جامعۀ افغانستان در تقابل سنت گرایی و نوگرایی

١٢ ثور (اردیبهشت) ١٣٩٢

بحث تقابل سنت و تجدد در جامعۀ ما ، یکی از جدی ترین مباحث منازعه ساز در صدسال اخیربوده است ودربرخی موارد منتج به سقوط رژیم های سیاسی وپیدایش دولت های ارتجاعی وعقب گرا نیزگردیده است . این بحث در سالهای اخیرو مخصوصاً بعد از رویکرد نوینی جامعة جهانی به امور افغانستان وارد حوزه های گوناگون علمی ودینی ومدنی گردیده و عکس العملهای مجدد مخالفان وموافقان  این روند تاریخی را درمقابل هم برانگیخته است . امروز روشنفکران دانشگاهی و اندیشمندان حوزه های دینی جامعة ما هر کدام به طریقی خاص، پیرامون مقولة سنت و تجدد بحث نموده و به پرسشهای آن مطابق به دیدگاههای خویش اظهار نظر مینمایند.

البته همۀ جوامع مخصوصاٌ جوامع در حال انکشاف با تجارب متفاوت در معرض تقابل سنت و تجد د و چالشها وبحرانات ناشی ازین روند تاریخی قر ار گرفته اند و اکنون جامعه مابطور جدی درمعرض این تقابل قرار دارد و پارة ناهنجار ی های رایج در جامعه زادة همین تقابل است.

بحث سنت و تجدد در واقع یک بحث دایرة المعارفی و گستردگی ابعاد این بحث به یک معنا به گستردگی  تاریخ بشر وتعویض مستدام عناصر ومصالح کهنه به نو درساختمان ناتمام تاریخ است .این جریان پایان ناپذیری تاریخی را میتوان در دو مرحلة کلی سنت و تجدد و یا در سه مرحلة مشخصی، پیشامدرن و مدرنیته و پسامدرن تقسیم بندی نمود .

مفاهیم سنت وتجدد ، هماگونه که قبلاً اشارت شد ، یکی از گفتمان های حاد ومناقشه برانگیز جامعه ماست واز دید گاههای گوناگون  طرح وبحث گردیده است  ، اما قبل از همه ایجاب مینماید به توضیح معنای لغوی و اصطلاحی آن پرداخته شود .

واژة سنت در لغت به معنی روش و آیین وطریقه ودر اصطلاح فقهی به معنی فرموده وفعل وعمل پیامبر بزرگوار اسلام حضرت محمد مصطفی «ص»و در اصطلاح جامعه شناسی تاریخی  به معنی مجموعۀ آداب، رسوم و عادات یک قوم و یایک ملت میباشد. همچنان اصطلاح تجدد ترجمه همان اصطلاح فرنگی«مدرن»است که از نظر لغوی به معنی تازه، نو، جدید و امروزی و دراصطلاح جامعه شناسی عبارت از یک مرحله خاص تاریخی و یا یک وضعیت خاص زنده‏گی انسان است که بعد از دوره رنسانس و انقلاب صنعتی در غرب پدید امده و تدریجاً به اقصای نقاط جهان گسترش یافته است. درین نوشتار مراد از اصطلاحات سنت و تجدد همان معانی جامعه شناسانه و تاریخی وفرهنگی آنست و رویکرد اصلی بحث بتاءسی از دیدگاه جامعه شناسانه تنظیم یافته است.

 

