آدمالشّعراء رودکی- احیاگر و ترنمگر آرمان ملّی
١٧ جوزا (خرداد) ١٣٩٢
روزگار و آثار آدمالشّعرا ابوعبدالله رودکی اندکی پسانتر از زمان زندگیاش از جانب فارسیزبانان و از ابتدای سدة 19 از طرف اروپایان مورد پژوهش قرار گرفته است. زبانشناسان و ادبیاتشناسان، فیلسوفان و مورخان فارس و تاجیک و دنیا پهلوهای گوناگون حیات و ایجادیات او را به رشتة پژوهش کشیدهاند، ولی این همه تدقیق و آموزش ما و جهانیان در نسبت به مقام و منزلت و نبوغ شاعری استاد رودکی کافی نیست. میبایست صدها بار بیشتر و عمیق تر از این زندگی و تألیفات استاد شاعران عجم از جانب تمام اهل علم و ادب، علیالخصوص از طرف تاجیکان، آموخته شود، زیرا ما وارثان، فرزندان، همدیاران اویم و بر این کار مسئول تریم. تحقیق رودکی در تاجیکستان کم نیست، لیک طوری ذکر شد، به اندازهای که سزد و باید، نیست. بویژه، بعضی جنبههای آثار و روزگار شاعر، امثال نقش او در ترغیب غایههای ملّی و ارزشهای بزرگ عمومیشهری، از جمله، عقیدههای تحملپذیری، دموکراتی و غیره آموخته نشدهاند یا خیلی کم توجّه پژوهندگان را جلب کرده است. استاد عصام الدین صلاح الدین اف از قبیل آن دانشمندانیست که به ایجادیات رودکی با نظر نو مینگرد. در رساله و مقاله مذکور در باب رودکی که او نه تنها به حیث یک فیلسوف، همچنین به عنوان دانندة خوب آثار شاعر تألیف نموده است، مدام یک نکته و اندیشة نو به مشاهده میرسد و از سوی خوانندگان و پژوهندگان مورد استقبال نکو قرار میگیرد. چنانچه کتاب «گنبد چرخ از سخنش پرصداست» که هنگام در وظیفة مشاور کلان پرزیدینت جمهوری تاجیکستان کار کردن ایشان (سالهای 1999-2008) نگاشته بود، از جانب اهل علم خوب پذیرفته شد. مقالة زیر که پیشکش خوانندة ارجمند میگردد، نیز دارای نکات جالب و تازه است.
عبدالواسط نورعلی اف – سردبیر مجله "مسئله های معارف"
آدمالشّعراء رودکی- احیاگر و ترنمگر آرمان ملّی تاجیکان و فارسیزبانان جهان
در حاشیه تحقیقات سبحان امیرزاد در باب رودکی
عصام الدین صلاح الدین اف
رئیس کمیتة اجرائیة انجمن تاجیکان و فارسیزبانان جهان- پیوند
هر گونه علم سبک و اسلوب، متودلوژی خاص تحقیق خود را دارد و عالم حقیقی آن است که اندیشه و معلومات علمی را مالک باشد و طلبات و قواعد پژوهش علمی را رعایه کند و بدون غرضی به منفعت شخصی، خالص و تنها برای علم تحقیق کند. دریغا که در همه دوران تاریخ علم بشری نه همة علما خالصا علم پژوهنده بودند، خاصه در علوم عمومی بشری و باز هم فزون تر در علوم تاریخ و فلسفه و زبانشناسی و ادبیاتشناسی. زیاد واقع شده است که محققان در علوم مذکور با پیگیری منافع شخصی به تحریف یا افراط راه داده، از حقیقت علمی دور شدهاند. این پدیدة ناگوار را چنانچه، در مناسبات مغرضانة پنترکیستان و ملّت گرایان ازبیک نسبت به علوم تاریخ و زبان و ادبیات تاجیکان یا مناسبت تندگرایان اسلامی به علوم نامبرده بیشمار دیدن ممکن است. عالم اصیل علم را وسیلة تحصیل سود شخصی هرگز نباید قرار بدهد.
دانشپژوه تاجیک، دکتر علوم فیلولوژی، پروفسور سبحان امیرزاد (امیرقل اف) از شمار همان هایست که علم را محض برای علم و منافع بشری تدقیق میکند. او پژوهندهای است بسا درّاک، حقیقتنگار و حقبین و ژرفبین و پختهکار. آثار علمی او راجع به ابوعبدالله رودکی، مسائل شعر و شعرشناسی احمد دانش و امثال اینها با ساختار قوی علمی، کاربرد فراوان مدارک و ماخذ، قیاس و تحلیل و تجزیه در بین تألیفات علم ادبیاتشناسی تاجیک بلندمقام و پرارزشند. تحقیقات او، بخصوص مربوط به آدمالشّعراء رودکی، با تازهکاری ها، با نوسازی و نویابی ها ارزندة تحسین میباشد. این خصایص را در همه آفریدههای علمی عالم مربوط به ایجادیات رودکی مشاهده کردن ممکن است. اطمینان به این گفتههای ما، چنانچه پس از مطالعة منوگراف عالم «رودکی-پدیدة نادر و جهانی تمدّن عهد سامانیان» (دوشنبه، 1999) که جوهر علمی اش بسا قوی است، کامل میشود. ولی منظور ما این جا تنها چند حرفی گفتن در بابت مقالات او به مانند «تصحیف شعر شهید بلخی و اشتباه در شناخت استاد رودکی» (مجلّة «ادب»، شمارة 3(18)، 2011) و «عوفی بخارایی و شناخت استاد رودکی» (اخبار آکادمی علوم جمهوری تاجیکستان، 5، 2011) میباشد. این و دیگر تصنیفات سبحان امیرزاد نه تنها در شناخت رنگ های معنوی و و سایر جنبههای اشعار رودکی پنجرودی از لحاظ شکل و مضمون، همچنین، در بازیافت و بازشناخت بسیار مسئلههای علمی ادبیات عهد سامانیان سودمند است.
در مقالات مذکور عالم نکتهسنج در باب یک «پدیدة بسا نادر و سرنوشتساز» برای مردم ایرانی اصل-رسیدن مردم آریانژاد ایران زمین به استقلال کامل ملّی، عوامل ظهور آن، انعکاس آن در ادبیات فارسی تاجیکی، بویژه و بیش از همه در ایجادیات گران مایه استاد رودکی و چندین نکات دیگر در این ارتباط که در مجموع، موجب «به اصطلاح در علم، «احیای تاجیک» یا «احیای عجم» شدهاند، ابراز اندیشه میکند که این اندیشههای او جالب، حقیقت الصل و علما قویبنیادند. او برحق میگوید که در عهد سلطنت سامانیان «مردم صاحب تمدن ماوراءالنهر و خراسان به استقلال کامل ملّی- استقلال دولت داری ملّی اجدادی، استقلال معنوی و زبانی رسیدند و در این زمینه به احیای ملّی و معنوی نیاگان اقدام نمودند». همین نکات را، یعنی به استقلال کامل ملّی مالک گشتن خلق تاجیک و بازتاب آن در آثار ادبی-ادبیات بدیعی و علمی دور، نعوز غایهها و افتخارات ملّی، کمال شعور و مفکورة ملّی، (آریایی، آزادنژادی، تاجیکی) و در نهایت، ظهور شعر ملّی را در این دور (که رودکی والاترین چکامهسرای ملّیست)، هرچند که این کشّافی نیست، در نوشتة مختصر با دلایل منطقی و ثابت صریحاً نشان دادن برهان نکتهسنجی، تمامعیاری، حقیقت بینی این محقّق فراخ نظر ادبیات میباشد.
هرچند که آفتاب را با دامن پوشیده نمیشود، بر پاکیزگی قطرة شبنم، بر سفیدی شیر و امثال اینها جای شکّ و تردید نیست، ولی مدام افراد ناحق بین در همه دوران چشم از دیدن حقیقت پوشیدهاند. دشمنان ناتوان بین تاجیکان، چه در دوران سامانیان و ماقبلش و چه در عهد شوروی و زمان معاصر، تیر خصومت و تهمت، نفرت و عداوت به سویش پرتاب کردهاند، تا اورا از پای افتانند، منزلتش را پست کنند، زبانش را، فرهنگش را، دولتش را به نیستی ببرند و صد حیف که این ناپاک نییتان گاها قسماً به مقصدهای کثیف شان رسیدهاند: دولت ابرقدرت سامانیان از دست ترکان و عربمآبها برهم خورد و در آغاز قرن 20 با پافشاری های زیاد پنترکستان و ازبکگراها خواستند به تأسیس دولت تاجیکان در هیئت اتّحاد شوروی مانع شوند. خوشا که فرهنگ قدیمی، خرد ازلی، ادبیات جهانی، زبان غنی، علم لایزالی، آزادگی، افتخار ملّی تاجیکان به غاصبان اجنبی، ظلمت تینتان، صاحب میهنان خائن، روحانیان جاهل و متعصّب، حاکمان غلاماندیشه اکثراً غالب آمده است.
در پیروزی ضیا بر ظلمت، عدل بر ظلم، علم بر جهل در حیات معنوی و مادّی تاجیکان اهل علم و ادبش بیش و پیش از همه سهیم بودند و مبتکر و پیشکار، بخصوص شعرای او. در دوران سلطنت سامانیان نیز پیشروان و پیش بران و سروران معنوی ملّت، نامبرداران ملّت، محافظان روحانی ملّت، زبده و عمدة ملّت شاعران بودند و در رأس و صدر این هدایت گری آدمالشّعراء ابوعبدالله رودکی قرار گرفته بود. استاد رودکی در سماع ادبیات دورش شبیه خورشیدی بود که تحت شعشعهپاشی پرتوش نور دیگر ستارهها خیره و ناپدید ماندند. به قول ه. براون: “کامیلترین شاعر دورة سامانیان رودکیست. راستی، آوازة وی چنان نام پیشینیان را از میان برد که غالباً وی را نخستین شاعر ایرانی میدانند”. رودکی آزادنژاد و آزاداندیش، والاخرد و عالی گوهر و پاکفطرت را تنها به مثابة یک شاعر شناختن بیرون از حدّ عدالت و انصاف است. اگر فعالیّت ایجادی و جمعیتی استاد رودکی تنها در محدودة مفهوم «شاعر» بودی، او همچون «آدمالشّعراء» شهرة آفاق نگشتی؛ با مقدار کم اشعار باقی ماندهاش عناوین افتخاری «استاد شاعران»، «سر شاعران»، «صاحبقران شاعری»و غیره را صاحب نگشته بودی؛ استعداد و هنر شاعریاش هم در بین معاصرانش و هم پسینیان باعث احترام و تحسین نشده بودی...
اینجا، از اصل مطلب کناره بگزینم هم، یک اندیشة مغشوش را که مدام خیالاتم را تیره و طبعم را خیره میسازد، افشاء میسازم: چرا از آن بهر ناپیداکنار اشعار بزرگ شاعر فارسیزبان عالم چند قطرهای به ما وارثانش رسیده است؟ سبب چیست که تألیفات شاعران فارسی گوی همصف و همزبان او- شهید بلخی، ابوشکور بلخی، رابیة بلخی، مرادی، فرالاوی و دیگران که با استاد رودکی در یک صف قرار داشتند، اکثراً به کام نابودی رفتند؟ از چیست که بیشتر آثار علمی و ادبی عالمان و ادیبان چین و یونان قدیم که صدسالهها قبل از رودکی زیستهاند، یک حرفی کم نگشته به پرّگی تا زمان ما رسیدهاند و از خرمن علمی و ادبی رودکی و همردههای فارسی سرایش خوشهای چند همگی ما را نصیب گشته؟ «اندرزنامة خردبار» کنفوسیوس که حدود 1500 سال پیش از زمان رودکی انشاء گشته است (عصرهای 6-5) و اکثر آثار علمی و ادبی دیگر خلق های شرق دسترس نسل امروز گشتهاند، لیک از «از سیزده ره صد هزار» (یک میلیون و 300 هزار مصرع) یا بگیریم که (از نقطة نظر بعضی ادبیاتشناسان دیگر) از «سیزده ده، صد هزار» (صد هزار و یکصد و سی) مصرع یا بیت رودکی همگی در حدود هزار بیت، از یکی از شعرای معروف همزبانان رودکی- ابوالحسن مرادی که با زبان های فارسی و عربی شعر میگفت، دو بیت باقی ماندهاست و دیگر هیچ؟
مگر این همه تصادف ایّام است؟ یا سبب اختلاف داخلی اقوام آریایی، ضدیت و دشمنی های ایران شرقی و ایران غربیست؟ یا از فرهنگسوزی های عرب و ترک و مغول علیه مردمان فارس و تاجیک است؟ این همه کورگریهیست ناکشوده، سؤالیست بیپاسوخ، معمّایست حل ناشده.
