تاریخ بدخشان – ٦

١ ثور (اردیبهشت) ١٣٩٢

میرشهزاده حسن به میرعالم خان فرمان داد که حالا باید از قبل ومحاصره کردن قلعه رستاق فراغت بوده ،دست بکشید.چونکه ما به عموزاده خود مصالحه واتفاق نموده ،قلعه رستاق را پس به خودش سپردیم.میرعالم خان بنابرفرموده برادر خود کار بعمل آورده از محاصره رستاق برگشت وبحضور شهزاده حسن آمده هردوبه اتفاق یکدیگربرگشتند ومیرشهزاده حسن به فیض آباد آمد ومیرعالم خان به کشم رفت.این هردو میران تا مدت دوماه به اتفاق تام عمر گذرانیدند.محمدعمرخان حاکم رستاق باز تکرارا" بنای ناسازگاری پیشنهاد خود کرده،اغتشاش برپا کرد.میرشهزاده حسن برخود چنین صلاح دید که باباخان ولد نصرالله خان که در شغنان فرارا" سکونت گزین بود ،اوراخواسته بیاورد ودرجای محمد عمرخان حاکم رستاق کند.محمدعمرخان عموزاده میرباباخان فراری بود.بنا علیه میرشهزاده حسن کس فرستاده ازشغنان باباخان را طلب نموده گفت که زود بیاکه من ترا بجای محمدعمرخان نمک بحرام به قلعه رستاق حاکم خواهم کرد.

باباخان ولد نصرالله خان ازشغنان به فیض آباد بحضور میرشهزاده حسن آمده نشست.آهسته درستی و تهیه فوج خودهارا نموده،بعضی نواقصات را اصلاح نموده،ببالای رستاق عزیمت کردند.ولی دراثنای راه طرز وروش مفسدانه پیش گرفته رفته رستاق را تاراج ویغما کردند واموال وغنایم به غیر حق گرفته و محمدعمرخان تاب نیاورده به کولاب فرارکرده برفت.میرشهزاده حسن موافق وعده خود باباخان ولد نصرالله خان را بحیث حاکم رستاق نصب کرده ،خوداز رستاق به قلعه فیض آبادمراجعت نمود.تا هنوز به فیض آباد نرسیده بود که از طرف ترکستان سردارعبدالرحمان خان ولد محمدافضل خان نواسه امیردوست محمد خان افغان از والی تاشکند اذن رخصت ولایت وافرالبرکت افغانستان یافته براه کولاب به کولاب آمده، به شهزاده حسن ولد میرشاه کاغذ فرستاد که مابنابر تقدیر الهی عازم ولایت موروثی خود گردیده به ملک کولاب آمدم.امید است بیاری حقتعالی عزوجل و کمک رسانی شما خویشاوندان دینی ودنیایی عجبی نیست که بمقصد اقصی ومطلب اعلی خود رسیده باشم.ازاینجا به کمک شما رسیده وازآنجا به کابل بروم،شاید به سرفرازی وممتازی برگزیده پروردگار عالم گردیده ، بر تربیه ملت نجیبه عموم افغانستان صرف عمر عزیز نمایم ودرسلطنت افغانستان سعی وهمت کنم و شمایان نیز دراین امر ساعی باشید والسلام.

میرشهزاده حسن التماس سردار عبدالرحمان خان را قبول نکرده ،باباخان حاکم رستاق رابلب دریای آمویه بمعبر فرستاد که حتی الامکان اگر توانی سردار عبدالرحمان خان را از آب بطرف بدخشان عبور نده تاکه براه دیگرعازم کابل شده برود.تا رسیدن میرباباخان بلب آمویه  سردارعبدالرحمان خان یکروز پیشتر پیش دستی کرده ،ازآب گذشته ،بطرف بدخشان آمده استاده بود که حاکم رستاق باباخان سردار عبدالرحمان خان را تصادفا" استقبال نمود وبهمراه خودش به رستاق آورد.