روشن سازی موقف هرکس در تقابل «سنت» و «تجدد» بستگی دارد به درجة فهم و تحلیل او ازین مفاهیم . اگر چنانکه ما به سنت پشت کنیم و محو جمال تجدد گردیم، در حقیقت با گذشتة فرهنگی و تاریخی خویش قطع ارتباط نموده ایم، اگر از تجدد روی برگردانیم، در حقیقت از کاروان پیشرفت و ترقی عقب افتاده ایم ؛ بناً بریدن با گذشته و تاریخ نه ممکن است و نه موافق ارزشهای سازندۀ  هوییت وشخصیت انسان، چون ریشه ای انسان در تاریخ است چنانکه ریشه ای درخت در زمین است. همچنان پسماندگی از کاروان ترقی و پیشرفت هم نه عقلانی است و نه پذیرفتنی، چون  کمال یابی انسان در فرایند نوشدن وترقی و پیشرفت او متبارز میگردد. علت اصلی تعارض سنت و تجدد ازین پرسش برمیخیزد که اصالت با کدام است؟ ما تجدد را به محور سنت بپذیریم و یا سنت را با معیارهای تجدد مورد بازنگری و باز اندیشی قرار دهیم.در اصالت به تجدد، غالباً اصل تغییر و تحول و نوشدن و نوسازی محوریت دارد و در اصالت به سنت اصل تکرار و ثبات و جاودانگی بیشتر مطمح نظر است.گزینه پسندیده و صواب آنست که ما باید مفاهیم سنت و تجدد را علماً بررسی و مقایسه نموده و جنبه های مثبت آنرا هوشمندانه استخراج و در زنده‏گی عملی خویش بکار اندازیم، نه اینکه مدرنیته را مثل تقدیر تاریخی و تقدیر نجومی در بست بپذیریم و با سنت شتابزده و ناشیانه برخورد نماییم.

تجدد از نظر اصطلاحی حامل بار معنایی سه واژة مترادف مدرن، مدرنیته و مدرنیزم اروپایی است و از نظر تاریخی بدو مرحلة اساسی مدرنیزم و پست مدرنیزم تقسیم میگردد. ما در زنده‏گی روزمرة خویش، پدیدارهای مثبت و منفی عصر تجدد را به کثرت مشاهده مینماییم از قبیل: انتر نیت ، کمپیوتر ، سمینار علمی، مایک، کامره، موبایل، موتر، طیاره، برق، بانک، سینما، درجات علمی و تحصیلی، تخصص و دوکتورا، آسمان خراشها و نمای خارجی ساختمانها، محدود سازی جهان در حد کلبة الکترونیک، اکتشافات علمی و تسخیر طبیعت، آلودگی هوا و خطر نابودی محیط زیست، رشد تصاعدی جمعیت، مطبوعات، دموکراسی، پارلمان، انتخابات، احزاب سیاسی، نهادهای جامعه مدنی، گسترش جرایم سازمان یافتة بین المللی، بیماری ایدز، بیخوابی، استرس، شهرها و جوامع 24 ساعته... همه و همه از مظاهر عصر تجدد هستند . تجدد یک فرآیند تاریخی است که برای نخستین بار در محیط های اروپایی به اثر برخورد تفکر بسته و منجمد قرون وسطایی با اندیشه های پویا و متحرک نهضت رنسانس آغاز یافت و سنتزی کاملاً جدیدی را به نام مدرنیته و یا دورة تجدد بوجود آورد. ازینرو تجدد عمدتاٌ زاده و پروردة محیط غرب است و«سنت»محصول همین آب و خاک است  ونخستین آخشیج های  فرهنگ موروثی ومایه های روح وشخصیت ماراتشکیل میدهد.

کلمة «مدرن» مآخوذ از کلمة Mode لاتینی به معنی تازه و جدید و به تعبیر «رامبو» شاعر شهیر فرانسوی به معنی «امروزی بودن» است. در غرب از همان آغاز تجدد به معنی «امروزی بودن» مطرح شده و مصداق این گفته را در فلسفه هگل می یابیم. هگل اولین فیلسوفی است که مسئله ای امروزی بودن فلسفه را به مثابة حقیقت زمان خویش مطرح نمود، ازین رهگذر، هر آنچه مایة امروزی دارد، مدرن است، نه همة آن چیزهای که نو و تازه هستند. بناً چیزهای از سنت که به شرایط امروز مطابقت دارند، امروزی تر هستند نسبت به آن چیزهای از تجدد که در حال فرسایش و انحطاط قرار دارند. مثلاً حفظ اصالت و تقدس حریم خانواده در فرهنگ و سنت ما اهمیت خاص دارد و در فرهنگ تجدد و مدرنیته در معرض انقراض و گسیختگی قرار گرفته است، بناً ضرورت امروزین انسان مبنی بر حفظ خانواده که سنت بر آن جداً تأکید می ورزد امروزی تر است. لهذا از سنت تعبیر کهنگی و گذشتگی و فرسودگی نمودن درست نیست، چنانچه از همة عناصر تجدد تعبیر نو بودن و امروزی بودن هم درست نیست . مولوی وحافظ درشرایط بسر میبردند که مقتضیات زندگی سنتی دراوج پذیرش مردم وحمایت طبقات حاکم جامعه قرارداشت ، اما اشعار سرودند ونکات نغز وپرمغز گفتند که نه تنها برای انسانهای امروز بلکه برای انسانهای فرداونسل های آینده تازگی دارد ونواست .

