حقیقت انسان
٢٥ ثور (اردیبهشت) ١٣٩٢
ازدوکلمۀ حقیقت و انسان به سادگی میتوان یک سوال سه کلمۀ بدینگونه ساخت ؛ حقیقت انسان چیست ؟ این سوال سه کلمۀ همواره درمحراق توجه بزرگان اندیشه ومعرفت قرارداشته والبته جوابش به سادگی سوال نیست وسالها تفکر وتتبع ونگارش دربارۀ فلسفه زندگی ومشیت الهی و قوانین طبیعی و راز و رمز سرنوشت انسان را لازم دارد وکتابهای ضخیم وچند جلدی درجوابش میتوان نوشت. جواب این سوال بعضاً میتواند بسیار سبز وساده باشد مثل رویش وپژمرش یک گیاه دربیابان ومیتواند بسیار پیچیده وسرخ وخونین باشد مانند فریاد انالحق منصور حلاج برچوبۀ دار. البته نوع جواب وسادگی وثقلت جواب بیشتر بستگی بدان دارد که چه کسی سوال رامطرح میکند ، یک دهری ودار وینیست وفرد سکولار ویا یک عارف و ایدیالیست وفرد مذهبی ؟ یک چوپان وفرد عامی ویایک فیلسوف وفرد تحصیل یافته؟
انسان از همان ایام که وارد مرحلۀ تفکر وجستجوی پاسخ به اسرار سرشت وسرنوشت و چیستی وکیستی خود گردیده است، همواره از خود پرسیده است : انسان چیست؟ انسان فاعل مختار است یامخلوق مجبور؟ انسان بصورت افقی و علمی وجهانی شدن وگستردگی حضور دراقصا واکناف عالم به کمال میرسد ویا بصورت عمود ی و نرد بانی وعرفانی ازخامی به پختگی واز پختگی به سوختگی وبالاخیره پله پله تاتا ملاقات خدا به کمال میرسد و آخرین مرتبت صعود وعروج انسان از «خویشتن برآمدن وبه خدا رسیدن » است؟ آیاچیستی وکیستی انسان نتیجۀ ماهیت انسان است ویا انسان سازندۀ ماهیت خویش است؟ وآیا جادۀ مسیر انسان از قبل کوبیده شده وانسان مسافر هدفمند است و یااینکه انسان گمگشتۀ جنگل تاریخ است وخود باید مسیرش را دریابد؟اگر هد فمند است، منزلگۀ مقصود کجاست؟ بد ین پرسشها ازجبرگرایان گرفته تا اختیارگرایان، ازمعتزلیان تااشعریان، از اندیشه های فلک زده وپرسشگرانۀ خیامی وباباطاهری تا روح فلک ستیز وجولانگری مولوی (ازفلک هم بایدم پران شوم / / آنچه اندر وهم ناید آن شوم)، ازانسان شناسی مبتنی براصل وراثت وجین اجدادی (گرگ زاده عا قبت گرگ شود / / گر چو با آدمی بزرگ شود. شیخ سعدی) تا انسان شناسی مبتنی براصل سازندگی عوامل محیطی واکتسابی (سگ اصحاب کهف روزی چند/ / پی نیکان گرفت و مردم شد. شیخ سعدی)، از معتقدان اصالت جمع ومارکسیستها (بقول مارکس: سجایای اخلاقی انسان زادۀ محیط اجتماعی اوست، پس اول باید محیط را انسانی ساخت وبقول لینین: محیط اجتماعی تعیین کنندۀ شعور اجتماعیست) تا وجود گرایان سارتری وملا صدرایی... هرکدام پاسخهای گو نا گون داده وهرکسی از« ظن خویش »فسانۀ گفته ودر خواب شده است:
آنانکه محیط فضل وآداب شدند درجمع کمال شمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریک نبردند به روز گفتند فسا نۀ در خواب شدند.