رودکی همچون پیشوای روحانی و معنوی در عالم شعر عجم کلام فارسی، شعر پارسی تاجیکی را نه تنها تشکّل، بلکه تکامل نیز داد، آن را تحکیم بخشید، حکمت و رفعت عطا کرد، صورت و سیرت کلام موزون- شعر پارسی را زنّت داد. استاد رودکی با ایجادیات مضموناً بلند و شکلاً سهل و سادهاش- با سهل ممتنع (سهل ممتنع-«شعری را گویند که آن سهل و آسان نماید، امّا مثل آن نتوان گفت یا گفتن دشوار باشد» اطاالله محمود حسینی، «بدایع الصنایع») انواع نظم فارسی-تاجیکی را به غناوت و تکامل رسانید، به سبک خراسانی (که سبک رودکی نیز گویند) ابتدا گذاشت، نفوذ شعر عرب را در مملکت سامانیان به نیستی رسانیده استقلال ادبی تاجیک را به عمل آورد. او حکمت و منطق آریایی، علم زرتوشتی، فلسفة زندگی، عدل اسلامی، سیاست دولت داری، شیوة آدمگری را در آیینة کلام بدیعی پارسی نشان داد. او نه تنها پایهگذار شعر کامل پارسی، همچنین بنیادگذار غایه ملّی است. او در شعر پارسی غایه ملّی آفرید، غایه دولت ملّی را در آن ترویج داد، با ترغیب غایههای ملّی، ارزش های ملّی شعور ملّی و افتخار ملّی ملّت تاجیک را خلق قدیمی تمدّون و صاحبدولت را بلند برداشت، به ادبیات پارسی روح ملّی عطا نمود. آدمالشّعراء در این روند همچون کاروان سالار و چندی از معاصران او، بخصوص شهیدی و دقیقی، یاورانش بودند. ابوالقاسم فردوسی بعدتر این جریان را سرعت و نیرو بخشید (فردوسی که شاعر واقعاً بزرگ جهانیست، فقط همین سمت، یعنی یکی از رویههای غایوی رودکی را (و قسماً رویة اخلاقیش را نیز) ادامه داد). ناصر خسرو رنگ و تابش و زنّت تازه به آن داد.
خدمت و حصهگذاری استاد رودکی در تشکّل و تکامل زبان پارسی تاجیکی و استقلال کلّی بخشیدن آن نیز سزای ستودن است. او با افتخار بلند ملّی و حس میهن پرستی سعی نموده که زبان ناب فارسی را از مخلوط شوی با زبان عرب ایمن دارد، کوشیده که از کاربرد واژههای زبان بیگانه استحاله کند و بر علاوه، از آنکه در زبان پارسی سخنور بینظیر بود، زبان ادبی مادریش را باز هم سفته و پخته و شیوا بسازد. این است که اشعار بیزوال او، طوری ما امروز شاهدیم، همه در نسبت با جمیع آثار پارسی بیآلایش و تازهاند و به ما قابل فهم و آن تعبیرات و واژگان عربی بکاربوردهاش نیز یا در زبان فارسی هضم شدهاند، یا با تقاضای وزن و قافیة نظم استفاده شدهاند، یا با وجه عدم قرینة فارسی شان. در تاریخ ادبیات هیچ خلقیت دنیا چنین نیست که آثار ادیبی را بعد گذشت بیشتر از 1100 سال نمایندگان آن خلق بفهمند یا بتوانندمفاهیم آن را درک کنند. امروز ما شعر آدمالشّعراء را به آسانی، بدون کاربرد لغت، میفهمیم و درک می کنیم. چنین رویداد در تاریخ ادبیات عالم نادر است و این باز یک برهان دیگر دعوا در باب «پدیدة نادر» بودن رودکی، از یک جانب، و بزرگ بودن زبان فارسی از جانب دیگر است. عموماً، در پالایش زبان پارسی از مال غیر، صاف و بیآلایش کردن آن، نشان دادن فصاحت و سلاست و غناوت آن کسی از ادیبان و صاحب زبانان فارسی همپای دو ابرمرد ادبیات-رودکی و حکیم فردوسی نیستند. اینها استقلالیّت زبان پارسی را برای هزارسالهها با آثار عالمشمول خویش تأمین کردند، حسن و لطافت، امکانات و قدرت، شهامت آن را به جهانیان بنمایدند، مرتبه و منزلتش را به آسمانها برداشتند. به شرافت و توسط آثار ماندگار این دو بزرگوار برین سخنوران پختهکار و هشیار و مغزبیدار زبان قدسی پارسی خود را از تهاجم زبان عربی و هلاکت وارهاند و رسالتش را همچون یک رکن دولتداری به عمل رساند. جهد و تلاشها برای تازگی زبان و حفاظت آن از آمیزش با زبان عربی منبعد نیز دوام کرد، ولی این جریان در عصرهای دورتر کاهش یافته، نفوذ زبان عربی به پارسی بیشتر گشت. چنانکه عالم شهرتمند ساحة طبّ یوسف نورلییف میگوید: «پاک داشتن زبان پارسی و حمایه آن از تسلّط زبان عربی که استاد رودکی پیشگام این حرکت بود، در عصرهای بعدی نیز ادامه یافت. ادامه کار بزرگ رودکی را در «دانشنامه» ابن سینا، اثرهای بیرونی، ناصر خسرو و مخصوصاً، «ذخیرة خوارزمشاهی» اسماعیل جرجانی (عصرهای 11-12) میبینیم...
ناگفته نماند که جرجانی این کتاب بزرگ را (فراگیر 45000 کلمه) در هشت جلد به زبان شیوای فارسی نوشته، وقتی خواست جلد نهم را نویسد، حکومت داران عرب پرست و متعصّب خوارزم اورا مجبور نمودند که جلد نهم را به زبان عربی انشاء کند که همین طور هم شد. تنها به خاطر جلد نهم که به زبان عربیست، اسماعیل جرجانی در «قاموس تمدّن اسلامی» (به زبان انگلیسی) همچون «متفکّر عرب» معرفی شده است. این است نتیجة عربیبازی اهل مغول و به زبان اجنبی نوشتن کتاب!» (ی. نورلییف. پیشگفتار به کتاب «ذخیرة خوارزمشاهی» اسماعیل جرجانی).
آدمالشّعراء رودکی از اوّلین شاعران مشرق زمین (نه تنها فارسیزبان) است که به انسان، به این بهترین موجود عالم به نظر ویژه و احترام خاصه نگریسته، آن را قهرمان برگزیدة ادبیات قرار داد. البتّه، قبل از رودکی و بعد او نیز، چه در ادبیات فارسی و چه در ادبیات خلق های دیگر، توصیف انسان جای داشت، ولی او صمیمانه و خالصانه، از نگاه انسان عادی و زمینی، نه اشرافانه و متکبرانه یا شونیستانه یا به گونهای دیگر، انسان را ستوده است. او غایههای انساندوستی را تقویت بخشیده، ادبیات را به آدمشناسی تبدیل داد (چون هدف ادبیات و همه علمها رشد و کمال همهجانبة انسان و بهبودی زندگی اوست). امیرالشعرای فارسیزبانان عالم استاد ابوعبدالله رودکی، هرچند که از لحاظ مال و ثروت و دولت، شهرت و عزّت و منزلت بلندترین مقام را مالک گشته همنشین امیران کبیر دولت کبیر آل سامان بود، لحظهای، طرفت العینی و تکبّر را به وجودش راه نداده خودرا در قطار رعیت و مردم زحمتکش تصوّر میکرد، حامی خلق بود، به کلّ ابنای بشر ارج و احترام میگذاشت-هم با سخن و هم با عمل (با استفاده از مقام و آبرویش در نزد دولت داران سامانی) علیه جبر و ظلم و ناعدالتی در جهد و رزم بود و از اشعار خردبنیه و عدل مایه اش پیداست که این حتّی مراد و عزم او در زندگی بود. افسوس که طبیعت آدمی غالباً چنین است که چون به عیش و عشرت، بزم و طرب فرو میرود، دست کوتاهی مادّی و نیازمندی های سابقهاش را به مدّتی فراموش میکند و گاهی ناخدآگاه میشود و چشم دلش حقیقت نابین میگردد. ولی رودکی روشندل و روشن خرد از چنین خصایص رذیله بری بود و با فضل بالای و اخلاق والایش، همزمان با زبردستی اش در هنر سخنوری، در آدمیت، در حلم و کرم و عدالت نیز انگشتنمای جمعیت بود و آن انسانی در نزد او اولویت داشت که در خلق نکو کمال داشته باشد. به این وجه، بشردوستانه و عادلانه، آگاهانه و بخردانه به عاملان دولت و قدرت هشدار میدهد که از حدّ عدالت و حقیقت نبگزرند، جبر و ستم را پیشة خویش نکنند، عادل باشند و عاقل و عاقبتبین، زیرا هر عمل و امری را پاداشیست. رودکی را بنیادگر تعلیمات اخلاقی و سیاسی مشرق زمین خواندن رواست، زیرا این تعلیمات او نه تنها در زمان خودش، بلکه در طول بیشتر از هزار سال به حیات معنوی و سیاسی این منطقه تأثیر وافر گذاشته است. ایجادیات شاعر علاقهمندانش را در روحیة احترام به قانون ها و طلبات اخلاق بشری تربیت نموده است. هر فرد باید قانون و قاعدههای از طرف بشریت برای نگاه داشتن آداب و ترتیبات در جمعیت (و دولت) مقرّرشده را رعایه کند و مدام از پی تکامل معنوی و اخلاقی خویش باشد. احترام و ارجگذاری به عنعنههای مردمی و قانون های دولت، پاس داشتن گذشتگان و آثار فرهنگی آنان، حفظ مقدّصات ملّی و انسانی، بلند برداشتن فرهنگ شهروندی خود، بزرگداشت شخصیت های علمی و فرهنگی، قدر کردن محنت دیگران، مال جمعیت و دولت را چون مال خود احتیاط نمودن، در پیشرفت و آبادی وطن سهمگذار بودن، نفع رسان خلق گشتن و غیره از جملة آن طلبات و اصولی میباشند که در مجموع، بیانگر کمالات شخصیت انسانی و شهروندی فردند. و این نکتهها همه در آثار استاد رودکی انعکاس یافتهاند که باز هم دلیل بزرگی و شهامت فضل و خرد او، برهان نجابت ملّی و انسانی او، نشان والایّت استعداد و مهارت شاعری او، بیانگر فکرت بلند و فطرت پاک اویند. با وجود این که افکار بشردوستی، انسان ارجگذاری، تحملپذیری هنوز در «اوستا»، «زند» و «پازند» و «بندهش» و غیره مندرج بود، ابوعبدالله جعفر رودکی در قالب شعر بلندپایه، در نظم پارسی آن را روح و روان تازه اهداء نمود و چنین غایههای ریشه در اعماق آریایی داشته را با دادن نزاکت و نفاست در کلام موزون، گویی، جدیداً کشف کرد، آنهارا با جلاء و درخش و جذّابیّت تازه نمایانگر شد (به گونهای که طلا و الماسپارههارا از خاک و گرد تمییز نمایند، تابش و تازگی نوی پیدا کند).