اما محمدعمرخان قبل ازاین به رستاق حاکم وهنگام آمدن باباخان فراری از شغنان به خواستگاری میر شهزاده حسن وپس لشکرکشیدن برستاق وفرارکردن میرمحمدعمرخان بکولاب وازطرف ترکستان آمدن سردار مذکور وبهمراه خودازکولاب آوردن محمدعمرخان را تا به رستاق وپس محمدعمرخان را به قلعه رستاق نصب نمودن،سردار موصوف محض مجرد ورود سردار والاتبار کابلستان  وعزل شدن باباخان و همچنین بسرگردان ماندن میر بابا خان، سردار عبدالرحمان خان بخود چنین صلاح وصواب دید که میربابا خان را نیز باید بکار انداخت.

لهذا دراین امر مناسب امورات اصلاحات سیاسی با همراهی باباخان یکجهت شده ،امر فرمودکه حالا شما بقلعه فیض آباد ببالای خویشاوند خود بروید وقلعه فیض آباد را ظبط نمایید وخود درفیض آباد حاکم ومتصرف کلی باشید.سردارعبدالرحمان خان بدین نهج باباخان را تعلیم نمود.

بعد باباخان بنابر تعلیمات راه نمایی سردارعالی تبار عبدالرحمان خان تهیه واسباب لشکر خودرا مهیا کرده از رستاق عازم ظبط فیض آباد گردیده روانه شده،بلب دریای کوکچه در موضع آتین جلو بهمراه میرشهزاده حسن مقابله کرده جنگیدند.میرشهزاده حسن تاب جنگ ومقابله میرباباخان را نیاورده به ناچار راه فرار پیش گرفته،روبطرف چترار نهاد ومیرعالم خان به کولاب گریخت.باباخان قلعه فیض آباد را ظبط نمود،تا عرصه دوماه به فیض آباد مقیم بود.

بعدازآن سردارعبدالرحمان خان با همراهی حاکم رستاق محمدعمرخان به فیض آباد آمدند.میرباباخان سردارعبدالرحمان خان را استقبال نموده ،از روی تعظیم وتکریم به قلعه فیض آباد بجای خاصیکه از قدیم محل استقامت میران بود،جای داده و خود میرباباخان بخانه دیگر طرح سکونت انداخت.

سردار عبدالرحمان خان مدت یکماه در فیض آباداستقامت نموده ،آنی از فکروملاحظه وتدارک و فراهم کردن اخبارات واحوالات اطراف واکناف عموم مملکت افغانستان نمی آسود.وقتا که جمله مهمات ضروری عزم خود به اتمام رسانید،پس با اعانت خداوند عالمیان ومیرباباخان لشکر بدخشان را با خود گرفته بدرگاه خداوند روی عجز ونیاز آورده ،بطرف قندز( تخارستان) یورش نموده رفته استاده بود که حاکم مزارشریف غلام حیدرخان ازمزارشریف یکدسته فوج نظامی ببالای قندز نامزد نموده فرستاد و افواج حاکم مذکور آمده قلعه قندزرا ظبط کردند وحاکم قندز مراد خان از قندز گریخته بحضور میربابا خان وسردارعبدالرحمان خان آمده درموضع کلوگان ملحق شد.

