اثرات پربار آثار عرفانی اخلاقی بیدل رحمة الله علیه
٢٠ حمل (فروردین) ١٣٩٢
بنام یکتای بی همتا
نخستین کلامم اظهارامتنان از دعوت متصدیان دانشمند و پرتلاش ، برگزار کنندگان کنفرانس بین المللی عارف و صوفی بزرگ حضرت مولانا بیدل دردهلی میباشد. مرحبا زیبا فرصتی وحبذا نیکونعمتی! تا فضای روحانی همجواری با شیخ عارف را نصیب گشتم.
میرزا عبدالقادر بیدل شخصیتی است متعلق به ادوار و زمانه ها محبوب قلب های تپندهء همه آنهائیکه ادب و معرفت را جزء لاینفک حیات بشری دانسته و آنرا از روزنه های تجلی بخش تکامل بشریت میداننــــد.
بلی دوستان! عارف ربانی برون ازعلایق ناپسند و آنی وملبس بافکارمتعالی انسانی که مسیر وصولش شیرهء جان خواهد ومعرفت جانان.
مجال آنکسی اندرین ره بود که ازعلم اشراق آگه بود
مولانای بزرگ که زمان حیات اندر سرای فانی را کوتاه و زود گذر انگاشته، اندرین راستا بیانی بدین گونه آرد:
یکقدم راهست بیدل از تو تا دامان خاک
برسر مژگان چو اشک ایستاده ای هوشیار باش
درینجا خطابش آنانیست که خویشتن را از مدار طبیعت فارغ، از مسری شدن آثار فرساینده متوالی حیات فارغ دانسته و در بستر نرم خیالات واهی، سودای فرعونی در سر و لباس قارونی را در بر نموده، باساس تمنیات مذموم وشیطانی و تشنجات استیلاگر حیوانی – هرآنچه درحلاوت مزاق سرکش وی باشد، علامت نیکی و آنچه که در معاضدت با زیردستان وافتادگان باشد نشانهء زشتی و درشتی پندارند حال آنکه سرای فانی آزمونگاه است که تکرارمکررات را روانداشته این خانه کوچک همچون:
- · روزنهء فردوس و زمزم است برای نیکوصفتان مؤمن
- · دریچهء سقرو جهنم است بر بدخصلتان مزمن
- · نشان افتخار بازوی سرفرازان است درمحشر
- · علامت شرمساریست به پیشانی ستمگران بی بال و پر
- · سایه برکات مرآدمیان دستگیر را و مایهء سکرات باشد از بهر دونمایگان شبگیر
صوفی الهی حضرت بیدل دراین باب مطلبی دارد چنین:
هستی و سعی و پختگی خامهء فطرت است و بس
رنج مبر که این ثمر جز به عدم نمیرسد
هیچ مپرس بیدل از خجلت نارسائیم
لافم اگر جنون کند تا برسم نمیرسد
پس توای آدم فانی فرورفته درتوهمات خیال! پنداشتن عمرنوح را از سر کمبار و مغز بیمقدارت برون آر واندرون پرملالت و جسم توأم باکسالت خویش نگهی عمیق نما تا آنکه بدانی تو همچو نیمرود باتمام نیرو دربرابر پشهء درمانی.
آنگه که خودت را بدانی، درخلقت آفریدگار متحیرمانی ازخود بدرآئی ونادم از لذات نامطلوب زمانی.
آنجاست که درآئی به خانقای گفتار گهربار مولانای بیدل که گوید:
چیزی از خود هرقدم زیر قدم گم میکنم
رفته رفته هرچه دارم چون قلم گم میکنم
بی نصیب معنی ام ، کز لفظ میجویم مراد
دل اگر پیدا شود ، دیر و حرم گم میکنم
زینهار! که سرآمدان علوم و فنون عصر حاضره مقرند برذاتیکه جهان محضر ایزد لایزالش بوده وکائنات و افلاک و مافیها برمداری از قدرت و سنجش مافوق تصویر وتدبر بشر ، نهادینه باشد – اندی تخطی یا آنی تعلل موجبات فروپاشی و اضمحلال بساط کائنات و انهدام عالم و آدم است . پس آنکه (( کن فیکون )) گوید ، اگر دی ندانسته باشی ، حال آگه باش که تو با همین صلابت ظاهرو چانتهء دیناروجواهـر ، به کیفیت حاضر و کمیت فاخرت نخواهی ماند.
از آن ناقةالموتیکه همواره گریزانی، باور بدار کاندرون کوچهء بن بستش درمانی و همچونکه عارف آگاه و بیدارگر و توانا عبدالقادر بیدل، در مقطع دگر گوید که:
بدل زمقصد موهوم خار خار مریز
در امید مزن خون انتظار مریز
مبند دل بــهوای جهان بی حاصل
زجهل ، تخم تعلق به شوره زار مریز
وتو ایدوست! بدانکه که مرز پیری و افتادگی را باطراوت و شباب و دلدادگی طریقست کوتاه و زود گذر ، کوچه ءاست دلتنگ و پراز موانع ذیخطر – انتهایش به دو صورت یابی ؛ اگر صاحب خیر و فلاح باشی به معراج عزت شتابی وگرظالم و مغروربودی جهنمی را بیابی که سرکشان تاریخ دردرخمه های سیاه و ظلمانی اش خوار و ذلیل گشته و بانگاه غم اندود شان بتوگویند که آیا در روی زمین سیر نکردی و تاریخ سیاه مارا نگشودی تا پند وعبرت باشد بتو و همسلکانت ؟! ..
چه ازآن بهتر که همچون پیر طریقت الهی مولانای بیدل دنیای فانی را بزرگ و ابدی نشمرده و خویشتن را دائم و سرمدی نپنداریم ؛ بلکه بیندیشیم تا دریابیم صراط بهزیستن و زیبا نگریستن را و خودرا متعلق و مرتبط به جامعه دانسته و همنوعان را از آن خویش داریم زیرا اجتماع اسباب تکمیل و متضمن تمویل امیال صالحهء بشر در هر رهگذر بوده و عزلت و کناره گیری درمغارهء رهبانیت ، خواری و ذلت را فراهم آرد ، نه جلال و حشمت .
آثار همیشه بهار بیدل درطراوت و تازگی از لحاظ عرفان و مثنوی همطراز گهرپردازان همچون مولانا جلال الدین بلخی ، خواجه عبدالله انصاری ، ابوسعید ابوالخیر و عطار نیشابوی ودیگر عزت یافتگان بارگاه رحمت ایزدیست .
صداقت و ریاضت پیگیر بیدل ، درجات شامخی را ازآنش نمود وامروزه آثار دربارش دررودبار ادب پارسیان وفرهنگسراهای دیگر همچون صدف ناب همی تابد وافزون بر یکصدهزار بیت و نظم و نثر یادگار ، برکات عجیب و اثرات منیبی را متوافر ساخته است .
دراخیر چه زیبا مزین شود این ورق ، باشعار میرزای گوهرکلام :
پیش توانگرمنشان ، پهلوی لاغر مگشا
دست بهر دست مده چشم بهردر مگشا
***************
بعد مردن از غبارم کیست تا یابد نشان
نقش پای موج هم با موج میباشد روان
*************
قد خم گشته را تا میتوانی وقف طاعت کن
باین قلاب صید ماهیی دریای رحمت کن
مع الســـــــــــــلام و الاحترام
محمد نادر ظهیر از هرات باستان 29/01/2013
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته