شاهنامه فردوسی، دو جهت متضاد واقعیت زندگی انسان

٢٩ حوت (اسفند) ١٣٩١

حکیم توس در داستان پادشاهی جمشید نمایشی از اصیل ترین حقایق زندگی انسان را به صحنه می آورد ونشان میدهد که انسان های ناسپاس ویزدان ناشناس  چگونه بدام اهریمن خوی زشت خود افتاده بگمراهی وتباهی سوق میشوند که نه تنها خودرا بلکه اگر زمام امور بدست آنها باشد ،ملت ومردم رانیز در گرداب نابودی و عذاب غرق میسازند.دراینجا فردوسی بزرگ صحنه یی را از تجسم زندگی تمثیل میکندونشان میدهد که جمشید عادل و نیکو کار وشجاع  دراثر گذشت زمان چگونه به یک انسان ناسپاس و زشت وترسو تبدیل میشود.

به فرکیانی یکی تخت ساخت        چه مایه بدو گوهر اندر نشاخت

چو خورشید تابان میان هوا         نشسته بر او   شاه فرمان  روا

جهان انجمن شدبرآن تخت او       شگفتی فرو مانده از  بخت او

به جمشید بر  گوهر افشاندند         مر آن روز را روز نو خواندند

سر سال نو هرمز فر و دین          بر آسوده از  رنج  روی زمین

بزرگان به   شادی بیاراستند          می وجام ورامشگران خواستند

چنین جشن فرخ ازآن روزگار         به ما ماند ازآن خسروان یادگار

 

جمشید جوان نیکو وشجاع ودلیر  پس از پدرش تهمورث دیوبند  تاج زرین پادشاهی به سر گذاشت وبرسم شاهان بر تخت کیانی نشست وباز شاهی بالای سرش درهوا درخشید.زمین آرام گرفت،نزاع ونفاق رخت سفر بست .دیو و دداز او فرمان بردند،به انسان ها بخت نو ونیک بخشید،او به گفتار نیک دهان گشود:« من ایزید را میستایم او پشت وپناه من است وشما یار و مددگار » . بعد جمشید به انجام کارهای نکودر قلمروی پادشاهی  خود پرداخت که برخی از آنهارا به اختصار ذکر میکنیم. درآغاز او به امور لشکری واصلاحات دفاعی دست زد،استفاده از آهن ،ساختن اسلحه ووسایل کار،کوبیدن ونرم ساختن آهن توسط آتش وساختن زره،خود،جوشن،خفتان،تیغ وبرگستوان رابه آدمیان آموخت. این اصلاحات توسط جمشید در ساحه کشورش پنجاه سال ادامه یافت.

 

جمشیدپوشیدن لباس را رایج ساخت .تولید ابریشم وتکه،ریسیدن نخ ،بافتن منسوجات وشستن لباس را با آب به انسان ها آموخت،ازکردار نیکوی اودر سراسر جهان خوشی وسرور حکمفرما بود،مردم درفضای آرامی بدون احتیاج به چیزی امرارحیات مینمودند واو نیز از کردار نیک خویش حظ میبرد،انسان هارا نظر به شغل شان به اصناف واسلاک طبقه بندی نمود .روحانیون یعنی موبدان را از دیگر اصناف مجزا ساخته  برای آنها درمیان کوه ها جای تعین کرد تا جدا از دیگران  بدون کدام موانع  به عبادت و دعا ونماز بپردازند. لشکریان ،پهلوانان ومردان شیر چنگ وشیر خو دراین طبقه بندی صنف دوم را تشکیل میدادندکه چشم امید وحامی مردم وکشور ومحمل افتخارات لشکری ودفاعی بودند.