بعد سردارعبدالرحمان خان به سردار فوج مزارشریف کاغذنمودکه من تابه اینجا آمدم وشمابمن اطاعت نمایید.هنگامیکه این مقوله میان فوج افعانیه اشتهار یافت،غلغله میان فوج افتاد. آخرالامر فوج مایل به اتفاق به سردارعبدالرحمان خان شده از سرکرده خودروگردان شدند وبسرکرده اطاعت نکردند.سردار  فوج ازکمال خجلت وناموس خود ،خودرا بدست خودبه تفنگچه زده مقتول ساخت وسرکرده دوم فوج مذکورکه سیداحمدخان نام داشت،پلتن های مذکور را بسته بحضور سردارعبدالرحمان خان به تالقان آمده به سردار عبدالرحمان خان اطاعت کرد. این جماعه کثیره به اتفاق تام از تالقان معا" به خان آباد آمدند.سردارعبدالرحمان خان چند روزی درخان آباد استاده ،از موضع کلوگان میرباباخان رابحضور خود طلبید ومیرباباخان نیز آمده به ملاقات سردار فایض شد.پس سردار عبدالرحمان خان میرباباخان رادرخان آبادمعطل گذاشته بجای اومیرمحمدعمرخان حاکم رستاق رابه قلعه فیض آبادبه منصب امارت نصب کرده فرستاد.دراین اثنا از والی کابل که انگلیس بود،کاغذ درخواست به سردارعبدالرحمان خان رسیدکه باید بتعجیل بطرف کابل عازم باشید.

سردارعبدالرحمان خان بعد ازدریافت درخواست والی انگلیس کابل سردارعبدالله جان را به خان آباد گذاشته، خود بطرف کابل مراجعت نموده ،تخت موروثی آبا واجدادخودرا متصرف گردیده درسنه ۱۲۹۷ ه.ق. مستقلانه بحکومت افغانستان قرار یافت.

چون دراین سال هنگام تیره ماه بود که میرعالم خان ولد سلیمان بیگ که سابقا" ذکرش گذشته بود،از روی حرکت داد امیرمظفرخان امیر بخارا میر عالم مذکور ازکولاب تهیه اسباب تیاریگری خود کرده با چندنفر اشخاص مطیعه خود از آب آمویه گذشته براه ملک راغ عازم فیض آبادشده به ایلاق گاه موضع  شیوه آمده بود که بعضی دولت خواهان دولت افغانیه چون سلطان راغی وغیر دیگر سد راه میرعالم خان را گرفته ،نگذاشتند که به فیض آباد برود.پس ناچار میرعالم خان با مردمان مانع شونده گان در موضع شیوه حرب و ضرب نموده،دولت خواهان دولت افغانیه را گریزانیدند و بعد ازین واقعه میرعالم خان براه بام دره به بهارک فرود آمد.

میرمحمدعمرخان حاکم فیض آباد ازاین خبر اطلاع یافته،لشکر فیض آباد را جمع کرده به بهارک آمد،در خیرآباد با میرعالم خان جنگیدند ومیرعالم خان در طبیعت خود از اول حال عمر خود یک جسارت وقابلی را دارابود که دراینجا دلیرانه مقدمه وکارزار نموده ،باکمال شجاعت علم بردارمیرمحمدعمرخان حاکم فیض آباد را به شمشیر زده کشت.بیکباره علم فوج بدخشان بزمین افتاد وفوج حاکم فیض آباد بدخشان دیدند که علم افواج برهم خورد،لشکر میرمحمد عمرخان بیکباره منهزم گردیده،پراگنده شدند وخودحاکم محمدعمرخان ازموضع دشت خیرآبادبطرف فیض آبادفرارکرده وازآنجابرستاق گریخته آمد

