از «پهنه های اریایی» تا افسانه های آذربایجانی
٩ ثور (اردیبهشت) ١٣٩٢
[و نیز همبودی ها و همریشگی های زبانی و تباری در گستره ایران و افغانستان-گ.] [1]
نویسنده: پروفیسور داکتر گارنیک آساطوریان
گزارنده: عزیز آریانفر
پیش درآمد:
نوشته دست داشت، نسخه فشرده یادداشت های نویسنده[2] به زبان روسی برای سیمینارهای تبارشناسی (اتنولوژی) ایرانی در دانشکده خاورشناسی دانشگاه دولتی ایروان است که در برگیرنده بخش هایی از مضمون کنون دارای مبرمیت ویژه به دلیل برخی از فرایندهای سیاسی – و همانا، موضوع «اقلیت آذری» در ایران، و شمار نفوس آن، مسایل «تورکی زبانی زدگی» (tyurkofonii) برانگیختن گرایش های جدایی خواهی در این کشور و هویت سازی های مصنوعی، تاریخ ریختیابی تبارهای تورکی زبان در جنوب قفقاز، مسائل مربوط به کردها، بلوچ ها، گوران ها، تات ها، عرب ها، و... است.
در روند بررسی دایره اصلی مسایل، همچنین به عرصه های ناپیدای («باطنی» یا ایزوتیریک) مربوط به این موضوع، از جمله برداشت کارشناسیک از تبارشناسی مردم شناسانه (اتنودموگرافی- etnodemografii ) ایران و ایده دولت، مساله درستی کاربرد چنین واژه های شناخته شده و تعاریف در قبال ایران معاصر؛ مانند «کشور چند ملیتی» (کثیرالمله)، «اکثریت»/ «اقلیت»، و ....نیز پرداخته شده است.
گذشته از این ها، امیدوارم همان گونه که خود می پندارم، توانسته باشم حتا برخی از سازه های شماری از تبارها (اتنوس ها)ی تثبیت شده را نشان بدهم که با نگاه دقیق تر در کانتکست ایران چیزی بیش از مفاهیم گمراه کننده و توهم آور، عاری از اشکال واقعی انگاشته نمی شوند.
برای نمونه، موضوع اقلیت 30 میلیونی (شاید 20 میلیونی یا 18 میلیونی و شاید هم 13 میلیونی) آذربایجانی ها در ایران از کجا برخاسته و ریشه گرفته است؟ و باشندگان آذری ایران چه پیوندی به مردم جمهوری ماورای قفقازیی کنونی آذربایجان دارند، در صورتی که این جمهوری چندی پیش، به تازگی ایجاد شده است و آذربایجان نام داده شده است؟ (منتفی نیست که در میان سالمندان معمر قفقازی هنوز هم شاهدان پدیدآیی این کشور به روی نقشه های جغرافیایی زنده باشند) آیا نزدیکی زبان و گفتار بخشی از باشندگان یک کشور با زبان رسمی دولت همسایه - نشانه یگانگی تباری و فرهنگی-ژنتیکی «ملت پارچه شدهه»؟! است؟
...و سر انجام، «اکثریت پارسی» یی که در برابر اقلیت های «آذربایجانی» و دیگر «اقلیت» ها در ایران قرار داده می شوند، در اوضاعی که در ایران هیچ کسی خود را به نام فانتومی «اکثریت» نمی خواند، چه کسانی اند؟
بسیاری از کلیشه های نادرست و دروغین تبلیغی که به تدریج به ذهن مردم نشانده شده اند، پرزه ها (جزئیات) فنی طرح کلی پیاده سازی پروژه «آذربایجان» [بزرگ] اند که در بیرون از منطقه طراحی و برنامه ریزی شده اند و رسیدن به هدف چندپارچه سازی ایران و مرزبندی های نو ناموجه از دیدگاه تاریخی در سراسر منطقه آسیایی قدامی (جنوب باختری) را مد نظر دارند.
بر این موضوع و بسیاری از مسائل دیگر که همچنین به کردها، بلوچ ها، گوران ها (gourmets)، اعراب، باشندگان کرانه های دریای کسپین (خزر، مازندران) ربط می گیرند، شاید به گونه عینی نه از راه تقسیم ارادی (voluntarist) جمعیت ایران به «گروه های تباری»، «توده ها» و «اکثریت» و «اقلیت»، بل که تنها از راه بررسی جامع زمانی (دیاکرونیک) ( diachronic survey) واقعیت های تبارشناسی مردمی (اتنودموگرافی) روشنایی افگنده شده و پوشش داده شده باشد.
نبشته دست داشته، که مبرم ترین مسائل تبارشناسی (اتنولوژی) ایران را به بررسی می گیرد، تلاشی است که همانا داشتن این چنین نگاه جامع در باره موضوعات مطروحه را مد نظر دارد. از این منظر، بر آنم که اثر دست داشته در بُعد تدوین چارچوب شالوده های متدولوژیک (روش شناسانه) برای پژوهش در باره توده های باشنده ایران و منطقه در کل سودمند خواهد بود.
گرانباری سیاسی مسایل مورد بررسی در این نبشته، باعث گردید که ناخواسته، تا اندازه یی از روش نگارش آزاد مطالب کار بگیریم که بیشتر ویژه نوشته های سبک روزنامه نگاری می باشند. این کار نویسنده را برانگیخت تا به رغم پابند ماندن در چهارچوب تجزیه و تحلیل علمی- اکادمیک، به گونه چشمگیر دستگاه گستره علمی کار را کوچکتر ساخته، به استثنای موارد لازم، تنها جستارها و رویکردها به تازه ترین مآخذ در باره موضوع را رفرنس بدهد.
- پس منظر تاریخی بررسی مساله:
کشور ایران کنونی، بخش باختری (غربی) اریانم ویجه یعنی گستره اریایی (به بیان اوستا) یا هرگاه اصطلاح نو تر عهد ساسانی را به کار ببریم- ایرانشهر را در بر می گیرد.[3]
تاریخ پدیدآیی و توسعه ایده ایران در ابعاد سیاسی، فرهنگی و گستره یی- زمانی آن به گونه مفصل در اثر استاد فقید- پروفسور ژیراردو نولی ایتالیایی به بررسی گرفته شده است.[4]
(Gherardo Gnoli, The Idea of Iran: An Essay on its Origin, Roma, 1989(
بخش خاوری این «پهنه» سراسر گستره آسیای میانه کنونی و افغانستان لغایت تا هند را در بر می گیرد. خط جداگر میان خاور و باختر جهان ایرانی، نوار بیابانی دشت کویر و دشت لوت است که از دروازه های کسپین در نزدیکی سمنان در شمال تا بلوچستان در جنوب پهن است.
از آوان ورود آریایی ها به پشته ایران در [گستره کنونی- گ.] افغانستان و آسیای میانه (از نیمه نخست هزاره دوم پیش از میلاد- نگاه شود به بندهای3-4 همین نبشته) و ایرانی شدن (Iranization) این گستره پهناور، و تا دگرگونی های اتنودموگرافیک (تباری-مردم شناسی) عمدتا مربوط به گستره یابی ترک ها و گسترش اسلام، تقریبا در همه این گستره در زمان های گوناگون، توده هایی ساکن گردیدند که روی هم رفته به زبان های ایرانی سخن می گفتند: در باختر- پارس ها، پارت ها (اشکانیان) و مادها، و در خاور توده های برشمرده شده در اوستا- بلخیان یا باکتری ها (Bactrians)، سغدیان، مرغیانی ها (margian)، خوارزمیان، و گروه های مختلف آراخوزی ها و گروه های گوناگون ساک ها.
یادمان های نوشتاری چندی هم به زبان های بیشترینه این توده ها بر جا مانده اند. شاید هم توده های اسرارآمیز یفتلیان (Eftalits) [(هون های سفید)-گ.] که حتا در دوره های بعدی ساسانی در گستره افغانستان کنونی و شمال باختری هند دولتی برپا داشتند، ایرانی باشند.[5]
چشم انداز تنها در پایان هزاره یکم و آغاز هزاره دوم میلادی، هنگامی به گونه چشمگیر دگرگون گردید که در نتیجه سرازیر شدن چشمگیر عنصر تورکی به آسیای میانه، بر بستر لایه ها (substrate) ی تباری ایرانی، اقوام (نارودنوست) هایی پدید می آیند با داشتن لهجه های تورکی، که بازماندگان شان برای مثال، کنون ازبیک ها، قرغیزها، ترکمن ها و ....می باشند.[6]
این گونه، گستره ایرانی زبان سرزمین های خاوری ایران به پیمانه چشمگیری کاهش یافت. امروزه، گویندگان زبان های ایرانی در [سرزمین های خاوری ایران] به طور عمده افغان ها و تاجیک ها اند. به طور معمول، در بافتار تاجیک ها مردمان کوهنشین پامیر را (که تاجیک ها آن ها را گلچه[7] γalča می خوانند)، شامل می سارند و افغان نه تنها پشتون ها، بل که همه باشندگان پارسی زبان افغانستان، از جمله گروه منگولویید (دارای چهره های مغولی) هزاره را (که بر خلاف اکثریت افغان های سنی، پیرو مذهب شیعه اند) را در بر می گیرد.
باشندگان پامیر، شیعه اسماعیلی اند. در کل، همه باشندگان آسیای میانه به شمول تاجیک ها، سنی اند. بخشی از مردم پامیر در افغانستان بود و باش دارند. در این کشور همچنین گروه های کوچک ایرانی زبان مانند ارومری ها (در بره کی برک در ناحیه لوگر و در کانیگورام در وزیرستان جنوبی) و پشه یی ها (در شمال خاوری کابل) بود و باش دارند.
در نقشه تباری افغانستان افزون بر این، ازبیک ها، ترکمن ها، بلوچ ها و ملیت های کوچک دیگر هم دیده می شوند. در نورستان، در شمال شرق کشور، مردمانی بسر می برند که به زبان های «کافری» و «دردی» سخن می گویند.
گوشه غربی (باختری) «گستره اریایی»- ایران باختری، که روی هم رفته، کنون با گستره امروزی جمهوری اسلامی ایران همخوانی دارد، از دیدگاه تباری یکپارچه تر بوده است: در این جا، سازه های ایران باختری در دو سیما چیرگی داشته است: سازه شمال باختری- «ماد» (پسانتر، اشکانی یا پارتی) و جنوب باختری- «پارسی»Persic)).
اکنون، بیشترینه مردم ایران، بازماندگان بلافصل همین دو سازه اند. همه گروه های بومی، که در چند دهکده و روستا و در برخی از موارد در سراسر یک استان، بسر می برند، در فرجام یا از آرایه های تباری شمال باختری ایران اند و یا هم از جنوب باختری آن.
تقریبا تا سده نهم میلادی، هر دوی این آرایه ها (شمال باختری و جنوب باختری) هنوز هم یکپارچگی خود را نگه داشته بودند، هر چند هم برخی از بخش های آن ها به گونه چشمگیر با بافتارهای تباری آمیزه یی دیده می شدند. در هر صورت، داده هایی درخور اعتمادی در باره موجودیت شاخه های کوچکتر این کتله های کنگلومرا (همجوش) در دست نیست[8].
چنین آمیزه یی از فرهنگ های بومی را که کنون در ایران می بینیم، نمی توان در منابع دست داشته زبان پارسی میانه اشکانی و منابع دیرین اسلامی (عربی یا فارسی) یافت.
هیچ گونه اطلاعاتی نه در باره کردها و نه در باره بلوچ ها در دست است. حال چه رسد به سمنانی ها، گورانی ها، سیوانی ها، کاشانی ها و ...راستش، چند واژه که گواه بر موجودیت جوامع معین مردم اند، مانند راچی ها (پسان ها- رازی ها)، ساکی ها (پسان ها سکزی ها) و اتراپاتیچ ها و..، در متون کلاسیک ارمنی دیده می شوند که به معنای باشندگان کدامین جا اند. این گونه، راغی ها (باشندگان ری)، سکستانی ها (Sakastan، باشندگان سیستان) و آتروپاتاکانی ها (Aturpatakana - باشندگان آذربایجان). چنانی که باشندگان رم را به زبان سغدی «فرومی» می خواندند.
اسطخری- جغرافی دان عرب سده های میانه، در مسالک الممالک از عشیره یی به نام منوج (ان) نام می برد که در کرمان زندگی می کردند. در همان جا، هنوز هم جایی به نام منوجان (Manudzhan ) است که باشندگان آن به شاخه خاصی از فارسی کرمانی سخن می زنند.
روشن است چنین واژه هایی بار تباری ندارند [و به داشتن پیوند با کدام قوم خاصی دلالت ضمنی نمی نمایند]. همین گونه، «کُرد» در متون پهلوی، به گونه یی که من نشان داده ام، به گمان غالب، به معنای موقعیت اجتماعی گروهی از مردم است که (دامدار، رمه دار، شبان، کوچرو، چادرنشین، خانه به دوش و...») بوده اند، تا داشتن پیوند و وابستگی تباری به کدامین گروه ویژه.[9]
کلمه کُرد به همین مفهوم مدت درازی تا سده دوازدهم کاربرد داشت که آشکارا در نوشته های جغرافی دانان عربی بازتاب یافته است. افزون بر این، «کُرد» در گویش های باشندگان پیرامون کسپین، تا به امروز به معنای «چوپان، شبان گوسفندان و بزها) کار برد دارد. چنانچه همین مردم کلمه «گلِش» (galesh ) را به معنای «گله دار»، «پاده بان» یا «گاوچران» به کار می برند.[10]
رساندن نام قبایل بلوچ به سنگنوشته (کتیبه) های پارسی باستان اکوفاچیا (akaufachiya) نمونه بارز ریشه شناسی (ایتمولوژی) مردمی است. بلوچ، در آثار جغرافیایی عربی به شکل «بلوث» (Balus) آمده است که آشکارا وابستگی قبیله یی را نشان می دهد. این کلمه، همین گونه بار معنایی تباری را در شاهنامه فردوسی[11] (به شکل کوچ و بلوچ) kūč-U-balūč) ) بر پشت می کشد. بازتاب دیرین تر واژه بلوچ در رساله پهلوی «شهرستان های ایرانشهر» بر اساس بازخوانی جوزف مارکورت به شکل جمع آن بلوچان (balōčān) بس پرسش برانگیز می نماید.
بار همانندی را همین گونه، کلمه کوفیچ (kufich) [(شاید هم کوفی؟)-گ.] دارد (به عربی- کوبیث یا کوبیس ((Kubis یا کوفیس (Kuphis) )- نام قبیله دیگر، که همراه با بلوچ ها ذکر شده است. کوفیچ (Kufich) به معنای کوهی یا کوهنشین و هم (پشتِ کوهی) است (از پارسی میانهkōfēč) ) ).[12]
Kufichi ، به نظر می رسد، که همو بازماندگان akaufachiya هایی اند که شاید منشاء دراویدی داشته اند.
واژه «لُر» (جمع آن به عربی- الور) که نیز در منابع عربی دیده می شود، همین گونه، نام باشندگان یک محل است، نه نام کدام تبار (اتنوس). «لُر»، به گونه یی که مینورسکی[13] نشان داده است، بر می گردد به نام شهر ال- لور، محلی در شمال خوزستان، که جغرافی دانان عرب از آن نام می برند. به باور مینورسکی، لُر، نام رومی شده پایتخت سند- رور (به عربی الرور) است که نام کولی ها[14] در ادبیات کلاسیک پارسی- لولی ها (لولیان) از آن گرفته شده است. لر یا لور، چنین بر می آید که در نزدیکی شهر اندیمشک کنونی قرار داشت.
این همه، البته، به این معنا نیست که در زنجیره یاد شده زبانی ایران باختری، کانون های تشکل های گویشی وجود نداشته است. شاید در دوره بعدی ارشاکیدی(arshakid) (سده های نخستین میلادی)، اما به هیچ رو، نه پیش تر از آن، گستره هایی که پسان تر، پرده پرداز چنین تصویر رنگارنگ گویشی در ایران غربی گردیدند، پدید آمدند.
مقارن همین زمان، شاید لهجه گونه (protodialekt) هایی که پسان تر در شالوده گویش هایی چون کردی، ایران مرکزی، سمنانی، بلوچی و دیگر گویش های خویشاوند و همریشه ریخته شدند، وجود داشتند. اما در آن هنگام، این پروتودیالکت ها تنها گونه های به آسانی محسوس گستره یگانه زبانی بوند، نه چیزی بیشتر از آن.[15] و در باره کدامین جوامع جداگانه تباری (اتنیکی) یعنی جوامع تشکل یافته، با هویت های تباری دارای خودشناسی، در حدود این گستره حتا سخن هم نمی تواند در میان باشد.
شاید، منطقه کسپین جنوبی، جایی که پیش از ورود آریایی ها، یعنی پیش از ایرانی سازی زبانی این گستره، تیره های بومی مانند کادوسی ها (Kaduses)، گیل ها، تاپیرها ( tapirs)، دیلیمای ها، کاسپ ها (کسپ ها)، مارد ها (اماردها)- نیاکان تالشی ها، گیلانی ها، مازندرانی ها (طِبری ها) و دیلمی های قدیم بود و باش داشتند، تا جایی استثاء قرار گیرد.
لاهی ها(lāh)، که نام تباری (اتنونیمethnonym) شان به شکل ایرانی شده ( Iranicized)- لاهیجی Lahij (lāhīǰ)، با پسوند-īǰ ، از زبان ایرانی میانه اولی- -ē/īč تشکیل شده، و در نام های شهر لاهیجان(Lāhīǰān) – در جنوب گیلان و شهرستان لاهیج در اران بازتاب یافته است، نیز به گروه های قبیله یی ماقبل ایرانی نوار ساحلی کسپین تعلق می گیرند.
آنانیا شیراکاتسی(Anania Shirakatsi)– تاریخنگار ارمنی کشور لاه ها/ لاهیجی((Ałahēč-k را در منطقه کنونی کاشاتاغ (Kashatagh) (لاچین) در جمهوری قره باغ کوهستانی یادآور می گردد.
شاید به دلیل ویژگی های خاص سرزمینی، خصوصیات سازمان قبیله یی، نوع راه و روش و شیوه زندگی، ظاهرا، حتا پس از پذیرش زبان ایرانی؛ ویژگی های تباری مردم این منطقه حفظ گردیده باشد. همین چیز را می توان در باره خودویژگی فرهنگی این منطقه باقدمت گفت. حتا اسلام به این جا پسان تر از سایر نقاط ایران آمد. در هر صورت، چنین بر می آید که تا سده بیستم، در این جا هنوز هم پیروان فرقه های باستانی وجود داشتند.
محیط و فضای غیر جزمی (غیر دگماتیک) در منطقه جنوبی دریای کسپین، زمانی زیدی ها و شمار بسیار دیگر فرقه هایی را که به اسلام ارتدکس (سنی) پیوند داشتند، پناه داده بود.
انرژی عظیم پرشور انباشته شده در منطقه کسپین جنوبی، دودمان آل بویه را زایید که در میانه های سده دهم میلادی، در عمل اندکی بیش از دو سده پس از فتح ایران از سوی عرب ها – با گرفتن بغداد، از آن ها انتقام کشیدند و حاکمیت خود را در مرکز خلافت برپا نمودند.
مسافری ها در آذربایجان یا آتورپاتاکان ( (Aturpatakane، نیز از دیلمی ها بودند.
در همان دوره، امواج مهاجرت ها از منطقه و از دیلم (منطقه بلند کوهستانی گیلان) به طور خاص، در یک سخن، آسیای قدامی یا خاور نزدیک را به سان سیلابی زیر گرفته و پوشانده بود. دیلمی ها چونانِ سپاهیان مزدور در بسیاری از ارتش های جهان اسلام خدمت کرده اند. رد پای دیلمی ها هم در توپونومی (نام های مکان) و هم دموگرافی (مردم شناسی، جمعیت شناسی) منطقه قابل مشاهده است. به عنوان مثال، زازها (نام خودی دیمل ها) که اکنون در آناتولی زندگی می کنند، به گمان غالب، از شاخه های دیرین سرکشیده از گستره پیرامون کسپین باشند.
همچنین پیشینه تاریخی طالش ها (تالاش ها) که سرشار از نمونه های کارروایی های رزمی، ایجاد تشکل های دولتی، همراه با گرمجوشی حاد مبارزه و شور و شوق است؛ نیز می تواند چونانِ تصویر روشنی از تکاپوهای باشندگان گستره جنوبی دریای کسپین ارزیابی گردد.
ویژگی معین باشندگان گستره پیرامون کسپین در غرب ایران در تلاش های آن ها در راستای پدیدآوری سنت های ادبی خودی شان نیز تبارز نموده است. شایان یادآوری است که نخستین ترجمه های قرآن همگام با پارسی، به زبان های طبری، که امروزه نیز در مازندران به آن سخن می گویند، صورت گرفته بود.
در میان گویش های نو ایرانی، جایگاه گویش طبری- که دارای آثار ادبی تثبیت شده قدیمی است، در واقع، پس از پارسی دوم است. این در حالی است که در زبان های [دیگر ایرانی، مانند-گ.] کردی، افغانی [(پشتو)-گ.] و بلوچی، نخستین نمونه های ادبی تنها در سده های شانزدهم و هفدهم پدید آمدند.[16]
با این حال، به رغم برخی از خودزیستایی باشندگان گستره پیرامون کسپین، این مردم همواره بخش جدایی ناپذیری از کلیت باشندگان ایران باختری به شمار بوده اند و هرگز خود را بیرون از گستره سرزمینی ایران نخوانده اند.
ناگفته پیدا و آشکار است که «رنسانس پارسی» (رستاخیز پارسی) در باختر ایران، که تجلی آن در شگوفایی و بالندگی چشمگیر علم و فرهنگ در سده های پانزدهم و شانزدهم پدیدار گردیده بود، همانا به برکت سیاست های [خردورزانه-گ.] آل بویه دیلمی بود. (چیزی که در خاور ایران، با نام سامانیان گره و پیوند می خورد)
3-با توجه به پارامترهای انتروپولوژی یا انسان شناسی (شکل سر، ویژگی های ژنتیکی، پوست سر، مو و برش چشم و...)، بیشترینه ایرانیان - به استثنای تعداد کمی از باشندگان دارای سیمای مغولی (Mongoloids) مانند [بخش هایی از- گ.] ترکمن ها و هزاره ها، و چندین هزار نگرویید یا سیاهپوست چهره نما ها Negroid) ((در برخی از نواحی ساحلی خلیج پارس) متعلق به نژاد «قفقازی سیما» یا قفقازی شکل (kaukazoid) اند به ویژه، نوع آلپی (ALPINE) یا گِرد سر یا گِرد کله Roundheads)) آن، هر چند نمایندگان دو زیرگروه دیگر از همان نژاد - شمالی و دریای مدیترانه یی (میانزمینی) نیز به چشم می خورند.
در این حال، هر دو شکل از نوع آلپی- ارمنی نما یا ارمنی مانند (Armenoid) و ایرانی نما (iranoid) به پیمانه برابر در جاهای مختلف ایران با شیوع نوع نخست در شمال باختری و در نوار کرانه یی کسپین دیده می شوند.
به غیر از گروه های های یاد شده مغولی سیما (هزاره ها و ترکمن ها) و نگروییدها (Negroid) که در ایران در نتیجه فرآیندهای فرعی و یا روندهای دموگرافیک بعدی پدید آمدند، ویژگی های انسان شناسیک یا انسانشناختی باشندگان باستانی پشته ایران تا ایرانی شوی (ایرانیزاسیون-Iranization ) زبانی آن ها، به گمان غالب، همان بود که کنون هست.
در عمل، سیما و نمای باشندگان ایران [بزرگ-گ.] در هزاره های پسین، حتا پس از یورش های ترکی- مغولی و تسلط آن ها در نقاط گوناگون کشور برای چندین سده، دستخوش دگرگونی های شایانی نگردیده است. در هر صورت، موجودیت آشکارepicanthus (ویژگی های اصلی) متعلق به نژاد مغولی در ایران، تنها در ترکمن ها و تا جایی در میان هزاره ها دیده می شود.
برخی تغییرات را می توان تنها در ویژگی های انسان شناسیک بلوچ هایی که ناشی از تماس های تنگاتنگ با براهویی ها (Brahui) و گروه های نگرویید Negroid نوار ساحلی خلیج پارس، اند، ردیابی کرد. به نمونه های دیگر هم می توان اشاره کرد: برای مثال، نمایندگان قبایل اوغوز اینالو (اینه لو یا عینه لو؟) و افشار، چشم هایی اندکی کشیده و پهن دارند. آن چه مربوط به ایل قشقایی ها در استان فارس (که بدون شک، ریشه های ترکی دارند) می گردد، نشانه های مغولی نما بسیار کمرنگ دیده می شود.
با این هم، همه این ها- موارد نادری اند که ره آورد آمیزش های دیرین و همپیوندی های دموگرافیک نیستند و به صورت عمومی، تصویر کلی را تغییر نمی دهند.
در پیوند با آن چه که در بالا برشمردیم، این پرسش مطرح می شود که: پس تاثیر هند و اروپایی ها- ایرانی ها (یا آریایی ها) در ریختیابی سیمای بیرونی باشندگان ایران چگونه است و به طور کلی تر، خود آن ها به کدام نژاد متعلق بوده اند؟
تعیین تاریخ دقیق استیلای ایران از سوی آریایی ها، روشن است، ناممکن می باشد. با این حال، بر پایه داده های باستانشناسیک و شواهد زبانی، می توان با اطمینان گفت که این رویداد در نتیجه سرازیر شدن چند موج مهاجرت سر از احتمالا نیمه نخست هزاره دوم پیش از میلاد رخ داده بود.
در سپیده دم نخستین کوچیدن ها و راهپیمایی های آریایی ها در منطقه (در این جا به چگونگی مسیرهای راه های رسیدن آن ها به گستره ایران و این که از کجا به این جا آمده اند، نمی پردایم)، در این سرزمین، مردمی با فرهنگ ویژه، که برخی از آن ها پیشرفت های شایانی هم داشتند، زندگی می کردند. در گام نخست – ایلامیان (عیلامی ها)، که دارای نوشتار و سنت هزاران ساله دولتداری بودند.[17]
در کنار باشندگان بومی برشمرده کرانه های دریای کسپین، در کوهپایه های زاگرس- لولوب ها (lulub)[18]، گوت ها (یا کوت ها)، کاسیت ها (Cassites )؛ در خوزستان- خوزها، و در شمال بین النهرین (میانرودان)- خوری ها، کَردویی ها یا کردوهی ها (karduhi)، کیرتی هاKirti یا (کیورتی ها)،[19] گوری ها یا گورانی ها (نگاه شود به: فصل چهارم، بند سوم) و... زندگی می کردند.
این مردمان، هند و اروپایی نبودند. زبان ایلامیان، که به ما در بدنه شگفتی برانگیز متون خط میخی، (که اسناد دفتری هخامنشی نیز با آن نوشته شده است)، رسیده است، که قابل شناسایی و رمزگشایی معین نیستند. این زبان مانند زبان های خوری (Hurrian) - اورارتی ها، بستگان آشکاری ندارد. تلاش ها برای فرض نمودن پیوندهای ژنتیکی میان زبان ایلامی و زبان های دراویدی تا کنون قرین موفقیت نبوده اند.[20]
دراویدی ها، احتمالا باشندگان مک (مکران)، بلوچستان کنونی (مردم مچیا machiya)) ) بوده اند، که براهویی ها از نوادگان ایشان شمرده می شوند. طبقه قابل توجه لکسم ها (نشانه ها)ی ایرانی (بلوچی) قدیمی، در زبان براهویی- تنها ریلیکت (اثر) بازمانده از باشندگان دراویدی کرمان و بلوچستان – گواه بر پردامنه بودن تماس های ایرانی- دراویدی در این منطقه می باشد.
زبان های دیگر مردمان باستانی پشته ایران، که دارای نوشتار نبوده اند، به جز از برخی از نام های آمده در آثار نوشته شده به زبان های دیگر، نیز از دید وابستگی ژنتیکی (همریشگی، همپیوندی) ناشناخته مانده اند. این زبان ها یا زبان های تجرید شده بوده اند، یا با زبان های خورتی- اورارتی یا ایلامی خویشاوندی داشته اند.
بخش مهمی از موزاییک رنگین تباری ایرانی- بین النهرینی را آرامی ها و سامی ها می سازند، که نقش بزرگی در رسانایی دانش در خاور نزدیک (میانه) بازی کرده بودند. زبان آرامی (که زبان امپراتوری آرامی نیز نامیده می شود)، زبان اصلی دفتری و کارپردازی در شاهنشاهی هخامنشی نیز بود، و پسان ها، یکی از شاخه ها یا انواع اخیر آن- زبان سوری، در شمار زبان های عمده ادبیات دینی مسیحیت شرقی در آمد.
4. بیشتر، گسترش زبان ها به دلیل برخی از زمینه های تاریخی معین، چونانِ تعویض کامل کدامین محیط تباری پنداشته می شود. گمان برده می شود که گویندگان زبان (زبان های) پیشین، یا از میان می روند و یا به جای دیگری می کوچند و در بهترین حالت در عنصر بیگانه (از راه رسیده) با از دست دادن زبان و ویژگی های تباری خویش، جذب و هضم می گردند.
