کیش پرستی هندوایرانی ها مقایسه می نماید).

 

در گورستان مردان رزمنده، جنگ افزارهای فلزی (نیزه ها، تبرها، کاردها و....) و همچنین بقایای ارابه های برجامانده، کشف گردیده است. رد پای برجسته ارابه ها با تیرها، یادمان های همانندی از نگاه  فرهنگی در نزدیکی منطقه اورسک- اورنبورگ (گورستان نوواکومان) و برخی دیگر از نواحی همسایه کشف گردیده اند. قدمت این مجتمعات به سده های هفدهم و شانزدهم پیش از میلاد می رسد.

 

موجودیت ارابه نه تنها به خودی خود مهم است، بل به معنای موجودیت سرشناسان رزمی، پیشه وری پیشرفته (یا برخی از رشته های آن از جمله ذوب فلزات) است و به همین ترتیب، گواه بر حضور استادان حرفه یی پیشه ور می باشد. همه این فاکتورهای اجتماعی و اقتصادی از روی داده های سنت های هندوایرانی (ارابه جنگی، اشرافیت نظامی با رهبران قبایل از محیط آن، پیشه وران، از جمله نجاران، سازندگان ارابه ها و ذوب فلزات) و از روی مواد باستان شناسیک از زون های دشتی از کرانه های دریای سیاه تا دامنه های اورال تثبیت می گردند.  

 

بسیاری از ماندگارهای حفر شده بر نابرابری اجتماعی به ویژه بر استاتوس بالای گورستان ها در جامعه قبیله یی دلالت می نمایند. ساخته های فلزی، ساخته های ریختگری، سندان های مدفون، کارگاه ها و... در باره حضور فلزکاران، گواهی می دهند.  

 

در باره حضور نجاران یا چرخسازان (استادان ارابه ساز)، خود نفس فاکت ساختن ارابه سوار بر چرخ ها سخن می گویند.

 

گواهی های برشمرده، آن تراز توسعه اجتماعی را در نظر دارند که بیخی با خصلت جامعه اریایی منطبق می باشد که از روی داده های مقایسه یی هندوایرانی احیاء می گردد. در برخی از موارد، مواد باستان شناسی فرهنگ های دشتی، مستقیما بر توسعه چنین پدیده های اجتماعی- اقتصادی که برای سنت های واحد هندوایرانی دلالت می کنند؛ بازسازی می گردند. این سنت ها به وضاحت هم در تصورات مشترک برای هندواریایی ها و هم ایرانی ها در باره ارابه جنگی که سوار بر آن می رفتند،  و می جنگیدند، خدایان، پادشاهان و جنگجویان سرشناس، بازتاب یافته است.

 

هرگاه به خود اجازه بدهیم که اندکی از فاکت های واقعی بازتاب یافته عقب نشینی نماییم، و به خیالپردازی های دلفریب دست بیازیم، آن گاه مدفن های ثروتمند با دو اسپ و عناصر افسار از حوضه رود ولگا یا گورهای جنگاوران ارابه سوار از گورستان سین دشت را می توان به مدفن های آن پیشوایان و قهرمانان متعلق دانست که پویایی های شان در بازگفته های حماسی کهن اریایی های هندوایرانی بازتاب یافته اند.

 

خصوصیات برشمرده فرهنگ مادی و مناسبات اجتماعی، به مشاهده رسیده از روی مواد باستان شناسیک از دشت های اروآسیایی و نواحی همسایه آن در غرب، چونانِ نتایج توسعه پیگیر اقتصادی و اجتماعی تبارز می کنند. این روندها، که مدت ها پیش تا هزاره دوم میلادی آغاز گردیده بودند، در صورت تعاملات ذات البینی باشندگان مناطق یاد شده رخ دادند.   

 

در دوره موجودیت بی چون و چرای (در این جا) ارابه، تماس های پویای در گستره ها- از دشت های اروپای شرقی گرفته تا حوضه رود دونای در جنوب بالکان (در این باره فاکت های بس مختلف از جمله اشکال همانند پرزه ها (قطعات یدکی) افسار اسپ ها گواهی می دهند) تبارز داشتند.   