صفی بر دیگر دست بنشاندند           همی نام نیساریان خواندند

کجا شیر مردان جنگ آورند           فروزنده  لشکر و کشور اند

کزیشان بودتخت شاهی بجای          وزیشان بود نام  مردی به پای

 

صنف دیگر متشکیل از زمینداران وزارعین بود. آنها نزد مردم معزز بوده وبه هیچ وجه نباید مورد بی حرمتی قرارمیگرفتند،زیرا آنها به تغذیه مردم اشتغال داشتند.

بکارند و ورزند و خود بدروند          بگاه خورش سر زنش نشنوند

زفرمان تن آزاده و ژنده پوش         ز آواز بیغاره  آزاده گوش

تن آزاد و آباد گیتی بروی            برآسوده از داور و گفتگوی

چه گفت آن سخن گوی آزاده مرد       که آزاده را کاهلی بنده کرد

 

صنف چهارم از پیشه وران وصنعتگران تشکیل یافته بود.هر صنف مکلف بود که در چوکات وظیفه خود کار مشخص را به صورت مکمل وجدی اجرا نموده  مطابق به آن دین خود را ادا کند.

حتی دیوان نیز مطابق حال وقوت شان بکارگماشته شدند: آنهارا مکلف ساختند که     گل را با آب مخلوط کرده ازآن بشکل هندسی یکسان خشت بریزند که این کار آنقدر رونق یافت که پایان نداشت. دیو ها از سنگ دیوار میساختند که برای نخستین بار درجهان اسرار معماری کشف گردیده ،حمام ها وقلعه های فراوان وبزرگ اعمار شد.

به سنگ و به گج دیو دیوار کرد         نخست از برش هندسی کار کرد

چو گرمابه و کاخ های بلند          چو ایوان  که باشد پناه از گزند

 

جمشید کوشش کرد که احجار کریمه را از صخره استخراج نموده انسان هارا بدریافت طلا،نقره لعل والماس تشویق کرد واسرار معادن وبصورت عموم اسراربطن زمین را برای خود برملا ساخت.

زخارا گهر جست یک روزگار          همی کرد از او روشنی خواستار

به چنگ آمدش چند گونه گهر         چو یاقوت و بیجاده وسیم وزر

زخارا به افسون برون آورید           شد آراسته  بند  ها را کلید

 

جمشید صنعت ایجاد عطریات ،موادمعطر وانواع روغنیات و تولید ادویه را آموخت،دوا ی رنج وعذاب وهمه این اسرار را به اقتدار خود کشف کرد که تا کنون هیچ کسی چنین نعمت هارا چنان سخاوتمندانه به انسانها ارزانی نداشته بود. بعد بالای آب با کشتی به دریا شنا کرد که ازآن زمان بحر پیمایی و کشتی رانی در همه نقاط جهان رایج گردید.

 

جمشید ازسنگ های شفاف واحجار درخشان برای خود تخت شاهی بیمثال و بی مانند درست کرد که آسمان را در بلندای آن مانند خورشید  می افروخت ودر آن جا بگونه ستاره بلند آسمان جمشیدجای میگرفت وبه مردم نور محبت ونیکی می افشاند.مردم به بارگاه او رجوع میکردند وبه تماشای عظمت وبزرگی خداوندگار کشور به چشم حیرت و سرور می نگریستند.درهر سال یک روز جمشید درآن تخت برفرق آسمان  می نشست ومردم به بارگاه او مشرف میشدند واز دیدار او حظ میبردند.این روز مسرت وسرور را روز نو ( نوروز) نام نهادند.دراین روز همه اصناف واسلاک مردم بدون کدام موانع وامتیاز اعم از اشراف اعیان، روحانی وموبد ،دهقان وپیشه ور ،جنگ آورو لشکری با هم جشن ها برپا میکردند ،ضیافت ترتیب میدادند ونهایت خوشی وشادی را براه می انداختند.

 

بدین منوال روز نو یا نوروز بحیث یک روز جشن و شادی ومقدس درمیان مردم وتوسط مردم برمبنای نیکی ونیکوکاری ورفع هرگونه بغض وعداوت ایجاد گردید که ازآن زمان تا کنون مورد حرمت عام و خاص بوده،در بسیاری ازکشور ها همه ساله دربزرگداشت وحفاظت ان مبادرت میورزند.

 

بهمین گونه در قلمروی پادشاهی جمشید سه سده زندگی بدون غم و خوف سپری شد .کسی درآن عهد  مرگ و کینه را نمیشناخت و به خطرات جانخراش زندگی آشنا نبود،باعشق و محبت مردم از پادشاه خویش فرمان میبردند،در هر گوشه وکنار سرور وخوشی،ضیافت وسرود حکمفرما بود. همیدون سالها پی یکدگر  میگذشت،زمین و آسمان  ازفروتنی و بذل ومرحمت جمشید شگوفان بود.

رحمت یزدان به رحمت او افزوده میشد.درزمان او عهد طلایی استقرار یافت،مردم به جز عشق ومحبت چیز دگری را سراغ نداشتند.دروجود جمشید  نیک منش عظمت سراسری وافتخاربزرگ همه گانی جهان تجلی یافت.

بنابرآن شگوفایی و عصر زرین درعهد پادشاهی وحکمروایی جمشید نیک بین به همه گوشه و کنار کشور ش حکمفرما بوده ،همه در فضای تفاهم و آرامی بسر میبردند.حکیم توس دراینجا با شاهکاری بس تمام اعیار صحنه ها ووضع  کشوری را ترسیم میکند که  درآن زعیم عادل وخردمند در مسند قدرت نشسته وهمه مردم در روشنایی خرد وتفکر نیک ازکار وبار خود آگاه اند وبه اجرا ی آن از روی تعقل و میل ملزم. حتی ددان  و دیوان درآنجا گویا  برهنمایی خرد عمل میکنند،کسی به کسی کاری ندارد .همه چیز بر همگان بر وفق مراد است،قوانین بدون جبرواکراه تطبیق میشود ،جرم وجرایم وجود ندارد ،حتی دیو واهریمن  دربند واز اعمال غیر نیکو بدور اند ،یعنی انسان بر بدی واهریمن مسلط شده کینه  ودشمنی از بین رفته است.

 

درشاهنامه چنین روایت شده است که اصلاحات جمشید پس از مدتی نارضایتی مردم به ویژه خشم طبقه اشراف رابرانگیخته  آنها اورا به خودکامی ونخوت وسرپیچی ازامر یزدان متهم ساختند.بسیاری از نوآوری های او به مذاق اشراف برابر نبوده از آن آزرده خاطر شدند.مقاومت ها درآغاز کم و پنهان اما بمرور زمان بیشتر وبصورت آشکار اوج گرفت و به قیام منتهی شد.

 