میرعالم  خان در سنه ۱۲۹۷ ه.ق.قلعه بدخشان را ظبط وتصرف نمود.او مدت هفت ماه مستقلانه بحکومت قایم بود که حاکم سابق فیض آباد محمدعمرخان از رستاق حرکت کرده ببالای میرعالم خان آمده پایان از فیض آبادبه قلعه سرای بهادربا امیرعالم خان جنگید.بازهم محمدعمرخان طاقت نیاورده شکست یافته ،بازبرستاق گریخت. پس از چندمدتی در سنه۱۲۹۸ ه.ق. سردارعبدالله جان از خان آباد با چند دسته سپاه فوج پلتنی نظامی به بدخشان آمده در موضع مشهد باامیرعالم خان جنگید،تاظرف سه ماه در قبل ومحاصره وزدوخورد بودند که درآخر کار میرعالم خان تاب وطاقت افواج نظامی افغان را نیاورده ،بناچار فرارنموده ،بطرف شغنان به پیش خالوی ( تغای) خود میریوسف علی خان حاکم شغنان آمده ،درظرف سه ماه درشغنان مسافر بود وسردارعبدالله جان تمام بدخشان را ظبط کرده با فوج نظامی در فیض آباد ستقامت نمودند.بعدازآن میرعالم خان ازشغنان به بخارا آمده ،بقیه انفاس معدوده حیات خودرا تکمیل نموده،صدای ارجعی را لبیک زنان اجابت فرموده ،در بخارای شریف وفات یافت، قالوانا لله وانا الیه راجعون.بدین ترتیب درسال ۱۲۹۸ ه.ق .مطابق ۱۸۸۰-۱۸۸۱ عیسوی دولت مسقیل امیران بدخشان سقوط نموده واین کشور برای همیش از استقلال محروم گردید.

 

دربخارا از امیر عالم خان یک زن و یک پسر یادگار ماند که اسم پسر مذکور اسکندر خان است.درسنه ۱۳۱۵ ه.ق. مطابق سنه ۱۸۹۶ میلادی اسکندرخان ولد میرعالم خان ابن شاه سلیمان بیگ از بخا را بملک شغنان آمده ودر ملک شاخدره که یکی از محال متعلقه شغنان است،استقامت نموده ،پس به ولایت غاران رفته درقریه قاضی ده وبرشار توطن واستقامت ورزیده ،تعیش مینمایند.ازسکندر خان ابن میر عالم خان دوپسر متولداند. اسم بزرگش میرعالم است واسم دویمین اش اعظم خان است.حالا اسکندر خان موصوف محض بخدمت بیچاره گی و تربیه اطفال واعیال خود ومن تبعه گان خود اشتغال نموده  به کسب دهقانی و سرشته اوقات ومعشیت گذرانی داردومرد تند و تیزو جاهل است.جهلش نه بطریقه ناچاری، نادانی  فقط مرد حدت مزاج وتندخوی است.ولی در باب آدمیت ،مروت ،سخاوت،مردانگی و مسافرپروری خیلی مرد با حمیت ،باشفقت،باشجاعت ،باجسارت و غیرت است که درجمیع حال از فکر وخیال معاش زنده گانی وسرپرستی اولاد،خویشاوندان،مسافران،فراریان ومردمان آینده ورونده غافل  نبوده،همه وقت مرد لطیفه گوی وخوشحال است.اندکی ازعلم سوادبهره دارد ،ازعهده خواندن ونوشتن فی الجمله هنرمند است ومیتواند.در سنه ۱۳۲۴ ه.ق. (۱۹۰۶ م.) مادر اسکندر خان درقید حیات بود.یکی از مخدومان مقرب پدرش میرعالم خان میرزابرهان الدین مخدوم نام از ولایت کشم بدخشان مرد کهن سال موی سفید،با عقل وهوش در حضور میرسکندر خان است که این مرد محترم از اول عمر در خدمت میرعالم بوده ودراواخر عمر زنده گانی باپسر میرعالم اسکندرخان بسربرده استاده است که مرد جهان گشته آزموده ،گرم وسرد چشید ، تلخ وشیرین عالم را گذرانیده،باوجود برجایی وضعیفی قوا هیچ تغیری در حواس ظاهری وباطنی او کاری نگشته ،سالم الاعضا،باعقل و هوش وگوش ،بینایی ،چشایی،گیرایی و بویایی دارا بوده،تعیش دارد وخیلی مرد خوب است.میرسکندرخان نیز مومی الیه رابجای پدر خود تعظیم وتکریم بجای آورده،در همه امور برعایه حالات مخدوم برهان الدین میپردازد.مردمان معیتی سکندرخان قدری به امورات تجارتی بین بدخشان وچتراروشغنان مشغولند وازین قرار رزق طریقه زنده گانی راکرده استاده اندومیرسکندرخان گاه گاه دربعضی مواردکه خدمت مامورین ومستحفیضین بندری موقتی دولت روسی باشد ومحتاج به فراهم آوردن بعضی احوالات خارجی بشوند،آنگاه به میر سکندرخان مراجعت مینمایندوسکندرخان چه صدق وکذب از روی شنید و فهمید خود بقرار وعده مشاهره اخبار میرساند ودراین باره موظف به اندک وظیفه میگردد که نه بطریقه وظیفه عمری است واز وظیفه موقتی چندان کیفایه زنده گانی سکندر خان نمیشود.ازبسکه قلیلی است اگر کسب زنده گانی دهقانی وتجارتی در میان نباشد،مطلق کافی نخواهدشد.زیراکه سکندرخان را من طبعه گان از چهل نفوس مرد وزن،صغیر و کبیر خویشان وخدمت گاران زیاده اند ،بغیر آینده ورونده.