خیام
انسان درین جهان آیا مهمان ناخوانده است وسفرۀ اومملو ازنیش ونوش واقامتگاه او درکوخ و کاخ ا ست وآیا این جهان سرای سپنج است وسفر انسان دراین سرای سپنجی به «اضطرار» آغا ز وبه «اکراه» به پایان میرسد ؟:
آورد به اضطرارم اول بوجود جز حیرتم از حیات چیزی نفزود
رفتیم به اکراه و ندانیم چه بود زین آمدن وبودن ورفتن مقصود
خیام
بقول حکیم عمر خیام ، آدمی درین سفر رازناک گو ییا در نقش ايرمان (مهمان ناخوانده) است وچند روزی بر سري سفرة خلقت وحيات حضور يافته و عاقبت پیر وبیمارمیگردد و چنان نیست و معدوم میگردد که پس از صد هزار سال در حدی یک سبزه آرزوی رویش دوباره را ازدل خاک مینماید، اما هیهات که این آرزو بر آورده شدني نیست.:
ایکاش جای آرمیدن بودی یا این ره دوررا رسیدن بودی
کاش از پی صدهزار سال ازدل خاک چون سبزه امیدی بردمیدن بودی
آدمی، این موجود معمایی وسرگردان درین سفر رمز آلودش، گهی چنان محبوب ودرخور آفرین وگهی چنین مغضوب وسزاوار نفرین، واقع میگردد که در یک موقع با بوسۀ مهر نواخته شده وزمانی دیگربگوشۀ زمین انداخته میشود.
جامیست که چرخ آفرین میزند ش صد بوسۀ مهر برجبین میزند ش
این کوزه گر دهر چنین جام لطیف می سازد وباز بر زمین میزند ش
خیام
گرچه به باورحقیر، این کوزه گر دهر نه به نگار ین بودن این «جام» وعروج و مقامش در«کاخ» مرمرین اهمیت قایل است ونه به «سفالین »بودن وتنزلش درحد«کوخ ».
برچرخ مکن حواله، کاندررۀعقل چرخ ازتو هزار بار بیچاره تر است
ناصر خسرو
داستان «انسان » و«دهر»درواقع داستان همان پشه وفیل است. همان فیل که از آمدن وبودن ورفتن مهمان ناخواندۀ خویش (پشه) اظهار بی اطلا عی کرد.
این موجود رازناک که بر طبق اساطیر و حکایات یونان باستان، هنگام صبحدم به چهار پای (دوران کودکی)، هنگام ظهر به دوپای (دوران جوانی)وهنگام غروب به سه پای (دوران پیری بایک عصا ودوپا) راه میرود چیست وکسیکه این موجود را بدرستی میشناسد وراز اورا میگشاید کیست؟ آیا گشایندۀ راز حقیقت انسان وشناخت ژرفا ی ماهیت وپهنای وجود او، پیامبر وفیلسوف وشاعر وعارف وهنرمند است ویا دانشمند وبیو لوژیست وفیز یو لوژیست وروانشناس وروانکا و و انترو پولوجیست ؟ در آن مالیکول اولیۀ حاوی عنصر حیات که در مراحل بعدی تطور و تحولش منجر به پیدایش« آدم » گردید چه نهفته بود که تاهنوز درک پیچیدگی اسرار آن کمتر ازانفجار بزرگ اولیه (big bang) که منجر به پیدایش « عالم » گردید نیست؟ انسان موجود چند بعدی ودارای ذات متنوع واوصاف متعدد ومتکثر است وذات وصفاتش نظر به شرایط زندگی وتحولات تاریخی ، اجتماعی، سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی ، مدنی واخلاقی قابل تغیر وتعریف مجدد است .
بحث اخلاق انسان (دانش خوبیها وبدیها) یک بحث دینی است، بحث ماهیت وحقیقت انسان یک بحث فلسفی است، بحث شخصیت انسان یک بحث حقوقی و بحث وظایف اعضأ و امراض و عناصر و اجزأ تشکیل دهندۀ انسان یک بحث علمی است.