در عمل، گسترش خانواده های زبانی، از جمله هند و اروپایی، در دوران باستان به شیوه مسالمت آمیز و بیخی به شیوه دیگر اتفاق افتاده بود. نخست، نابودسازی کامل باشندگان بومی به منظور «پاکسازی» و روفتن گستره نو زندگی (Lebensraum) بیخی برای جوامع باستانی غیر معمول بود. تبعید و اخراج بومیان نیز به ندرت رخ می داده است. همه این ها- واقعیت های زمان جدید است. در دوران باستان، حتا جایگزینی بخشی از جمعیت را نمی توان بدون دلایل موجه، تصور کرد.
روند تغییر بستر زبانی در دوران باستان تقریبا چنین رخ می داده است: کوچ آمدگان (مهاجران) نخست در حاشیه یک جامعه تباری-فرهنگی جا می گرفتند و به دلیل برتری های نظامی، اقتصادی و یا بالادستی های دیگر (مانند مصرف فرآورده های لبنی یا مواد مغذی متنوع تر و...) معمولا از طریق پیوندهای خویشاوندی و به دست آوردن مواضع برجسته، به تدریج موقف نخبگان را در جامعه به دست می آوردند.
زبان آن ها که دیگر چونانِ زبان نخبگان شمرده می شد، به زبان باشکوه و معتبر (با پرستیژ) مبدل می گردید و به سراسر قلمرو بود و باش تبار بومی («بستر»)، به شمول نواحی یی که با مهاجران تماس مستقیم نداشتند، گسترش می یافت.
سپس، پس از چند قرن دو زبانه بودن، زبان بیگانه سرانجام حتمی چیرگی می یافت. در این حال، بیگانگان خود یا بیخی در میان بومیان حل می گردیدند، یا در مقایسه با آن ها یک اقلیت کوچک و ناچیز می ماندند. در واقع، تغییر کامل جمعیتی هرگز اتفاق نمی افتاد. در عهد باستان، مردم بومی همواره در هنگام تغییرات عمده زبانی، چونانِ عنصر غالب می ماندند.
چنین بر می آید که ایرانی سازی (ایرانیزاسیون) (Iranization) پشته ایران نیز همین گونه رخ داده باشد. افزون بر آن، نیاکان هند و اروپایی ایرانیان غربی، درست مانند بومیان، خود به نژاد دارای سیماهای اروپایی(قفقازی نما یا قفقازی چهره Caucasoid) متعلق بودند.[21] با این حال، این اصلا مهم نیست: شمار آریایی های بیگانه در مقایسه با بومیان فلات ایران آن قدر کم بود که چشم انداز کلی انسان شناسیک (انتروپولوژیک) جمعیت بومی دیگر ایرانی زبان شده، در هر صورت دگرگون نمی گردید.
تازه واردان ایرانی، درست مانند شاخه دیگری هند و ایرانی ها که در هند جاگزین گردیدند، همه خود را به یک نام می خواندند- اریایی (arya)، است که به وفور در متون کهن در زبان های ایرانی و هندی، در نام های قبایل ایرانی (برای مثال، آلن Allon، سرزمین اوستیای[22] خودگردان در اثر حماسی نارت (Nart)، در نام های اشخاص (که در ده های اخیر موضوع تحقیقات بنیادی پژوهشگرانی چون گیرشویچ (Gershevich)، مایرهوفر ( M. Mayrhofer)، آر. اشمیت و و. آ. لیوشیتس ( Livshits) و... دیگران قرار گرفته اند)، و نیز در توپونمومی ها (نام های مکان)، و....به چشم می خورد.
شناخته شده ترین نمونه های تشکل های توپونومیک (مکان نامی) با کلمه آریا: همو نام مکانی «اریانم ویجه» (خاستگاه یا بنگاه اریایی ها) (نگاه شود به، 1§)، نام کشور «ایران» گرفته شده از «ایریانم» (aryānām )- حالت جمع ژنیتف (حالت جنسی) کلمه اِریا (arya)، به معنای (کشور) اریایی ها - شکل مخفف ایرانشهرShahr ) Eran-) (که با کنار گذاشتن «شهر» به معنای کشور، تنها ایران آن مانده است) (نگاه شود به: زیر نویس شماره 3) و اریاورته(Āryāvarta) است (که نیز به معنای کشور اریایی ها بوده است که در شمال هند و بخشی از آن در سرزمین میان رودهای جمنا و گنگا موقعیت داشت).
از نام های مکانی معاصر ایران، که در بر دارنده «اریا» اند و ریشه در این کلمه دارند، می توان از «هرزند» (ارزند)- روستای کوچکی در نزدیکی مرند در استان آذربایجان شرقی، یاد کرد که به باور من، به کلمه ایرانی باستان «*arya-zantu» (اریا زنتو) بر می گردد. یعنی (محل بود و باش) قبایل اریایی یا جمعیت اریایی (نگاه شود به: فصل سوم، بند 4)
«جامعه آریایی»، چونانِ یک واقعیت تاریخی در یک گستره خاص، البته، زمانی وجود داشته است. جای بود و باش نیاکان اریایی ها (خاستگاه نخستین اریایی ها)- موضوع خاصی است که نیاز به بررسی دقیق و مفصل دارد (که مستقیما مربوط به موضوع مورد ارزیابی نوشته دست داشته نمی گردد). یعنی به راستی مردمانی بوده اند که به زبان اریایی (هند و ایرانی) زبان نیاکان ایرانیان و هندی های کنونی سخن می گفته اند (به گمان غالب، کنفدراسیون بزرگی از قبایل کوچرو دامدار یا رمه دار)، که به دو بخش تقسیم شدند- «پروتو ایرانیان» یا نیاکان ایرانیان نخستین، و «پروتو هندی ها» (نیاکان هندی ها) که هند را استیلا کردند.
تاریخ اریایی (هندوایرانی ها) هم به همین خلاصه می گردد- آن ها به طور کامل نمای فرهنگی- زبانی منطقه گسترده یی را دگرگون ساختند و خود در میان باشندگان بومی حل شدند و برای همیشه صحنه تاریخ را ترک کردند. راستش، آن ها افزون بر زبان، عناصر فرهنگ، جهان بینی، اسطوره ها، آیین، ساختار اجتماعی، و هنجارهای اخلاقی خود را نیز به ارث گذاشتند که در توسعه ارگانیک تمدن سترگ «هندو- ایرانی» ریختیافته در درازای سده ها و هزاره ها، بازتاب نمایانی یافته است.
با این هم، این داستان دیگری است- داستان دوباره پدید آمده در روند فرایندهای پرشور ریختیابی تباری توده هایی که به زبان های اریایی سخن می گفتند، از آیین های اریایی پیروی می کردند، خود را اریایی می خواندند، و حتا به آن افتخار هم می کردند و می بالیدند، اما، در واقع، آن ها دیگر به مفهوم کامل کلمه، «اریایی» نه، بل که ادامه اریایی ها در ماسک «پوشش اریایی» بودند با فاکتورهای اتنوژنیتک(ethnogenetic) باشندگان اصلی سرزمین های استیلاء شده.
همین گفته ها تقریبا در باره همه توده هایی که به زبان های هند و اروپایی سخن می گویند، صدق می کند. به عنوان مثال، زبان ارمنی ها- از زبان های هند و اروپایی است. ارمنی ها، از دید ژنتیکی فرزندان بازمانده از باشندگان باستانی کوهستان های ارمن- خوری ها و اورارتو ها، اند- شاید هم با برخی از سازه های آناتولی، بالکانی و ایرانی (احتمالا اشکانی). ارمنی ها، در واقع، تنها زبان هند و اروپایی دارند.
نام اریا (arya ایرانی و ārya هندی)، مانند بسیاری از نام های تباری (اتنونیم ها ethnonyms) ها ریشه شناسی (ایتمولوژی) تثبیت شده ندارد. اگر چه ادبیات «مساله اریایی» بسیار گسترده است. معانی یی چون «نجیب» (سرشناس) و «آزاد» به این واژه – در دوره های بعدی، در نتیجه آلودگی (کانتونوماسیون) های ثانوی یا هم آمیزی دو سازه همنام (اومونیم) داده شده است.
5. هرچه هست، باشندگان کنونی ایران، بدون توجه به آن که در کدام بخش کشور زندگی می کنند، و این که به پارسی و یا دیگر گویش های ایرانی سخن می گویند، به عربی و یا لهجه های ترکی، با اکثریت قریب به اتفاق، فرزندان باشندگان کهن پشته ایران می باشند.
عناصر آمده از بیرون در این گستره یگانه تباری، به گونه یی که خاطرنشان ساخیتم، تنها ترکمن های باشنده استان گرگان (گلستان) در جنوب خاوری کسپین (که شمار شان به نزدیک به یک میلیون نفر می رسد)، براهویی ها در استان سیستان- بلوچستان ( که دارای خاستگاه دراویدی اند و شمار شاه به 150 هزار نفر می رسد)، و نیز مندی ها یا سمیت ها (به تعداد نزدیک به 20 هزار نفر در خوزستان)، هزاره ها در خراسان (مغولی های پارسی زبان آمدخ از افغانستان که شمار شان به 250 هزار نفر می رسد)، عرب های خراسان که دیگر تقریبا با باشندگان بومی اسیمیله شده اند و شمار شان به 50 هزار نفر می رسد) و کولی ها یا غربتی ها (سگون ها یا جت ها) در بخش های مختلف کشور که در اصل در اوایل هزاره دوم میلادی از هند به این جا آمده اند و شمار شان به نزدیک به 1.5 میلیون نفر می رسد. و گرو قبایل تورک زبان قشقایی، افشار، شاهسِون، ایانلو، بهارلو، خَلَج (روی هم رفته، 1.5 میلیون نفر).[23]
به این آمار می توان ارمنی ها را (که شمار شان به 150 هزار نفر می رسد)، یهودان (که نزدیک به 15 هزار نفر اند)، گرجی ها (که شمار شان نزدیک به ده هزار نفر سر می زند)، و همچنین افغان ها (پتان ها) را نیز افزود که در خراسان نزدیک به صد هزار تن از ایشان بود و باش دارند.
