قسمت
٣١ حمل (فروردین) ١٣٩٢
قسمت نشد که چــــهرهء دلدار بنگرم
گل پیکرم به خـــلوت بی خار بنگرم
روزی رقـــیب را ز تبـــهکاری فزون
بر چـــــوبه هـــای پــُرستم دار بنگرم
شاید شود که نر گس شهلای خویـشرا
در گلشـــن خـــــزان زده بیدار بنگرم
مشکل بود به مسکن و ماوای خویشتن
بر چهــــر ه هـای ناکس اغیار بنگرم
ممــکن شود ز بخت نکو ســر کنم بلند
دل را بــدون غصــــــــه ادوار بنگرم
نازم زمانه ای که در آن شیـــخ و شاب را
فارغ ز قــــید و سنـــــــــت دستار بنگرم
دارم (ظفر) امـــید که روزی دیار خویش
بی جنـــگ و بی ســـتیزه و پیکار بنگرم
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته