از افسانه تا واقعیت پیرامون ایر، اریا، ایریانا و ایر(+ ان)ی

١ جوزا (خرداد) ١٣٩٢

ازکژاندیشی ها و ژاژخایی ها پیرامون افسانۀ آریا، آریانا و آریایی  

تا واقعیت های ایر، اریا، ایریانا و ایر(+ ان)ی

 

بخش نخست

به گونه یی که می دانیم، مفاهیمی چون «آریا»، «آریایی» و «آریانا»، در پهلوی مفاهیم دیگری چون توران، پان تورانیسم و پان تورکیسم در سده نزدهم و به ویژه در نیمه های سده بیستم، بنا به دلایل متاجیوپولیتیک (به ویژه کاربری های اتنوپولیتیک) به یکی از داغ ترین سوژه ها مبدل گردیده و در هاله یی از ابهام پیچانیده شده بودند و چه بسا که از آن بهره برداری های سیاسی و ابزاری فراوانی هم از سوی قدرت های بزرگ متخاصم (آلمان هیتلری و انگلیس) و هم از سوی محافل و حلقات معلوم الحالی در کشورهای منطقه- پان ترکیست ها، شاخه تندرو پان ایرانیست ها و اولتراناسیونالیست های پشتون افغانستان، شوروی ها و همچنین برخی از حلقات و محافل شیاد یهودی صورت گرفته و در تایید و یا رد موجودیت نژادی به نام نژاد برتر آرین (آریایی)، خاستگاه و نقش آن در تاریخ، مقالات و حتا کتاب های فراوانی نوشته شده و افسانه های فراوانی پرداز گردیده بود.

 

همچنین می دانیم که بسامد این کارزار چنان گسترده و پهنای تاثیرگذاری آن چنان ژرف بوده است که تا به امروز هم بسیاری را به بیراهه و کژراهه و حتا گمراهه کشانیده است. در یک سخن، در میانه های سده های نزدهم و بیستم، گروهی بنا به دلایلی، بخشی از تیره هایی نژاد سفید پوست- «ایری ها» یا «ایریایی ها»، اریایی ها و اریویی ها را با سایر تیره های همخاستگاه و همریشه سپید پوست اروپایی شان، یکجا- نژاد «ارین» («اریایی» که ایرانی های غربی آن را با آ- «آرین» (آریایی) تلفظ می کنند)؛ خوانده و آن را نژاد برتر؟! انگاشتند. گروهی دیگر، باز هم به دلایل ابزاری، بیخی موجودیت نژادها را در کل و حتا تیره هایی به نام آریایی (در واقع،  ایریایی و اریایی) را هم از ریشه مردود دانسته، به انکار آن پرداختند و حتا مدعی شدند که هیچ مهاجرتی در تاریخ از سوی تیره هایی به نام ایریایی و اریایی به پشته های ایران  و هند صورت نگرفته، و چنین نشان دادند که گویی مفاهیمی چون آریا و آریایی (در واقع، ایریا، اریا و اریایی) از ابداعات آلمان هیتلری و ایران پهلوی بوده باشد و افسانه یی بیش نیست. کاری به جایی رسید که حتا بیخی منکر تپونیمی با قدمت چند هزار ساله همچون ایران و حتا اوستا هم شدند و آن را جعلی و ساخته و پرداخته برخی از محافل و حلقه ها خواندند؟!

 

در این اواخر، در پهلوی افسانه »ملت برتر امریکا»- افسانه بافته شده از سوی اشتراوس- فیلسوف یهودی آلمانی- از پیشوایان فکری جمهوریخواهان تندرو امریکا که جاگزین افسانه نژاد برتر اریایی آلمان هیتلری گردید، بار دیگر افسانه نوی در حال بافته شدن است- «افسانه اریایی رایش چهارم روسی» و بازگشت به اصالت اریایی روس ها که راندمان آن در راستای پرداز هویت تاریخی تازه برای روسیه کبیر در حال آرایش اردوگاه نو اروآسیایی بوده، در واقع، بازپردازی همان افسانه  اریایی کهنه رایش سوم است.

 

گذشته از همه، موضوع، موضوع بسیار پیچیده و چند لایه  و چند بعدی است که پرداختن به آن، روشن است کار یک نفر نیست، بل که کار  دسته جمعی گروهی از کارشناسان گونان مجامع بزرگ اکادمیک است. چه، برای پی بردن به واقعیات بایسته است از علومی چون: پالیوجیوگرافی، زمین شناسی تاریخی، دیرین شناسی (پالئونتولوژی)، پالیوبوتانیک، یخبندان شناسی، جیومورفولوژی، انسان شناسی، انتروپولوژی، انتروپومورفی، اتنوگرافی تاریخی، دموگرافی، علم ژنیتیک، باستان شناسی، زبان شناسی، ایتمولوژی، لنگوستیک مقایسه یی، نومیزماتیک، اتنوپولیتیک و....بهره گرفت که روشن است یک نفر نمی تواند همه جوانب آن را روشن بسازد. 

 

می دانیم که در زمینه کتاب ها و مقالات فراونی نوشته شده است که در کار نگارش آن از نهادهای اکادمیک گرفته تا سازمان های اطلاعاتی و دستگاه های تبلیغاتی شرق و غرب و روزنامه نگاران هنگامه ساز و دانشمندنماهای طیف های گوناگون دست دارند. در این میان خواننده عادی در میان انبوهی از اطلاعات گمراه کننده راه خود را گم می کند  و روشن است به بیراهه و کژراهه کشانده می شود.

 

به هر رو، برای روشن ساختن سیمای اصیل مفاهیمی چون ایر، ایریایی، اریا، اریایی و ایرانی، از مفاهیم دروغین و افسانه پردازی های شیادانه ابزاری، بر پایه انبوهی از آثار، در برنامه دارم نوشته مفصلی بر پایه اسناد، مدارک و داده های علمی- اکادمیک به پیشگاه دوستداران فرهنگ  و سرزمین ما پیشکش نمایم.

 

... در این راستا، نخست ترجمه آن چه را که در ویکی پیدیا در باره اریا و اریایی به زبان روسی آمده است، خدمت پیشکش می نماییم. در بخش دوم، موضوع را در بُعد دیگری پی می گیریم:

 

ایتمولوژی (ریشه شناسی) اریا:

ریشه نام تباری (اتنونیم) (ethnonim) اریا (* a/āri̯a-) را در سیمای هند و اروپایی آن- اریو   (AR-I-O-) که به گمان زیاد، همچنین در زبان ایرلندی باستان «اشرافی، نجیب، سرشناس» (aire) «آزاده»، و در زبان های اسکاندناوی قدیم arjōstēr- («نجیب ترین»، «بزرگمردترین») معنا می دهد، می کشانند. کلمه arjōstēr-، البته، هیچگاهی به عنوان نام تباری (اتنونیم) به کار نرفته است. مگر در عین زمان، در زبان های مردمان هندو ایرانی (اریایی) افزون بر داشتنِ معنای «نجیب»، دارای بار یا مفهوم (connotation) آشکارا تباری بوده است که در برابر اریایی ها (ازخودگی ها یا خودی ها) که از سوی بیگانگان احاطه شده اند، به کار می رفته است. در هندی باستان- ان اریا anā́rya در اوستا- ان ایریا   anairya(غیر ایریایی) یا (اجنبی)(( barbarian.

 

نسخه های گوناگونی برای منشای کلمه  * AR-ī-O-ارائه گردیده است. از  نسخه های جا افتاده در محافل اکادمیک سده نزدهم گرفته تا برخی از مشتقات فعل «کوچیدن» (یعنی کوچرو، کوچی، خانه به دوش، چادر نشین)، و یا فعل «شخم زدن» (یعنی «کشاورز»، زمیندار، دهقان).

 

در سال 1938 پاول تیمه (Thieme)، دیدگاه هایی را ارائه داد که از سوی آی. بنوینیست به پیمانه گسترده مورد بازاندیشی انتقادی قرار گرفت. او، ایتمولوژی*ar-i̯-o- را چونانِ «مهماندار یا مهمانواز، مهمانپرست» و  *ari هند قدیم را - دوست و arí را – چونانِ دشمن، بیگانه (خارجی) به کار برد.[1]

 

این فرضیه با aryá- (←*ari̯a-)  به معنای «آقا» (بادار)، «صاحب خانه» (میزبان) پشتیبانی می شود که مستقیما با  نسخه ایرانی این اتنونیم با تلفظ حرف «ا»  به شکل کوتاه  а-مطابقت می کند.