چون دوره زعامت جمشید بی نهایت طولانی شد ،او خود را یکتا وپیروزمند میخواند وهمه چیز را به خود مربوط دانسته خودرا فرمانرواوآفریدگار روشنایی خوانده و درمقام تکبر ویزدان قرار دادوبه گفتار خود موبدان واشراف درباررا  رنجانده درحیرت انداخت:«من حکمفرمای زمین و زمانم،کارهای بس شایسته و درخشان راانجام دادم،برای نخستین بار هنر ودانش را  بوجود آوردم ،نوروروشنایی را شعله ور ساختم ،من بی همتا وبی مثالم.جهان گردون راآنچنانکه پیش خود ترسیم کرده بودم سر از نو اعمار نمودم،من به شما خوراک خوراندم ،پوشاک پوشاندم ،رضایت خاطر ونعمات بسیار بخشیدم ،من افتخار بشریت هستم ،مثل مرا دیگر در هیچ جایی سراغ ندارید.من اسرار دوا ها واعلاج امراض را کشف کردم،مرض ومرگ را از بشریت دور ساختم، که میتوانست همچو من زنده هارا ازمرگ برهاند؟  تحفه یی چون زندگی جاودان به شما بخشیدم ،بنابرآن  هریک از شما اگر درتوانایی من تردید داشته واز اوامر من سرپیچی کند ،او اهریمن است».همه سخنان جمشیدرا شنیدند ،موبدان سر بزیر انداخته درحالت خاموشی از او دور شدند وچیزی نگفتند.روشنایی مهرآمیز آن عهد طلای پادشاهی جمشید زیر نقاب رفته وفتنه وجهل برفضا ومردم چهره گشت.اخبار زشت اهریمنی درگوشه وکنار جهان به سرعت پخش شد،مردان جنگ آورولشکری دربار جمشیدرا ترک کردند. لشکریان پادشاهی همه بهرطرف پراگنده شدند،کسی نبود که از تخت شاهی محافظت کند.جمشید ازروی نخوت و خودخواهی خودرا درهمان ساعت بسوی مرگ نزدیک ساخت ،روز روشن پیش چشمانش تاریک شد،گرد و غبار کین برروشنی نیکی سایه افگند،مگر اشکریزی خونبار جمشید درمورد پوزش از ایزید برایش سودی نبخشید ،دیگر ازبخشایش ایزید برکنار گردید واحساس خطر میکرد.

چه گفت آن سخن گوی با فر و هوش       چو خسرو شوی بندگی را بکوش

به یزدان هر آن کس که شد ناسپاس        به دلش اندر آید ز هر سو  هراس

به جمشید بر تیره گون گشت   روز         همی کاست آن فر گیتی    فروز

 

دراینجاحکیم سخن فردوسی بزرگ جمشید را بسرپیچی از امر یزدان متهم ساخته یگانه راه سقوط پادشاهی اورا در تکبر وخودبینی جستجو میکند. اندیشه گرانبهای حکیم توس هم اکنون در جهان امروزی درباره دیکتاتوران ومستبدانی که سالهای متمادی ازراه زوروجبر وماشین نظامی مسلح بر مسند قدرت تکیه داده از گفتمان با مردم خود ،اصلاحات وانتخابات درکشور های شان به بهانه های مختلف ابا میورزند،صدق میکند وقابل تطبیق است.مثالهای آنرا در همین سالهای گذشته نزدیک در عراق ولیبیا،مصر وتونس ودگر کشور ها سراغ داریم که چگونه دیکتاتوران  فرعون مشرب از اوج قدرت سقوط میکنند وبه سرنوشت بدی که اصلا انتظار آنرا ندارند دچار میشوند. البته این وقایع  زنجیری است  در آینده نزدیک دامنه آن به کشور های خلیج فارس ،شرق میانه وآسیای مرکزی توسعه خواهد یافت.

 

قیام مردم علیه جمشید بشدت تمام اوج میگیرد،ضحاک ماردوش وشریر قدرت را غصب میکند، جمشید بحالت بدی بکام مرگ فرومیرود. دراینجا فردوسی برزگ صحنه های روزگار شاه ایران را چنین ترسیم میکند: قیام خونین درپایتخت،ظهور ضحاک ماردوش از میان تازیان ومرگ وحشتناک وپررنج جمشید.

 