در نتیجه، می توان گفت که از مجموع باشندگان ایران غربی که به سال 2006 شمار کل آن ها نزدیک به 70.5 میلیون نفر می رسید، تنها 6.4 درصد باشندگان غیر بومی اند.[24]
این گونه، نزدیک به 95٪ ایرانیان امروزی با باشندگان بومی پشته ایران (که پیش از آمدن آریایی ها به فلات ایران در آن ساکن بودند)، ریشه ها و پیوستگی های تباری دارند.
با این حال، به دلیل جا به جایی های دموگرافیک ناشی از شرایط طبیعی و آب و هوایی - به عنوان مثال، کمبود آب و نبود سامانه های آبیاری بارانی (دیمه یا للمی)-، پیوند زدن محدوده های گویشی امروزی به گروه های مشخص تباری امکان پذیر نیست.
با این هم، باشندگان پیرامون دریای گسپین، آذربایجان(Aturpatakana) یا اتروپاتاکان و خوزستان جنوبی - به لطف هوای گوارا و آب فراوان، کمتر متحرک بوده اند و احتمالا ادامه مستقیم سازمان های تباری یی اند که در دوران باستان در این سرزمین ها زندگی می کردند. عرب های نامهناد خوزستانی، اصلا عرب تبار یعنی از قوم (سامی) نیستند، بل که بازماندگان خوزها اند که در سنگنبشته ها (کتیبه ها)ی هخامنشی از آن ها یاد شده است. آن ها پسان ها عرب زبان شده اند (نگاه شود به: فصل هفتم). در باره باشندگان کرانه های جنوبی کسپین، پیشتر یادآور شدیم، اما در باره آتروپاتاکانی ها (aturpatakan) یا آذری ها باید چند نکته را یادآور شویم:
ایران کنونی، در واقع، گستره یی است با تمامیت کامل تباری-فرهنگی، سیاسی و تمدنی، که به اعماق هزاره ها ریشه دارد. هیچ بخشی از این کشور با جمعیتی که بر روی آن زندگی می کنند، با توسل به زور فتح نشده است و یا به گونه مصنوعی در روند تاریخ به آن ضمیمه نشده است. این یک ساختار طبیعی، در نوع خود منحصر به فرد با ویژگی های تکرارناشدنی است که پیوسته در درون خود انرژی و شور باز می آفریند که به آن توان زیستاری پایدار و چیره شدن بر سرنوشت می بخشد.
[1] . در این نوشته بسیار جالب، افزون بر بررسی تبارشناسانه باشندگان کشور همسایه- ایران، مطالبی در باره باشندگان افغانستان هم آمده است. از همین رو، آن را به پارسی دری در آوردیم تا هم میهنانی که در جستجوی یافتن هویت راستین خود می باشند، از آن بهره مند شوند و سود ببرند. –گزارنده ( از این پس- گ.)
[2] . استاد داکتر گاریک آساطوریان(Garnik Asatryan)- مدیر کرسی ایرانشناسی دانشکده خاورشناسی دانشگاه دولتی ایروان، کارشناس بزرگ مسایل مذاهب و زبان های ایرانیان باستان؛ فرهنگ؛ زبان شناسی تطبیقی؛ گویش شناسی ایرانی؛ نژاد شناسی ایرانی؛ جامعه چادرنشین ایرانی؛ کردشناسی؛ نژاد سیاسی و توسعه ناحیه یی نژاد، آمارگیری و ...استاد زبان های ایرانی (زبان های پارسی میانی، پارتی (اشکانی)، سغدی و نیز گویش های نو ایرانی: کردی، زازی، لری، گبری، گویش کاشانی و...؛ تبارنگاری؛ تاریخ فرهنگی؛ فرهنگ عامه؛ مذاهب؛ تاریخچه نژادی ارمنی- ایرانی و... اند.
ایشان ده کتاب و بیشتر از 130 مقاله پژوهشی چاپ شده به زبان های روسی، ارمنی، انگلیسی، آلمانی، فرانسوی، فراسی، ترکی و کردی دارند.-گ.
[3] . مفهوم گستره اریایی، یا پهنه اریایی- اِریانم ویجه (*aryānām waiǰ a-)، چنین بر می آید که در عهد ایران باستان وجود داشته بود و به معنای زمین ها یا سرزمین های اریایی بود که باشندگان آن تیره های اریایی بودند.
هر چه هست، این واژه در دیرین ترین یادمان به زبان ایرانی- اوستا، به شکل(airiianəm vaēǰ ah ) «ایریانم ویجه» و به زبان پارسی میانه به شکل اِیران ویج (Ērān-vēz) دیده می شود.
در دوره ساسانی، برای این مفهوم، واژه ایرانشهر (Ērān-šahr) پدید آمد، که بر می گردید به واژه ایران باستان «اِریانم خشسترام» *aryānām xšaϑ ram یعنی پادشاهی (یا کشور) اریایی ها. هر چند، این واژه در زمان های دیرین تر شواهد متنی ندارد (یعنی پیش از دوره ساسانیان کاربرد نداشته است). برای به دست آوردن آگاهی های بیشتر نگاه شود به:
E. Benveniste, “L’Ērān-vēž et l’origine légendaire des Iraniens”, BSOS, vol. VII/2,
pp. 265-274; A. Christensen, Le premier chapitre du Vendidad et l’histoire primitive des tribus iraniennes, København, 1943, pp. 72-74).
یادداشت گزارنده: همچنین نگاه شود به: مقاله «تیوری قطبی پیدایش اریایی ها»ف ترجمه همین قلم در تارنمای کانون مطالعات و پژوهش های افغانستان.www.arianfar.cim
[4] . برای مطالعه ترجمه پارسی دری بخش هایی از این اثر ارزنده، نگاه شود به: کتاب «زمینه های تاریخی- جغرافیایی روندهای همگرایی در گستره ایرانستان» نوشته آریانفر در تارنمای کانون مطالعات و پژوهش های افغانستان.www.arianfar.cim
یادداشت گزارنده: باید یادآور گردیم که از دیدگاه علم ژنیتیک، هیچ تفاوتی میان انسان ها به عنوان یک نوع نیست. مگر، از دید علومی چون اتنوگرافی، دموگرافی و... انسان ها را از روی نشانه های رنگ پوست و ریخت سیماهای شان، به چهار نژاد سپید پوست، سیاه پوست، سرخ پوست و زرد پوست رده بندی می کنند که به نوبه خود از روی نشانه های به خصوص تر، به تبارها، اقوام، قبایل، طوایف وتیره ها رده بندی می شوند. (شایان یادآوری است که در نشان رسمی المپیا، نیز چهاردایره به هم پیوسته نمادین به چهار رنگ آمده است که نشانگر همبستگی چهار نژاد بشری می باشد).
آن چه مربوط به آریایی ها می گردد، باید گفت که در آغاز نام «اریا» یا «اریا» تنها نام جای بوده است و همانا سرزمین نخستین سپیدپوستان اریایی- ایریانا ویجه. سپس این نام بر زبان و تیره این گروه از سپیدپوستان اطلاق گردیده است- ایری ها، اری ها یا ایرها. به سان این که امروز هم کسانی نظر به خاستگاه شان شناسایی می شوند؛ مانند هراتی ها، کابلی ها، بخاری ها و... گروهی هم از روی زبان شان مانند پارسی زبان، پشتو زبان، اردو زبان و...
از این جا بر می آید که اریایی ها، نام تیره های نخستین ایرانی- هندی و نیز تورانی بوده است و سایر سپیدپوستان از جمله ژرمن ها و انگلوساکسون ها و... دست کم تا نیمه های سده بیستم به این نام خوانده نمی شده اند. هر چند برخی بر آن اند که نام کشور ایرلند، از همین «ایر» گرفته شده است و سرزمین ایرها یا اریایی ها (ایرانی ها) معنا می دهد.
با این هم، نشانه هایی اند دال بر این که برخی از تیره های روسی نیز خود را ایری می خوانده اند (نگاه شود به مقاله تیوری قطبی پیدایش آریایی ها، ترجمه آریانفر- تارنمای کانون مطالعات و پژوهش های افغانستان). کلمه اریا به عنوان نام کدام نژاد، (دقیق تر اصلا) در ادبیات مکتوب ما در درازای هزاران سال پیشینه ندارد. با این هم، چونانِ نام زبان و مکان آمده است. مانند سنگنبشته های برجامانده از کوشانیان یا هخامنشیان. آن چه هم که یونانیان «اریانا» خوانده اند، در آغاز، بخش خاوری گستره شاهنشاهی پارت ها یا اشکانیان بوده است که در برگیرنده بلخ نبوده است. هر چند، آن ها پسانتر این نام را برای سراسر پشته منهای استان پارس اطلاق نمودند. باید گفت که اریانا نه نام کدام کشور، بل که نام یک سرزمین بوده است که از رود «اری» (هری) و منطقه هرات گرفته شده است. از این رو، نام هایی چون آریانا، آریانا افغان، آریانا افغانستان، آریانای کبیر و آریانای باستان همه جعلی اند.
در ادبیات اروپایی هم در گذشته نام اریایی چونان شناسه نژاد سپیدپوست کاربرد نداشته است. تنها با به میان آمدن فاشیسم، اندیشه پردازان این ایدئولوژی آن را به منظور بهره برداری های آزمندانه سیاسی برای همه نژاد سپید پوست عام ساختند و این نژاد- نژاد اریایی را نژاد برتر خواندند. این بود که مفاهیمی چون نژادپرستی، تبعیض نژادی و ... پدید آمد.
