معنا چیست!
٣١ حمل (فروردین) ١٣٩٢
این نوشته، توضیحی است بر اصطلاح «معنا»، «فهم»، «زبان»، «متن»، «اثر»، «خواننده»، «حقیقت» و «نقد» که در نوشتهی «نقد ادبی دچار بحران در افغانستان»، عجالتن، مطرح شده بود. آن نوشته، با رویکرد متفاوت با پیشزمینهی برداشتی ما از این اصطلاحها در ارتباط به متن ادبی، پرداخته بود؛ برداشت ما کلن از نقد ادبی، برداشتی است سنتی که در نوشتهی نقد ادبی...، به آن اشاره شد.
توضیح «معنا»، ممکن به دریافت ما از اصطلاحهای مطرح در این نوشتار، کمک کند. پس از پرداختن به معنا به اصطلاحهای مورد نظر، پرداخته خواهد شد.
از ارایهی دو پرسش برای روشنگری در بارهی معنا، آغاز میکنیم:
معنا چیست یا معنای معنا چیست؟
معنا چگونه میتواند شکل بگیرد و ایجاد شود یا معنا در متن چگونه میتواند به وجود بیاید؟
به برداشت من، پرسش از «معنا چیست؟» یک پرسش میتافزیکی است که معنا را بیرون از ما، جهان، متن و زبان، قرار میدهد. این پرسش میتواند پاسخ نداشته باشد؛ اگر بخواهیم پاسخی به این پرسش بدهیم، این خواهد بود که چنین معنا، وجود ندارد. شاید، مشکل این پرسش در ارایهی این پرسش باشد؛ یعنی در «چیست».
پرسش در بارهی هر امری یا هر چیزی با «چیست»، سوِ تفاهم برانگیز است؛ به ویژه در زبان پارسی. در این گونه پرسش، چیز یا امر مورد پرسش به فراموشی سپرده میشود، و توجه به ماهوِ چیز یا امر مورد پرسش، معطوف میشود. این گونه پرسش؛ پرسشگر، پاسخدهنده و کسی را که میخواهد در مورد چیزی یا امری، بداند؛ در ساحت مبهم زبانی، قرار میدهد که فقط سخن گفتن در این ساحت، ممکن است؛ چون زبان میتواند در بارهی «هیچ چیز»، هرچه بگوید! (در زبانشناسی به این توانایی هرچه گفتن زبان، جابجایی و بی انتهایی میگویند) بنابر این، پاسخ به «چیست» میتواند «هرچه گفتن» باشد.
چنین پرسش، پاسخ را به سوی نمونهی ازلی موضوع مورد پرسش میبرد (نمونهی ازلی که از آن در اساطیر، و فلسفهی افلاتونی، سخن رفته است) که پاسخ مُثُلی یا فروشی گونه میخواهد؛ فقط میتواند ارزش محض، باشد.
به طور مشخص، پرسش از معنا چیست در نقد ادبی، پرسشی است سنتی که خاستگاه تیوریکاش به تیوری فلسفهی میتافزیک، ارتباط میگیرد. معمولن، پاسخ در میتافزیک، مطلقباور، اقتدارگرا و مقدس است؛ کثرت در تاویل را برنمیتابد. معنا، آفرینندهای دارد که آفرینندهاش، مولف است. پرسش از« معنا چیست» ما را بیرون از متن به ذهن مولف پرتاب میکند؛ در ذهن مولف هم نمیمانیم، باز هم بیرون پرتاب میشویم که معنا در ذهن مولف از کجاآمده است؛ برای این که در این گونه پرسش، معنا به عنوان یک امر مستقل در نظر گرفته میشود؛ انگار دست غیری در معنا درکار است یا این که معنا خودش، دست غیری است که وارد ذهن مولف میشود.
مرگ مولف بارت یا به تعبیر امروزی همان غیبت مولف، اقتدار مولف را برای در اختیار داشتن معنا، شکستانده است. نظریهی مطالعات فرهنگی در نقد، هم مولف و هم متن را ساخته و پرداختهی گفتمان وضعیت و روزگاری میداندکه مولف در آن، میزیسته و متن در آن، تولید شده است.
متن را میتوان در روزگارش؛ با بهرهگیری از دیالکتیک هگلی، یک سنتز موقت فرهنگی دانست. این سنتز را برای این موقت باید دانست که در هر روزگار و وضعیت فرهنگی، متن در موقعیتگیری متفاوت از روزگارش، قرار میگیرد. این موقعیتگیری متن را میتوان بنا به آرای «افق انتظارات» یاس، قابل فهم کرد. انتظارات روانی افراد در هر روزگار، از وضعیت اجتماعی و فرهنگی همان روزگار است که متن را به عنوان سنتزی، دارای معنا میکند. معنایابی متن ادبی، بیرون از گفتمان روزگارش ناممکن است؛ بنابر این، میتوان متن ادبی را هم، با برداشت فوکو از درک گفتمان قدرت، خواند.