اختلافات میان اشراف و اعیان درسر زمین پهناور ایران  افزایش یافته جنگ های خونین داخلی گریبان گیر کشور گردید.ظلمت خانمان سوز بر همه مرزبوم میهن پرده انداخته ارتباط مردم با جمشید قطع شد .نور ایزیدی از چهره جمشید زایل گردید.زیرا که او با کجروی از حقیقت روگردانده بود.شهزادگان یکی پی دگر قیام کرده ،مهرو محبت خود را نسبت به پادشاه ازقلب هایشان زدودند.مردم برای خود پادشاه و رهبر جستجو میکردند.شایع پخش شد که در ناحیه دوری ( سرزمین تازیان) پادشاهی است مانند اژدها پرهیبت وخشن.ایرانیان با تحمل غم و اندوه به امید تعویض پادشاه نزد ضحاک رفتند. اورا به قبول پادشاهی سرزمین ایران به شاهنشاهی دعوت کردند.ضحاک ماردوش بدون تعلل چون باد وطوفان به ایران هجوم آورد وهمان ساعت تاج پادشاهی ایران را بسر گذاشت.اودر مقابله با جمشید از جنگجویان لشکری ایرانی وتازی استفاده نموده وبه نیروی همین لشکر تاقصر شاهی رسید.جمشید رابخت بد تعقب میکرد،فضارا برای خود تنگ دیده ،درمقابل ضحاک مقاومت کرده نتوانست،کشور وتاج،تخت و امپراطوری با عظمت ،قشون وخزانه دولت را گذاشت وبسوی تاریکی ونابودی گریخت، تخت و تاجش را ضحاک متصرف شد.ازآنروز دیگر هیچ کس جمشید راندید.صد سال از انظار مردم دورو پنهان بود.در سال صدم پادشاه اسبق ایران را دردریای چین یافتند.ضحاک خشمگین جمشید رادستگیر نموده وامر کرد تا این پادشاه فراری را توسط اره ازفرق سر تا پایین بدوقسمت شق نمایند.بدین ترتیب جمشید که روزی از دست ضحاک نجات یافته بود بار دوم به نجات خود موفق نشده ،به مرگ وحشتناک ورنج آوربه ابدیت پیوست.

 

حکیم خردمند فردوسی با هنر نمایی و تمثیل ویژه نشان میدهد که جزای اعمال بد از انسان دورشدنی نیست،اگر صد ها سال سپری شود وانسان درخفا وپنهان باشد  باز هم روزی خواهد رسید که جزای اعمال خودرا ببیند. این افسانه تاریخی حکیم توس بهترین هشیارباش به زمامدارن جهان عصر حاضر نیز است که نباید از میعارهای عام بشری وقوانین کشورشان تخلف کنند ویا شیوه دیکتاتوری را درپیش گیرند،تا مبادا به سرنوشت جمشید گرفتار شوند.

 

فردوسی این معمار کاخ سخن در نمایشنامه پیکار زشتی با نیکویی درعهد پادشاهی جمشید پسر تهمورث دیوبنددروجود یک فرد دوچهره  متضاد رادر مقابل هم باهنر نمایی ویژه تمثیل میکند ونشان میدهد که انسان ها چگونه از راه صواب منحرف میشوند ،ازجهت نیکویی تحت قیادت نفس بدسگال به گودال زشتی سقوط نموده باعث تباهی خود ودگران میشوند.خواص انسان همیشه درتغیر است.انسان نکوکارتحت شرایط ویژه وعوامل  بیرونی ونفسانی یا از روی جبن درصورت عدم احتیاط وهوشیاری دگرگون میشود ،ماننندجمشید به اعمال زشت رو آورده باعث خواری و ذلت خود وملت میگردد. اهریمن وسروش همواره درذهن و نفس انسان درپیکاراند. دراین نمایش  صحنه چنان است که در وجود جمشید نخست نیکویی بر زشتی پیروز میشود اما بعد دیو نفس بر حس نیکویی غلبه کرده اورا ازپای درمیاورد،وملت ومردم رادر کام بدبختی ومرگ فرومیبرد یعنی تاریکی بر روشنی غلبه میکند.

 

منابع

۱-شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی ،تهران ،نشر محمد سال ۱۳۷۷.

۲-شاهنامه: تاریخ امپراتوری بزرگ ایران بزبان روسی ،مسکو نشر استریل سال ۲۰۱۰ گ.و.ناسوفسکی، ا.ت.فامینکو.

 

مسکو۲۰مارچ سال ۲۰۱۳ ترسایی







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



رحمت الله روند