این ابیات سرمدی او در ترغیب عدل و داد و انصاف، اخلاق حمیده، تحمل گرايي و مذمّت ظلم و ستم و اطوار رذیله تتبّوع و پیروی همة شاعران بعدینه گردیده است:
چون تیغ به دست آری، مردم نتوان کُشت،
نزدیک خداوند بدی نیست فرامشت...
***
ز گوش پنبه برون آر و داد خلق بده،
و اگر نمیدهی تو داد، روز دادی هست.
***
چه خوش گفت آن مرد با آن خدیش:
«مکن بد به کس، گر نخواهی به خویش».
***
هر کاو برود راست، نشستست به شادی،
وآن کس نرود راست، همه مُرده همیدیش.
***
با دل پاک مرا جامة ناپاک رواست،
بد مر آن را که دل و دیده پلید است و پلیشت.
سال 1995 از طرف یونسکو، بنا بر مهمّیت کسب کردن مسئلة تحملپذیری و نیازمندی جامعة متمدّن امروزه به این ارزش اخلاقی و معنوی، اعلامیة (دکلاراسیون) اصول تحملپذیری قبول کرده شد. در این اعلامیه درج گشته است که «آدمانی که طبیعتاً با نمود ظاهری، زبان، حالت اجتماعی، خلق و اطوار از همدیگر متفاوتند، برای برابر در سیاره زیسته فردیّت خویش را حفظ نمودن حقوق دارند». مفهوم «تحملپذیری» (صبر، تحمل، طاقت) به گردش علمی در عصر 18 شامل گردیده است. در روسیه در سال های 30یوم عصر 20 همچون مفهوم سیاسی از بین رفته، در سال های نودم از نو پدید آمد.
دبیر کلّ سازمان ملل متحد سال 2005 در پیام خود راجع به حلم و تحملپذیری ابراز اندیشه نموده، از جمله گفته بود که «آدمان باید همدیگر را همچون شخصیت احترام نمایند، در بارة همدیگر هرچه بیشتر دانند، در جوار هم با صلح و رفاه، چون همسایگان قرین زندگی کنند. در قرن نو تحملپذیری چون یکی از عامل های پیشرفت اجتماعی ارزیابی کرده میشود». و حال آن که طوری میبینیم، دعوت به تحملپذیری و ترغیب دیگر ارزش های عالی بشری 1100 سال قبل در اشعار رودکی پنجرودی دیده میشد. پهنای خرد استاد رودکی در باب حلم و تحملپذیری و دیگر مسائل مبرم فرهنگی عمومیشهری به کنار قرن 21 رسیده است و من این نکته را در معروضهام در کنفرانس علمی بخشیده به تحملپذیری که در شهر آستانة جمهوری قزاقستان ماه سپتامبر سال 2012 برگزار شده بود، تأکید کرده بودم. در واقع، امروز تحملپذیری واژة کلیدی در فرهنگ مناسبات بین مردمی و بین دول، در محور زبان احزاب و حرکت های جمعیتی و سیاسی و دینی ضمن فعالیّت نظری و عملی شان باید قرار گیرد، زیرا امروز ضدیت های گوناگون جبهه تمام جهان را فراگیر شده است و برخورداری از تعلیمات معنوی رودکی برین بزرگان عالم و کاربرد آنها در زندگی تنها به سود جامعة بشریست.
استاد رودکی همچون انسان نیک پندار و خوب گفتار و نیککردار حتّی ضمن ابراز عقاید دنیادوستی و عشرت گزینی نیز ستایش نیکواخلاقی و نکوهش بدرفتاری و بداندیشی میکند:
به خوشدلی گذران بعد از اینکه باد اجل
درخت عمر بداندیش را ز پا افکند.
شاعر نیکوشعر و محکم قول “(شیخ منینی، تفسیر “تاریخ یمینی”) و “شیرین گفتار به فارسی“ (سمعانی، “کتابالانساب”) قریب در همة اشعار رندانه و حیات دوستانهاش رسالت تربیوی، اندرزگوییش را به جا آورده، انسانهارا به سوی روشندلی و روشن فکری، صافطینتی و پاکنهادی میخواند. او میگوید، از تمام خوشی های زندگی بدون تجاوز از قانون های اخلاقی و اجتماعی برخوردار گردید و وقت را به شادی و فرح بگذرانید، نیک بین و زندهدل باشید، از آنچه که دسترسی دارید، با کمال لذّت استفاده برید و بهر بهبود روزگار و زندگی بیشتر تلاش کنید، ولی حسد و بخل و کینه و عداوت به کسی نورزید، به جز آموختن علم و هنر به دیگر چیز حریص نباشید، زیرا حریصی به مال و ثروت و شهرت کس را به ورطة حسادت و رذالت و قباحت میبرد. شاعر ناصح خردمند انسان را به شکرگزار بودن دعوت کرده میگوید که به کسی برای پول و مالش هرگز حسد و بخیلی نکرده، بلکه در دارایی دنیا از خود فقیرتران را با خویش قیاس نماید و («بسا کسا که به روز تو آرزومند است») شکر کنید و تنها در معرفت و هنرآموزی به افراد برتر از خود پیرو و پیگیر باشید که این باعث کامیابی و شادمانی و پشرفت شما خواهد گشت. چنانچه، در رباعیات زیر میفرماید:
هان رودکی، از قید غم آزاد بزی،
با خاطر خرّم و دل شاد بزی!
ویرانی خود منگر و آبادی دهر،
ویرانی دهر بین و آباد بزی!
***
با داده قناعت کن و با داد بزی،
در بند تکلّف مشو، آزاد بزی!
در به ز خودی نظر مکن، غصّه مخور،
در کم ز خودی نظر کن و شاد بزی!
استاد رودکی همچون شخص زندهدل و خوشبین به وسیلة چنین اشعارش میخواست به روح حیات دوستانة آریایی جان تازهای دماند، خلق را به زندگی دوستی و آبادگری دعوت کند، زیرا در طول دو قرن سکوت سکوت روح ملّی، افکار ملّی، ادبیات ملّی مردم از ترس و هراس یا تعصّب دینی و مذهبی روحشان پژمرده و نیروی اندیشه در وجودشان مُرده بود. وقتی تعصّب و خرافات و افراطگرايي دینی و مذهبی بر فضیلت و اندیشة سالم مسلّط میشود، پیشرفت و آبادی و سازندگی از بین خواهد رفت. همین تعصّب و ریا و افراط گرايي روحانیان بود که پیشکار شاعران و مشاور امیران (اسماعیل سامانی) را در آوان پیری نابینا و از دربار بدر کرد. آنان خود میگفتند که طبع و فضیلت و مهارت شاعری رودکی خداداد است، امّا در پایان عمرش شاعررا با غرض های ناپاک شخصی شان با تهمت قرمطی بودنش کور کرده، با خواری و ذلیلی از دربار راندند و با این عمل شان دورویه و ریاکار و متعصّب بودنشان را خود ثابت کردند. همین گونه روحانیان متعصّب و جاهل بودند که بهر عملی کردن غرض های شخصی شان با استفاده از فشنگ دین بارها به سر خلق تاجیک (نه تنها خلق تاجیک) عذاب و کلفت آوردهاند، باعث جنگ و نزاع، نفاق و اختلاف و جدایی و حتّی از بین رفتن دولت ها گشتهاند. همین گونه به نام روحانیان که نه خداترس و مسلمان اصیل هستند و نه در شریعت و علوم دنیوی عالمند، از پی نفس و هوس و آرزوهای دنیوی شان دیروز و نیز امروز دین و دنیارا تنها خراب کردند و خلاص. اگر چنین نبودی، رودکی برین شاعر ناتکراررا با تهمت به چشمش نیل کشیده کور نمیکردند. ابن سینا برین علاّمه را که در هزارسالهها شاید یک بار بشریت چنین فرزند یابد، کافر نمیگفتند و صدها فرزانگان دیگررا به ضلالت و مشقّت ها مبتلا نمیکردند. از این جاست که چنین افراط گرایی و جهالت (و گاها وحشانیت) این گونه فقیهان و خلق را به سوی گمراهی بردن آنان را ابن خلدون آموخته و شاهد گشته گفته بود: «همة قانون و قاعدههای آنها فقط در کلّهاشان وجود دارد و به حیات راست نمیآید. علم های نظری چیز دیگرند، زیرا آنها از روی سرشت شان به حادثات واقع مطابق شدن را تقاضا میکنند. فقها باشند، بیخبر از عالم و آدم به محاکمه و ملاحظههای مجرد میپردازند و بدون این دیگر چیزی را نمیدانند». دانشمند معرف دیدرو گفته بود: «فیلسوف ها در بارة اشخاص روحانی، یعنی خادمان دین چیزهای ناسزا زیاد میگویند. خادمان دین نیز همچنین رفتار میکنند. امّا فیلسوفان در هیچ دور و زمان یگان نفر روحانی را نکُشتهاند. روحانیان، برعکس، هزاران نفر اهل فلسفه را از دم تیغ گذرانیدهاند».
شاعر در گفتار و اندرز ماهر و نادر به اندازهای محب و مبلّغ اخلاق نکوست که بدون آن سعادت انسانی را امکانناپذیر می شمارد، یعنی خلق نیک را یک رکن عمدة خوشبختی و شادمانی آدمی میداند:
چهار چیز مر آزاده را ز غم بخرد:
تن درست و خوی نیک و نام نیک و خرد.
هر آن که ایزدش این چهار روزی کرد،
سزد که شاد زیید جاویدان و غم نخورد.
رودکی خردآیین ارزش های والای عمومیشهری، غایههای عالی انسانی، آرمان های اسلامی را با مقدّسات ملّی فارسی تاجیکی آمیزش داد، الگوی ملّی را بر همة اینها اولویت داد، با نور خرد، پرتو فضیلت، ضیای استعداد و فطرت آزادنژاد بودن نیاکانش، از دودة نامور و سربلند و عالی گوهر، از ملّت عالی فرهنگ و پرافتخار بودنش را توسط شعر پرمایه و لایزالیاش به جهانیان نشان داد، ولی این هدف و عملش را، به عبارة سبحان امیرزاد، نه از ره «ملّت گرايي درشت و نژادپرستی»، بلکه از طریق ملّت دوستی بخردانه و بااعتدال انجام داد. قافلهسالار شاعران عجم هیچ گاه هدف و عمل های ملّی یا دیگر مقصدهایشان را وسیلة تحمیل اجباری به دیگران، انحراف حقوق مردمان، پست زدن قوم و ملّت های دیگر، به عزّت نفس رسیدن و تحقیر شخصیت فردی و خلقی و نژادی طرح ریزی و پیگیری نکرده است، زیرا او نه همچون آدم معمولی و شاعر عادی، بلکه نمونة انسان کامل-انسان والاخرد، احسن الاخلاق، فاضل و شریف بود و ابنای بشر را اندرز میداد، که:
انگشت مکن رنجه به در کوفتن کس،
تا کس نکند رنجه به در کوفتنت مشت.
یا:
گر بر سر نفس خود امیری، مردی،
بر کور و کر ار نکته نگیری، مردی.
مردی نبود فتاده را پای زدن،
گر دست فتادهایی بگیری، مردی.