انسان از ديدگاه ادیان و به ویژه دین مقدس اسلام، به حيث «اشرف مخلوقات» و «خليفةالله فی الارض»، از ديد افلاطون بحیث «عالم صغیر» و تجلی گاه آنچه در بالاست تعریف گردیده است:
چرخ با این اختران نغز بس زیباستی صورت در زیر دارد آنچه دربالاستی
محمود شبستری
از دید ارسطو به حيث «موجود اجتماعي» و از پشت عينك آمريكایی و فرانكليني به حيث «موجود ابزار ساز»، از دید عرفان و مولوی بحیث معنویت ناب و «اندیشۀ» صرف:
ای برادر تو همان اندیشه ای مابقی خود استخوان وریشه ای
از دید فرانسوی واستنباط «دکارتی»که همان سخن مولوی به تأویل دیگر است، یعنی «می اندیشم، پس هستم»، ازدید استعمار گران و رباخوران انگلیسی بحیث «خوک طلا خوار» واز دید روشنگران انگلیسی (هابز) یکنوع گرگ (انسان گرگ انسان است)، از منظر فلاسفۀ آلمانی منجمله «کانت» انسان بحیث یگانه موجود دارای کرامت (هر چیز دارای قیمت است، تنها انسان دارای کرامت است). به همين ترتيب از ديدگاه فلسفه هاي گوناگون ، انسان به حيث موجود ناطق، مذهبي و پرستشگر، داراي اخلاق، خندان (چون یک تعریف انسان اینستکه: انسان تنها موجودیست که می خندد.) متفكر ومرگ اندیش(میگویند، انسان تنها موجودیست که مرگ قطعی و حتمی خود را میداند وبه عواقب آن می اندیشد.) تعريف شده است . حکیم ابوالقاسم فردوسی تعریف سه کلمۀ از انسان ارایه داشته وانسان راموجود صاحب جان وعقل وبه تعبیر خودش « خداوند جان وخرد » میداند . فردوسی درین تعریف سه کلمۀ به جامعترین ، مهمترین وکاملترین مشخصۀ انسان که همان عقل وخرد وهوشمندی اوست اشاره نموده وگفته است است:
بنام خداوند جان وخرد // کزین برتر اندیشه نگذرد .
شیخ سعدی با گفتار شیرین وسخنان دلپذیرش ، تعریف خاص وبی نظیر از انسان ارایه داشته وماکه نه دل داریم چندان سخن پذیر ونه سخنان داریم چندان دل پذیر، چگونه میتوانیم عمق سخنان سعدی ونهایت مقام آدمیت رادرک نماییم ؟ مقام که « بجز خدا نبیند » و فرشته وجبرییل را بدانجا گذر نیست ؛ سعدی میگوید :
تن آدمی شریف است بجان آدمیت نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
اگرآدمی به چشم است ودهان وگوش وبینی چه میان نقش دیوار ومیان آدمیت
مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی که فرشته ره ندارد به مقام آدمیت
رسد آدمی بجایی که به جز خدا نبیند بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت
یکی از رمزهای پیچیدگی شناخت و شگافتن ماهیت انسان همان گفتۀ «داکتر شریعتی» است که «ریشۀ درخت درزمین وریشۀ انسان در تاریخ است» و همین تاریخمندی تعریف اورا دشوارترساخته است، چون بگفتۀ «نیچه»: «آنچه تاریخ دارد بدرستی قابل تعریف نیست.»
انسان بر علاوۀ تاریخمندی، خود نیز سازنده وآفرینندۀ تاریخ خویش است واین خصوصیت، دشوار ی تعریف اورا مضاعف ساخته است. ازسوی دیگر انسان تنها موجودیست که مکلف به شناختن و دانستن بیشتری خود وماحول خود است. وسوسۀ نیای بزرگ ما « حضرت آدم » درتعویض بهشت رضوان بیک دانۀ گندم چه بود، جز آنچه، این دانۀ گندم چیست، چه طعم دارد وچرا من آنرا ندانم ونشناسم؟ وسوسۀ شناختن ودانستن بیشتر، یکی از وجوه اساسی تمایز انسان باسایر مخلوقات است . درغیرآن، بادر نظر داشت تعاریف ناطق بودن، خندان بودن ومرگ اندیش بودن انسان، چه تفاوتی بین انسان با یک طوطی ناطق، با یک بوزینۀ خندان، یایک قوی غمناک وجود داردکه در آخرین شب عمرش از خیل خویش جدا شده و در گوشۀ خلوت بحر به تنهایی میمیرد و یایک وال که در لحظات پایانی عمرش خودرا به ساحل میکشد وبه روی شنها جان می سپارد . یک فیل میتواند پهناوری و انبوهی جنگلات هندوستان رادر ذهنش مجسم وبه تداعی خاطرات و سوا لات خویش بپردازد، لیکن هیچگاه نمیتواند از خود بپرسد، من چیستم ویا من کیستم؟ انسان همانگونه که اشكال گوناگون جلوه هاي هستي و عالم را به روش هاي مختلف مذهبي و هنري و فلسفي و علمي مورد بحث قرار داده و به شناسایی گرفته است، خود نيز موضوع مطالعه و تحقيق چند شاخة مهم از علوم انساني و تجربي واقع گرديده وهنوز نتوانسته است به دریافت پاسخهای درست سوالات ماوراً انسان ازقبیل طبیعت وهستی وکائنات و ماهیت انسان از قبیل رمز سرشت وراز سرنوشت وعقل وعواطف واراده وتمیز و ضمایر خود آگاه ونا خودآگاه وظرفیتهای مغز وشگفتیهای روان وبسا نیروهای فرا علمی دیگر که دراجزاً مالیکولی ماهیت انسان، نهفته است ، فایق آید . بقول علامه اقبال:
نواي زندگي را ساز است انسان // گشايد راز و خود راز است انسان
جوهری اصلی وبن مایۀ ماهیت انسان چیست؟ آیا این جوهر همان وحی الهی است که از انسان پیامبر ومحمد (ص) ساخته است ویا آن الهام شاعرانه وکشف عالمانه وقدرت جهانگیرانه و سوز عاشقانه وعقل حکیمانه است که از انسان، حافظ وانشتین واسکندر ومولوی وبوعلی سینا ساخته است؟
محققان درموردظرفیت ذخیروی مغزانسان بدین باور هستند که اگرممکن باشد وبتوان ظرفیت کاربردی مغز انسان را به شکل کمپیوتر در آورد، این کمپیوتر بزرگتر ازدوبرابر عمارت صدوهشت طبقۀ مرکز تجارت جهانی امریکا خواهد بود. بنابرین موقع که یک انسان معمولی بعد از تکمیل مراحل طبیعی عمرش وفات مینماید، درطول زندهگی فقط %1ویا %2 ظرفیت مغزی خویش رابکار انداخته است، متباقی %98 همینطور بدون استفاده به زیر خاک مدفون میگردد. به باور من ظرفیت خلاقه وذخیروی مغز انسان به مراتب بزرگتر از آن مقدار است که محققان دریافته اند؛ حتا میتوانم بگویم ظرفیت مغزی وتوانایی هایی نهفتۀ انسان حدود ونهایت ندارد. یکی از مصادیق این بی نهایتی ظرفیت استدراکی انسان، آنست که، انسان میتواند بی نهایتی هستی وکایینات را درک نماید. اگرظرفیت بی نهایتی درنهاد انسان مضمر نباشد، چگونه میتواند بی نهایتی هستی را درک نماید. مثلاً عمری برخی حیوانات تک سلولی چند ساعت وبعضاًچند دقیقه است، اگر این حیوان در یکی از ساعات تاریک شب زاده شود ودر همان تاریکی شب بمیرد، چگونه میتواند معنای روز وروشنایی رادرک نماید. یا اگر با لفرض طول شب بیشتر از ده برابر وصد برابرطول عمر انسان باشد واین انسان درشب زاده شود ودر تاریکی شب وفات نماید، چگونه میتواند معنای روز و روشنایی را بداند؟ پس اگر ظرفیت بی نهایتی در ماهیت انسان نهفته نباشد، چگونه میتواند، بداند کایینات مرز وحدود ندارد وتا بی نهایت امتداد دارد. چند سال قبل ، تلویزیون”طلوع » دریکی از برنامه های خبری خویش ، گزارش یک آزمایش علمی را مبنی بر شناخت دقیق تر از حقیقت انفجار اولیه که در پانزده ملیارد سال قبل بوقوع پیوست و در نتیجة آن کائنات و عالم هستی بوجود آمد به نشر رساند. در ادامة این خبر از قول دانشمندان کائنات شناس چنین گفته شد که گویا %4 عالم هستی را روشنایی، %23 را تاریکی و %73 متباقی را یک نوع انرژی تاریک تشکیل داده است. بنابران عالم هستی چنان گسترده و پهناور است که همین کهکشانها منظومه های شمسی با فاصله های صدها هزار و ملیون ها وملیارد هاسال نوری که از همدیگر دارند، فقط 4% عالم هستی را احتوا نموده است. این خبر علمی ضمن کشف و اثبات پارة حقایق علمی، برخی پرسشهای ابطال کننده و ضد و نقیض را در ذهن بر می انگیزد: از جمله اینکه: همۀ دانشمندان وعلمأ ریاضی وفیزیک وکیهان شناسان اتفاق نظر دارند که عالم هستی نامتناهی است ، دراین صورت، دانشمندان کائنات شناس چگونه توانستند حدود و مقدار عالم نامتناهی را به فيصديهای معین تقسیم نمایند، چون اجزاء و مساحت یک شی و یا یک پدیده وقتی به درصدیهای معین قابل تقسیم است که قبل از همه مقدار و حدود همان شی و یا پدیده ثابت و مشخص باشد، مثلاً تا زمانیکه حدود همین صفحه برای ما معلوم و ثابت نباشد، چگونه میتوانیم قسمت های سفید و قسمت های نوشته شدة این صفحه را به درصدی های معین تقسیم نماییم؟ در خبر علمی فوق الذکر از یکسو دانشمندان میگویند، کائنات نا متناهی است، از سوی دیگر کائنات را به درصدی های معین تاریک و روشن تقسیم مینمایند، بنأ این کشف علمی تناقض آمیز است.انسان وطبیعت، روح وماده، ذره وموج، ازل وابد، تاریکی وروشنایی مفاهیمی هستند که بسان دوخط موازی تابی نهایت به موازات هم امتداد دارند. برخی مفاهیم یکی بدون دیگری، مفهوم ومو جودیت ندارد، مثالهای بسیار سادۀ آن: تر وخشک، چپ وراست، تاریکی وروشنی، مرگ وحیات، هستی ونیستی، خالق ومخلوق، ناقص وکامل، سلامتی وبیماری، پستی وبلندی، روز وشب، مثبت ومنفی، حاد ث وقدیم، صورت وهیولا، جوهر وعرض، ماده وغیرماده ، ذهن وعین... وغیره میباشد. شب بدون روز همانقدر بی مفهوم است که شب در عین زمان با بودن روز تصور شود.
چنانچه ميدانيم هر يك از رشته هاي علوم تجربي و انساني معاصر، بااصول و روشهاي متفاوت و مقاصد جداگانه مايه هاي رمز آلود دروني انسان وجلوه هاي زندگاني بروني او را به بحث و كندوكاو گرفته اند.