 

مواد باستان شناسیک را می توان با داده های زبان شناسیک که بر پیوندهای گستره یی ادامه یابنده لهجه ها یا زبان های نیاکان اریایی ها و برخی از دیگر قبایل هندواروپایی به شمول یونانیان تایید دارند، مقایسه کرد. (دیگر پس از فروپاشی هسته واحد هندواروپایی).

 

به این گونه داده های زبان شناسیک و داده های مقایسه یی تاریخی- فرهنگی همچنان آن هایی تعلق دارند که با سنت های اسپ داری، استیلای ارابه و پرورش اسپ ها که با تصورات اسطوره یی و ایدئولوژیک این قبایل خوب انطباق می یابند، مرتبط اند.

 

این گونه فاکت ها، آوندهای متممی اند به سود اندیشه در باره ادامه تماس های اریایی ها با «هندواروپاییانِ اروپایی» تا نیمه نخست هزاره دوم پیش از میلاد. به هر رو، تردیدی نیست که سنت های ارابه یی و نهادهای مربوطه اجتماعی– اقتصادی اریایی ها در عهد مشترک اریایی وجود داشتند. چون اریایی ها در این عهد در زون دشتی بود و باش داشتند، زمان پدید آیی ارابه جنگی در آن جا برای آغاز مهاجرت اریایی ها انگیزه یی terminns post quem  می داد.  

 

این اجازه می دهد همچنین در باره زمانه های مطلق سخن گفت: گواهی در باره ارابه و اشکال قدیمی مزمور (بخشی از مجموعه افسار) از مناطقی از اورال و ولگا تا بالکان می توانند باشد، حالا در حدود ربع دومی هزاره دوم پیش از میلاد تعیین زمان می شوند.

 

چنین تعیین قدمت بیخی مطابقت دارد با دیگر داده های تاریخی- زبان شناسیک در باره فروپاشی وحدت اریایی (تقریبا نیمه نخست هزاره دوم پیش از میلاد) این گونه می توان گمان زد که قبایل اریاییی زون دشتی را در ربع نخست- اوایل ربع دوم هزاره دوم پیش از میلاد هنوز ترک نگفته بودند و در نتیجه، هنوز نمی توانستند در جنوب آسیای میانه، پشته ایران و آسیای قدامی حضور داشته باشند.

 

توسعه اجتماعی و اقتصادی قبایل اریایی و استیلای ارابه جنگی از سوی آنان، به پراکندگی سریع قبایل هندوایرانی در بیرون از گستره «میهن» پیشین شان مساعدت نمود. با مراحل نخستین این روند روشن است رخنه گروه های جداگانه اریایی به شمال آسیای قدامی که منجر به «اریایی سازی« باشندگان بومی آن دیار نگردید، ربط دارد. برعکس، خود «اریایی های آسیای قدامی» با بومیان در گام نخست باشندگان خوریتی همگون شدند (هرچند، به آنان برخی از آموزه های فرهنگی- اقتصادی خود را واگذار نمودند، از جمله آموزه های مرتبط با اسپ داری و امور ارابه رانی را) به تاسی از آن چه که گفته شد، «اریاییان آسیای قدامی» را به دشوار بتوان به عنوان نیاکان اریاییان هند شمرد. کما این که هیچ گواهی مشخصی دال بر حضور هندواریایی ها بر سر راه رسیدن از آسیای قدامی به هندوستان کشف نشده است، چنانی که فاکت های واقعی تاثیر فرهنگی یا زبانی «آسیای قدامی» در دیرین ترین یادمان های مکتوب هند دیده نمی شود

 

در کل، مساله پیدایش اریایی های آسیای قدامی کماکان در هاله یی از ابهام مانده است. می توان گمان برد که این ها گروه های جداگانه قبایل بوده اند که از شمال رخنه نموده بودند از راه قفقاز و دشت های اروپای خاوری. دیدگاه های دیگری هم در این زمینه اند: اریایی ها به آسیای قدامی از خاور، با گذشتن از آسیای میانه و ایران رسیده بودند.