آیا کسی که به این طریق ترغیب بهترین ارزشها، غایهها، آرمانها، مقدّسات عمومیشهری امثال تحملپذیری، عدالت، خیرخواهی، نیکوسرشتی و غیره را کرده است، میتوانست از طریق غیرخلاقی یا نقض حقوق دیگران مقصدهایش را عملی سازد، چنان که دیروز پانترکستان و پن ازبکان نسبت به تاجیکان میکردند و امروز نیز میکنند؟ طوری میگویند: «هر آن چه عیان است، حاجت به بیان نیست» (چه خوشا که بر اثر ایدیولوژی کمونیستی و نهایت استقلالیّت دولتی تاجیکستان، پانترکیسم و پن ازبکسم کمی باشد هم، کاهش یافت).
همین بنیاد اخلاقی و معنوی را دارا بودن شعر استاد رودکی، انسانیّت را نه از لحاظ نژاد و ملّت و منصب و ثروت، بلکه از جهت اخلاق و معنویات و از دیدگاه مردم عادی تشخیص دادنش باعث محبوبیّت و معروفیّت اشعار او در بین عامّه گردیده است. شادروان پروفسور کریم عبدال برحق در یک مقالهاش «خوجة اعلی» («فرژ»، شماره 39 09-2007) میگوید که «مردم دهات تاجیکستان به درجة خیلی خوب زبان مادری خویش را میداند، دانش و ادراک مردم دهات آنهارا تا درجهای نکتهسنج کرده است که خلاصه براری هاشان قابل توجّه است. یک دهقان عادی دیهه خوجة اعلی در صحبت با کریم عبدال و شاعر نورمحمّد نیازی گفته است: «ما مردم فرهنگییم، ما از رودکی آغاز مییابیم، رودکی در پهنای جهان رمز ملّی تاجیکان و تاجیکستان است»:
تا ریشة من در این زمین پدر است،
گلباغ امید دل من پرثمر است.
گویند: «اگر تو تاجیکی، تاجت کو؟»
«تاج سر من رودکی و شعر تر است».
پروفسور زندهیاد در ارتباط میفزاید که به چه کسی منسوب بودن این مصرع هارا نمیدانم، ولی ببینید که یک دهقان کوهستانی تا کدام درجه منطقی سخن میگوید.
هم روستای رودکی، عالم و شاعر آدینهمحمّد خواجهمحمّد پنجرودی که با تخلّص ذلیلی شعر میگفت، شعری در ستایش آدمالشّعراء سروده است (در سالهای پنجاهم عصر 20 به مناسبت به نام رودکی گذاشته شدن مکتب نو دهه پنجرود و جماعت دهات) که بر آن پسر او، شاعر و آموزگار شهابالدّین آدینهمحمّد مخمّس زیبایی نوشته که این از محبّت وارثان استاد رودکی به جدّ بزرگوارشان درک میدهد:
معلوم و مشهور دنیا گشت نام رودکی،
رفت بر هر گوشهای نور کلام رودکی،
لایق شیرینسخن آمد دوام رودکی،
«از تمام شاعران اعلامقامی، رودکی،
خلق تاجیک مینماید احترام رودکی».
دیدة بینای او پایان عمرش کور شد،
دشمن وحدت قمابش از حسد رنجور شد،
ساز رودش با صدای روزرود همجور شد،
«راهها آباد گشت و دیههها مأمور شد،
این همه آبادیها از فیض عام رودکی».
شهرة آریازمین گشته همه اشعار او،
حاسدان دور شه گشته پی آزار او،
کرد تسخیر این جهان را پند و هم آثار او،
«هر که میآید به نزد قبر فیض آسار او،
میشود معلوم قدر و اعتبار رودکی».
رودکی بود شاعر حقجوی و دآور، زین سبب
دشمنان کینهتوز، اغواگر و هم بدنصب
تخم اغوا کاشتند اندر کمینش روز و شب،
«شاعر روشن بیان و خلقدوست و حقطلب،
خلقها گشتند اینجا شادکام رودکی».
دور استقلال نامش شهرة ایّام شد،
نام «شاه شاعران» اورا ز حق انعام شد،
با طفیل رودکی تاجیک صاحب نام شد،
«مرقد زیبای او مقبول خاص و عام شد،
مکتب زیبا عمارت شد به نام رودکی».
تا بخارا تختگاه بنموده او عزم سفر،
گشت در آخر، دریغا، بینوا و در به در،
مرقد زیبای شاعر جان نواز و گلبسر.
«ای صبا، بر روح استاد بزرگ معتبر
از ذلیلی میرسانی این پیام بر رودکی».
حیفا که حالت عکس را نیز در جامعه مشاهده میکنیم. هنگام تجلیل 1150سالگی استاد رودکی از باغ موسوم به این نام با چند مهمان از خارج کشور عبور میکردم و تصادفاً صحبت دو جوانی را شنیدم که یکی به دیگرش میگفت: «این رودکی چه کسی باشد که کوچة مرکزی را به نامش گذاشته اند، با این باغ نیز بنام اوست؟» چنین حال را میبینی و دلت از غم و درد و شرم و خجالت فشرده میشود و غیراختیار آه و فغان از سینه برون میآید و میگویی: «دریغ چنین تاجیک، صد حیف نوه گان آدمالشّعراء !» اولاد اصیل رودکی از وی و دیگر نیاگان عالمشمولش مینازند و میبالند، ولی فرزندان چنین ناخلف تاجیکان تهیمغز را چه مایه فخر خواهد بود؟ حال آنکه مارا میباید نه تنها به گذشتگان مان بفخریم، بلکه خود نیز باعث افتخار و سربلندی فرزندان مان باشیم. با چنین دانندگی ما را میسزد سرافرازی و برازندگی؟ خلق و ملّت های عالم رشک و حسد بر آن دارند که ما، تاجیکان و فارسیزبانان، رودکی و مثل او زبدگان ابنای بشر را داریم. عالمیان آرزوی منسوبیّت آنها را به خود میکنند و با این مقصد پافشارانه و جان کاهانه بعضی همسایه ملّتها کوشش و تلاش های زیاد هم کردهاند و تا حال میکنند، تا ناحقانه و ناعادلانه، بیاساس آنهارا از ما با زوری ستانند و فرزند خلق و ملّت خویش حسابند، ولی ما، فرزندان آدمالشّعراء و ابن سینا و فردوسی و غیره از کسالت معرفت و معنویت و جهالت و بطالت هشداردهی و نصیحت های پدربزرگمان رودکی را در باب حفاظت نجابت و اصالت ملّت و دولت و تاریخ و فرهنگ آن به چاه فراموشی پرتاب نمودهایم و از این ناسپاسی و فارغبالی ما خلق و ملّت های بیدار و هشیار به نفع خود و به زیان ما استفاده میکنند. آنها هرچه داشتند و دارند و مییابند، حفظ میکنند و تکمیل میدهند و افزون میسازند، ما هرچه را که داشتیم و داریم، از دست به باد خرابی و نابودی میدهیم. این است که آنان به پیشرفت و آبادی و آزادی ها میرسند و ما به غم و قشّاقی و نزاع و همدیگرکوبی. و دوست میداریم شکایت کردن را و بیچارهحالی را. دانستن نمیخواهیم که عیب در تنبلی و بیمسئولیتی خود ماست. اقرار نمیشویم که «از ماست که بر ماست». و گاها فخر میکنیم از گذشته گانمان که ما ان را و آن را داریم و از اولاد فلانیم و آن هم فخر خشک و خالی و نمیگوییم که ما بهر خود و فرزندان چه کاری کردیم، به آینده گان چه میراثی گذاشتهایم؟ باید خودساز باشیم، گذشته را و دانش گذشتگان را بدانیم، تا اینکه چیزی بسازیم و به فرزندان نیز بگذاریم. چون ندانیم که رودکی و فردوسی چه کسی بودند و چه چیزها داشتند، از «قانون» و «شفا» و «دانش» علاّمه ابن سینا که تمام مردم عالم از آن واقف و برخوردار بود و هست و اروپایان بعد صدسالهها آگاهانه اندوخته و کشفیات او و دیگر دانایان فارس و تاجیک را باز «کشف» کرده، پیشگام و پیشتاز فرهنگ و فناوری جهان امروز گشتهاند، ما به علّت فارغبالی و نادانی مان به دردمان درمان نبخشیم، «بهر دفع حوادث آن را به کار نبریم» (مضمون از رودکی)، با کدام طریقه و با چه وسیله آموزندة فرزندان باشیم، در این زمان جهانیشویی هویّت خویش را حفاظت نماییم، استقلالیّت دولت و ملّت این نعمت گرانمایه و پُرهمیّت را بیگزند و در سلامت نگاه داریم، نام و شهرت و اصالت قبلی ملّتمان را برقرار سازیم، بر دشمنان آشکار و نهانمان دستبالا بشویم. با کاستن این ننگ و دانندگی ما سازنده نمیشویم. با این رودکی دانی و رودکی خوانی ما رودکی دار نمیشویم.
بدون شک، بعضی خلق و ملّت های عالم از آن که ما رودکی و فردوسی و ابن سینا و خوارزمشاهی و بیرونی و امثال اینهارا داریم و این برگزیدگان بشریت نه به آنها، بلکه به فارسها (تاجیکان) متعلّقند، عیان و نهان هوس (رشک نیک) دارند و بعضی حسد، ولی برای خود ما «آب در خانه خیره». سرخط اثر تحقیقاتی خاورشناس مشهور آذری غضنفر علیاف راجع به «کلیله و دمنه» استاد رودکی این بود: «بنازم ملّتی را که نسب از رودکی دارد!». اگر چنین شاعر بزرگی را ملّتهای همجوار ما میداشتند، از او چه ارجگذاری هایی میکردند! برخی از مردمان از چهرة خون ریز تاریخ-تیمورلنگ قهرمان ملّی میسازند. گروه ساده اندیش و ناآگاهی از تاریخ اسکندر مقدونی را در ذهن ما چنان جای کردند که تا امروز عدّهای اورا شاه عادل، بدتر از این پیغمبر خدا میدانند و خود را پیرو او! اینجا سخن خاقانی به یاد میآید که فاضلان و دانشمندان ما «خطبه به نامش خواندند، هر که به سرش شمشیر زد».
امّا امروز فرزندان همخون و همجان رودکی از این پدربزرگشان، از این تاج سر فرهنگ و تمدّن تمام فارسیزبانان جهان، آن گونه که باید، آگهی ندارند.
«مفکوره و غایه استقلال در ادبیات و فرهنگ عهد سامانیان، پیش از همه، در هویّت ملّی ایرانی (نه همیّت دینی)، مناسبت خاصه و آگاهانه به اسلام و زبان ملّی منعکس شده است. از این موقع نظر در ادبیات ممتاز این عهد روح عرب ستیزی و افتخار ملّی و حتّی افتخار نژاد («آزادنژاد») بالا گرفت. این روحیّه را هرگز به ملّت گرايي درشت (ناسیونالیسم) و نژادپرستی حمل کردن درست نیست، چنانکه بعضی از پژوهشگران قوم های دیگر ادّعا دارند. کیفیّت افتخارات ملّی که از زبان قوم ایرانیتبار ابراز میگردد، اصلاً، بدون شکّ و شبهه، فضیلت ذاتی معنوی و تاریخی آنهاست. امّا در زمان استقلال آل سامان بالا گرفتن چنین کیفیّت بطور طبیعی بر رغم سیاست تعصّبآمیز عربی-تعصّب نژادی عرب نگرانیده شده است که قوم های مغلوب، علیالخصوص مردم ایرانیتبار موصوف به «آزادنژاد» را به تحقیر و از روی کین و ستیز «موالی» (غلام آزادشده) خطاب میکردند.