این بود که از اول تا به آخر تمامه میران بدخشان را دراین کتاب لاجواب تتمت التاریخ بدخشان ذکر یافت .اندر تاریخ یکهزار وسه صدو بیست وپنچ (۱۳۲۵ ) ه.ق مطابق سنه ۱۹۰۷ میلادی علی ید میرزا فضل بیگ حاجی سرخ افسر که قبل برین فی الجمله میرزاسنگ محمد تالیف کرده بجا رسانیده و موقوف گذاشته وبنده کمترین موولیف ثانی میرزافضل بیگ حاجی سرخ افسر بقدر بی هنری خود از جای رسید وموقوف گذاشت  موولیف اول ابتداکرده ،تتمه اورابه تتمه خود به تکمیل رسانیده،وقایع ایام گذشته یکصد وبیست ویک ساله راازمردمان معتمد ،صادق القول وکهن سالان بچشم دیده و گذرانیده وشنوده وبگفته آنها اکتفا برده ،بقید تحریر رسانیده وبعضی نواقصات رااز بعضی تواریخات موجود دیده ویافته،محل وموقع حوادث را اصلاح وتصحیح نموده،این کمترین سرخ افسربدفتر جمع رسانیدم.امید ازناظرین این یادگاری نامه آنکه هرگونه سهووخطاونقصان و بی ترتیبیی که دراین اوراق منظور آید ،بنده را معفو داشته ،از زمره بی هنران محسوب دارند واز سران درگذشته بحصول مطلب کوشند که غرض محض نشانه میران بدخشان ووقایع وسنوحات عمری و ایا م حکومتی میران مشار الیهم فی الاوراق بود ،بدین نهج به اتمام رسانیدم.این است که بنده نحیف عارض الوحی موولیف ثانی میرزافضل علی بیگ سرخ افسر عرض خدمت مینماید. تمت الکتاب .

 

 

ضمایم تاریخ بدخشان

 