 

با این هم، این که پراکندگی و اسکان قبایل هندواریایی را در آسیای میانه و در پشته ایران به کدام زمان،  متعلق دانست- مساله یی است که مستلزم بررسی ویژه بدون وابستگی از تثبیت راه های حرکت اریایی ها درآسیای قدامی؛ می باشد. در پهلوی آوندهای آورده شده که بر پایه آن ها قبایل اریایی می بایستی در زون دشتی شمالی، هنوز در سده های نخستین هزاره دوم پیش از میلاد بود و باش داشته بودند، برای حل این مساله، می توان بر اساس داده های دیگری هم برخورد کرد.

 

مناطق پشته ایران در حدود گستره زمینداری دیرین شامل می شدند. تقریبا سر از هزاره ششم پیش از میلاد، این مناطق شامل جنوب آسیای میانه (یادمان های نوع جیتون و سپس اناو-نامازگ). اما بر بخش های باقی مانده آسیای میانه و سپس به سوی شمال در درازای چندین هزاره فرهنگ های شکارچیان، ماهیگیران و جمع کنندگان (هنوز در هزاره های چهارم و سوم پیش از میلاد، این گونه فرهنگ ها تا نواحی درختزاری اورال و دامنه های خاوری و جنوبی آن پهن بودند) گسترده بودند.

 

روشن است که از دیدگاه تراز توسعه، دارندگان این فرهنگ ها را به هیچ رو نمی توان با اریایی ها و یا حتا با نیاکان دیرین تر هندو اروپایی شان که دیگر به اقتصاد زمینداری – دامداری اشتغال داشتند و خوب آشنا بودند با ذوب فلزات و.... منطبق دانست.

 

در این میان، در آسیای میانه فرهنگ های نئولیتی شکارچیان و گردآورندگان (مانند فرهنگ های کیلتیمیناری در کرانه های دریاچه ارال) تا اواخر هزاره سوم پیش از میلاد موجود بودند. یعنی حرکت اریایی ها به این ساحات آسیای میانه به سوی جنوب می توانست تنها در دوره های بعد تر بگذرد.    

 

در خود گستره زمینداری- جنوب اقصای آسیای میانه، پشته ایران، شمال باختری هندوستان- دوره یاد شده (هزاره سوم– اوایل هزاره دوم پیش از میلاد)، توسعه آتیه فرهنگ های بومی مسکونی- زمینداری ضبط گردیده است که به تمدن های شهری نخستین و شهری رشد یافته بود.

 

روند نه تنها وادی رود سند را (تمدن هارپی)، پشته ایران (موندیگک، شهر سوخته، تپه یحیی و...)، بل نیز نواحی در شمال پهنای گستره زمینداری را (تپه حصار، یادمان گرگان در جنوب خاوری کرانه های کسپین، مناطق نشیمنی نوع اناو- نامارگ در جنوب ترکمنستان) در بر گرفته بود.  

 

فرهنگ های یاد شده، به ویژه دارای خطوط زیر اند:

1-     اقتصاد توسعه یافته زمینداری، مبتنی بر آبیاری مصنوعی؛

2-     بازرگانی گسترده که بسیاری از مراکز این گستره را به هم پیوند می زد؛

3-     پیشه های چندین رشته یی به شمول تولیدات کوزه گری، تولید انبوه ظروف در حلقه کوزه

4-      مناطق نشیمنی پهناور و مراکز بزرگ نوع شهری، مجتمع های اداری-اقتصادی «کاخی» و «نیایشگاهی» (معبدها)؛

5-     پدیدآیی خط.

 

از روی این معیارها، یادمان های زون زمینداری نمی توانستند به قبایل اریایی تعلق داشته باشند که در آن برهه نماینده تیپ کاملا دیگر اقتصادی- فرهنگی بودند.

 

از سوی دیگر، سرنوشت های مشترک تاریخی، نزدیکی شایان توجه فرهنگی نواحی جداگانه گستره زمینداری که می تواند گواه بر خویشاوندی تباری- زبانی، خصوصیات فرهنگ های مادی و روحی، به شمول بدائیه ها و نوشته ها باشد، امکان می دهند این زون را چونانِ گستره گسترش باشندگان قدیمی غیر ایرانی شمرد. (چندی پیش، و. م. ماسون سخنرانی یی کرد و دیدگاه مستدل خویش را در باره متعلق بودن آن به گروه های زبانی ایلامی و هندی قدیم با در نظر داشت مواد نو باستان شناسیک از جنوب آسیای میانه بیان داشت).

 

این، همچنین مبنایی را برای تدقیق تعیین زمان به دست ما می دهد: در سده های نخست هزاره دوم پیش از میلاد اریایی هنوز به پهنه «گستره زمینداری» رخنه ننموده بودند.

 

تقریبا سر از ربع دوم هزاره دوم پیش از میلاد بسیاری از مراکز قدیم نیمه شهری و شهری در پشته ایران، جنوب آسیای میانه، در هندوستان رو به افت و افول می نهند و بخشی از آنان یا کلا بیخی نابود می شوند یا میدان زیستاری مسکونی آنان کاهش می یابد؛ برخی از نواحی تهی از باشند شده، بیابانی می شوند. نژندی عمومی فرهنگ به مشاهده می رسد.

 

چنین می نماید که می توان این فاکتور ها را به گونه مستقیم با پدیدآیی قبایل اریایی در ساحات یاد شده ربط داد. بسیاری از دانشمندان بر همین باور اند. مگر، مبنای مشخصی برای چنین نتیجه گیری وجود ندارد. غروب این تمدن های زمینداری مستلزم توضیح دیگری است: در شالوده آن، به گمان غالب، علل دارای بار دورنی قرار دارد.

 

افت و افول مراکز قدیمی زمینداری بارها پیشتر از پدیدآیی ممکنه اریایی ها به این جا آغاز گردید و به تدریج در طی چندین سده رخ داد. مراحل این روند بر اساس نمونه مسکون شدن نواحی مختلف و مراکز بزرگ مدت ها پیش تا متروک شدن کامل آن ها (به گونه مثال؛ در گرگان، در تورنگ تپه، بر اساس نتایج حفریات باستان شناس نامدار فرانسوی ژ. دئیی) ترصد می گردد.

نقش معینی را در روند رخ داده می توانستند تغییر اقلیم، نابود شدن درختزار و بی آب شدن (خشکیدن) زمین، شوره زار شدن و فرسایش خاک (و به راستی هم، داده ها در باره تاثیر چنین عوامل بر توسعه نواحی جداگانه پشته ایران و جنوب آسیای میانه کشف گردیده است) بازی نمایند، با این هم، در کل پدیده های یاد شده بایستی در گام نخست علل و دلایل مجموعی اقتصادی و اجتماعی را توضیح دهند.

 

در جریان چندین هزاره، در پشته ایران درست همانند دو رود بین النهرین یا میانرودان و در جنوب باختری ایران (ایلام) شمار مناطق نشیمنی افزایش یافت و مراکز جداگانه بزرگ و توسعه و شرایط گوارا و مساعد و مناسب برای توسعه تفاضل اجتماعی، پیشه وری، روابط داد و ستد فراهم گردید.   

 

مگر، هرگاه در وادی های رودخانه یی بزرگ دورود و ایلام اشکال توسعه یافته کشاورزی رونما گردیدند، در پشته ایران مرز مرحله معین شرایط طبیعی دیگر نمی توانستند با نیروهای مولد موجود در کشاورزی ترقی آتیه اجتماعی و رشد باشندگان در مراکز زمینداری و پیرامون آن را تامین نمایند. چنین چیزی ناگزیر  به بحران اقتصادی و اجتماعی انجامید.

 

تهی شدن و بیابانی شدن نواحی پیشین شگوفان زمینداری با استیلای گستره های نو و پدیدار شدن مناطق نشیمنی زمینداری که سنت های دیرین را حفظ نموده بودند (در جنوب باختری ترکمنستان، جنوب ازبیکستان و شمال افغانستان و...) همراهی می شد.