مفکوره و غایی استقلال ملّی و احیای فرهنگی، واقعاً، به مناسبت آگاهانه و عاقلانه به دین عرب و دین آوری جاهلانة اعراب و از روی تقلید احکام شرعی به امر و عمل خرابکننده اقدام نمودن آنها، چون از بین برداشتن نام و نسب ایرانیتباران آریانژاد، انکار کلّی فرهنگ مادّی و معنوی، رسم و عادت و، عموماً، مجموی ارزش و سنّت های معنوی اجدادی، قانون و قاعدههای برگزیدة اخلاق و آداب، معیار و ایدهآل های تمدّن سنّتی ظاهر گردیده است. چنین وضع فاجعه وی مصیبت انگیز سیاسی و اجتماعی و مادّی و معنوی که بر اثر تسلّط اعراب و دین آوری آنها در ایران زمین به عمل آمده بود، در حماسة ملّی «شاهنامه» حکیم فردوسی، از جمله، توسط «نامة رستم فرّخزاد» در صورت آگاهی نامه به خاطر خودآگاهی و خودشناسی مردم صاحباستقلال دولت ملّی آل سامان بسا روشن و با درد و حسرت بازگو شده است:
به ایرانیان زار و گریان شدم،
ز ساسانیان نیز بریان شدم.
دریغ آن سر و تاج و اورنگ و تخت،
دریغ آن بزرگی و آن فرّ و بخت.
چو با تخت منبر برابر شود،
همه نام بوبکر و عمر شود.
نه تخت و نه دیهیم بینی، نه شهر،
ز اختر همه تازیان راست بهر.
نه تخت و نه تاج و نه زرّینه کفش،
نه گوهر، نه افسر، نه رخشان درفش،
برنجد یکی، دیگری بر خورد،
به داد و به بخشش کسی ننگرد.
چنان فاش گردد غم و رنج و شور،
که رامش به هنگام بهرام گور.
نه جشن و نه رامش، نه گوهر، نه نام،
به کوشش ز هر گونه سازند دام.
زیان کسان از پی سود خویش
بجویند و دین اندر آرند پیش،
نباشد بهار از زمستان پدید،
نیارند هنگام رامش نبید.
به پیشی و بیشی ندارند هوش،
خریش نان کشکین و پشمینهپوش.
دولت صاحباستقلال سامانیان، با وجود در قلب حکومت مذهب گراي خلافت عرب قرار داشتن، به تقاضای سرشت آزادخویی و اییاگری خویش آزادی عقاید را در کلّ دین هایی که در قلمرو حکومت رواج داشت، اعلان کرد و به این واسطه بر خلاف سیاست یکمذهبی خلافت، شدّت قبلی تعصّب دین اسلام را در قلمرو دولت خویش فرو نشانید، در جستجوی راه حق مکالمة آزادانه و تحملپذیری رویههای مختلف معنوی و مذهبی را فراهم آورد، به دینپذیری جاهلانه و مسلمان شوی جبری خاتمه داد.
در بین اهل آموزش و پژوهش نیز به طور بایسته و شایسته آثار و روزگار رودکی«استاد شاعران جهان» (کیسایی مروزی) تحقیق نشده است. طوری امیرزاده میگوید: «...گفتن لازم است که با وجود به میان آمدن کارهای زیاد علمی و معرفتی مطالب ذوقی و معرفتی و احساس افتخارات ما از خصوص بزرگی و نبوغ استاد رودکی چون سرآمد باشرف ادبیات عالمشمول کلاسیکی فارس و تاجیک صادقانه اشباع نشده است، یعنی پرستش و پذیرایی ما رودکی را به اندازة اعتبار، مثلاً پشکین در بین مردم روس و یا فردوسی، واقعاً و مشخّص احساس نمیشود، چرا؟» (پدیدة نادر. دوشنبه، «ادیب»، 2008. ص. 6-7). محقّق در ادامه گفتارش موجبات این را چنین نشان میدهد: «این حالت سبب های عینی و ذهنی دارد. سبب عینی حالت ذکرشده آن است که از میراث بزرگ گران قدر رودکی مقدار کمی تا زمان ما باقی مانده است. امّا سبب ذهنی صادقانه اشباع نشدن ذوق و احساس افتخارات ما از شاعر واقعاً بزرگ جهانی بودن رودکی این است که در تحقیق و بررسی همان میراث باقی ماندة شاعر نبوغ رودکی را کشف کرده نتوانستهایم و یا، برعکس، آن را ساده گریفتهایم یا تحریف کردهایم».
و نیز این همه تبلیغ غایههای ملّی، ستایش دولت سامانیان و امیرانش نه از بهر حاصل مال و ثروت و دستیابی به مسند و دولت، بلکه خالص برای ملّت و دولت ملّی، چنان که امیرزاد در مقالة «عوفی بخارایی و شناخت استاد رودکی» (اخبار آکادمی علوم جمهوری تاجیکستان، شعبة علوم جمعیتشناسی، 5، 2011) آورده است: «...مقصد رودکی از مدح امیران سامانی ستایش دولت نوبنیاد ملّی تاجیکان است که وی به احیای تمدّن نیاگان و معنویّت ملّی، قدردانی به شعر فارسی تاجیکی اقدام نموده است. از این لحاظ، امیران سامانی در راه احیای تمدّن معنوی و مادّی ملّت خود از همتی برخوردارند که در این جاده مال و ثروت را دریغ نمیدارند و از این خاطر، مال و ثروت رودکی، چون اوّلین شاعر بزرگ ملّی دولت تاجیکان، نه از روی حرص و طمع شهوانی و شهوت پرستی به مثل شاعران مدّاح سلطان محمود ترک، نه چون «عطای ملوک»، بلکه چون عطای بیمنّت خدای تعالی به وی رسیده است. در این صورت صاحب مال و ثروت فراوان بودن به طبیعت ازلی آزادنژادی و فرشتهخویی استاد رودکی ذرهای کاهش نمیدهد، زیرا او چون ابوزراعه منشأ الهام سخن را نه در فزونی مال و ثروت، بلکه به روحانیّت ملّی و حکمران واقعی آرمانی آل سامان پیوسته میداند و از این رو، با افتخار بزرگ میگوید:
کرا بزرگی و نعمت ز این و آن بودی،
مرا بزرگی و نعمت ز آل سامان بود!»
رودکی با مدح امیران سامانی تبلیغ و ترویج غایههای ملّی و عمومیشهری را داشت. چنان که استاد رودکی در شاعری و آدمگری از بهترین و بزرگترین افراد زمانهاش بود، نیز در عدل و انصاف، رعیت نوازی، خرد و فضیلت دولتداری، پشتیبانی اهل علم و ادب و فرهنگ، تأمین امن و فراغ کشور عبرتآموز هممسلکانش در جهان بودند و از این ساکنان مملکت و تمام فرزندان بخرد و بناموس خلق و ملّت تاجیک راضی و به شادی بودند که رودکی از آن زمره بود و از این همه آزادی و آبادی ها در مملکت، «فضل و بزرگمردی و سالاری» امیران دولت و فرهنگدوستی و دادگری و عدالت وزیران سامانی الهام بیشتر میگرفت و صادقانه و صمیمانه زبان به تعریف و ستایش آنها میکُشاد، تا از این وصف او حسنات و خوبی های ایشان افزونتر گردد. مدح رودکی آل سامان را تنها نشان حسن محبّت و صمیمیت او نبود، بلکه او همچون یک نمایندة ملّت، همچون یک تن تبعة خودآگاه و بار، به حیث یک پسر صادق میهن، به صفت یک انسان کامل و مرد روشنفکر، به مثابة یک تاجیک از هویّت انسانی و ملّی اش واقف، چون پیشوای معنوی و شاعر ملّت رضائیت رعیت از دولت، ممنونیّت و سپاس فقرا و کلّ جامعة کشورش، جانبداری خلق از سیاست امیران سامانی را بیان کرده است. شاعر شهیر روشنضمیر که اشعارش ضیابخش افکار عالمیان است، از دودة زردشت و کروش و ساسان و سامان بودنش را مایه افتخار دانسته، امیران و وزیران سامانی را نیز هشدار میداد که از اولاد آزادنژادان، از مردم نامور جهان بودنشان را فراموش نکرده، به این راه و روش سیاست دولت داریشان را پیش برند. دیگر این که باز به تأکید میگوییم، مخاطب او یک نفر یا یک گروه محدود آدمان نیست، بلکه تمام خلق و ملّت، جمعیت، بشریت میباشد و مدحش نیز صرف بیان صفت ممدوحان، سنا و بالابرداری امیران، اغراق و مبالغة بیپایه و بیمایه منصبداران و دولتداران نه، بلکه مدح روحبلندکننده و رهنما و خردافزا و حقیقت نماست. و به نام این مدحیهها، نه مدح خشک و بیروحند شاعر حکیم سنا و توصیف هایش را همچنین حتماً پیرای اندرز و حکمت و فلسفه میپوشاند؛ او سخنش را فقط به خاطر منظوم کردن نمیگوید، یعنی به مثل عدّهای از ناظمان شعر را تنها وسیلة ابراز اندیشهها با رعایة وزن و قافیه نمیداند، بلکه شعرگوی را هنر والا و قدسی میحسابید که بدون صاحبی به فضل و خرد بلند نمیتوان در گفتنش کامیاب شد. او با «بیت پرنیان کردن از سنگ خارا» به بالاترین مقامات شاعری صاحب گشت و عنوان استادی را در این راه سزاوار شد. از این جاست، که مدح او را تنها به معنی سنا و ستایش فهمیدن اشتباه است. این مفهوم نسبت به اشعار رودکی تنها تابش مثبت را داراست، یعنی وقتی شعر مدحی رودکی، مدحیه رودکی میگوییم، باید درک کرد که چنین اشعار او همه آگنده با حکمت و نصیحت و سیاست و فلسفه است. همه بازگو غایی ایدیولوژی ملّی و دولتی است، همه راهنمای انسانیت به سوی خرد و فضیلت و حقیقت و پاکیست. ببینید که عبدالرحمان جامی، قبل از آنکه مدح گفتن رودکی را تذکّر دهد، در شعر دُرّ سفتن او را بیان میکند. منظور او از واژة «مدح» سنا و تحسین و توصیف نیست، وگرنه مهارت، والامقامی، استعداد بزرگ آدمالشّعراءرا در شاعری با تعبیر «دُرّ سفتن» افاده نمیکرد، زیرا اگر تعبیر «مدح گفتن»، اگر با آن تابش منفی که ذکرش کردیم، میآمد، هرگز با این توصیف اوّلی متناسب نبودی و چنین سخن گفتن به جامی برین شاعر و عالم زبردست خاص نبود:
رودکی، آن که دُرّ همی سفتی،
مدح سامانیان همی گفتی.
دیگر اینکه حتّی در حالت مدحیه و ستایشنامه حسابیدن چنین اشعار شاعر هم مدحیههای او در دیوان اشعار جایگاه عمده را اشغال نکردهاند، بلکه غزل و دیگر انواع شعر او هم از لحاظ کمیت (مقدار) و هم از لحاظ کیفیّت (صفت) برتری دارند، چنان که ا. ا. کریمسکی میگوید: “ از نظر هنری گران بهاترین قسمت اثر رودکی مدایح او نیست، بلکه مغاضلات اوست، که کاملاً مطابق احساسات آدمیست”.