 

در این حال، نسخه هند باستانی این کلمه با تلفظ حرف «ا» کشیده ā- (ā́rya-)  را می توان چونانِ  vriddhi form کلمه aryá- یعنی «عضو اتحادیه خانه داران»--aryá تعبیر کرد که در آن، «مهمان نوازی متقابل» تبارز می  کند.

 

با این کلمه، چنین مفهوم مهم ربانی و پرستیدنی یی چون  ari̯aman  (aryaman هندی باستان و     airyaman اوستایی) پیوند دارد که به سادگی «اریایی بودن»،  دوستی خدا، مهمان نوازی و عروسی معنا می دهد.

 

کلمه هندی باستان  Arí(و نیز «دشمن» درست مانند «بیگانه»)، به گمان غالب، همانندی هایی در کلمه  ara- زبان هیتی («رفیق»، «دوست») و با ari  ارمنی (ارامی؟) (مردانگی) دارد. برای این کلمه، داکتر سمیرینی، منبع خاور میانه یی (مقایسه شود با: ′arj اوگاری به معنای («خویشاوند») و «رفیق») را در نظر گرفته است.[2]

 

در این میان، ایلیچ- سویتیچ (Illich Svitych )، با تکیه بر روی آن که خود مورفولوژی کلمه با ساختار هند و اروپایی سازگاری ندارد (a- آغازین، به جای حنجره ( laryngeal) منتظره*He-,   و حضور دو صوت sonants متوالی)،  great-i.e آریو *ar-i̯-o  را یکراست از زبان های سامی (با مقایسه با کلمه دیرین یهودی ḥōrim («سرشناس»)، «آزاده» («آزاد زاده») و ... های دیگر استنباط  کرد. ریشه ḥ-r-r  به معنای «آزاد ساختن» است.[3]

 

کاربرد واژه اریا در عهد باستان:

در دوران باستان اصطلاح* a/āri̯a-  (اریی/ اریا) روی هم رفته یک اتنونیم «فراقبیله یی» بوده است که در میان توده های هند و ایرانی معرفی کننده جمعی از قبایل که میان خود با هم احساس خویشاوندی و پیوند تباری مستقیمی می کرده اند، بوده است.

 

این واژه همچنین به پیمانه گسترده در معنای زبانی (لینگویستیک- علم فقه الغه) به کار می رفته است. زبان اریایی- زبان مادری هندی ها و ایرانی ها بوده است. در این میان، شواهد تاریخی وجود این اتنونیم یا نام تباری (ethnonym) به زمان پس از فروپاشی یگانگی هند و ایرانی که با گذشت سده ها، تنها پیچیده تر می گردیده است؛ پیوند دارد.

 

بنا بر این، برای اتنونیم هندی- ایرانی، از یک سو، خروج توده های پیرامونی همین گونه دارای خاستگاه اریایی، از گستره اتنونیم اریا که اذعان به پیوندهای خویشاوندی با ایشان در این جوامع دیگر آغاز به رنگ باختن نموده بود، و از سوی دیگر - فراموشی تدریجی این اتنونیم و راندن آن از سوی خودشناختی ها و هویت های بیشتر بومی؛ مختص می باشد.[4]

 

در هند:

در ویداها

 

برای ادبیات ویدایی کاربرد  ārya-به عنوان اتنونیم مشترک قبایل اریایی پیرو آیین ودایی و که انتونیم آن،anārya  (ملحد، بی دین، کافر، بیخدا، مرتد)،  dasyu-, dāsaدشمنان- بومی (Aborigines)،  داسا- mleccha  (اجنبی، بیگانه) است، مختص می باشد.

 

اریا، به معنای «نجیب» («پاکسرشت»، «نیکنهاد») سه طائفه یا «وارنا» ی دو باره زاده شده و بار دیگر به دنیا آمده (برهمن ها، کشتری ها Kshatriyas، و وایشی ها   Vaishyas)، را که در برابر سودراها Sudras  به عنوان طائفه ها یا «وارنا»های غیر اریایی تبار، قرار داده می شدند، متحد می گردانید. اریا، به مفهوم «توده»، (خلق، مردم)، بیشتر به وایشی ها (یعنی آدم های عادی) در تقابل با برهمنی ها و  کشتری ها اطلاق می گردید.

 

در ریگویدا اتنونیم اریا،36  بار، در 34 سرود آمده است. جهان اریایی در ریگویدا (ریگودا) در گام نخست، هفترود (Sapta Sindhavaḥ) یعنی رودخانه های پنجاب را در بر می گیرد و پنج قبیله بزرگ: آنو Anu،  Druhyu، یادو Yadu، تورواساTurvaśa  و پورو Pūru را پوشش می دهد.

 

در اعصار ویداهای پسان تر، مرکز هند و اریایی ها به خاور- به هاریانای کنونی منتقل می گردد- جایی که در آن  قبیله بهاراته  Bhārataبرجسته می گردد.[5] معنای کلمه ārya- ، هرچه بیشتر با فرقه مذهبی ویدایی پیوند می خورد، و مفهوم[6] vratya  («مرتد») ها یا گمراهان- گروهی دارای خاستگاه اریایی که از همه احکام و دستورهای وداها پیروی نمی کنند، پدید می آید.

 

در عهد سمریتی:

اریاورته

 

 در آثار متاخر سانسکریت، مفهوم اریاورته (  (Āryāvarta- کشور اریایی ها، سرزمین اریایی ها – قلب تمدن برهمنی، پدید می آید.

 

بر پایه تعریف مانو، اریاورته از هیمالیا  تا کوه ویندهیا (Vindhya) و از دریای شرق تا دریای غرب پهن است،[7] که یعنی در برگیرنده شمال هند از وادی سند تا بنگال و به خصوص سرزمین های میان رودهای گنگا و جمنا است.

 

هرگاه، در عهد ریگویدا مرز باختری جهان اریایی نامشخص است و شاید برخی از قبایل اریایی برشمرده شده در این یادمان (ریگویدا) به گمان غالب پیوندهای خویشاوندی نزدیکی با باشندگان ایران (ایرانیان) دارند، حالا دیگر به عنوان هم میهنان آن ها شمرده نمی شوند و اریایی خوانده نمی شوند. 

 

کاربرد واژه ārya- در درازای دوره حماسی به مفهوم تباری آن (هندی نجیب دو بارتولد شده) ادامه می یابد. اگر چه مفهوم آن هر چه بیشتر به سوی جنبه های اخلاقی- مذهبی می لغزد، از رامایانا و مهاباراتا گرفته، لقب اریا در گام نخست به معنای «پارسا» یا پرهیزگار، «شایسته» یا سزاوار بوده، به افراد گوناگون، بسته به رفتار و شیوه زندگی شان اطلاق می گردد.

 

در بودیسم:

در ادبیات بودایی، واژهārya   (ariya) به معنای «نجیب»، پاکسرشت، نیکوسرشت یا «مقدس» حتا بیشتر از ادبیات هندویی به کار برده می شود. در تعالیم یا آموزش های آیین بودایی بیشتر ازariyassa dhammavinayo  (معبد، نیایشگاه دارما و وینایا Vinaya) نام برده می شود -  چهار حقیقت پاکیزه یا نجیب (مقدس) (cattāri ariyasaccāni) «چهار[8] حقیقت اریایی»، مسیر رودهای هشتگانه (ariyamagga) («راه اریایی»، خود بودایی ها- ariyapuggala - «مردم اریایی»، و دشمنان آنان-anārya  یعنی غیر اریایی ها.

 

 در برخی از متون گفته می شود که اریا دارما (ārya dharma آموزه های بودا) برای همگان موعظه شده بود: برای اریاییان، داسی ها، دیوها (Devas Dasyus)، Gandharvas   و اسوراها...

 

در جهان ایرانی:

 

 

در عهد ایران باستان:

بند اصلی: جغرافیای اوستا:

 

در اوستا، نام ایریا airya- به پیمانه گسترده چونانِ خودشناسی یا هویت تباری آفرینندگان این اثر (یادمان)، یاد شده است. ایریانم airyanąm ، (به معنای- از ایریایی ها، منسوب به ایریایی ها)، (در باره پیکان ائریهشی Erehshe؟)، ایریا دیارگ هاوا airyå daiŋʹhāwō به معنای«کشورهای ایریایی ها»، [9]airyābyō pāδaēbyō به معنای «از سرزمین های ایریایی»،  airyō.šayanəm (به معنای خانه ایریایی ها، زندگی ایریایی ها، بود و باش ایریایی ها)، و...