 

واقعا نظر به داده های باستان شناسیک، پیشرفت چشمگیر باشندگان زمیندار- دامدار: از شمال خاوری ایران و جنوب باختری آسیای میانه از بلوچستان تا وادی رود سند، از وادی سند در خاور و جنوب (تا گجرات و دیکان) و... مشاهده می رسد. برخوردهای هم رخ می دادند (رد پای این نبردها در برخی از مناطق نشیمنی شمال خاوری ایران، در بلوچستان، وادی سند و...کشف شده اند).

 

مهاجرت، جنگ ها، عوامل دیگر اوضاع سیاسی جدید همچنین روابط سنتی بازرگانی را بر هم زدند که به همین پیمانه نقش مهم را در زندگی مراکز «پیش از شهری» میان دو رود و رود سند بازی می نمودند. مگر، همه این روندهای مرتبط با بحران درونی تمدن های پیش از شهری و شهری، پیامد پدیدار شدن اریایی ها نبودند، با آن که البته، می توانستند تا جایی به گسترش قبایل اریایی در گستره های یادشده در زمان های بعدی (پس از ربع نخست هزاره دوم پیش از میلاد) مساعدت نمایند. مگر، آیا کدامین معیارهای مشخص قانع کننده هستند که امکان بدهند در باره مراحل مشخص پراکندگی همانا  قبایل هندوایرانی در گستره های یادشده سخن گفت؟

 

آری! چنین معیارهایی هستند. مگر، برای این زمان، دیگر نه در باره «اریایی ها»ی عهد وحدت هندوایرانی (که پیش از میانه های هزاره دوم پیش از میلاد فروپاشیده بود)، بل در باره قبایل خاص گروه های هندوایرانی و ایرانی که حرکت شان نه همزمان و نه از عین راه ها صورت گرفته بود، سخن می تواند به میان بیاید.  

 

منابع نوشتاری (مکتوب) با قاطعیت تمام به برآمدن هندواریایی ها و ایرانیان به شمال هند، آسیای میانه، به پشته ایران در نیمه نخست هزاره یکم پیش از میلاد گواهی می دهند. مقارن این زمان، این قبایل و اقوام راه دشوار توسعه تاریخی را در شرایط نو با وارد شدن به تماس های تنگاتنگ با باشندگان بومی از سر گزرانیده بودند (پشت سر گذاشته بودند)، روندهای همه جانبه تاثیرات متقابل رخ می دادند؛ آمیزش پیچیده سنت های «اریایی» و سنت های گوناگون تباری-فرهنگی بومی به وجود می آمد. قبایل هندواریایی و ایرانی باشندگان بومی را (با فراگرفتن بسیاری از دستاوردهای فرهنگ اقتصادی و ذوب فلزات از آنان) اسیمیله می نمودند.  

 

با این همه، هم هندواریایی ها و هم ایرانی ها، به گونه یی که داده های ویدایی و اوستایی و مواد منابع نوشتاری در باره ایرانیان باختری نشان می دهند، در این دوره هم به بودنِ به دارندگان بسیاری از خطوط ارثیه مشترک تباری- فرهنگی ادامه دادند. حفظ سرسختانهء (در جریان زمان مدید) خصوصیات فرهنگ اجتماعی، مناسبات خانوادگی و حقوقی، سنت های زیستاری، فرهنگ معنوی و مذهب وزن مخصوص قابل توجه ارثیه، گذشته اریایی را در نظر دارد که متشکل بود بر نه از گروه های جداگانه پیشوایان و جنگاوران، بل از کلکتیف های مستقلانه پویای قبیله یی و نیز امکان می دهد تفاوت معینی را میان باشندگان «اریایی» و بومی خاطرنشان شد. چنین تفاوت هایی را می توان همچنین در عصری ترصد کرد که هنگامی که نخستین گواهی های منابع نوشتاری در باره اریایی های هندوایرانی پدیدار می گردند.   