اگر به اعتبار بگیریم، که تأسیس، تشکیل و تکمیل هر دولت به چگونگی عملی سازی ایدیولوژی دولتی آن ربط مستقیم و قوی دارد و در راهاندازی این ایدیولوژی ادیبان بیش از همه حصهگذارند، آنگاه واضح تر درک میکنیم که ادبیات، بخصوص ادبیات بدیعی، در این جاده چه نقش بزرگی دارد. بدون ایدیولوژی قوی میتوان دولت ساخت، پایداری آن را تأمین و در بعضی ساحهها پیشرفت کرد، ولی رشد کلّی، بهای بردوام آن را هرگز نمیتوان حاصل نمود، زیرا تأمین امن و صلاح در جامعه، نیکواخلاقی آن، ارتفای حس و مسئولیت وطندوستی خلق، وحدت ملّی و دولتی، احترام و اعتقاد مردم به دولت و راهبرانش و بسیار مسائل دیگرکه در استحکام همهجانبه و ثبات دولت عامل مهم به شمار میروند، محض به کامیابی های بخش ایدیولوژی مربوطند. حیات خود چون نظام رشدیابنده ماهیّت ایدیولوژی را داراست و از این لحاظ این ایدیولوژی نه تنها جنبة معرفتی، بلکه سیاسی و مدنی را نیز کسب میکند. ایدیولوژی از شعور معرفتی روزمرّه با ثابت بودنش تفاوت دارد و باید منفعتیهای نه یگان گروه یا قشر جداگانه جمعیت را، بلکه تمام جامعه را افاده کند و به رشد یا برعکس، تنزّل جمعیت تأثیر میکند. ایدیولوژی دولتی باید واقعی، علمی و سالم و راستین باشد، نه تخیّلی و دروغین و بیاساس، در عکس حال، آن موجب سقوط و تنزّل، گمراهی اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و حتّی فاجعه دولت و جمعیت میتواند گردد. از این رو، ادارهکنی ایدیولوژی دولتی باید در دست اهل علم و فضل و خرد قرار داشته باشد و شخصیت و اخلاق و آدمیت شان نیز باید نکو باشد، تا که این ایدیولوژی سازنده و نیک جوهر و جامعه را به سمت حقیقت و راستی و نیکوی و زیبای و بنیادکاری راهنما باشد، نه به سوی سراب و تخیّلات کاذب و فریبنده.
ایدیولوژی در تن دولت به مثابة روح است و همه بخش های کلیدی ساحة دولتی، به مثال اقتصاد، بخش حربی نیز در تنهایی، یعنی بی همبستگی قوی با ایدیولوژی قوی نمیتوانند قوی باشند و تقویت این ایدیولوژی را، در نوبت خود، نمیتوان بدون مشارکات و فعالیّت ادیبان، شعرا و نویسندگان به دست آورد. از این نقطة نظر، منجمله، عظمت، قدرت و مداومت سلطنت سامانیان در طول بیشتر از صد سال، نه تنها به وجود لشکر پرقوّت، اقتصاد مستحکم، سرحد پروسعت این دولت، بلکه به فعالیّت شاعران دوستدار خلق و ملّت و دولت نیز وابسته بود. بویژه، قرار داشتن سری و سروری ادبیات در دست شاعری چون استاد رودکی که عظمت فکری، نبوغ فطری، حمیت ملّی، طبع شاعریاش بینظیر بود، بدون شک، اگر در استقرار و استحکام دولت اگر عامل اساسی و اوّلین نیست، عامل کمتأثیر و آخری هم نیست. رودکی را فقط به مثابة شخصی که شعر میسرود، کلام موزون میگفت، شناختن تجاوز کردن از حدّ انصاف و وجدان و عدالت، خرد و فضیلت است و نشان جهالت و حماقت. او آدمالشّعرای عجم، شاعر در کمال استعداد و وسعت فضل و اندیشه بیسابقة پارسی گوی، سرور معنوی نه تنها ادیبان مملکت سامانیان، همچنین، سرور معنوی و فرهنگی و روحانی حاکمان سامانی و خلق و ملّت این کشور بود.
رودکی خلاق عالی طبع، آفریدگار سخن والاست. او شاعری است با خرد درّاک و کامل، ذهن شامل، نظر فراخ و فراگیر علمی و منطقی و اورا «لفظ همه خوب و هم به معنی آسان»، «نوند» و «نوگواره» که با قدرت استعداد «یک بیت پرنیان» کند «همی از سنگ خاره» (تعبیرها همه از رودکیست). «رودکی را سخنش تلویناست» (شهید بلخی). رودکی را که «پاکی اخلاق وی و پاک نژادی» اش به خاص و عام آشکار و «با نیت نیک و با مکارم احسان» آراسته بود، (تعبیرها از آدمالشّعراست)، با یک سخن گوییم، تمثال انسان کامل است و کمال شعر اخلاقی را نیز داده است. پند و حکمت های سلطان شاعران رودکی تعلیماتیست انسان ساز که میتواند بشررا «فضل و بزرگمردی و سالاری» (تعبیر خود رودکی) بخشد، اورا سبق آزادخویی آموزد، دل ظلمت خلقتان را فروغ هدایت اهدا کند. اندرزهای معرفت آگین او قادر است انسان را از فرش بندگی به عرش وارستگی بردارد، اندیشة خودفرمانی و خودمختاری، ایجاد منشی را در شعور ملّت تاجیک پخته سازد، تاجیکیّت ملّت و ملّیّت تاجیک را بلند سازد، همبستگی و پیوستگی روحی و روانی و مفکوروی اورا به اغیار از بین برد.
او انسان کامل بود، یعنی صاحب فضل بزرگ، خرد سترگ، خلق حمیده و شعرش نیز کامل بود، یعنی نه تنها از لحاظ بند و بست، شکل و ساختار، بلکه از جهت غایه و مضامین و معانی نیز شعر او عالی و مکمّل است. اورا تنها آغازبخش یا پایهگذار شعر پارسی پنداشتن اشتباه است، چنان که برخی چنین میگمارند، زیرا چنین بهاگذاری کردن با چشم کم دیدن خدمت و حصّة شاعر در ادبیات فارسی میبود. او به زمّ پایهگذار شعر کامل پارسی بودن، بنای آن را نیز به تمامی رساند، قصر ادبیات فارسی را مکمّل اعمار کرد و آن را پسانتر حکیم فردوسی زنّت و شکوه بیشتر افزود. این است، که از میلیون و سیصد هزار مصرع شعری که او سروده بود (یا به مقدار صد دفتر، یا صد هزار و یکصد و سی هزار بیت...که محقّقان حدس میزنند)، تعداد ناچیزی به ما رسیده باشد هم، آن کمال و عظمت شعر گویندهاش را نمایانگر شده است و از زمان زیست شاعر تا به امروز جملة شعرای پارسی گو و غیرپارسی گو، به جز چند ناتوان بین و حق ناشناسان، بر سخن والای او اعتراف کردهاند و ارج گذاشتهاند. اگر شعر او کامل نبودی، در شیب و فراز تاریخ، در آتش نبردهای قومی و ملّی، مذهبی و دینی و نژادی، فرهنگی و سیاسی در طول بیشتر از 1000 سال به فنا رفته بودی و اگر او خود انسان کامل و شریف و صاحب فطرت پاکیزه و فکرت عالی نبودی، شعرش بدین سان مؤثر و جذّاب و دلنشین نبرآمدی، زیرا هر آن چه را که انسان به دیگری میفرماید، اندرز میکند، اگر آن چیز در وجود خود گوینده، در فعل و اطوارش نباشد و آن را خود احساس نکند، سخنش خشک و پوچ و بیروح میبرآید و به دل سامع کارگر نمیشود. هر اندرزی که آدمالشّعراء به ابنای بشر کرده است، به زمّ از غلبیر فضل و خرد بیرون آمدن، از سنجش استاد روزگار، از امتحان معلم زندگی گذشته است:
زمانه پندی آزادوار داد مرا،
زمانه، چو بنگری، سربسر همه پند است.
بالاتر از همه، کار خیر، خدمت بزرگ، سهم بینظیر آدمالشّعراء رودکی در ادبیات پارسی، چنانکه گفتیم، آن بود که مفکوره و غایی استقلال ملّی را در جوهر شعر پارسی جا داد، کلامش فراگیر آرمان های ملّی، آمال دولت ملّی شد. خویشتنشناسی، خودواقفی، افتخار از گذشتگان بانجابت خود، یادآوری و تأکید منسوبیت به نسل آزادخوی و آزادنژاد و صاحب تمدّون و سربلند و نیک نام بودن در ایجادیات شاعر موقع مخصوص داشت. این افتخار افتخار خشک و بیاساس به گذشتگان نبود. انسان آزاد و وارسته بودن، در قید کسی و چیزی نبودن، روحاً و جسماً به کسی وابسته نبودن و هویّت انسانی و ملّی خویش را بازدانستن نکاتی می باشند که در ایجادیات رودکی مقام محوری دارند و از سرشت آزادخوی او بروز کردهاند. او یادآوری از اصالت و نجابت و شرافت نیاگان نامور نموده، هم زمان هایش را به آن میخواند که آریای و آزادنژاد بودنشان را فراموش نسازند، ناموس و حمیت ملّی شان را از دست ندهند و به قدر دولت آل سامان که بنلادش ملّیست، دولت ملّی پاکزادگان و آزادنژادان است، برسند و نگذارند که منزلت و مرتبة آن کاسته گردد، روح برازندة آن نزول پذیرد و از دست دشمنان و خائنانش ضعف یابد. دولت آل سامان، واقعاً، ابرقدرت و مسند و مقام حاکمانش در رفعت بود و رودکی این بزرگی و عظمت دولت ملّی تاجیکان را باسزا و باموقع ستایش ها و نیایش ها میکرد، تا حاکمان، دولت مردان باناموس و شجاع را، مردمان را، خلق و ملّتش را روحبلند سازد، مهر میهن و ملّت، مرز و بوم دیار را در دل ایشان افزون گرداند. از این جاست که در اوج جهانیشوی اسلام و کشورگشای های عرب با تفاخر و جسارت بلند آمیخته با شادی و فرح گفته بود:
امروز به هر حالی بغداد بخاراست،
کجا میر خراسان است، پیروزی آن جاست.
مفکورة اسلامی و ایدیولوژی عربی در زمان رودکی جهانگیر و همه را فراگیر بود و در این آوان عرب ستیزی نمودن و اولویّت و افضلیّت اجدادش را، پاکگوهر و عالینسب بودنش را (و در شخصیت خویش خلق و ملّت تاجیک را)، سربلند و برومند و صاحبدولت و صاحب میهن و کهن تمدّون و فزون خرد و از آل زردشت و کروش کبیر و انوشیروان و ساسان و سامان بودنش را به یار و اغیار وسیلة کلام بدیع - شعر عالی بنیادش نمایانید که این نمایانگر شجاعت بی همال، ناموس بلند وطنداری، هویّت عالی انسانی و ملّی اوست و این افتخار او از گوهر نسب و نژاد نه چون عدّهای از افراد و گروه و قوم های گذشته و امروزه پُردغدغه و بیمایه و دروغین بود، بلکه خردبنیاد و حقیقت اساس بود و ستایشش از دولت آل سامان و حاکمانش نه مدّاحی و تملّق کاریست (به مثال درباریان محمود و چنگیز و تیمورلنگ...) بلکه، چنان که سبحان امیرزاد از نقطة نظر محمّد عوفی بخارایی میگوید، «سنای و مدحت رودکی چون پیام ملّی و شکوه دولت صاحباستقلال آل سامان» است و کلاً «ماهیّت ایجادیات رودکی به اصالت ملّی- خودشناسی معنوی و دولت داری ملّی، اصول معرفتی «اینجهان نگری» و «خردگرايي آریایی» (اخبار آکادمی علوم جمهوری تاجیکستان، شعبة علوم جمعیتشناسی، شماره 5، 2011) قرار گرفته است.