در ادبیات ما، با توجه به این که ایرانیان باختری، این واژه را به شکل آریایی یا حرف «آ» تلفظ می کنند، به شکل «آریایی» رواج پیدا کرد. ورنه همان اریایی است. در ادبیات پارسی، برای نخستین بار واژه آریایی را میرزا آقا خان کرمانی به همان شکل اروپایی آن- «آرین» به کار برد. سپس دکتر رضا زاده شفق آن را به شکل «آریایی» که در واقع، ترجمه همان آرین می باشد، استعمال کرد. کنون، همه سپید پوستان، اعم از سپیدپوستان هند و ایرانی و تورانی و انگلوساکسون و ژرمن و روس و... را به همین نام آریایی می خوانند که در واقع همان سپیدپوستان اند. با توجه به این که این کلمه دیگر بسیار رایج شده است و جا افتاده است، دشوار است آن را ویرایش کرد. کنون برای تفکیک و تمایز اریایی های ایرانی از دیگر سپیدپوستان، برخی ها ترجیح می دهند آن ها را اریایی های ایرانی بخوانند و سایر سپیدپوستان را تنها «اریایی». هر چه هست، اریایی امروز چونانِ همتاواژه مژاد سپید پوست عام شده است و کاربرد فراگیر دارد.
شایان یادآوری است که در زمینه آمدن اریایی ها به پشته ایران و مهاجرت های اریایی ها هم پرسش های فراوانی هست. علم پالئونتولوژی (دیرین شناسی) (که خوشبختانه نویسنده هنگام تحصیل در دانشکده زمین شناسی دانشگاه دولتی مسکو، دو سمستر درس آن را زیر نظر تنی چند از سرشناس ترین و بزرگترین دانشمندان آن خوانده است)، نشان می دهد که نوع انسان اولیه مربوط گروه پستانداران بوده، در عهد پلستوسن- دوره نئوزوییک بعدی در 1.5 تا 2 میلیون پیش پیدا شده است. انسان خردمند (نام علمی: 'Homo sapiens') یا به زبان عامه انسان (یا بشر)، یک پستاندار دوپا از خانواده انسانسانان است. مدارک بهدستآمده از دیانای نشاندهنده آن است که انسانهای امروزی نزدیک به ۲۰۰٫۰۰۰ سال پیش از افریقا سرچشمه گرفته اند (گونه ای متکامل تر آن ها حدود 140 هزار سال پیش پدیدار گردیدند). پلیستوسن (Pleistocene) یکی از دورهای زمینشناسی است که از ۱٫۸ میلیون سال پیش تا ۱۰ هزار سال پیش را پوشش میدهد.
انقراض گروه بزرگی از پستانداران و شمار زیادی از گونههای پرندگان از اواخر دور پلیستوسن (حدود ۱۰۰۰۰ سال پیش) آغاز شد و تا دور هولوسین ادامه یافت که شاید دلیل آن پایان عصر یخبندان بودهاست. نخستین انسان تکامل یافته (هوموساپینس)، در پلیستوسن پدید آمد.
به هر رو، دو فرضیه در زمینه داریم: یکی این که نوع انسان با توجه به فراهم آمدن زمینه برای نشو و نموی پستانداران عالی، در سراسر سیاره باید همزمان در جاهای مختلف پدید آمده باشند که این فرضیه تا کنون تایید نگردیده است. فرضیه دومی این است که نوع انسان، نخست در یک جا پدید آمده، سپس به جاهای دیگر کوچیده باشد. هر چند، سنگواره های انسان نخستین در قاره افریقا پیدا شده است، مگر تا کنون هیچ ثبوتی دال بر مهاجرت گروهی گله ها یا رمه های انسانی از باختر به خاور در دست نیست که این خود به پیچیدگی مساله می افزاید. هر چند شماری بر آن اند که اگر مهاجرتی هم صورت گرفته باشد، در ابعاد خیلی کوچک بوده و به چند صدنفر محدود می شده است.
البته، می توان گمان زد که چنین مهاجرت هایی با توجه به این که در زمانه های بسیار قدیم صورت گرفته است، از همین رو تا کنون موفق به ردیابی آن نگردیده ایم. با این هم می شود گمان برد که انسان ها اولیه با توجه به افزایش شمار برای یافتن خوراک و محل های بود و باش بهتر و شاید هم به دلیل گرم شدن سیاره زمین، به سوی سرزمین های سردتر شمال کوچیده باشند.
در این حال، همین گونه می شود گمان زد که پسان ها در اثر سرد شدن سیاره، روند وارونه و باژگونه صورت گرفته باشد. یعنی از مناطق سرد شمالی، کوچیدن ها به سوی خاور و جنوب گرم و نیز باختر معتدل صورت گرفته باشد. هر چه است، کنون بیشتر دانشمندان بر آن اند که چنین مهاجرت هایی صورت گرفته و مهاجرت تیره های سپید پوست اریایی به پشته ایران نیز در شمار همین گونه مهاجرت ها است.
دریافت خود من هم همین گونه است. یعنی برآنم که در آغاز انسان ها از افریقا به شمال- بیشتر مناطق جنوبی و یا حتا شمال روسیه کوچیده اند. سپس از مناطق سرد شمالی و شاید هم قطبی، گروهی به سوی شرق (خاور دور) و از آن جا به قاره امریکا،گروهی به سوی غرب (اروپا) و گروهی هم به سوی جنوب شرق (چین) و برخی هم به سوی جنوب- دشت های سایبریای جنوبی و قزاقستان آمده اند و از جمع آن ها، سپیدپوستان اریایی (ایرانی) به سوی دامنه های پامیر شتافته اند و باز هم به علت سرد شدن هوا یا افزایش شمار، از آن جا به خاور پشته ایران سرازیر شده اند و از آن جا به جنوب و باختر آن رفته اند. در این حال، سپیدپوستان تورانی که برخی ها آن ها را آریایی های تورانی می خوانند، در پشته های آسیای میانه به شیوه چادرداری و بیابانگردی پاییده اند.
[5] . در میان دانشمندان، پیوسته کنکاش های فراوانی در باره وابستگی نژادی و تباری یفتلی ها یا هون های سفید که عرب ها آن ها هیاطله می خواندند، روان بوده است. مگر، تاکنون به کدام نتیجه قطعی نرسیده اند. آن چه روشن است، این است که هون ها کنفدراسیون بزرگی بوده اند که در برگیرنده تیره های بسیار می گردید. در باره زردپوست بودن سایر تیره های هون تردیدی نیست. مگر، هون های سفید، زبانی غیر از سایر هون ها داشته اند که بیشتر به گروه زبان های ایرانی نزدیک بوده است. همه تلاش ها مبنی بر ثابت ساختن همریشگی زبانی هون های سپید با دیگر تیره های زرد پوست از جمله دیگر هون ها بیهوده از کار برآمده اند.
از سوی دیگر، خود نام آن ها بر پایه برخی از داده ها، دلالت بر سپیدپوست بودن آن ها می نماید. یک نکته هست، و آن این که با توجه به این که هون ها در مرز ایران و چین می زیسته اند، روشن است آمیزش هایی با هر دو نژاد سپید پوست و زردپوست داشته اند. گمان غالب این است که هون های سپید، در اصل ایرانی بوده اند. اما، در عین حال، برخی از تیره های آن ها با برخی از تیره های زرد پوست هم آمیزش داشته اند. یعنی در آن ها سازه های نژاد زرد هم است.
تا جایی که برای علم تاریخ و باستانشناسی روشن است و اکادمیسین بارتلد- بزرگترین ترک شناس هم آن را تایید نموده است، این است که هیچ نشانه یی از حضور تیره های زرد پوست در گستره پشته ایران پیش از سده ششم میلادی دیده نمی شود.
زمینه سرازیر شدن تیره های زرد پوست به مرزهای خاوری پشته ایران تنها هنگامی فراهم آمد که شاپور اول ساسانی، یفتلیان را در هم کوبید. همانا همین یفتلی ها بزرگترین سد در برابر رخنه زرد پوستان به پشته ایران بودند. پس از تارو مار شدن یفتلی ها، قبایل توکیو ها که پسان ها به نام تورک ها (ترک ها) شهرت یافتند، به پشته ایران کوچیدند. این قبایل در دامنه های کوه های آلتایی (زرین) بود و باش داشتند و با توجه به این که از سوی مغول ها و چینی ها زیر فشار بودند، به سوی مرزهای خاوری پشته ایران کوچیدند و به گونه مسالمت آمیز به این سرزمین پناه آوردند. شکست ساسانیان از اعراب، زمینه را برای کوچیدن بیشتر آن ها فراهم نمود.
توکیو ها بیشتر مردمان کوچرو، بیابانگرد و دامدار بودند و از همین رو بیشتر در دشت ها و دره ها- جایی که چراگاه های خوب داشت، سکنا می گزیدند.
به هر رو، عرب ها به اشتباه یفتلی ها را ترک خواندند که پس از آن ها شمار بسیاری از دانشمندان شتابزده باخترزمین، به پیروی از تاریخ نگاران عرب، هون های سپید یا یفتلی ها را ترک خواندند. عین اشتباه در باره تورانی ها نیز تکرار شد. در حالی که در باره سپیدپوست بودن تورانی ها هیچ تردیدی از دیدگاه علمی وجود ندارد.
آن چه مربوط به هون های سپید می گردد، گروه های بزرگی از آن ها پس از شکست از سوی شاپور یکم، به سوی کوهستان های جنوبی و مرکزی افغانستان کنونی پناه بردند و با آمیزش با باشندگان بومی، شالوده پشتون های غلجایی و همین گونه، هزاره ها را ساختند. از همین رو، می توان گفت که پشتون های غلجایی با تاجیک های بدخشانی و هزاره ها همریشگی تباری دارند. البته، آمیزش برخی از تیره های هزاره با مغول ها و تورک زبانان بیشتر به دوره یورش چنگیز خان و تیمورلنگ بر می گردد.
فراوانی واژه های سکایی در گویش هزاره ها می رساند که پیش از آمدن اریایی های ایرانی، در سرزمین آن ها همانا همین سکایی ها یا ساک ها (اسکیت ها) بود و باش داشتند. شایان یادآوری است که سیتسان که معرب آن سجستان می شود، نیز ریشه در سکستان دارد. این می رساند که سکایی ها پیش از اریایی ها در این سرزمین بود و باش داشته اند.