 

کهن ترین داده های بیگانه در باره قبایل ایرانی در باختر ایران مربوط می گردد به سده های نهم و هفتم پیش از میلاد، که متفاوت از ویدا و اوستا، تاریخ های دقیق را ارائه می دهند. سخن بر سر سنگ نبشته های شاهان آسوری و اورارتی است که دست به لشکرکشی های جهانگشایانه به خاک ایران یازیده بودند. این منابع به رغم داشتن اطلاعات یک جانبه باالنسبه پیگیرانه در باره برخی از مناطق ایران در دوره مورد نظر اطلاع می دهند. در این آثار، نام های جغرافیایی و بسیاری از نام های اشخاص دارای منشای ایرانی یادآوری می گردد.

 

داده های انوماتیک نقش بزرگ و گاهی تعیین کننده را هنگام حل مساله در باره مسیرها و زمان های رخنه قبایل ایرانی به قلمرو ایران بازی می نمایند. این داده ها در مجموع، با دیگر گواهی های متون سنگنبشته یی سده های نهم و هفتم امکان می دهند در باره گسترش و وزن مخصوص باشندگان ایرانی زبان در مناطق مختلف جهان ایرانی در این عهد، در باره تعامل «مهاجران» ایرانی با باشندگان بومی، در باره تراز سیاسی و توسعه اجتماعی ایرانیان و «بومیان» و... داوری کرد...

 

مواد یاد شده اونوماستیکی بارها از سوی پژوهشگران به کار برده شده اند. مگر، این کار آن ها را به نتایج بس متفاوتی رهنمون شده است. بیشتر گمان می زدند برای مثال؛ که تا سده هفتم، عنصر ایرانی زبان در میان باشندگان ایران باختری بس ناچیز بوده است و نام های ایرانی سر از اواخر سده نهم تنها در نواحی بیشتر خاوری آن (در ماد) ضبط می گردند و شمار آنان از نیمه دوم سده هشتم آهسته آهسته در باختر ماد افزایش می یابد و در عین زمان هنوز انگشت شمار اند. مطابق این دیدگاه، در ایران باختری باشندگان ایرانی زبان تنها پس از ایجاد دولت ماد چیرگی یافتند. مواد انوماستیک متون آسوری به گونه مقتضی چونان گواهی های مستقیم پیشروی قبایل ایرانی از خاور به باختر ایران توجیه و تفسیر می گردیدند. (ای. مایر، جورج کامرون، هیوبرگ، ای. علی اف، گ. آ. میلیکی شویلی، ای. م. دیاکونوف و...می پندارند که قبایل ایرانی از سوی آسیای میانه به ایران آمدند).

 

شماری از دانشمندان می پنداشتند که انوماستیک ایرانی برای نخستین بار (هنوز در سده نزدهم) درست در شمال باختری ایران بازتاب یافته است. مگر، به باور آنان، نام های غیر ایرانی در آن جا چیرگی داشتند هم در همان زمان و هم پسان تر، چون گروه های اندکشمار مهاجران ایرانی زبان به سرعت به خاور و جنوب ایران پیش رفتند (گ. هیوزینگ، ف. کینگ، بر پایه دیدگاه آنان، نیکان قبایل ایران باختری از طریق قفقاز آمده بودند).

 

مگر کنون  همه مبانی در دست است تایید نماییم که در سده های نهم و هشتم پیش از میلاد باشندگان ایرانی زبان دیگر به پیمانه گسترده در گستره ایران باختری پهن شده بودند. 



[1] . جنگلزارهای گسترده و بسیار پهناور شمال روسیه.- گ. 

[2] . برای مثال؛ بَگوان (هندی)- بوگ (روسی)، بَغ (ایرانی) (که در توپونیم های بغداد، بغلان و... بازتاب یافته اند. شاید بگرام و بگرامی نیز به همین کلمه بوگ، بگ پیوند داشته باشد. شایان یادآوری است که چون در زبان عربی حرف «گ» نیست، عرب ها آن را همانند «غ» تلفظ می کنند و الی در اصل بگداد و بگلان بوده است. -گ.)







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

آریوبرزن19.05.2014 - 15:19

 بسیار زیبا و کامل بیان کردین ...

سعید07.02.2014 - 15:48

 لذت بردم.خدا شما را برای ایران حفظ کند.
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



عزیز آریانفر