پس، پرسش «معنا چیست» را میتوان معادل دانست با «معنای معنا». تصور معنای معنا ما را به ناکجاآباد میبرد، به شهر جابلسا و جابلقا. اگر به جای «معنا» در پرسش معنا چیست، چیز دیگر یا امر دیگری را هم بگذاریم؛ پاسخ میتافزیکی میخواهد. به جای معنا، میگذاریم؛ «زمان». میپرسیم: «زمان چیست؟». این پرسش، مانند پرسش معنا چیست، پاسخ میتافزیکی و نامحدود میخواهد. زمان را از تحول و تغییر در چیزها، بیرون پرتاب میکند؛ تصور زمان به عنوان چیزی مستقل از چیزها را به میان میکشد؛ انگار زمان بر چیزها میگذرد، و چیزها را دچار تحول، تغییر، پیری و نابودی میکند. این گونه برداشت از زمان در فلسفهی میتافزیک، و در اسطوره، قابل تصور است. در زروانیسم؛ زروان، خدای زمان است.
درکل، برداشت ما از معنا؛ در معرفت دینی، فرهنگی و ادبی، یک برداشت جادویی بوده است. زیرا نگاه ما به کلمهها، نگاه جادویی بوده است. تصور میکنیم در هر کلمه، نیروی جادویی، نهفته است که به کلمه، معنا میبخشد. معنا، همین نیروی جادویی کلمه است که ما باید آن را بشناسیم؛ ورنه به معنای کلمه، پی نمیبریم. ما برای یافتن معنا، تا هنوز سرگردان مانده ایم برای کشف جادو و قداست در کلمهها. این سرگردانی، برای این است که تا هنوز نتوانسته ایم، ژرف ساخت فرهنگی خویش را که استوار بر رمز، جادو و قداست (اسطوره) است؛ مورد مطالعه قرار بدهیم، و دچار تاویل شان کنیم، و تاویلهای ممکنی را از برداشتهای اساطیری ما، ارایه بداریم. بنابر این، این ما نیستم که معرفت اساطیری خویش را مورد مطالعه قرار میدهیم به عنوان یک ابژه یا موضوع؛ این اساطیر ما است که هنوز بر کلِ معنابخشی فرهنگی ما سلطه دارد و ما به عنوان یک موضوع، به صورت کل، دستخوش اقتدار اسطورههای خویش ایم. تا این معرفت، نقد نشود، اقتدار و قداستاش را از دست ندهد، ما همچنان برای ارایهی شناخت معنای متن، در پی معنای معنا، به عنوان یک امر جادویی و مقدس، سرگردان خواهیم ماند. شاید این امر جادویی و مقدس، بی شباهت با اسطورهی موعود و رهاییبخش، نباشد.
پل ریکور، به این برداشت است؛که جامعههای انسانی از نظر ذهنی و روانی، همیشه نیاز به اسطورهسازی دارند؛ اگر این سطورها نقد نشوند، مقدس میشوند و به اقتدار میرسند. در صورتی که نقد شوند، امکانی فرهنگی میشوند برای تاویلهای ممکن ایجاد معنا.
با تاسف، جامعهی ما دچار قداست، اقتدار، قهر، غضب و عذاب اسطورههایش، است. نه تنها اسطورههای گذشتهی شان خردپذیر شده؛ حتا اسطورهسازیهای امروزی شان دارند مقدس، مقتدر، مطلق و قهار میشوند، و از خرد و خردپذیری سرباز میزنند.
در اساس، معنا وجود ندارد. اما امری میتواند مقدس، مقتدر و مطلق شود؛ و تصور مطلقگرایی در معنا را به میان آورد و ما را دنبال این بکشاند که معنا چیست و از کجا آمده است!. در صور تی که خواسته باشیم از سر گردانی کشف معنا در نشانههای فرهنگی و در متن رهایی یابیم؛ بایستی بپرسیم که انسان چگونه توانسته است، امر معنادار را ایجاد کند؛ یا چگونه یک نشانهی فرهنگی، در زندگی انسان معنا یافته است؛ یا این که در متن، معنا چگونه ایجاد میشود، چگونه شکل میگیرد و چگونه به وجود میآید!. این گونه برخورد با شکلگیری و ایجاد معنا؛ رمز، قداست و اقتدار معنا را درهم میشکند، و معناکردن را امر خردپذیر، میسازد.
پرسش این که «معنا در متن چگونه ایجاد شده، چگونه شکل گرفته و چگونه به وجود آمده است؟»، پاسخ محدود و ممکن، میخواهد. ما را در نهایت از جهان ممکن به بیرون، پرتاب نمیکند. ما را به جهانی، پرتاب میکند که نسبتن قابل دسترس است؛ این جهان در نهایت بیرون از اقتضاهای روانی خواننده، روانشناسی متن، متن، فرهنگ، روابط بین متون، زبان، بافت زبانی و قدرت، نمیتواند باشد.