 

... و همچنین نام پرآوزاه و افسانه یی ایریانم ویجو یا ایریانم ویجه  airyanəm vaējō (ائران ویج) (مقایسه شود همچنین با نام کوه airyō.xšuθa «خشنودی اریایی).

 

هر چند، چندان روشن نیست که درست چه حلقات و محافلی از مردمان  (باشندگان) را در دایره اریایی ها شامل می ساخته اند. مهر یشت، 13-14  در کاشانه، آشیانه یا میهن اریویی ها، Airoshayanu، شش کشور را شامل می گرداند:Ishkatu  و Pourutu در کوه های هندوکش، مور (مرو) و اریوا (هریوا) aroyu   - کنون هرات، Gava Sugden   (شاید خطه سُغد، سغدیانا) وHvairizem  خوارزم. ویدیودات 1 شانزده «بهترین و برگزیده ترین کشور» ها را بر می شمارد که نخستین آن- ایریانا ویجه است. در این حال، اوستا این کشورها را مستقیما اریایی نمی خواند. برخی از مناطق هند غربی نیز در این فهرست شامل اند.

 

از سوی دیگر، در اوستا پنج توده یا مردم برشمرده می شوند: ایریایی ها (airya-)، نامی که سازندگان اوستا، خود را به آن می نامیده اند [(یعنی خود را ایریایی می خوانده اند)-گ.] و توریا، یا توریایی ها [10] (tūirya-)که در برابر ایریایی ها به کار برده می شود، سایریماها (sairima-) ، ساینی ها (sāini-)، و داهو ها(dåŋha-). در این حال، هر چهار  توده یاد شده [به شمول توریایی ها یا تورانی ها-گ.] نیز توده های ایرانی زبان (یعنی اریایی) شمرده می شوند. از همین افاده اوستایی، در آینده، رویارویی ایران (یعنی سرزمین اریایی ها)، و توران بر می خیزد.

 

در سنگنبشته ها (کتیبه ها) ی باستانی پارسی، اتنونیم(نام تباری) ariya- در سه قرینه (کانتکست) به کار برده می شود:

-       اریایی-  نام زبانِ نوشته های داریوش یکم در بیستون (پارسی باستان)،

-       اری (ariya)، تیره اریایی(ariya-čiça)- خاستگاه تباری داریوش (در نقش رستم)

-       اهورا مزدا – ایزد اریایی ها- در نسخه ایلامی کتیبه بیستون.   

 

برای یونانیان باستان نیز نام عمومی توده های ایرانی روشن بود:  (ἄριοι)- در باره مادها[11]، تیره اریایی (ἄρειον)-  در باره ماگ ها (جادوگران) و رعایای آن ها.[12]  

 

از منابع یونانی همچنین صفت های اریانا *aryāna- (ایریانای اوستاییairyana- ) و اریایی:  Αρειανοί – توده یی که زرتشت از  آن برخاسته است.[13] – اریانا  ἡ 'Αρειανή[14](کشور اریایی ها- ایران) روشن است. برای مثال؛ استرابون می نویسد: «نام اریانا در برگیرنده بخشی از پارس و ماد و نیز  باکتری ها (بلخیان) و سغدیان در شمال می گردد، چون آن ها تقریبا به یک زبان با اندکی تفاوت سخن می گویند.[15]

 

در عهد ایران میانه:

کنیشکا- شاه کوشانی، در کتیبه رباطک که به زبان باکتریایی نوشته شده است، خود، زبان کتیبه را اریایی (αριαο) می خواند.[16]

 

تصورات در باره اریایی ها چونانِ یک جامعه تباری در دوره پارتی (دودمان اشکانی) نیز موجود بود که در نسخه های اشکانی کتیبه های ساسانیان، دیده می شود که در آن شهریار، شاهنشاه اریایی      šāhān šāh aryān خوانده می شود MLKYN MLKʾ ʾryʾn)). هر چند اطلاعاتی که خود اشکانی ها یا ارشاکیدها ( Arshacides)، خود را چنین خوانده باشند، در دست نیست.

 

در زبان پارسی میانه، اتنونیم اریایی ها با  epiteza:

 *arya- > *airya- > ēr (ʾyr) «ایر» تکامل می یابد. جمع آن  ērān (ʾyrʾn) (ایران) یعنی سرزمین نجبا.

 

در این میان، به معانی (connotations) تباری، معانی دینی افزود شده،  ērدر واقع، همتاواژه کلمه weh(dēn)  «پیرو خدای (ایمان)»، «زرتشتی»، در برابر کلمه anēr (غیر اریایی)، «غیر زرتشتی» می گردد. ساسانیان اولیه، خود را ēr māzdēsn (ʾyr mʾzdysn) (اریایی، پیرو مزدا) می خواندند.[17]

 

در این حال، ساسانیان مفهوم سیاسی اتنونیم (نام تباری) را پیش کشیده، برای نخستین بار ایده «امپراتوری ایران» را پیش کشیدند:

aryānšahr (ʾryʾnḥštr), پارتی یا اشکانی، ērānšahr (ʾylʾnštr) پارسی میانه، و *aryānām xšaθra- پارسی باستان (پادشاهی ایرانیان)، با خواندن خود به نام پادشاه ایران و انیران (پادشاه اریایی ها و غیر اریایی ها –  مفهوم  پارسی میانه

  šāhān-šāh Ērān ud Anērān (MLKʾn MLKʾ ʾyrʾn W ʾnyrʾn)

و مفهوم یونان باستانی βασιλεύς βασιλέων ἀριανων.

 

اصطلاح Eran (مجموع اریایی ها، سرزمین ها اریایی) به گونه گسترده در عناوین و القاب نو مقامات، در توپونیم ها (نام های جغرافیایی)،  و در موعظه های مذهبی و سیاسی به کار برده می شود.[18]

 

در این دوره، در انتهای دیگر جهان ایرانی زبان، در دشت ها (استپ ها)ی جنوب و شمال روسیه، مردمان دیگر ایرانی زبان- آلن ها(*alān < Ancient Iran. *aryāna-)  خود را اریایی می خواندند. درست همان گونه که ایرانیان ساسانی توده های غیر زرتشتی ایرانی از جمله آلن ها را اریایی نمی شمردند، خود آلن ها هم نام تباری باستانی اریایی را  تنها مختص خود می دانستند.

 

 

رفلکس های مدرن:

کنون دیگر هیچ یک از توده های معاصر ایران و هند، خود را اریایی نمی نامند و در تراز فرهنگ سنتی در کل، بر خاستگاه اریایی و خویشاوندی با همه اقوام اریایی بر شالوده میراث مشترک اریایی اذعان ندارند. مشتقات ثانوی بر جا مانده از این ریشه به عنوان نام های تباری، بس انگشت شمار اند و بسیاری از مردمان هند و ایرانی خود را با نام های بومی با قبیله یی خود می خوانند.

 

در هند:

در هند، کاربرد کتابی («تعالیم»، آموزه ها)ی سانسکریتی کلمه ārya- به مفهوم مذهبی «پارسا»، «بازدارنده دارما» حفظ گردیده است و گاهی هم  از این کلمه زیر تاثیر نفوذ غرب به مفهوم ملیگرایانه آن بهره برداری می شود. برای مثال در سال 1875، جامعه  Samaj  ārya-  تاسیس شده بود.

 

کاربری سرزنده اتنونیم دیرین «اریا» از نیشخند قضا، در جنوب هند- جایی که باشندگان دراویدی زبان (یعنی غیر آریایی زبان) بود و باش دارند، حفظ گردیده است- در ayya ، کلمه اریا چونانِ کلمه ارجگذاری و احترام نسبت به دیگران به کار برده می شود.

 

در جهان ایرانی:

 

مفهوم ساسانی ایرانشهر (ērānšahr) «پادشاهی اریاییان» [سرزمین ایرانیان، کشور ایرانیان-گ.] در نام مدرن کشور ایران (به زبان پارسی: [ʔiɾɒn]) و به زبان تاجیکی. ائران) ادامه یافته است. نام ایران برای کشور به گونه رسمی تنها در 1935 پذیرفته شد.[19] پیش از آن، این نام به عنوان نام غیر رسمی گستره پهناور تباری- فرهنگی («ایران بزرگ»)، به کار برده می شد که در گام نخست در حماسه ملی ایران، شاهنامه فردوسی (سده دهم ترسایی) به پیمانه گسترده بازتاب یافته بود- جایی که به شرح رویاروی های ایران شهرنشین و توران کوچرو و بادیه نشین، چونان ادامه ایریا airya-  و توریای tūirya-  اوستایی پرداخته می شود.