 

اگر مابا مقولات سنت و تجدد چنان بر خورد نماییم ویکی را در مقابل دیگر چنان قرار دهیم که یکی اثرات دیگری را منتفی و خنثی سازد، نتجیتأ به صواب جامعه واهداف مردم پسند ما تمام نخواهد شد. ماباید ازین تقابل این نتیجه ای هر منوتیکی را حاصل نماییم که آیا ما میتوانیم ارزشهای سنتی جامعة خویش را با ویژگیهای تجدد و مقتضیات شرایط امروز، طوری هماهنگ و بستر سازی نماییم که یکی دیگری را تکمیل تر و غنی تر ساخته و براساس آن یک جامعة مبتنی بر اصل مشارکت وهمسویی فرهنگ ملی ودینی وعلمی پدید آید؟   اگر پاسخ مثبت است با کدام گزینه و چگونه راهکاری میتوان بدین هدف نایل آمد؟

سنت و تجدد، همانگونه که فوقاً برشمردم دارای جنبه های مفید و مضر  وتبعات  مثبت ومنفی فراوان برای رشد و شگوفایی جامعه  ویا  چالش ومانع فراراه پیشرفت جامعه میباشد . ما در سنت های خویش پدیده های ممدوح و مذموم فراوان داریم. بگونه مثال رسوم «بد» و «بدل» و ازدواج های اجباری، از جملة پدیده های مذموم سنت های ماست وحفظ اصالت و تقدس حریم خانواده و احترام به والدین هم جزء سنت های ممدوح ماست؛ احترام به مقام مادر و خدمت به والدین در فرهنگ سنتی ما بحدی ریشه ای عمیق دارد که بی اعتنایی به پدر ومادر و تنها گذاری والدین مخصوصاً در هنگام کهولت و ناتوانی یکنوع بی غیرتی ومایۀ شرمساری فرزندانش شمرده میشود. در حالیکه در برخی جوامع به اصطلاح متمدن روابط خانوادگی به اثر عوامل تجدد از هم گسیخته شده و مادران وپدران در هنگام کهولت و پیری در مراکز خاص نگهداری میشوند، لهذا تجدد هم دارای جنبه های مفیده و مضره میباشد . تکنولوژی و دموکراسی وتسهیلات انترنیتی از جمله جنبه های مثبت تجدد است و بیماری های ناشی از آلودگی هوا و ترویج مفاسد اخلاقی از طریق انتر نیت و جنگهای هستوی وجرایم سازمان یافته بین المللی  وجهانی سازی قاچاق موادمخدر وفروریزی کانون خانواده واضمحلال  تدریجی زبانها و فرهنگها ی بومی وبسا پرابلم های زندگی اجتماعی و امراض روانی دیگر ، همه از جملة عوارض  ونتایج منفی تجدد به شمار میرود. بناً تفکیک این عناصر و مخصوصاً بکار اندازی عملی آنها در زنده‏گی خیلی دقت میخواهد. از حیث مثال میخواهم بگویم که جامعة هند و جامعة ما، هر دو از جوامع فوق العاده سنتی و پابند به اصول قدیمة زنده‏گی به شمار میروند، اما هر کدام شان بگونة خاص، تقابل سنت و مدرنیته را تجربه نموده و ظرفیت جذب و دفع شان در مقابل پیامدهای تجدد متفاوت بوده است.

مردم هند در عین حفظ موارث سنتی و ارزشهای فرهنگی خویش، محصولات مدرنیزم و تجدد را بگونة موفقانه جذب و هضم نموده اند. امروز دموکراسی به مثابة درخشان ترین مظهر تجدد و محصول مدرنیزم در جامعة هند نهادینه گردیده و هند بحیث کشوری دارای بزرگترین دموکراسی در جهان شناخته شده است. در حالیکه جامعة ماازین رهگذر هنوز با چالشها و دشواری های فراوانی روبروست .  ازین حقیقت نباید انکار ورزید که  درسالهای اخیر به برکت حضور جامعه جهانی ودستاورد های دوازده ساله  حکومت آقای کرزی ، کشور ما باچند ویژگی درجهان  شناخته شده است : جامعه سنت گرا ومرد سالار وآغشته به بالاترین سطح فساد اداری وتولید کنندۀ بیشترین مقدار مواد مخدر در جهان وجامعۀ دارای شدید ترین رفتارهای خشونت آمیز  علیه زنان و گرفتار انواع تبعیضات قومی ومذهبی وکانون آشوبها ومرکز صدور تروریسم ووو. شک وجود ندارد که فرهنگ مرد سالاری  بعنوان برجسته ترین مظهر سنت گرایی در جامعه ما تسلط دارد ودر پاره موارد منجر به اعمال تبعیض وخشونت علیه زنان گردیده ودر مجامع جهانی نیز باهمین ویژگی معرفی شده است . اما ریشه وجرثومۀ فرهنگ مردسالاری  آیا واقعاًدرسنتهای رایج جامعه نهفته است ؟  جامعه هند یک جامعه عمیقاً سنتی در جهان است وکاست ها وطبقات اجتماعی فوق العاده متمایز ونجیب ونجیس دارد که درطول عمر هیچگونه رابطه ومراوده باهم ندارند ، اما در همین جامعه باوصف سنتی بودن یک زن به مقام صدارت ورهبری ملت ودولت میرسد وسالهای سال و در بد ترین شرایط کشورش را اداره میکند وهیچگاه  مسأله زن بودن واز «جنس دوم » بودنش مشکلی را بوجود نمی آورد .  اساساٌ باید پرسید که کدام عوامل موجب  ترویج فرهنگ مرد سالاری درجامعه ماگردیده است؟ عامل سنت، عامل دین و یا عامل عقب ماندگی تاریخی؟ اگر عوامل سنت، موجب مرد سالاری جامعه است چرا درجامعه هند وستان که به مراتب سنتی تر از جامعه ما است، «ایندراگاندی» بحیث یک زن به مقام صدارت میرسد وبرای چندین دهه حزب بزرگ سیاسی رادر شرایط گوناگون موفقانه رهبری مینماید؟ اگر دین عامل مردسالاری است، چرا در کشور همسایه ما پاکستان که بیش از ده هزار مدرسه ای دینی دارد زنی مانند بینظیر بوتو برای چندین بار به رهبری دولت میرسد وکشور خویش را در بحرانی ترین شرایط اداره میکند ؟ اگر عوامل تاریخی موجب مرد سالاری جامعه است، چرا ما درگذشته های دور تاریخی خویش علی الرغم محدودیت ها و دشواری ها ی خاص همان روز گاران، زنان را می شناسیم که به مدارج عالیه امپراطوری و شهنشاهی رسیده اند و قلمروهای گسترده جغرافیایی و سیاسی را برای سی وچهل سال اداره کرده اند. سلطان رضیه بیگم در اواسط قرن هفت هجری قمری بعد از فوت پدربحیث شاهنشاه بزرگ قاره هندوستان امپراطوری بزرگ را اداره کرد . چرا در چند صد سال اخیر تاریخ سیاسی ما شاهد ظهور و عروج زنان در سطح رهبری دولت وملت نیست و چرا جامعه ما نمیتواند زنان مانند ایندراگاندی و بی نظیر بوتو بپروراند؟ اگر برخی زنان هم که در سالهای اخیر واردعرصه های سیاسی  شده اند وبه شورای ملی وعضویت کابینه ورهبری نهادهای مدنی راه یافته اند ، بیشتر مرهون لطف مردان وحمایت مالی وسیاسی آنها هستند تا ثمره لیاقت وکیاست ودرایت خودشان .