با چگونگی ارایهی پرسش؛پاسخ را نیز میتوانیم خردپذیر بسازیم. برای درک این که معنا در یک متن چگونه شکل میگیرد؛ به طرح پرسشهای نیازمندیم که از امکانهای درون متن بتواند بپرسد؛ درصورتی که پرسش نتواند از امر ممکن در متن، بپرسد؛ پاسخ ممکن را نباید از پرسش توقع داشته باشیم.
این نوشته را با طرح دو پرسش، میخواهیم بالقوه نگه داریم تا خوانندگان بتوانند در بارهی پاسخ دو طرح پرسشی، بیندیشند:
«معنا چیست؟ معنای معنا چیست؟»
«معنا در متن چگونه شکل میگیرد و به وجود میآید؟ یک متن چگونه میتواند معنادار شود؟ انسان چگونه توانسته است امر معنادار را به وجود بیاورد؟ معنا چگونه در زندگی انسان، شکل گرفته و به وجود آمده است؟».
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
قاسم | 15.04.2023 - 07:28 | ||
معنا به معنی نشانه است . معنا به معنی منظور ، قصد و علامت چیزی هم میتواند باشد . وقتی میپرسم معنای اسم تو چه است یعنی نام تو از چه چیزی تراوش کرده ، منظور اینکه نام تو چه چیزی را میرساند . شکل گیری معنای هر کلمه بعد از یک اتفاق خورد ویا بزرگ در زهن فراد و جوامع نقش میبندد . |
فی فی | 12.01.2023 - 11:08 | ||
انسان بهمراه تار و پود های کیهانی و نه به مثابه تافته ای جدا بافته از کل آشیانه ملکوتی یعنی نظام احسن آفرینش مبداء و زندگی طولانی مدت درون آن در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی را پشت سر گذاشته و وارد سلسله طویل نظم و حیات های دنیوی گردیده است و در پایان این راه و سفر بسیار طولانی دو باره بهمراه اجزای مفید محتوای کیهان به همان نظام احسن آفرینش مبدئی و ازلی و ابدی باز خواهد گشت و از همان زندگی بهشتی در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی مجددا برخوردار خواهد گشت و آنهم از طریق چرخه یا گردش وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی بر اثر نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان یا جهان و نه از راه یا طریقی دیگر و آنهم در محتوای هرکدام از جهان های موازی و مساوی و بیشمار بطور یکسان و برابر. یک معنای کلی بر تر از این معنا دیگر هرگز در احساس و اندیشه و فکر و خیال و وهم انسان به پیدایش نخواهد رسید. |
کیمیائی | 09.09.2021 - 22:08 | ||
باسلام.بنده با نظر آخر موافق ترم که در سلسله مراتب خلقت، معانی و مفاهیم موجود هستند و خداوند آنها را قرارداده و انسان در روندتکاملی و رشد خود در این جهانها سیر میکند و با توجه به ظرفیت سازی و ظرفیت وجودی خود،این معانی را به عنوان لطف الهی در وجود خود دریافت میکند.جهان معنویت ومعناها |
رادگهر | 06.06.2021 - 05:06 | ||
معنی وجودبی فرم هستی ومفهوم معنی فرم یافه میشود گفت حقیقت عالم هستی معناوواقعیتهامفهوم هست |
عبدالله دهقان | 10.09.2020 - 02:35 | ||
بلآخره در این نبشته پاسخی به معنای معنا و معنا چیست گفته نشد جناب استاد ایسنا! |
سید ناصر موسوی | 25.07.2018 - 10:48 | ||
با سلام و سپاس از کلام زیبایتان؛ ۱ معنی چیست ؟ مفاهیم ۲ معنا چیست ؟ گزاره ۳ معنای معنا چیست ؟ جهت معنا ۴ حکمت معنا چیست ؟ روش معنا من گمان کنم با این چهار پرسش مقاله ی شما بلقوه باز خواهد ماند. |
امیر ترابی | 11.02.2018 - 22:31 | ||
بسیار جالب بود من مدتی است که به اثر گذاری و اثرپذیری چیزها بر روی هم فکر میکنم که چرا چیزها بر هم اثر میگذارند ؟ هرچیزی بر چیزی دیگر اثر گذار است چرا ؟ این سئوال منرا ناخوداگاه به سمت ارتباط و مفهوم فلسفی ارتباط سوق داد .. چیزها بر روی هم اثر میگذارند چون با هم در ارتباط هستند .. تعمق در مفهوم ارتباط مارا به دنیای معنا میکشاند ..هر ارتباطی باید دارای معنا یا مفهومی باشد تا بتوان ارتباط حاصل آید .. حال این سئوال مطرح است که معنا چیست ؟ من برای پیدا کردن این پاسخ مقاله شما را خواندم و البته خوشحال شدم که دیگری نیز به این سئوال رسیده است ولی در این مقاله پاسخی برای خود نیافتم اگر تمایل داشتید باهم در این خصوص گفتگویی داشته باشیم باتشکر از شما |
شاه محمود | 25.03.2016 - 02:00 | ||
به نظرمن معانی حقایق مجرد که به شکل قوه در متن هستی خداوند انرا خلق کرده میباشد که ادمی انرا باید به فعل تبدیل نماید |