 

از نام ایران، شناسه (نام هویتی یا خودپردازی (خودشناسی)) باشندگان کنونی کشور ایران: ایرانی [ʔiˈɾɒni])، گرفته شده است. آن چه مربوط به آریا  [ʔɒrjɒ])(آریایی) می گردد، این کلمه یک کلمه کتابی است، که درست چندی پیش زاده شد.

 

رفلکس آلنی (یعنی اریایی) هویتی به شکل الانی اوستین ها (اوسِت ها) تنها در قصه ها و حکایات حفظ گردیده است. رفلکس گاهی متوقعه *arya- چونان شناسه یا نام هویتی ایرونی ها- اوستین ها (ایر ها، ایراتی ها)[20]، به گونه یی که آبایف (خاورشناس نامدار قزاق) می پندارد، دارای خاستگاه لایه یی Substrate است و به هیچ رو، پیوندی با اریایی ها ندارد.[21]

 

خاستگاه:

 

فرهنگ های باستان شناسی مرتبط با مهاجرت مردمان هند و ایرانی

در شکل، فرهنگ اندرونف Andronov به رنگ سرخ، فرهنگ مسکون باکتریایی- مرغیانی – به رنگ نارنجی، یازی yaz  - به رنگ پسته یی مایل به سبز، گندهاری (سوات) – به رنگ تمشکی، فرهنگ گورستانیH   - به رنگ بنفش، فرهنگ اخری سفال گِلی  (Copper Hoard- ذخیره مسی)-به رنگ آبی تیره یا یاسمنی، فرهنگ سفال خاکستری- به رنگ فیروزه یی تیره برجسته نشان داده شده است.

 

مطالعه زبان های اریایی باستان و فرهنگ کهن (اوستایی و ودایی) گواه بر آن اند که اریایی های باستانی در آغاز توده واحدی بوده اند. در این حال، قدمت جدایی دو شاخه اصلی آریایی (هندی اریایی و ایرانی) به آغاز هزاره دوم پیش از میلاد می رسد. این گونه، موجودیت پارا اریایی ها praari  (چونانِ نیاکان همه توده های هند و اریایی و ایرانی، از یک سو، و یکی از شاخه های جدا شده از جوامع هند و اروپایی- از سوی دیگر)، را می توان در چارچوب های زمانی هزاره های III-II  پیش از میلاد تعیین کرد.

 

تعیین میهن نیاکان اریایی ها، که زیر عنوان آن معمولا گستره فروپاشی جوامع اریایی را به شاخه های نخستین درک می کنند، پیونددهی اطلاعات اولیه در باره اریایی های تاریخی با داده های زبان شناسی و باستان شناسی را در نظر می گیرد.[22]

 

نبودِ شواهد مستقیم دال بر موجویت اریایی های اولیه یا پارا اریایی ها praari  در برخی از مناطق و یکدست نبودن شواهد غیر مستقیم در زمینه، پژوهشگران را ناگزیر می گرداند نظریه های متناقض مهاجرت اریایی های ماقبل تاریخ و پیدایش تباری ethnogenesis  آن ها ارائه دهند.

 

چشم انداز کلی پدیدارشدن آریایی ها در افق تاریخی:

در میتانی (نزدیک به 1600 سال پیش از میلاد)،  در گندهارا- پنجاب (حدود 1700-1500 سال پیش از میلاد)، [در سرزمین های-گ.] مادها و پارسیان باستان (900 سال پیش از میلاد)، سکاها و Cimmerians  ها (600 پیش از میلاد، نشان می دهد که گستره آسیای میانه چوناِن مبدای مهاجرت  های اریایی ها بوده است.[23]

 

با اریایی های اولیه و مهاجرت های ایشان، معمولا فرهنگAndronov ،  مجتمع باستان شناسی باکتریایی (بلخی)- مرغیانه یی و فرهنگ Yazs را ربط می دهند. فرهنگ گسترده Andronov به سنت های روی هم رفته دامداری، با پرورش اسب و ارابه رانی اریایی ها پیوند داده می شود. با این هم، ردیابی نفوذ فرهنگ استپ، مؤثر بر فرهنگ مسکون جنوب آسیای میانه (فرهنگ مسکون باکتریایی- مرغیانی (مخفف آن به زبان روسی)   (BMAK)، در هند و ایران غربی، در مواعید منطبق با مهاجرت اریایی ها به این مناطق، دسترس نیست. در این جا، برعکس، تاثیر فرهنگ مسکون باکتریایی- مرغیانه یی، به مشاهده می رسد.

 

برای گشودن گره این تناقض، [کارگیری-گ.] از مدلKulturkugel (به آلمانی «گلوله فرهنگی») پیشنهاد می گردد. چنین پنداشته می شود که رخنه قبایل پروتواریایی از شمال، از گستره فرهنگ اندرونف به گستره فرهنگی مسکون باکتریایی- مرغیانه یی- جایی که باشندگان بومی مغلوب از سوی اریایی ها مورد همگون سازی (اسیمیلاسیون) قرار گرفته بودند، در آینده آغاز به گستره یابی و پیشروی به سوی جنوب خاوری به هند و جنوب باختری- به میتانی (هند و اریایی و اریایی های میتانی) نموده باشد.

 دومین موج گستره جویی با گسترش ایرانیان به ایران باختری و کرانه های شمالی دریای سیاه و دیگر جاها مربوط می گردد.[24]

 

زبان های ایرانی حفظ شده در گستره جنوب آسیای میانه، نبودِ سوبسترات ویژه متفاوت از زبان های ایرانی باختری و زبان های هندی و اریایی را به نمایش می گذارند. سوبسترات عمومی شاخ و برگ یافته در همه زبان های هندو ایرانی، به گمان غالب درست با فرهنگ پیش از اریایی مسکون باکتریایی- مرغیانه یی مرتبط می گردد. گذشته از آن، انتقال برخی از نام های جغرافیایی منطقه آسیای میانه جنوبی به هند (نگاه شود به:  Harōiuua اوستایی، Saráyu- پارسی باستان،  Haraxᵛaitī-, اوستایی، Harauvati- پارسی باستان، «اراخوزیا» و Sárasvatī- هند باستان و...)

به مشاهده می رسد.

 

زبان های اریایی:

زبان های دیرین ترین سروده های  samhitas ریگودا و قدیمی ترین بخش های اوستا- گات ها – کهنترین نمایندگان ثبت شده شاخه های به ترتیب هند و اریایی و شاخه ایرانی (نیمه دوم هزاره دوم پیش از میلاد)- قرابت شایان توجه نه تنها در تراز فونولوژی (آواشناسی، علم دگرگونی صدا در زبان)، مورفولوژی (ریخت شناسی) و لِکسیکون یا vocabulary (واژگان)، بل نیز در تراز  فرازپردازی phraseology پایدار شعری را نشان می دهند.

 

  برای مثال، مقایسه شود: uttānáhastanámasā (РВ 6.16.46) ویدی و (nəmaŋhāustānazasta (Y. 28.1) اوستا «با دست دراز در هنگام نیایش» و یا

hrdāˊ mánasā (РВ1.61.2)  ویدی و zərədāčā manaŋhāčā (Y. 31.12) اوستا «قلب و خرد».