رودکی- این شاعر «تیرهچشم روشن بین» از آغاز تا انجام حیاتش حق نظر و حقنگار بود: نه تنها غایه و افتخارات ملّیاش مبتنی بر حقیقت و خرد بود، لابل هر حرف و هجا، هر مصرع شعرش حق بنیاد و خردبنلاد بود و «این جهان را نگر به چشم خرد» گفتنش فقط ناصحانه سخن گفتن نیست، بلکه راه و روش، رمز و شعار حیاتش بود... آن همه آبرو و عزّت و عناوین و رتبههای بلند بیسابقه به او تنها برای مهارت شاعری نه، بلکه در مجموع، برای حق گوی و حقبینی، خردگرایی و عدالتطلبی، بشردوستی، غایه و مضمون های بلند اشعارش میسّر گردیده است، وگرنه بعضی شاعران مدّاح نیز در دورههای گوناگون در شاعری چیرهدست و ماهر بودند، لیک صدیک مقام و منزلت و آبرو و عزّت رودکی را در جبهة ادبیات نیافتند و تنها رودکی آدمالشّعراء، «شاعر نادر فلکی» شد و چندین سخنور شهیر و در دیار شعر امیر خویش را خوشهچین خان او خواندند و بر استاد شاعران عجم بودن وی مقر شدند و حسودان و بدخواهان او، از جمله ابوزیرئه گرگانی را نکوهش کردهاند. «...همه تذکرهنویسان متّفقند که در زبان فارسی کسی که نخست دیوان ترتیب داد، رودکی بود... با این همه، شاعری که نام سامانیان از او زنده مانده، فقط رودکیست. (شبلی نعمانی).
شاعر شناختة پاکستانی، همدیار محمّد اقبال لاهوری- حافظ جلندری همین حقیقت را-ریزهچین خان آدمالشّعراء بودن بزرگترین شاعران عجم و از چشمهسار مصفّای و شیرین شعر او فیضیاب گشتن اکثر بزرگمردان شعر پارسی را در یک منظومهاش در وصف رودکی تأکید نموده است:
خوشهچین رودکی هم سعدی و هم صائب است،
هم امیر دهلویی، هم غالب و هم غایب است.
زو برومند است حافظ، هوتی آلمانی هم،
هم تکور هندزاد، اقبال پاکستانی هم.
فیض احمد فیضیاب از اوست، من هم فیضیاب،
روح او در شعر من پنهان چو سازی در رباب.
تمام سخنوران نامور فارسیزبان -از معاصران تاجیکی تا شعرای امروز کم یا بیش از گلزار اشعار رودکی مشام معنی معطر کردهاند، از او آموختهاند، به او پیرویی نمودهاند، بر شعرهای او تضمین و نظیرهها ساختهاند. به قصیدة «بوی جوی مولیان» او تا امروز شاعران جوابیهها مینویسند. چنانچه، لسانالغیب حافظ شیرازیکه از استادان چیرهدست غزل فارسی است، از خان معانی آدمالشّعراء زیاد چاشنی برداشته است. طوری شاعر و محقّق ایرانی محمدرضا تاجدینی میگوید: «حافظ نسبت به شعر رودکی با کمال دقّت نظر انداخته و از سفرة گسترده و رنگین شعر رودکی بهرههای فراوانی برده است و شاید بتوان گفت که هیچ شاعری به اندازة حافظ از رودکی تأثّر و بهره نبرده است و این امر بیانگر اشعار والا و بالای استاد آدمالشّعراء رودکی است که اشعارش دارای مضامین و مفاهیم بسیار زیبا و درخور توجّه است و از مدح و مرثیه و خرد و دانش و نکات اخلاقی عاشقانه و عارفانه گرفته تا اشعار تعلیمی و دیگر موضوعات انسانی در دیوان او جلوهگری میکنند و حافظ با آگاهی از محتوا و مضامین اشعار رودکی بسیاری از اشعار او را آیینة پارهای از شعرهای خود کرده و از آنها بهره برده است... ناگفته نماند که با این که حجم کمی از اشعار استاد رودکی باقی مانده است، ولی علاوه بر حافظ، شعرایی همچون عثمان مختاری، غزایری راضی، سوزنی سمرقندی، سعدی و مولوی و... بسیاری از اشعار رودکی را استقبال یا تجلیل کردهاند...» (تأثّر حافظ از رودکی. مجلّة «استقبال»، ش 4-6 (652)، 2009).
جناب ایتی در تصدیق فکر مذکور گفته: «تمام کسانی که پس از رودکی آمدهاند، ریزه خوار خان فصاحت و خوشهچین خرمن بلاغت او بودند». این و دیگر توصیف ها که بیشتر از هزار سال باز در بارة پدر شعر فارسی میگویند، مبالغه نیستند، بل بهای اصلی و واقعیند که هنر شاعری و سخنوری او را افاده میکنند. برای مثال، بیندیشید تنها در سر این یک بیت استاد سخن:
هر که نآموخت از گذشت روزگار،
نیز نآموزد ز هیچ آموزگار.
بسا سخنوران خواستهاند معنی مزبوررا همپای رودکی به قلم آرند، لیک هیچ کدامی را دُرّ دلخواه مطلب به دست نیامده.
و یا، ببینید، حال زار عاشق دور از یاررا، عذاب هجران اورا در دو بیت از این مؤثرتر و ماهرانه تر که میتواند گفت:
در عشق چو رودکی شدم سیر از جان،
از گریة خونین مژهام شد مرجان.
القصّه که از بیم عذاب هجران
در آتش رشکم دیگر از دوزخیان.
مفهوم «مکتب زندگی، سبق گرفتن از روزگار» را، گرچه شعرا با انواع گوناگون ابراز داشتهاند، ولی چون رودکی با لفظی ساده، بدون تکلّف و سخنبازی برزیاد کسی تا این دم نتوانسته که بهتر بگوید.
یا که تا رودکی و بعد او چه کسی را غیرت و شجاعت مثل او بود که قضا (تقدیر، سرنوشت) را از سوز دل بسوزاند:
قضا گر داد من نستاند از تو،
ز سوز دل بسوزانم قضا را!
همة بالانشینان مسند شاعری در جهان سر اعتقاد و احترام به پیش هنر و استعداد بزرگان شعر فارسی خم نمودهاند. نام برداران ادبیات جهانی، امثال بیران و بلزک، شکسپیر، هوتی، هینی، پشکین و اسینین شیدا و دلدادة شعر فارسی بودهاند. اهن والفگنگ هوتی-شاعر ماهر آلمانی بعد شناسایی با دیوان حافظ (در ترجمة فان همّیر) خودرا مرید حافظ اعلام کرد و «دیوان غربی و شرقی» اش را در پیروی اشعار او آفریده، «حافظا، کاش، چو تو نادرهگفتاری کنم» گویان آرزو نموده است، ولی این آرزویش را امر محال دانسته است: «حافظا، با تو برابر بودن؟ چه خیالیست محال!» (ترجمة لایق). او با محبّت زیاد به شعر پارسی گفته بود: «آسمان شعر فارسی-تاجیکی هفت ستارة درخشان-فردوسی، انوری، نظامی، رومی، حافظ، سعدی و جامی دارد. این آسمان باز صدها ستارة دیگر دارد که در نزد آنها ما هیچیم».
بدون گمان، اگر هوتی با اشعار رودکی نیز آشنا میبود، نام او را در این صف اوّل میگذاشت. ترجمه و آموزش آثار استاد رودکی در اروپا اندکی پسانتر از مرگ هوتی آغاز شده بود.
هر کس، خواه شاعر باشد، خواه کس دیگر، چون وارد باغ معانی رودکی شود، ناگزیر و غیرارادی از میوههای آن کام اندیشهاش را شیرین میکند. شاعر بلندسخن خاقانی از سر غرور مقام رودکی و عنصری را در عرصة سخن اعتراف نمودن نمیخواهد و آنها را «ریزخار خان» اش میخواند:
شاعر مبدأ منم، خان معانی مراست،
ریزخار خان من رودکی و عنصری.
ولی هنگام بازگشت از سفر حج مصرعی از بیت رودکی را تضمین کرده، خود عملاً ریزخار خان استاد رودکی میگردد:
وز پی آن که ز سرّ تو خبردار شوم،
«کس فرستاد به سر اندر عیّار مرا».
همة فارسیزبانانی که در ملک سخن حکمرانی کردهاند و شهرت یافتهاند، در زیر چتر رودکی قرار گرفتهاند: فردوسی و خیام و ناصر خسرو و سعدی و حافظ و جامی و مولوی بلخی...استاد رودکی همچون انسان شریف و خردآیین خلق و ملّت نجیب، دولت بزرگ آل سامان، امیران فضیلت دوستدار و عدالتگسترش را دوست میداشت و سپاس شان را به جا میآورد. او امیران و حاکمان سامانی را توصیف و ستایشها میکرد، آنهارا به سرکوب نمودن خائنان و دشمنان میهن، به حفظ دیار دعوت مینمود، ولی به تجاوز و استثمار خلق و دولتها ترغیب نکرده است. امثال بعضی شاعران دربار سلوطین ترک نژاد از راه چاپلوسی و طمع ثروت جویی ظلم و وحشانیت حاکمان وقت را قهرمانی توصیف نکرده است؛ آزادنژادی و پاکگوهری و والانسبی خلق و ملّت خود را ستوده، به قومی و ملّتی و نژادی با دیدة حقارت ننیگریسته است، بلکه همه پندار و گفتار و کردارش خالص از دریچة بشردوستی، میهن پروری، هوبّ ملّت و خلقش در دایرة عدل و خرد و حقیقت بوده است و «گر بر سر نفس خود امیری، مردی» گفتنش به همه یکسان دخل دارد، یعنی مخاطبش خاص و عام، ترک و تاجیک و عرب، امیر و فقیر، کلّ بشریت میباشد. او قوم ایرانیتبار را هشدار میدهد که فضیلت ذاتی معنوی و تاریخیش را نگاه دارد، غرور و آر ملّیش را از دست ندهد، در پیش عرب یا بیگانة دیگری هرگز گردن نفرارد. هویّت انسانی و ملّی آنهارا بلند برداشتن میخواهد، آنان را به دنیای آزادگی روحی و معنوی و مادّی فرا میخواند، وارستگی از بندگی را مدام ترّنم گر میشود، عملداران و سروران و امیران سامانی را به شجاعت و دلاوری و قهرمانی ها تبلیغ مینماید، حفاظت مرز و بوم دیار را کار جانی و مقدّس هر نفر میداند، استقلال و مختاریّت همهجانبه را برای هر انسان شرط اوّل زندگی میحسابد، ولی نمیگوید که تو با برخورداری از آزادی دیگری را به خود بنده کن، با صاحبیت به قوّت و قدرت و شجاعت نفری را به ضلالت و اذیت برسان، خانهای را ویران و ملکی را به تاراج بده. نه، چنین افکار و اندیشه در ایجادیات رودکی، در هیچ بیتی از اشعار او دیده نمیشود، زیرا این بیگانه به سرشت پاک او، خرد والای او، اندیشة عالی او، حقیقت پرستی و عدالت جویی اوست و واقعیت و اصالت چنین نصایح سرمدش را از بین میبرد، آنها را بیروح میکرد.