در یک سخن، هزاره ها یکی از اسرار آمیز ترین باشندگان کهن سرزمین ما اند که از بازماندگان ساک های تورانی اند که در روند ریختیابی تاریخی، با اریایی های ایرانی، یونانیان و اریایی های کوشانی و یفتلی آمیزش پیدا نموده، پسان ها با مغول های چنگیزی و تورک زبان های تیموری اسیمیله شده اند. مگر، با این هم زبان خود را نگه داشتند. -گ.
[6] . با شکست ساسانیان از اعراب، چینی ها به سوی مرزهای ایران یورش آوردند. مگر با شکست دیدن از دست اعراب، عقب نشستند. این گونه، از رخنه لگام گسیخته زردپوستان جلوگیری گردید. مگر، درست در دوره سامانیان بود که تورک زبان ها به ویژه توکیو ها، در پهلوی سایر تیره های تورک زبان مانند غزها، سلجوقی ها و ... در ارتش سامانیان وظیفه نگهداری از مرزهای بیرونی شهرها را به دوش گرفتند و آهسته آهسته همه ارکان جنگی دولت را عهده دار شدند. و از آن جمله بود آلب تکین و سبکتگین- پدر شاه محمود غزنوی.
دودمان سامانی به دست قبایل زرد پوست قره خانیان یا قره ختایان به رهبری ایلک خان به گونه مسالمت آمیز بر افتاد و از همین هنگام سرازیری اقوام زرد پوست به گستره خاوری ایران بیشتر شد. با این هم، تورک زبان ها با باشندگان بومی آمیزش پیدا نموده، با گذشت زمان با آن ها همگون (اسیمیله) شدند. تنها با یورش مغول ها به رهبری چنگیزخان بود که در بخش های شمال خاوری و شمالی ایران، زردپوستان چیرگی یافتند.
در دوره امیر تیمور کورگانی(تیمور لنگ) با کشتاری که او در میان پارسی زبانان به راه انداخت، عنصر تورک زبان به گونه نهایی بر باشندگان بومی چیرگی یافت. به گونه یی که تا سرکوب شیبانی خان ازبیک به دست شاه اسماعیل صفوی که از آذربایجان ایران بود، ادامه یافت. پس از آن، تا آمدن روس ها، تاجیک های پارسی زبان بیشتر بر عرصه های اقتصادی و فرهنگی آسیای میانه دست بالا داشتند. هر چند قدرت نظامی و سیاسی به دست تورک زبان ها بود. برای مثال، هشتاد درصد باشندگان امیرنشین بخارا- مهم ترین دولت آسیای میانه یی را همین تاجیک ها می ساختند.
در اصل همه اقوام و تیره های باشنده آسیای میانه از جمله قرغیزها و قره قرغیرها ( قزاق ها) سپید پوست یا آریایی با موهای بور بودند که با آمیزش یافتن با توکیو ها (تورک ها) و به ویژه با مغول ها چهره های منگولویید پیدا نمودند و زبان شان آمیزه یی شد از سازه های ترکی- مغولی و پارسی.-گ.
[7] . درست آن «گرچه» است . «گر» به معنای کوه- یعنی مردمان کوهنشین. کلمه گره (گوره) در زبان روسی نیز به معنای کوه است. غور و غوریان و نیز «غر» پشتو ریشه در همین کلمه دارند.- گ.
[8] . یعنی تا سده نهم میلادی کردها و پارت ها یا اشکانیان و همین گونه پارس ها یکپارچگی تباری خود را حفظ نموده بودند و هنوز به شاخه های کوچکتر تقسیم نشده بوند.
[9] .Garnik Asatrian, “Die Ethnogenese der Kurden und frühe kurdisch-armenische Kontakte”, Iran and the Caucasus, vol. 5, Brill Academic Publishers, 2001, pp. 41-75; G. Asatrian, Prolegomena to the Study of the Kurds”, Iran and the Caucasus, vol. 13.1 (2009), pp. 1-58.
[10] . گلش (galesh) کنون، یک نام اتنونیمی (ethnonym نام تباری)- اجتماعی می باشد- یک گروه زیر قومی گیلانی ها که در کوهستان ها بود و باش دارند، و به گویش ویژه گیلانی سخن می زنند و بیشتر دامدار اند، به این نام یاد می شوند. (نگاه شود به: رساله دکتری بهروز کلاری رودبارکی گیلانی که به سال 2012 در بخش مطالعات ایرانی دانشگاه دولتی ایروان، در ساحه پژوهش های اتنولینگویستیک (تباری-زبانشناسیک) گلش ها انجام یافته است.
[11] . در شاهنامه فردوسی، در داستان «سرگذشت رستم با کک کوهزاد» آمده است:
چنین گفت دهقان دانش پژوه- مر این داستان را ز پیشین گروه
که نزدیک زابل به سه روزه راه- یکی کوه بد سرکشید به ماه
به یک سوی او دشت خرگاه بود- دگر دشت زی هندوان راه بود
نشسته درآن دشت بسیار کوچ- ز افغان و لاچین و کرد و بلوچ-گ.
[12] . در بدخشان ما هم جایی به نام کوف است که باشندگان آن به کوفی ها معروف اند. روشن نیست که آیا این «کوف» هم به معنای پشت کوه است یا نه؟
[13] . V. Minorsky, “Les tsiganes lūlī et les lurs persans”, JA, 1931, pp. 281-305.
[14] . در افغانستان- جت ها، در اروپا- سگون ها.
[15] . وضعیت کنونی مطالعات ایرانی اجازه می دهد تا به ترسیم خطوط تقریبی آن گستره جغرافیایی بپردازیم که در آن برای مثال پروتو دیالکت های ایرانی غربی که در آینده به زبان های پارسی، کردی و بلوچی زندگی بخشیدند، ریخت یافتند.
جالب است که حوزه ریختیابی سامانمند این سه گویش (پارسی، کردی و بلوچی)، در مرکز ایران است. آن هم در حالی که نظر به بازسازی های پیشنهادی د. ان. مکنزی بر پایه آواهای فونیتیک (آواشناسیک)، گویشگرانِ پروتو دیالکت پارسی، در استان کنونی فارس بود و باش داشتند، گویشگراِنی که پروتو دیالکت کردی سخن می گفتند، در شمال و شمال خاوری استان فارس زندگی می کردند و گویشگران پروتو دیالکت بلوچی در جنوب خاوری همین منطقه بسر می بردند.
(D.N. Mackenzie, “The Origins of Kurdish”, TPhS 1961, pp. 68-86),
من، در آینده، توانستم فرضیه مکنزی را با شماری از داده های نو تحکیم ببخشم:
(G.S. Asatrian, “Die Ethnogenese der Kurden und frühe kurdisch-armenische Kontakte…”, pp. 47-48).
فرضیه رشد مثلت زبانی «پارسی- کردی- بلوچی» پیشنهادی جرنوت ویندفور (Gernot Windfuhr)- خاورشناس امریکایی در شمال خاوری ایران- در خراسان، نیروی ثبوتی کافی نداشته، به ویژه، با حقایق تاریخی پشتیبانی نمی شود.
(G. Windfuhr, “Isoglosses: A Sketch on Persians and Parthians, Kurds and Medes”, Acta Iranica – 5, Leiden, 1975, pp. 457-472)
[16] . به گونه یی که دیده می شود، استاد گارنیک آساطوریان نیز تاریخ پیدایی نخستین اثر مکتوب به زبان پشتو را سده های شانزدهم- هفدهم میلادی می داند که با حقایق علمی بیخی همخوانی دارد. تا جایی که از دیدگاه علمی ثابت شده است، نخستین اثر مکتوب به زبان پشتو «خیر البیان» می باشد که به قلم بایزید انصاری، معروف به پیر روشان نوشته شده است. پیش از وی، اثری به زبان پشتو در دست نیست. جالب این است که بایزید انصاری خود، نه پشتون، بل که برخاسته از یک عشیره کوچک خاور کابل بود. با توجه به همین واقعیت، می توان گفت که اصالت سایر آثار مکتوب به زبان پشتو، از جمله کتاب مجهول «پته خزانه» (که از سوی دانشمندان پشتون پاکستانی- پروفیسور داکتر قلندر مومند در کتاب «پته خزانه فی المیزان» و پروفیسودر داکتر افریدی در کتاب «پته خزانه فی الحقیقت» با آوندهای گران علمی- اکادمیک رد گردیده است)، زیر سوال می رود.-گ.
[17] . روشن است، نخستین دولتی که در گستره ایران در دوره تاریخی تشکیل گردیده بود، همو، دولت ایلامی ها بود. ایلامی ها، پیش از آمدن آریایی ها به پشته ایران، در گستره شمال باختری ایران کنونی می زیستند و از خود ساختارهای دولتی داشتند.
[18] . پیونددهی ژنتیکی میان لُرهای کنونی و لولوب های باستانی (از روی تشابه یا هم آوایی اتنونیم ها (ethnonyms ) ) را می توان بی باکانه به دسته نظریه های دیگر منسوخ، نسبت داد.
[19] . تیوری تا جایی بسیار شایع در خاورشناسی قدیم و کنون بس دلپذیر در محافل و حلقه های آماتور، در باه آن که کردوهی ها (karduhi ) گویا اجداد کردها بوده باشند، به گونه بنیادی از سوی تئودور نولدکه در اواخر سده نزدهم رد گردید (نگاه شود به: تئودر نولدکه، کردیی و کردها، گزیده مقالات برای بزرگداشت از کیپرت (Kiepert)، برلین، 1898، صص 77-81).
(Th. Nöldeke, “Kardū und Kurden”, Festschrift für H. Kiepert, Berlin, 1898, pp. 77-81).