 

این نزدیکی، گواه بر موجودیت «پارا» زبان یا زبان مادری  mother tongueیگانه و سنت های شعری مشترک برای نیاکان اریایی ها است. در این حال، زمان تقسیم این زبان به دو شاخه هندی و ایرانی را می توان اوایل هزاره دوم پیش از میلاد (2000-1800 سال پیش از میلاد) تعیین نمود.[25]

 

زبان های دَردی، (با توجه به این که در این زبان ها کدام اثری از اعصار باستان بر جا نمانده است)، در گذشته، به گونه سنتی چونانِ یک زیر شاخه زبان های هند و اریایی بررسی می گردید. اما پژوهش های اخیر نشان می دهند که نیاکان دَردی ها  در عهد تقسیم زبان های «پارا هند و اریایی» و «پارا ایرانی» از این دو زبان جدا شده بودند. دَردی از روی برخی از پارامترها، موقعیت میانی ​​بین گروه زبان های هند و اریایی و ایرانی را داراست. از این رو، زبان های دَردی را بایسته است به عنوان یک شاخه جداگانه از زبان های هند و ایرانی در نظر گرفت.[26]

 

از دیدگاه گاهشناسی (کرونولوژی) نسبی، مستقل شدن جد زبان های نورستانی را باید به عهدهای دیرین تر نسبت به فروپاشی خود زبان های هند و ایرانی (هند و اریایی، ایرانی و دَردی نسبت داد. بنا بر این، جدا شدن زبان های کهن نورستانی را می شود چونان دیرین ترین رشته یا پیوند پدر و فرزندی (filiation)  زبان پارا اریایی شمرد.[27]

 

فرهنگ و آیین:

فرهنگ مادی و معنوی اریایی های قدیم (هندی ها و ایرانی ها) بر پایه گواهی های دیرین ترین یادمان ها یا آثار ادبی هند و اریایی ها - ویداها و ایرانیان- اوستا، و همچنین به گواهی های تاریخی در باره مردمان ایرانی و هندی باستان، داده های باستان شناسی، داده های سروده های حماسی پسانی مانند (مهابهاراتا، رامایانا، شاهنامه) و مطالعات تبارنگارانه (اتنوگرافیک) مدرن مردمان باستانی ایرانی و هندی، بازپردازی و احیاء گردیده است.

 

فرهنگ مادی:

نیاکان اریایی های تاریخی، مردم نیمه چادرنشین و نیمه کوچرو بوده اند که در اقتصاد شان نقش برجسته یی را دامداری و رمه داری می گرفت و کشاورزی برای شان بیشتر بار فرعی داشت. جانور اصلی خانگی شان– گاو بود (به هندی قدیمgo-  و در اوستا gao- )- شالوده رفاه مادی، منبع فرآورده های غذایی و سرچشمه نیرو. همچنین پرورش گوسفندان (در هندی قدیم paśu-، در اوستا pasu-، و بزها (در هندی قدیم aja- و در اوستا aza-) و نیز خران (به هندی قدیم khara- و در اوستاxara-)[28] و همچنین اشتران (به هندی قدیم uṣṭra- و در اوستا uštra-) در میان شان رواج داشت.

سگ ها (در هندی قدیم śvan-، در اوستا span- )- پاسبانان و نگهداران خانه و کاشانه و نگهبانان رمه ها بودند. اریایی ها زمین ها را با بیل و گاو آهن ها شخم می زدند و جو(در اوستا yava- )می کاریدند. همین گونه نوشیدنی هایی از hop  با شیر می ساختند (در هندی قدیم sura-، در اوستا hura- ).

شالوده توان رزمی اریایی ها، اسب بود (در هندی قدیم  Aśva، در اوستا aspa- )، که به ارابه سبک و تندرو بسته می شد (در هندی قدیم ratha- و در اوستا raθa-). جنگ افزار اصلی شان هم تیر (در هندی قدیم iṣu-  و در اوستا išu-)، و گرز (در هندی قدیم  vajra-و در اوستا wazra- ) بود.

 

 اریایی ها با آبیاری بدوی (در هندی قدیم  yavyā-و در پارسی قدیم  yauviyā- جویه)، کندن چاه ها (در هندی قدیم cātvāla-, و در اوستا cāt- )[29]، ساختن خشت یا آجُر (در هندی قدیم iṣṭakā- و در اوستا ištiia- )، ذوب و استحصال مس و ساختن مصنوعات مسی (در هندی قدیم  ayas-در اوستا ayaŋh-) و طلا (در هندی قدیمhiranya- و در پارسی قدیم daraniya- [پسان ها زرانیه یا زر-گ.]) آشنا بودند. عرصه های دیگر پویایی آن ها بافندگی، نجاری و پژشکی بود.

 

ساختار اجتماعی:

شالوده جامعه اریایی را خانواده پدرسالار می ساخت که در یک ساختمان جداگانه می زیستند. (در هندی قدیم dam-).[30]سران این خانواده ها-پدران، بازیگران اجتماعی (در هندی قدیم pati-در اوستا paiti-) بودند که زیر اقتدار آن ها، مردم (اعضای خانواده، بردگان- اسیران، زندانیان، و دیگر افراد وابسته) متحد می شدند و چارپایان (در هندی قدیم paśuvīra- و در اوستا pasu.wīra-)که شمار آن ها نشاندهنده ثروت خانواده ها بود، اداره.

 

خانواده ها به خاندان ها و تیره ها متحد می گردیدند (در هندی قدیم viśو در اوستا wīs- )، که به کارهای گروهی روستایی می پرداختند (در هندی قدیمvr̥jana-  در اوستا wərəzana-). گروه های جوامع، قبایل را تشکیل می دادند که اغلب با هم در اتحادیه های های شکننده و متخاصم می پیوستند.

 

ساختار سه طبقه جامعه، تثیبت شده در جوامع کهن ایرانی و هندی باستان، شاید تنها در حال شکلگیری بود و عناوین اصلی برای طبقات در شاخه های مختلف اریایی ها متفاوت می باشد. در راس جامعه کاهنان قرار داشتند (در هندی قدیم ātharvan-و hotar-, uśij- و در اوستا āθrauuan-, zaotar-, usij-)، که از این میان به ویژه سخنوران (سخنسرایان- seers) (در هندی قدیم kavī-، r̥ṣi- و در اوستا kauuī-, ərəši- )و نخبگان اشرافی، قدرتمندان (در هندی قدیم kṣatra- در اوستا xšaθra-)، متشکل از رزمندگان- ارابه سوار (در هندی قدیمratheṣṭā-  و در اوستا  raθaēštā-) متمایز بودند.

 

 طبقه سوم، مردم ساده یا عادی بودند که شامل شبانان (چوپان ها)، که در صورت نیاز، سپاهیان شبه نظامی (در هندی قدیم senā-، در اوستا haēnā-) را می ساختند.

 

 جنگ، پیوسته (هم با قبایل همسایه اریایی، و هم با مردمان غیر اریایی) رخ می داد که انگیزه آن، به چنگ آوردن شکار (بیشتر چارپایان) و زمین های نو برای بود و باش و چریدن چارپایان، چونانِ فرم اصلی پویایی های اجتماعی بود.

 

فرهنگ معنوی:

آیین پارا هند و ایرانی:

 

شالوده فرهنگ معنوی یی که در همه پویایی های اریایی نفوذ داشت، دین بود. آیین هند و ایرانی  پیرامون رسم قربانی (در هندی قدیم yajñá-، در اوستا yasna-)، شکل می یافت که در روزهای جشن یا در دیگر روزهای مهم، از سوی کاهنان به سفارش و هزینه عوام قربانی دهنده انجام می گرفت.

 

هدف از قربانی، حفظ نظم جهانی (در هندی قدیم ṛta-، در اوستا aša- و در پارسی قدیم (a)rta- ) بود که در  چرخه های کیهانی و به طور کلی پویایی موفق جهان پدیدار می گردید که برای آریایی ها  افزایش نعم مادی را به ارمغان می آورد.

 

در مراسم قربانی، کاهنان سرودهایی را برای خدایان می خواندند و برای آنان هدایایی برای افزایش قدرت شان می آوردند و آنان را به کمک ارتش های اریایی فرا می خواندند. جای بالایی در این حال، به آتش داده می شد (در هندی قدیم agni- [31]و در اوستاaɣni-) که نقش میانجی را در رساندن هدایا از آدم ها به خدایان بازی می کرد.

 

در روند مراسم نیایش، نوشیدنی های توهم زا یا محرک (در هندی قدیم سوما soma-، در اوستا هوما haoma-)، تهیه و پخش می شد که باورمندان را به شور و وجد می آورد. کاهنان سروده های مذهبی می خواندند (در هندی قدیم منتره  mantra-، در اوستا mąθra-) که بر جهان آفرینی خدایان تاثیر جادویی بر جا می گذاشتند و نیروی نهانی مقدس پنهان شده در همه چیز (در هندی قدیم برهمن brahman- و در اوستا brazman- ) را بر می انگیختند.