تأکید باز یک نکته ضمناً حتمیست: قافلهسالار ادبیات فارس و تاجیک ابوعبدالله رودکی از اوّلین دموکرات های دنیاست (بدون شک، عقاید دیماکراسی قبل از آدمالشّعراء در علم و ادبیات هم فارسها و هم خلق های دیگر بودند، ولی با چنین فراخی نظر، بویژه در ادبیات در باب حقوق انسان دیده نمیشد). رباعی «گر بر سر نفس خود امیری، مردی..» شاعر را به حیث آییننامه و برنامة دموکراتی میتوان قبول نمود، زیرا اگر با تعمل و تعمّق به آن بنگریم، درک میکنیم که شاعر چیرهزبان در چهار مصرع طلبات قوانین دموکراتی را نسبت به والایّت حقوق انسان و بزرگداشت آن، احترام شخصیت، غایه والای انسانی گنجانیده است. رباعی زیرین اورا همچنین به مثابة دستور روانشناسی پذیرفتن اشتباه نیست، چرا که در محدودة چهار مصرع ادیب نکتهفهم و دانشمند مخاطبش را بشریّت را به سوی آزادی روحی و روانی میخواند و این دعوت بروز از خصال آزادگی و آزادپرستی خود شاعر میکند. او قبل از همه آزادی روحی و مفکوروی را تبلیغ میکند و همچون کس آگه از اسرار خسایس روانی آدمیزاد (خصوصیت های روانی انسان) ندا میکند که مهمتر از همه انسان باید نیک بین باشد و شکرگزار. جادههای زندگی همه یکسان و هموار نیستند و انسان ناگزیر به مشکلات و تلخی های آن نیز دچار میگردد و از بهر آنکه در گیر و دار روزگار، در فراز و نشیب حیات از پای نفیتد، او را میباید که یأس و نومیدی را از خود دور کند، بهر حفظ صحّت اعصابش خوشبین و نیکنظر باشد و دل و نیت را نیز پاکیزه دارد و از رشک و حسد و بخل و کینه بری باشد؛ رویدادهای ناخوش زندگی را به آرامی بپذیرد، تن و روح را آزادی و آرامی بخشد، تا که به افسرده حالی و خستگی عصب مبتلا نگردد، زیرا اکثر بیماری ها از اندوه و از خستگی اعصاب آغاز میگیرند و این را روانپزشکان و روانشناسان امروز به ما هر لحظه تأکید و تلقین مینمایند:
با داده قناعت کن و با داد بزی،
در بند تکلّف مشو، آزاد بزی!
در بیه ز خودی نظر مکن، غصّه مخور،
در کم ز خودی نظر کن و شاد بزی!
خرد رودکی بی مانند، استعدادش نیز ناتکرار و بیمثال، اشعار بلندغایه و عال مضمونش لایزال است. او شاعر بزرگ تمام زمانها در دنیاست، به گفتة وزیر دانشمند سامانیان ابوالفضل بلعمی، «در عجم و عرب مثل رودکی شاعری نیست»، عالم نمایان در علوم انسانی دورانش است. او سرآمد شاعران نه تنها فارسیزبان، همچنین تمام جهان است و این فقط دعوای ما همچون همملت و همدیار و فرزند او نیست- سروران و پیشوایان علم و ادب جهان نیز امروز به این باور هستند. سال 2008 دبیر کلّ سازمان ملل متّحد پن گی مون در تجلیل جشن 1150 سالگی آدمالشّعرا گفته بود: «من تا کنون رودکی والاسخن را سرور شاعران و فاضلان فارسیزبان میپینداشتم، ولی عین زمان، پس از آموزشها درک نمودم که او سرآمد شعر ادب جهان است».
«صاحبقران شاعری استاد رودکی» (نظامی عروضی سمرقندی)، آن که «از نوادر فلکی بوده است و در زمرة انام از عجایب ایّام» (محمّد اوفی بخارایی) و سلطان شاعران پارسی گوی دنیاست، در احیای نهضت ادبی و فرهنگی دورة سلطنت سامانیان (نه تنها شعر این دور)، تشکّل و تکامل غایههای ملّی، تبلیغ آرمان و آمال دولت داری ملّی، تشویق خودآگاهی معنوی مردم توسط شعر پارسی، پدید آوردن شعر ملّی پارسی و استقلال بخشیدن شعور ملّی در آن سهم بزرگ و بینظیر دارد. بر اثر جهد و تلاش خلاقانه و آبادگر رودکی و روح سازندة سامانیان حاصل تاریخاً سالم و ماندگار عرض وجود کرد: فرهنگ بشردوستانة نوع نو پدید آمد که به یکی از جریان های قوی ترین متمدّن جهانی بدل یافت. امروز نیز ایجادیات رودکی چون قانون اساسی هویّت ملّی و بالاتر از این، دستور و رهنمای تربیتی اخلاق بشری ارزش و اهمیت ویژه را داراست. در این رابطه نقل قول از گفتار پروفسور دانشگاه پکین، متخصص ورزیدة ساحة فلسفة قدیمة چین لا و یویلیی بیمورد نیست: «برای روزگار معاصر مردم چین نه تنها شخصیت و نام کنفوسیوس ارزش بلند دارد، بلکه بیشتر از آن آفریدههای بلندمضمون کنفوسیوسانی در دایرة تمدّن ملّی ارزشمندترند. یعنی اینجا سخن در بارة طلبات به شعورناکی بلند و خودشناسی هر کدام فرد این سرزمین باستانی میرود. اگر ما این نکتة خیلی مهم را فراموش کنیم، آن وقت به خاطر آوردن نام کنفوسیوس هیچ منفعتی ندارد». عین این معنی را در مناسبت با رودکی و تاجیکان و فارسیزبانان گفتن سزاست. خواستهها، فرمودهها، ارمان و آمال رودکی و حکیم فردوسی و همصف و هممسلکان آنها امروز به هدف و الگوهای ملّی ما کلاً سازگارند و ما باید تعلیمات ایشان را در کار و روزگارداری و دولت داری و ملّت داریمان مدام و بتمام کاربرد کنیم. به این منظور مارا میبایست در جمیع مؤسسههای تعلیمی و علمی کشور بیشتر و کاملتر آثار و تعلیمات آنان را تعلیم و تدریس و پژوهش بکنیم برای بالا بردن خویشتنشناسی و ملّت دوستی و میهن پروری خود و فرزندانمان. معیار آموزش و پژوهش ما روزگار و آثار چنین زبدگان ملّت را باید فراختر و برونتر از فعالیّت ادبی ایشان باشد.
با به اعتبار گرفتن این خدمت های آدمالشّعرا میتوان به چنین اندیشه معتقد بود که او، به گفتة برحق سبحان امیرزاد، اوّلین شاعر ملّی تاجیکان بود و، بر علاوه، در ردیف امیران سامانی، از اربابان بزرگ دولتی نیز بود، زیرا سهم او در ترغیب و تکامل غایههای ملّی دولت داری، خودآگاهی و هویّت معنوی و ملّی و یکپارچگی دولت ملّی بسا بزرگ است. او همچون شاعر نادر عهد سلطنت سامانیان و تاج افتخار و شرف تاجیکان و فارسیزبانان کره زمین است. «بنابر این، امروز باید به تحقیق شخصیت و ایجادیات رودکی از آن جهت نزدیک شویم که وی واقعاً، پدیدة بزرگ کیهانی است و در عالم شعر و ادب آیین نو شعر و شاعری را بنیاد کرد» (سبحان امیرزاده، پدیدة نادر، ص.7).
این نگاشته را با یک منظومة شاعر عالمخان عصمتی که در وصف رودکی به مناسبت 1150-سالگیاش سروده است، ختم میکنم و میاندیشم، هرچند این توصیفات راجع به آدمالشّعرا نو نیست، لیک بازگو صمیمیت و محبّت، حرمت او و سایر فرزندان سپاسمند و باصداقت تاجیک به جدّ اعلا مقامشان میباشد:
تا دمی حرف و هجا هست و زبان مادری،
تا دمی هر یک سخن زر هست و ما را زرگری،
تا دمی یک شاعر است و لحن و الفاظ دری،
بیمحابا، بیخطا، بیامتحان، بیداوری،
«رودکی را بر سر هر شاعری زیبد سری»،
میسزد نامش بری در پایه پیغمبری!
گرچه ما داریم صدها عاقل و اهل علوم،
گرچه ما داریم فردوسی و مولانای روم،
حافظ و سعدی و جامی و کمال و انوری،
بیمحابا، بیخطا، بیامتحان، بیداوری،
«رودکی را بر سر هر شاعری زیبد سری»،
میسزد نامش بری در پایه پیغمبری!
گر هزاران دل در این ره داغ زد چون لالهها،
گرچه قدر شعر بالا شد در این صدسالهها،
من چه هم گویم دیگر؟ در عالم سردفتری،
بیمحابا، بیخطا، بیامتحان، بیداوری،
«رودکی را بر سر هر شاعری زیبد سری»،
میسزد نامش بری در پایه پیغمبری!
ملّت سازندة در شعر شهرت یار ما،
از ازل تا عینی و تا لایق و بازار ما،
گرچه دارد هر یکی در ملک شعر اسکندری،
بیمحابا، بیخطا، بیامتحان، بیداوری،
«رودکی را بر سر هر شاعری زیبد سری»،
میسزد نامش بری در پایه پیغمبری!
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
يك دوست | 04.06.2014 - 17:09 | ||
ميسزد نامش بري در پايه پيغمبري؟؟؟!!! واقعا درك ما از اولياي الهي چقدر است كه اگر نسبت يه شخصي اظهار لطف ميكنيم او را در جايگاه پيغمبري قرار دهيم.به زبان قارسي ارج نهيم و اما اي كاش هنگام تجليل كردن از فردي كمي بينديشيم. |
خراسان زمین | 14.06.2013 - 14:51 | ||
در پهلوی سپاسگزاری از مهر شما دوستان، خواسته های یادشده در دیدگاه های زیر در بارۀ انجمن پیوند و نویسندۀ بزگوار را به جناب حسنالدّین غفوراف برگرداننده و فرستندۀ این نبشه فرستادیم تا ایشان برای شما دوستان گرامی پاسخ گسیل دارند. سرفراز باشید |
رحیم شاه عجمی | 11.06.2013 - 02:03 | ||
من مقالۀ مبسوط علمی وتحقیقی استاد صلاح الدینو ف را بادقت مطالعه نموده واز نکات علمی واشارات نغز وپرمغز استاد درباب تاریخ ادبیات زبان دری ونقش آدم الشعرا ابو عبد الله رودکی در شکل گیری شعر دری بهرۀ فراوان بردم . استاد صلا ح الدینوف یکی از نویسنگان وپژوهشگران ارجمند زبان دری واز ادامه دهندگان راه رودکی وسعدی وحافظ و خاقانی وناصر خسرولاهوتی واقبال لاهوری وازحاملان راستین میراث ادبی زبان تاجیکی وبعباره دیگرزبان دری یا فارسی بشماررفته وبرای فارسی زبانان جهان مایه افتخار وسرافرازی هسنتد .از سایت وزین خراسان زمین ممنونم که مقالت ایشان را به نشر رساندند وضمناً خواهشمندم مشخصات سایت انجمن پیوند وایمیل آدرس استاد صلا ح الدینوف را به دسترس گذاشته منت گذارند |
ظاهر خسروی | 11.06.2013 - 02:34 | ||
بنده ضمن عرض سلام وادأ احترا م به استاد صلا ح الدینوف یک خواهش مختصر دارم که اساسنامه وآیین نامه وحساب بانکی انجمن پیوند را از طریق سایت خراسان زمین به نشر برسانند تا خوانندگان ومخاطبان بخصوص تاجیکان مهاجر در کشورهای اروپایی وامریکایی با خواندن اساسنامه عضویت انجمن را حاصل ودر صورت لزوم کمکهای مالی نمایند . |
ناصر بلخی | 11.06.2013 - 04:47 | ||
ازین حقیقت نمیتوان انکار ورزید که مقاله استاد صلا ح الدینوف دارای جنبه های پژوهشی وآموختنی است ، اما بعضی کلمات وجملات نامفهوم وقابل بازنگری است ، مثلاً کلمه اروپایان باید به اروپاییها کلمه پان ترکیستان به پان ترکیستها تعدیل گردد. |
مسعود جیحون | 08.06.2013 - 01:52 | ||
علی الرغم آنکه در جمهوری تاجیکستان مردم به رسم الخط اجدای خویش آشنایی ندارند ونمیتوانند آثارشاعران وبزرگان زبان وادب فارسی دری یا تاجیکی را مستقیماً مطالعه نمایند ، اما تحقیقات علمی وآموزنده به زبان تاجیکی دارند ، از حیث مثال مقاله استاد صلاح الدینوف در باره مقام ادبی رودکی وسیر تاریخی فرهنگ وادبیات زبان فارسی بسیار عالی ودر خور تحسین است . |