اکنون دراین اوراق نسب وسلسله شاهان ومیران خطه کوهستان ملک شغنان را که علاقه کوهستان بدخشانات است بدین نهج از روی نسخه های موجوده میران مملکت مشارالیهاست تفصیل وتحریر میشود . ازحضرت آدم ( ع) تا شاه ونجی خان، پسر او سیدشاه میربیگ، پسراو سیدشاه قبادخان پسراو  سیدشاه عبدالرحیم خان،پسراو سیدشاه امیرخان،پسراوسیدشاه اکبرخان است که دراین ایام درملک حصار شادمان  علاقه دارالسلطنه فاخره بخارای شریف درقید حیات است وازطرف امیر روشن ضمیر والاجاه ،شهامت دستگاه شهریاریی جناب امیر عالی عبدالاحدخان بهادرسلطان خلدالله ملکه وسلطانه برتبه جلیله فاخره بخارای شریف به بی گری نامزدوسرفرازاست ومومی الیه سیدشاه اکبرخان بی را نیز چندنفر پسران صلبی بوده اند.مشارالیه سیدشاه اکبرخان در هنگام محاربه واغتشاش مزار شریف محمد اسحاق خان صاحب به امیر کابل امیرعبدالرحمان خان جنت مکان (سنه ۱۸۸۸ میلادی) ملک موروثی خودرا از طایفه افاغنه خالی یافته ورفته بقلعه برپنجه حکومت خانه شغنان بحکومت نشست.پس از مدت قلیل باز طایفه افاغنه آمده ،ملک شغنان را ظبط نمودند.میرسیداکبرخان فرارنموده باز بملک حصار آمده قرارگرفت .تا مادامیکه درسنه ۱۸۹۷ میلادی یک انجمن مخصوصه دولت روس و انگلیس از برای تعین سرحدات وحدود اراضی غیرمحدود ایلاقات پامیرات وکوهستانات برپا شده ، وکلای طرفین در پامیر با همکدیگر جمع گردیده ،به اتفاق تعیین حدود اراضی های غیر معلومه متعلقه دولت بخارا وافغانستان وروس وانگلیس را بطرز واضح تقسیم وتعیین نمودند وملک شغنان بعضا" علاقه دولت بخارا تعین یافت وبعضا" ملک درواز علاقه افغانستان گردید ودراین اثنا قطعه یی از ملک روشان،شغنان وواخان یک قلعه امارت خانه بندری بخاراگردید.لهذا دیده شدکه از طرف دولت بخارای شریف یک حاکم مخصوص به قلعه شغنان باشد. بنا" علیه سید اکبرشاه بی مذکور را بحکومت خانه شغنان بخارای جناب عالی منسوب کردند وسیداکبرشاه بی بدین وسیله مدت یک دوسال حاکم آنجا گردید.پس باز بی مذکور رااز حکومت شغنان عزل نمودند وبجای او ایشان قلی بیگ بی را نصب کردند وپس از آن میر میرزا یولداش بی را حاکم نمودند .درتاریخ سنه ۱۹۰۴ عیسوی میرزا یولداش بی بنابر سببی ازحکومت معزول گردیده وبه بخارا آمده وازآن تاریخ ملک شغنان وروشان و واخان بعهده دولت روس سپرده شد که حالا به ظبط وربط مامورین سرحدی دولت روسیه میباشد.ولی یک نفر مامور از طرف جناب امیر بخارا قایم مقام حکومت خانه شغنان بنابر ادای لوازمات ملکی بطریق دوام میباشد وهرقسم عرض و دادو دعوای اهالی را حکم وحل وفصل میدهد،مشروط برآنکه مامور بخاری بامامور دولت روسی هردو بموافقت یکدیگر هر کار ضروری را فیصل واجرا بکنند.

اهالی شغنان وروشان وواخان هرکدام بلفظ ولغت واصطلاح دیگر گفتار دارند،ولی زبان عمومی شان درصورتیکه بایکدیگر ملاقی میشوند،بزبان فارسی تکلم مینمایند.این طایفه بملت ومذهب امام اسماعیل ابن امام جعفر صادق معتقدند وطایفه اسماعیلیه میباشند واز علم ومعرفت مدنیت کنار افتاده اند. والسلام وتم الکلام.

درتاریخ چهارم ماه رمضان المبارک سنه ۱۳۲۵ هجری در بلده آش بردست و قلم میرزا فضل علی بیگ سرخ افسر دیهیم الاحمر اتمام یافت.

 

خط در ورق دهر بماند صد سال

بیچاره نویسنده که درخاک رود

 

تمت الکتاب بعون الملک الوهاب.

 

پایان







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



رحمت الله روند