 

سخنسرایان سرایشگر، مسابقاتی در زمینه بداهه سرایی سرودهای مذهبی به راه می انداختند و صحنه آرایی می کردند. بیشتر، از استعارات  metaphors مسابقات اسب دوانی یاری می جستند، که در آن ها، اریایی ها به مسابقات ارابه رانی (ارابه دوانی) می پرداختند- به سرگرمی دلپسند خود، که همچنین اهمیت مذهبی داشت. مراسم سرایش آهنگ های گوناگون نیایشی همراه با نوازش آلات موسیقی (به خصوص عود)، بود.

 

خدایان را دیوها می نامیدند (از هندی قدیم deva-، در اوستا daēuua-) از ریشه هند و اروپایی *di̯u-   «درخشش، درخشیدن»، «درخشان». یکی دیگر از لقب های الهی*asura-  (در هندی قدیم asura-، در اوستا اهورا ahura-) به معنای ایزد، کردار، آفریدگار، پروردگار، بود. در نظام های تاریخی دینی اریایی، مرزبندی delimitation خدایان مختلف در این دو گروه- دیوها و اهوراها  مشاهده می شود- در این حال، یکی از این گروه ها به تدریج در حال اهریمنی شدن demonized می باشد.

 

خدایان اصلی اریاییان- خدای پیمان- میترا (در هندی قدیم  Mitra-، در اوستا Miθra-)، اندیرا (در هندی قدیمindra-  و در اوستا iṇdra- ) شروا (مرتبط با رودرا، در هندی قدیم  śarva  و در اوستا sauruua-)، ناساتیا (در هندی قدیم Nāsatya- ، در اوستا  Nåŋhaiθya- ) و...

 

همچنین اسطوره یی در باره جد انسان، شناخته شده بود «دوقلوها، پسر ویواسوانت Vivacvant » (در هندی قدیم Yama- ، در اوستا Yima- یما یا جمشید).

 

مذاهب کنونی یی که از بستر ادیان اریایی پدید آمده اند، عبارت اند از: هندویسم، جینیسم، بودیسم، ادیان کافران و کالاش های هندوکش، و آیین زرتشتی.

 

 

کاربرد واژه های «آریا» / «آریایی ها» در اوایل سده نزدهم - اوایل سده بیستم:

 

کلمه «اریا» در آثار پژوهشگران اروپایی در سده نزدهم (در پیوند با تثبیت یگانگی ژنیتیک زبان های هند و اروپایی، شناسایی شماری از اسطوره های مشترک هند و اروپایی، و...)، به گونه لغزش آمیزی چونانِ شناسه یا هویت و خودشناسی  همه هند و اروپاییان باستان پذیرفته شده بود.

شهرت خاصی را این واژه در زمان آلمان نازی، که اندیشه پردازان (ایدئولوگ ها)ی آن، اغلب آن را در یک مفهوم نژادی به کار می بردند [(نژاد برتر آرین یا آریایی)-گ.]، و حتا از نمادهای اریایی- صلیب شکسته را چونان نشان رسمی دولت پذیرفتند، پیدا نمود.

 

ایدئولوگ های نازی بر آن بودند که «توده های شمال» (که آن ها را همچنین «توده های آلمانی (جرمنی) می خواندند)، نژاد ایده آل و پاکیزه - آریاییان راستین اند.[32] از اواخر سده بیستم موضوع «اریایی های باستانی» بیشتر در سبک تاریخچه اقوام در چهارچوب تحقیقات غیر علمی و نئو فاشیسم بررسی می گردد.[33]

 

تیوری های نژادی:

نظریه نژاد آریایی از سوی آرتور دو گوبینو -نویسنده فرانسوی مطرح گردید که سه نژاد عمده را بر مبنای رنگ پوست (سفید، زرد و سیاه) جدا نمود و در این حال، نژاد سفید را نژاد برتر خواند. او در درون نژاد سفید، بالاترین جایگاه را برای «آریایی ها» داد. علم مدرن نظریه آریایی را به عنوان نظریه غیرعلمی رد می کند.

 



[1] . Бенвенист Э. Словарь индоевропейских социальных терминов. М., 1995. С. 240—242.

[2] . O. Szemerinyi. Structuralism and substratum — Indo-Europeans and Semites in the Ancient Near East (LINGUA. International Review of General Linguistics, v. 13: 1-29) 1977. P. 122.

 

*ʔary-نگاه شود به :

 

[3]. Иллич-Свитыч В. М. Древнейшие индоевропейско-семитские языковые контакты // Проблемы индоевропейского языкознания. Этюды по сравнительно-исторической грамматике индоеврпейских языков. М., 1964. С. 7. (254 Кб, djvu).

 

[4] . ماساژیت ها، دانشنامه بزرگ روسی، جلد 19، مسکو، 2011

[5] . دانشنامه بزرگ روسی، جلد 12، مسکو، 2008 ؛ فرهنگ اندرونف، دانشنامه بزرگ روسی، جلد یکم، مسکو، 2005.؛ بهارتاورشا// دانشنامه بزرگ روسی، جلد 4، مسکو، 2006.

 

[6] .  جالب است که در زبان روسی هم مفاهیمی دارای بار منفی  از همین ریشه ورات هست؛ مانند врать – دروغ گفتن، отвратительно-  منزجر کننده،  отвращёный – بیزار کننده، извращёный - منحرف.

[7] . مانو- سمریتی، 2:22

[8] . شایان توجه است که عدد چهار روسی– چیتیری четыре ، به گونه شگفتی برانگیزی با cattāri مشابهت دارد.-گ.

[9] . شایان یادآوری است که به زبان پشتو کلمه یی داریم به نام آریوب- که اسم مکان است- منطقه یی در جنوب کابل. در کابل، سینمایی هم بود در دهمزنگ به نام آریوب که به نام صاحب آن- کسی از منطقه آریوب، یاد می شد. این سینما، در جنگ های ویرانگر سال های دهه نود سده بیستم ویران شد. –گ.

 

[10] . شایان یادآوری است که تورانی ها (باشندگان توران- سرزمین های آن سوی سیر دریا یا سیحون)، همه ایرانی تبار و ایرانی زبان بوده اند. نام های همه شان هم دارای خاستگاه ایرانی بوده است. تنها تفاوت ایرانیان از تورانیان شیوه زندگانی شان بوده است-  ایرانیان شهرنشین و کشاورز بوده اند و تورانیان چادرنشین، کوچرو و دامدار. یعنی بیابانگرد.

به گفته ویلهلم (ولادیمیر) بارتلد- بزرگترین ترک شناس جهان در کتاب تاریخ ترک های آسیای میانه، تا سده ششم میلادی هیچ نشانه یی از حضور اقوام زرد پوست در گستره آسیای میانه و پشته ایران در دست نیست. تورک ها، پس از افتادن ایران به دست اعراب، از مرزهای خاوری ایران با چین، به سرزمین ایران سرازیر شدند. 

 

نویسندگان عرب، با توجه به همانندی و مشابهت توران با تورک، چنین پنداشته بودند که توران یعنی سرزمین تورک ها. همین بود که توران و تورک (ترک) یکی پنداشته شد. اشتباه تذکره نویسان عرب در آینده از سوی دانشمندان بسیاری چه در کشورهای عربی و چه در خاور زمین و پسان ها در غرب، تکرار شد که برجسته ترین مورد آن فردوسی است که در شهنامه تورک  و توران را یکی پنداشته است.-گ.

[11] . Геродот. История, 7.62

 

[12] Евдем Родосский.

[13] Диодор Сицилийский. 1.94.2

 

[14] . Ариана // БРЭ. Т.2. М.,2005.

[15] Бактрия // БРЭ. Т.2. М.,2005. Бактра // БРЭ. Т.2. М.,2005.

 

. N. Sims-Williams, «Further notes on the Bactrian inscription of Rabatak, with the Appendix on the name of Kujula Kadphises and VimTatku in Chinese». Proceedings of the Third European Conference of Iranian Studies (Cambridge, September 1995). Part 1: Old and Middle Iranian Studies, N. Sims-Williams, ed. Wiesbaden, pp 79-92

 

یادداشت گزارنده: این موضوع بسیار مهم و شایان توجه است:

1-     در آن  برهه، زبان سغدی ها، بلخیان یا باکتری ها، ماد ها و پارس ها یک زبان بوده و تفاوت اندکی داشته است. یعنی باشندگان پشته ایران به یک زبان سخن می گفته اند با لهجه های گوناگون.

2-     باید متوجه بود که در آن برهه، در کشور کئرپاند- بلخ و سغد و بامیان و کابلستان- کوشانیان و در هرات و قندهار و پارس و ماد- پارت ها یا اشکانیان فرمان می راندند. همچنین باید گفت که خاستگاه هر دو خاندان، بلخ بوده است. 