آن چه مربوط می گردد به کیورتی ها، آن ها هم به گونه یی که من، چندی پیش نشان دادم،. نگاه شود به:
(G.S. Asatrian, “Prolegomena to the Study of the Kurds”, pp. 22-30)
روی هم رفته، هیچ پیوندی با کردها ندارند. هر چند اتنونیم آن ها شاید در شالوده نام قبیله یی کرد چونانِ نتیجه رفرنسیشن (پیوند به بیرون) ثانویه نهفته باشد. (نگاه شود به: فصل چهارم، بند سوم)
در باره استیلای ایران از سوی آریایی ها نگاه شود به: اثر وزین دیاکونف «ایران خاوری تا کورش (در باره امکان طرح تازه مساله)، تاریخ دولت و فرهنگ ایران، مسکو، 1971، ص. 122-153.
[20] . همین سان، احتمال پیوندهای همریشگی میان زبان های خوری- اورارتی و زبان های شمال قفقاز از سوی بیشترینه پژوهشگران بس با شک و تردید نگریسته می شود.
[21] . پرسشی که مطرح می گردد، این است که باشندگان بومی پشته ایران پیش از آمدن اریایی های ایرانی یه این جا از کدام نژاد بوده اند؟ داده های علمی ارتباط آن ها را با نژاد زرد بیخی رد می کند. چون پیش از سده ششم میلادی هیچ رد پایی از حضور نژاد زرد در پشته ایران دیده نمی شود. از سوی دیگر، سامی بودن آن ها هم پرسش برانگیز است. تنها چیزی که روشن است، اروپایی نما بودن یا قفقازی نما بودن چهره های آن ها است. از این رو، می شود نتیجه گرفت که پیش از آمدن اریایی های ایرانی، در این سرزمین، باید اریایی های تورانی یا توریایی که با اریایی های ایرانی همنژاد بودند، ساکن بوده باشند. مانند سکایی ها یا ساک ها (اسکیت ها).
شایان یادآوری است که عرب ها با توجه به همانندی کلمه های توران و تورک، به اشتباه تورانیان را تورک خواندند و این اشتباه را به پیروی از آنان، دیگران، از فردوسی گرفته تا دانشمندان اروپایی تکرار کردند. تا این که در سده های اخیر دانشمندان روسی تحقیقات فروان باستانشناسی و انسان شناسی انجام دادند و ثابت ساختند که تورانی ها ترک نه، بل که از نژادسپیدپوستان هند و اروپایی یعنی اریایی اند.
هر چند پان ترکیست ها کوشیده اند یفتلیان را ترک تبار معرفی کنند، اما موفق نشده اند. نه تورانی ها و نه یفتلی ها هیچکدام تورک نبودند. من با بسیاری از محافل علمی ترکمنستان، ازبیکستان، قزاقستان، قرغیزستان و تاجیکستان آشنایی دارم. از هر که پرسیده ام، همه به یک زبان می گویند که هیچ مدرکی دردست نیست که تورک ها و مغولی ها پیش از سده ششم میلادی به آسیای میانه و ایران شرقی (افغانستان کنونی) آمده باشند.
[22] . اوستها» خود را «ایرونی»، زبان و خود را نیز «ایرونی» و سرزمین خود را «ایرستان» یعنی سرزمین «ایرها» یا «ایرانیها» مینامند.
[23] . اکثریت تورک زبانان (حدود 900،000) - نمایندگان کنفدراسیون قشقایی در استان فارس اند، که، هر چند هنوز هم در خانه و به زبان ترکی سخن می زنند، بیش از دیگر گروه های ترک زبان، پارسی شده اند (به استثنای، شاید، خلج ها که دیگر مدت هاست به زبان پارسی رو آوردن اند). جالب است که قشقایی ها همیشه در گرداب رخدادهای تاریخی ایران، تاریخ ساز بوده اند.
امروز، درصدی درگیری در سیاست و زندگی اجتماعی در فرزندان این ایل بسیار بالا است. در این حال، تقریبا همه دانشمندان، هنرمندان و سیاستمداران ایرانی برخاسته از محیط قشقایی، هواداران شاخه تندرو ایدئولوژی ناسیونالیستی ایران اند. برای مثال می توان از شادروان پروفیسور مهیار نوابی- پژوهشگر برجسته گویش ها و ادبیات پهلوی- رییس پیشین دانشگاه شیراز و مدیر پیشین «پژوهشکده آسیایی» تاسیس شده در زمان شاه، و همچنین کاوه بیات – تاریخ نویس نامدار (پسر یکی از رهبران قبیله قشقایی) و ....نام برد.
شایان یادآوری است، که در یک کشور مذهبی- جایی که در آن رسما به مردم توصیه می شود تا بر کودکان خود نام های مسلمانی بگذارند، و گذاشتن نام های ناب ایرانی کنون چندان رواج ندارد، بیشتر در میان روشنفکران «ارثی» قشقایی؛ سرسختانه بر نامگذاری های ایرانی پا می فشارند. در میان ایرانیان امروزی نام هایی چون اردشیر، کاوه، فریدون، آرش، اسفندیار، بیژن، منیژه، ناهید، تهمینه و .... بیشتر آشکارا در میان قشقایی ها دیده می شود.
[24] . برای به دست آوردن اطلاعات مفصل تر نگاه شود به اثر مولف به زبان پارسی:
«بافت زندگی مردم ایران : گوناگونی قومی یا گوناگونی زبانی؟، فرهنگ مردم، تهران، 2011، صفحات 10-26.
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
دولت سر خوش | 12.11.2022 - 20:15 | ||
سلام خسته نباشید؛ تاریخ براساس اسناد شواهد دو تا کتاب از ایران باستان داریم اولی به اسم ریک ویدا در رود سر سوتی افغانستان سروده شد ؛ دومی در کوه های اپارسئن بامیان؛ در کتاب ریگ ویدا چهره اریای ها بیان می کند باگونه پهن دوم در زمان دین ویدا بودای دربامیان استوار شد بر اساس چهره همون مردم وقتی زرتشت کتاب دین شو تاسیس کرد شیش تا از حکمای ریشی یاغی شد رفت طرف هنده دین ویدای را تاسیس کرد زبان سانسکریت بهوجود آمد هم ریشه با زبان اجدادی قوم آریا اوستا بود ؛ بعد ها قوم آریا شاهان زبان پارسی را به وجود آورد زباپارسی بازمانده زبان اوستای است زبان پارسی هم بر گرفته از کوه های اپارسئن بامیان دین زرتشت هم به دین پارسی معروف بود پس چهره مغولی از قدیم قبلی زرتشت درمرکز ایران باستان موجود بودن ؟ این که شاهان چنگیز خان بعض نژاد پرستان تحلیل از قوم هزاره قبلی چنگیز نژاد شون شباهت ده مردم ایران داره دروغ به اساس است چنگیز شاهان قوم هزاره افغانستان از خود اگر گفته دنبال عزمت تاریخ ایران باستان بودن ؛ قوم هزاره فرهنک دین ویدای را دارد فرهنگ زرتشت دارد ۹۰ در صد پارسی ایران باستان در خود حفظ کرده آثارهای باستانی افغانستان همه یابه زبان هزاره دلالت دارد یا به چهرش این یک واقعیت است اگر قدرت دست ما بیاد به خاطر یک عده نژاد پرست سوگند میخورم چنش ایران باستان با نژاد خود خاهد گرفت ؛نه احساس وحدت ملی ایران باستان هیج قوم نمیتواند بجز قوم هزاره چنش ایران باستان را بر گذار کند چون وارثان ایران باستان وارثان کتاب اوستا هزاره است |
پرویز | 19.03.2020 - 12:52 | ||
با درود 1-خواستگاه پارس ها جنوب ایران نبوده است.آنان از کردهای سرزمین پارسوا در حدود سنندج و سردشت بوده اند 2-پارت در اکثر منابع تاریخی به صورت پرثوه یا پرسوه ذکر شده است.از این رو تفاوتی با پارس یا پارسوا نداشته اند **ماد و پارت و پارس یکی بودند.یک قوم.یک زبان.یک هویت 3-کرد اولین بار 800 سال پیش از پیدایش سومر به صورت کاردا ذکر شده است.کار--دا /کار-کاسی/کار-هور/کار-مان آنگونه که مشخص است کار پیشوند نسسبت است و کار دا به گروهی گفته شده که پیرو آیین دایسنا بوده اند.کارهور گروه اهورایی و کارمان که مانایی ها و همین کرمانج ها بوده اند مذهب خودشان را داشتند.کار کاسی نیز پیرو کاسیو خدای کاسی ها بودند 4-لر برگفته از نام لار .نامی کهن با بیش از 5500 سال قدمت است.اولین بار در حاشیه ی رود دجله نام لارک و لارسا در 5000 سال پیش به چشم می خورد.ایالت و دولت شهر لارسا تا هجوم مقدونی ها پابرجا بوده است.قلمرو لر ها از لارستان تا لارسا . شمالا استان لرستان کنونی و جنوبا جیزه لارک بوده است 5-درباره ی نام ایران به ریشه ی کردی آیر به معنای آتش و ایره به معنای "این مکان- بومی این مکان" که در لری به صورت "ایرو" وجود دارد باید توجه شود.از سویی واژه توران در زبان کردی به معنای خارج و بیرون است.هر خارجی ایی را می توان تورانی دانست.این یک استدلال شخصی است و نظر اینجانب می باشد 6-یک نفر بااز نژاد هان(چینی) فارسی زبان اگر 1000 سال در ایران ساکن باشد. ایرانی به شمار نمی رود. اولین اصل ایرانی بودن نژاد ایرانی است و بر عکس ایرانیانی که 50 سال در آمریکا زندگی کرده علی رغم صحبت به زبان انگلیسی خود را همچنان ایرانی میدانند جمعیت بسیاری از مردمان تاجیکستان و افغانستان و ازبکستان از نژاد مغولی هستند 7-زبان فارسی توسط ترکان در ایران رواج داده شد. و پیش از ان زبان ایران پهلوی بوده است |