آشیان من

١٥ حمل (فروردین) ١٣٩٢

آشیان من برگ سبزی‌ست که بوی عاطفه دارد

و شام‌گاه می‌درخشد به سمت آسمان

من به واژ‌ه‌ی مبهم و نا شناخته‌یی می‌مانم

من از روزگار کفاش زیر سپیدار

خوب می‌دانم

و تنها "هیچ" می‌داند از سرنوشت من

سالهاست که صداقت لهجه‌ی یک دهکده را می‌نویسم

آشیان من

گاه به سجاده‌ی مقدس "مولانا" می‌ماند

گاه به ناقراری تفکر "شمس"

و به چشم‌های غربت زده‌ی کسی در آن سوی اُفق

که خانه‌اش در آغوش نا‌معلوم یک تنهای‌ست.

آشیان من برگ سبزی‌ست

"که یک خانه چرا را اسطوره سازی می‌کند"

آشیان من تمام هستی‌ام را

"در کویر اعتماد روزگار

به دار آویخته است."







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

امان الله حافظی24.03.2019 - 04:27

 بانو شبرنگ دایما شیرین سروده اند
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



کریمه شبرنگ