3-     با این هم، استرابون سراسر پشته ایران را بی توجه به آن که باشندگان آن در دو کشور یا دو واحد سیاسی جداگانه می زیسته اند، به نام عمومی اریانا خوانده است.

[16] . География, 15.8

 

[17] . Gherardo Gnoli. ĒR, ĒR MAZDĒSN

[18]  G. Gnoli. IRANIAN IDENTITY ii. PRE-ISLAMIC PERIOD

[19] . روشن است نام سرزمین ما از آوان ورد سپیدپوستان ایریایی به این سرزمین، تا پایان پادشاهی دودمان های افسانه یی (اسطوره یی) پیشدادیان و کیانیان، به تایید اوستا «ایریانا ویجه» بوده است. سپس، در دوره مادها (میدی ها)، ماد شده است. در میانه های فرمانروایی دوره هخامنشیان، به پارس تغییر یافته و در دوره ساسانیان به ایرانشهر و سپس به ایران مبدل شده است. یونانیان در آغاز، بخش های میانی آن را و سپس تقریبا سراسر آن را «اریانا» خواندند. در دوره پارت ها یا اشکانیان، در بخش شمال خاوری و خاوری سرزمین ایران، دولتی به نام کیرپاند تشکیل گردیده بود که در آن دودمان کوشانی فرمان می راندند.

 

پس از افتادن ایران به دست عرب ها، نام ایران برای دوصد سال بیخی رخت بربست. تنها با روی کار آمدن دولت های بومی در خراسان (ایران خاوری) مانند صفاریان و طاهریان، آهسته آهسته رستاخیز آن آغاز شد و در دوره سامانیان بر گستره دولت سامانی  اطلاق گردید و دیگر بر گستره باختری آن اطلاق نمی گردید. در دوره غزنویان، این نام بار دیگر بر سرتاسر پشته اطلاق می گردید.

 

فردوسی در بخش اسطوره یی شهنامه گستره بلخ، در بخش تاریخی آن گستره شاهنشاهی سامانیان و پارت ها و به گونه غیر مستیقم گستره هخامنشیان را ایران می خواند. شگفتی برانگیز این است که فردوسی از شاهنشاهی کوشانیان چیزی نمی گوید و از خراسان تنها دو، سه بار نام می برد که آن هم در همه نسخه های شهنامه نیست.

 

نام ایران در دوره ایل خانیان، به دلایل سیاسی بار دیگر کاربرد گسترده یی یافت و بر سرتاسر پشته اطلاق گردید. در دوره های بعدی نیز کاربرد داشت. برای مثال، در دوره صفویان.

 

در دوره صفویه، محمود افغان و اشرف افغان، همواره به نام شاهان ایران خوانده شده اند. چنانچه سجع مهر محمود چنین بود:

سکه زد از مشرق ایران چو قرص آفتاب- شاه محمود جهانگیر سیادت انتساب

دین حق را سکه بر زر کرد  از حکم الله- عافیت محمود باشد پادشاه دین پناه

 

سجع دیگر مهر او چنین بود:

دولت سلطان حسین نابود شد- شاه ایران عاقبت محمود شد

 

در سال 1726 در عهد شاه اشرف، هنگامی که به ترغیب ملا زعفران کتیبه یی بر مسجد اصفهان روی کاشی خشتی و با خط نستعلیق نوشته شد، اشرف را، شاه ایران خوانده شده است:

لقد امر السلطان خاقان عصره- ز صدیق است انوار صداقت

و من فایق فی ایران عز جلاله- ز فاروق است اسرار عدالت

و اشرف السلطان السلاطین اسمه - ز ذی النورین نور فیض و رحمت

 

رفیقی سیرجانی در ضمن قصیده یی که در وصف محمود افغان سروده، او را حامی زبان فارسی یا دری خوانده، شاهان صفوی را به ترک منشی منسوب داشته است:

 

امروز روز عزت و دیهیم و افسر است- عهد بلند پایه و دور مظفر است

...

دیروز بود لهجه دربار اجنبی- امروز قند فارسی آن جا مکرر است

 

به گونه یی که دیده می شود، این شاعر سیرجانی، شاهان ترک تبار صفوی را اجنبی و محمود ایرانی تبار افغان را شاه خودی پنداشته و به نکوهش صفویان و ستایش محمود پرداخته است.

یادداشت: باید به خاطر داشت که میر ویس- پدر محمود، فرزند باقر خان از سادات تاتار تبار آسیای میانه بود و مادرش ازبیک تبار بود. باقر خان پس از آمدن از آسیای میانه به دربار دهلی، به یاری آن ها به قندهار دست یافت و احتمالا خویشاوندی هایی با مردم بومی کرد. از این رو هوتکی خواندن آن ها درست نیست.

 

در صورت مجلس «دشت مغان» آذربایجان (که در کتاب چند مقاله نصرالله فلسفی آورده شده است)، نادر افشار به عنوان شاهنشاه ایران برگزیده شد، کشورش به نام ایران یاد شده است. مانند سرکشان ایران، ممالک ایران و...

سجع مهر سکه او چنین بوده است:

سکه بر زر کرد نام سلطنت را در جهان- نادر ایران زمین و خسرو گیتی ستان

 

در زمان پادشاهی نادر شیخ الاسلام عثمانی فتوایی به این متن صادر نموده بود: «طریقه جدید(تشیع) مخالف دیانت حقه (تسنن) است و جایز است که مردم ایران را بکشند».

 

نادر در باره احمد خان ابدلی چنین گفته بود:

«...در ایران و توران و هندوستان حمیده خصال و پسندیده افعال تر از احمد خان ندیدم».

 

روشن است که در دوره نادر افشار سراسر فلات به نام ایران یاد می شده است. اگر غیر این می بود، باید از کشورهایی چون فارس و خراسان (که خود نادر فرزند آن بود) نام برده می شد.

 

احمد شاه درانی در فرمانی که خطاب به خوانین ترکمن صادر نموده و در مجله فرهنگ ایران زمین آمده است، چنین فرموده بود:

 «...امروز امر و مقرر فرمودیم که در ایام های ماضی در روم و ایران و توران و هندوستان یک مسلمانی که با کفار جهاد نموده...»

«...کسان صاحب غیرت در افغان برخاسته تمام مملکت ایران را برهم زدند...»

«...و حال که قلعه مشهد را محاصره داریم، انشالله همین که قلعه فتح شد، به کلی کل ایران به تصرف آمد...»

 

به گونه یی که دیده می شود، احمد شاه درانی ایران را چونان نامی سراسری برای پشته می دانسته است. از همین رو بوده است که از نام های خراسان و پارس که دو بخش خاوری و باختری فلات است، کار نگرفته است.

همو در نامه خود عنوانی سلطان مصطفی ثالث عثمانی می نویسد:

«...بنا به تقدیر قیوم قدیر، نادرشاه از ابیورد و دره جز خروج کرد و به مرور خراسان و عراق و فارس و آذربایجان، بل جمیع مملکت فسیح الفسحت ایران و هندوستان و ترکستان را مسخر ساخته و شجره استقلال تمامی سران و سرکردگان ایلات و احشامات مملکت ایران را از پا درانداخته دست تعدی و جور بر ایل جلیل افغان دراز نمود...»

 

«....جلوس بر تخت میمنت مانوس نموده، شکر این موهبت عظمی عطیه کبرای حق تبارک و تعالی به جا آورده و اراده سیر و شکار ممالک ایران و تادیب اشرار آن مملکت فسحت نشان ...»

 

«....بعد از ظهور چنین فتح ارجمند، عنان یکران عزیمت را به دار القرار قندهار منعطف ساخت و از آن جا به اقتضای رای صواب نما تسخیر مملکت خراسان الی اقصای ممالک ایران پیشنهاد عزیمت گردید».

 

«...بعد از سنوخ این سانحه اهالی ایران با هم اتفاق نموده شاهرخ میرزا را در ارگ مشهد مقدس بر تخت سلطنت نشانده ...»

«خاک ایران از قدیم فتنه انگیز و پر شور و شر...»

«... در باب تادیب اوباش قزلباش ایران به ظهور نپیوسته و حرکتی از ملازمان بارگاه قیصری ، سران سرکشان زا نشکسته است.»