 

البته هر جامعه به مقتضای جو فرهنگی و شرایط اقتصادی و اجتماعی و تاریخی خاص خودش، جذب و دفع مدرنیته را تجربه نموده است. جاپانی ها، برآیند جذب و هضم مدرنیته ای غربی را به شیوة خاص خودشان تجربه نموده و ثمرة چندین صد سالة تجارب شان را چنین خلاصه نموده اند: «روح جاپانی، تکنیک غربی». همچنان چینایی ها ما حصل دریافت های خویش را از تجربة مدرنیته غرب چنین بیان داشته اند: «دانش چینی برای اصول بنیادی، دانش غربی برای کاربرد عملی»، به همین ترتیب بسیاری از جوامع و کشورها به مدارج عالیه ترقی ورفاهیت اجتماعی وثبات سیاسی نایل آمده اند ، بدون آنکه رنگ و بوی غرب و خصال و رفتار غربیان را اقتباس نموده باشند. جامعة ما نیز میتواند با حفظ اصول بنیادین و رسوم پسندیدة سنتی راه نوسازی را در پیش گرفته و به مدارج عالی ترقی و تمدن نایل آید بدون آنکه به فرهنگ سنتی و گذشته شکوهمند تاریخی خویش قطع ارتباط نماید.

جامعة ما عمدتاً یک جامعة سنتی و بعبارت دیگر جامعة پیشامدرن گفته میشود، در حالیکه برخی جوامع دیگر مراحل پسامدرن را تجربه مینمایند.جامعة مادر گذشته هر بارکه با امواج تجدد برخورد نموده، واکنشهای آن متفاوت بوده است. از نظری مبانی فکری و زمینه های عملی، تجدد بر سه مولفـۀ خردورزی روشنفکری، دموکراسی و ابزار تکنالوژیکی بنا یافته است.

خردورزی روشنفکری، بدانگونة که در غرب و جوامع دیگر رشد نمود و به مرحلة پختگی و باروری رسید، در جامعة ما نه تنها رشد نکرد بلکه در همان مراحل ابتداییة زایش و پیدایشش خنثی و یا به انحراف کشانده شد. نگاهی به گذشته نشان میدهد، جنبش روشنفکری در افغانستان آغاز شکوهمند و انجام نامیمون داشته است. این جنبش با مشروط خواهان اول آغاز، در مشروطیت دوم به اوج اثر گذاری و بالندگی در سطح دربار و دولتمردان نایل آمد و با روی کار آمدن جریانات چپ دموکراتیک بدون رسیدن به نتائج یک جنبش تحول طلب اجتماعی از مسیر اصلی منحرف گردید. بهر حال نخستین فعالان جنبش روشنفکری در افغانستان کسانی بودند که تجدد طلبی را در توأمیت انسان گرایی، دین مداری، آزادگی، عدالت اجتماعی و وطن دوستی میخواستند، نه اینکه ارزشهای فرهنگی، هنجارهای سنتی، مفاخر ملی و تاریخی کشور را فدای اندیشه های مقلدانه ودگم صادراتی کمونیزم ومارکسیزم ولینینیزم نمایند. تجدد خواهی یک پروسه ای طولانی و تاریخی است و در جوامع عقب مانده و درحال گذار ،  فراز و فرودهای دشوارگذری را در پی دارد. بحث از نوگرایی وسنت گرایی ، مستلزم دقت نظر و احتیاط علمی فارغ از پیشداوی ها و مفروضات ذهنی قبلی است. با پیشداوریها و مفروضات ذهنی نمیتوان به بحث علمی و قضاوت سالم درین مسایل پرداخت، چون پیش فرضها بنابر همان خصوصیت آسیب پذیری و آسیب رسانی که دارند، احتمال انحراف از مسیر اصلی و خطر لغزیدن در کژراهه ای آشفته اندیشی را بدنبال می آورد.







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



تقوی الله تقوا