علم بيولوژي، انسان را بعنوان يك موجود حيه و داراي فعل و انفعالات فيزيولوژيك مورد بحث قرارداده و علم حقوق از انسان به عنوان يك شخص و داراي شخصيت حقوقي بحث مینماید. البته از« شخص » بودن انسان و« شخصيت»او، صرفاً علم حقوق نيست كه بحث مينمايد، برخی رشته هاي علمي ديگر هم در اين مورد به معنی خاص نطر افگنده اند.
«شخصيت» مفهومی است كه از نظر رشته هاي مختلف علمي، معاني متفاوت داشته و در همه جا يكسان و به يك معني بكار برده نمي شود. در علم طب و بحث هاي مربوط به حوزة روانشناسي و رفتار شناسي؛ «شخصيت» به مجموعة صفات و خصالي گفته ميشود كه كركتر مشخص وفردي انسان را ميسازند. همینطور تعریف شخصیت درمباحث ادبي و فرهنگي و اخلاقي معنای دیگر دارد وبيشتر به فضايل معنوي و مكارم اخلاقي و سجاياي نيك انساني اشاره مینماید . به همين ترتيب شخصيت از نگاه علم جامعه شناسي و سياست تفاوت هاي معين خود را دارد. چنانچه درعلم اداره وسیاست، ویژگیهای ذیل را ازمختصات بیستگانۀ رهبرو رهبری شمردهاندکه «شخصیت» یکی از آن اوصاف بیست گانه میباشد. (شخصیت، جاذبه، تعهد، توانایی تأمین ارتباط، لیاقت، شجاعت، قدرت تشخیص، تمرکز، بزرگواری، ابتکار، گوش دادن، شور و شوق، نگرش مثبت، مسؤلیت، آرامش خاطر، اعتماد به نفس، خدمت گذاری، مشکل گشایی ،آموزندگی، خطرپذیری)
اما از نظر علم حقوق، به ويژه حقوق مدني كه از موضوع «شخصيت» و «حقوق» و تنظيم امور زندگاني اشخاص مشخصاً بحث مينمايد، «شخصيت» عبارت از شايستگي لازمة شخص براي اينكه صاحب «حق» و «تكليف» باشد .انسان آنگاه به تعریف جامع وشناخت دقیق خویش قادر میگردد که به تعریف جهان وآنچه در ورأ جهان است قادر باشد واین ممکن نیست ، چون « همه چیزرا همگان میدانند وهمگان هنوز به دنیا نیامده اند ».
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
وووو | 30.11.2019 - 21:39 | ||
خوب بود قابل تفکر بیشتر در باب انسان شناسی و تعاملات انسان در کشف معنا |
مجید هجرانی | 07.06.2019 - 11:27 | ||
عالی بود |
orfan | 13.04.2019 - 14:22 | ||
واقعن عالیست |
فاطمه | 06.10.2013 - 13:02 | ||
چرا در مود چیزی میخواهیم نمیگویی |
سید جواد | 20.05.2013 - 02:42 | ||
آقای تقوا ! ازراز ورمز حقیقی آدم وعالم جزذات اقدس الهی هیچ کس بشمول دانایان وفیلسوفان بدرستی آکاه نیست وبقول خواجه صاحب حافظ : چیست این سقف بلند سادۀ بسیارنقش زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست بقول دیگر: ازفلسفی چه پرسی اسرارانبیارا لب تشنه مرد وندید سرچشمۀ بقارا لهذا ازشر وشور دنیا وراز ورمز خلقت خودرا رها سازید: شراب تلخ میخواهم که مرد افگن بود زورش که تا یکدم بیاسایم زدنیا وشروشورش |
حمید | 19.05.2013 - 08:40 | ||
سخن از مطرب و می گو راز دهر کمتر جو که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معمارا |