 

شاهان درانی، در بسا موارد در درون گستره ایران بزرگ نیز، شاهان ايران ناميده شده ‌اند. برای نمونه، میرزا جعفر راهب طوسی در ستایش احمد شاه درانی سروده است:‏

جهاندار احمد شه سرفراز- که درهای دل هاست بر وی فراز

‏خداوند دولت بر ایرانیان- در درج اقبال درانیان

 

شهاب تبریزی در رثای تیمورشاه درانی سروده است:‏

ملک ایران گشت ویران چون دل آشفتگان- ای دریغا تاجدار خسرو ایران کجاست؟‏

 

در گذشته تاریخی کشوری که کنون افغانستان خوانده می شود، بخشی از ایران خاوری(پارس خاوری) و خراسان تاریخی بوده است. در تاریخ سلطانی (سلطان محمد خان ابن موسی خان درانی، تاریخ سلطانی، بمبی، 1298 ه. ق) آمده است «...آن [افغانستان] را فارس شرقی گفتندی و اهالی فرنگستان خصوصاً انگریزان که در علم جیاگرفی یعنی جغرافیا مهارت تمام دارند در نقشه آنجا را «ایسترن پرشیا» می نگارند- یعنی فارس شرقی چه ایسترن در لغت به معنی مشرقی است و پرشیه به معنی فارس است...»

 

روانشاد کاتب هزاره نیز در ص. 7 سراج التواریخ، افغانستان را سابق «پارس شرقی» خوانده است و نیز در  ص. 3  می نویسد :

«به قرار بیان صاحب جام جم، [جام جم، نوشته سرسید احمدخان. این کتاب، نخستین بار، در 1264هـ / 1847م، در جلد اول آثارالصنادید، به چاپ رسید و بار دیگر به صورت مستقل، در 1640 و برای بار سوم، با یک مقدمه و یک پیشگفتار مفصل که تقریباً نیمی از کتاب را در برمی‌گیرد، در 78 صفحه، با کمک مرکز تحقیقات فارسی خانه فرهنگ ایران، در دهلی‌نو، در 1390 ش، به چاپ شد. چاپ نو آن با تصحیح ریحانه خاتون، در دهلی، از سوی «انجمن هند و ایران» («اندوپرشین سوسائتی») به سال 2011 به چاپ رسیده است.

یادداشت: سید احمدخان، اصلاً هراتی است. نهمین جد او، در در دوره اکبرشاه، به دهلی آمد و مناصب دولتی یافت. فرزندان او نیز در دوره‌های بعد در هندوستان به حکومت رسیدند. ششمین جد او پس از موفقیت در سرکوب شورش هند، به حکومت هرات رسید. اما پسرش به هند بازگشت و در دربار گورکانی دهلی به مقامی شایسته دست یافت.]؛  وسعت این مملکت از فرانسه، بیشتر و طولش از مشرق تا به مغرب هزار میل و عرضش از شمال به جنوب 780 میل است و مشتمل بر همه قسمت مشرقی ایران و قسمت شمال مغربی هندوستان می باشد و محدود به رودخانه ایندس (سند) است. امتداد این مملکت وسیع از مشرق سرحد کشمیر ....تا مغرب هرات است....و از شمال تا جنوب ، امتدادش از ولایت بلخ تا بلوچستان است و این محدودوه را «سلطنت کابل» به جهت پایتخت او گویند؛ چنانچه بعضی وقت «سلطنت قندهار» گویند که پایتخت دیگر آن است و سابقا سلطنت غزنه یا غزنین، به جهت پایتخت دیگرش می گفتند و این سلطنت خصوصا مشتمل بر افغانستان و عموما بر قسمتی از خراسان و بلخ و سیستان و کشمیر و حصه یی قلیلی از لاهور و قسمت کثیری از ملتان است.»

 

چیزی بسیار جالب است، این است که متنبی شاعر بزرگ عرب سلطان محمود غّزنوی را عضد فارس خوانده است:

اباشجاع بفارس عضد- الدوله فنا خسرو شهنشاها

در این جا او از کلمه فارسی شاهنشاه کار گرفته است.

 

روشن است، به رغم این که نام درونی سرزمین ما ایران بوده است، اروپایی ها و اعراب آن را به نام پارس(فارس) و چینی ها آن را به نام «پا- سی» می شناختند. دلیل این کار هم روشن است. یونانیان چون با امپراتوری هخامنشی که در بخش باختری پشته در استان پارس واقع است، درگیر بودند، سراسر پشته را به همین نام می شناختند. این نام با گذشت زمان در سراسر باختر زمین اشاعه یافت.

 

سید جمال الدین افغانی نیز پشتون ها (افغانان) را ایرانی الاصل معرفی کرده و می نویسد: «والحق أن هذه الامه من اصل ایرانی و أن لسانها مأخوذ من لسان (زند و استا) و هواللسان الفارسی القدیم، وله مشابهۀ تامۀ بالفارسیۀ المستعملۀ الآن. و إن متأخری المورخین کفرنسیس لئورمان و غیره یؤیدون هذا الرأی.» [این مطلب در کتاب «تتمه البیان فی التاریخ الافغان»، تدوین سید هادی خسروشاهی، مرکز بررسی  های اسلامی، قم، 1379، ص. 113، آمده است. شایان یادآوری می دانیم که  گروهی این کتاب را منسوب به سید می دانند. یعنی اطمینان کامل در آن که نوشته خود سید باشد]

 

ترجمه: در حقیقیت این امت (افغان ها یا پشتون ها) ایرانی الاصل هستند و زبان شان از زبان زند و اوستا که زبان فراسی قدیم است، گرفته شده است و با فارسی رایج کنونی هم مشابهت تام دارد. مورخان متاخر مانند لئورمان فرانسوی و دیگران نیز این نظر را تایید می کنند.

 

به هر رو، باید گفت که ایران چونانِ نام کشور در داخل از سده ها بدین سو رواج داشته است، تنها در بیرون آن را به  نام پارس می شناختند. آن چه در 1935 رخ داد، این بود که از همه کشورها خواسته شد تا از این پس به جای پارس، کشور را با نام باستانی و تاریخی آن – ایران بخوانند.

 

بخش خاوری پشته ایران در دوره اسلامی، خراسان خوانده می شد. سر انجام، انگلیسی ها پس از دست یافتن به این سرزمین، در آن دولتی را به نام افغانستان که در گذشته تنها یک منطقه دورافتاده از مضافات پیشاور (پورشاپور) از توابع کابلستان بود، ایجاد کردند و این گونه، همه نام های پرشکوه کابلستان، زابلستان و خراسان به دست فراموشی سپرده شد.-گ.

[20] . اوستی ها، خود را ایرونی و نام کشور خود را ایرستان می خوانند.

[21] В. Абаев, Историко-этимологический словарь осетинского языка, Т. 1, стр. 576

[22] Арии // БРЭ. Т.2. М.,2005.

[23] Оранский И. М. Иранские языки. М., 1963, стр 33-37

[24] Michael Witzel, The Home of the Aryans

[25] Mallory, J.P. (1989), In Search of the Indo-Europeans: Language, Archaeology, and Myth, London: Thames & Hudson

 

[26] Коган, А. И. Дардские языки: Генетическая характеристика. М.: Восточная литература РАН, 2005.

[27] Эдельман Д. И. Нуристанские языки / Дардские и нуристанские языки. Серия «Языки мира». М., стр. 99

[28] . در زبان پشتو، همین اکنون هم خر را خِره می گویند.-گ.

[29] . جالب است که در زبان روسی همین اکنون دو واژه به نام های  کتلاوینا котловина  به معنای فرورفتگی، گودال حوض نما و котлован به معنای گود رفتگی یا خندق وجود دارد.

[30] . به زبان روسی همین اکنون هم ساختمان را دوم می گویند.

[31] . در زبان روسی آتش را اگون огонь می گویند.-گ.

[32] Widney, Joseph P. Race Life of the Aryan Peoples New York: Funk & Wagnalls. 1907 In Two Volumes: Volume One--The Old World Volume Two--The New World ISBN B000859S6O

 

[33] Станислав Дмитриевский. Куда идут мастера фолк-хистори?







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

حسین عبداله آبادی11.07.2021 - 04:40

 باسلام جناب آریانفر ازخواندن مقاله تان کلی درس یادگرفتم بخش دوم این مقاله را درکجامیتوان دید. باتشکر

پارسی19.08.2014 - 13:46

 بهتر است زبان پارسی باستان را اریایی هخامنشی بنامیم
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



عزیز آریانفر