بهار در تبعید - اسطوره شناسی نوروز و نسبت آن با افغانستان

٢٨ حوت (اسفند) ١٣٩١

١- در باب نوروز، سرشت اساطیری و کیهانی آن، سخن‌ها گفته شده، روایت‌ها و نگره‌های زیادی مطرح شده اند. هرچند نوشتن از نوروز به تکرار می‌ماند اما به دلیل ویژگی "نوشدن" و " تازه شدن" این تکرار و کلیشه همچنان قشنگ و در خور ستایش است. شاید این خاصیت نوروز باشد که هر سال با امیدها و نویدهای همراه است.

"اسطوره مرگ" و" رستاخیز زندگی" چنان دو پدیده‌ی مسلط در  طول هم قرار گرفته اند. چرخه‌ی مرگ و زندگی، شب و روز، فصل بلندی شب، فصل بلندی روز و خط اعتدال و پیروزی روز بر شب، روشنی بر تاریکی و زندگی بر رخوت و مرگ، جنبش حرارت بر یخ بندان و گرفتگی، سخاوت باران بر انجماد طبیعت و در نهایت فصل شکفتن گل و گیاه، جنبش و جوشش جویباران و فصل کاشتن برداشتن.

٢- روز شمار روایت‌های اساطیری و داستان آفرینش پدیده‌ها در اسطوره بدرستی روشن نیست و با ابهام و شگفتی همراه  است.

در باره خاستگاه  جشن‌های نوروزی نگره‌های زیاد وجود دارند. به روایتی نوروز به هزاره سوم پیش از میلاد بر می‌گردد و میراث تمدن سومری‌ها و بابلی ها بوده است.

در نماد شناسی آفرینش(  منسوب به بابلی‌ها ) بابلی‌ها آغاز سال نو را جشن می‌گرفتند و عملکرد یک ساله شاه مورد ارزیابی عالی‌ترین مقام دینی که نماینده خدا در زمین بود قرار می‌گرفت. در واقع این حسابدهی سالانه آزمونی بوده برای ادامه کار شهریار، ادامه کار فرمانروا به چگونگی کارنامه یک ساله او بستگی داشت.

البته آن حسابدهی، مانند برنامه حسابدهی سالانه حکومت افغانستان فرمایشی و نمادین نبود، مجازات و مکافات داشت!

اگر شهریار بابلی در حسابدهی ناکام می‌ماند خلع قدرت می‌شد و کسی دیگری به جایش انتخاب می‌شد. بعدها  مردوک خدای خورشید بابلی به پاس فرمانبرداری  و نیایش مومنانه سیروس – کورش کبیر، اداره امور بابلی‌ها را به او واگذار می کند تا پاسدار آیین بابلی باشد. پس از پایان فروپاشی تمدن بابلی‌ها کورش کبیر سلسه هخامنشیان را تاسیس می‌کند و پس از او ردای شاهی به پسرش کامبوزیان، جمشید و... می‌رسد. گمانه‌ها بر این است که تخت جمشید را به منظور گرامیداشت از جشن‌های سال نو بنا کردند.(1)

 روایت‌های دیگری نیز وجود دارند که از نگاه آیینی و باور شناختی نسبت نوروز را با آیین زرتشت سنجیده اند. در واقع آیین‌های نوروزی میراث زرتشت پیامبر آریایی‌ها است و او بود که با آوردن دین بهی، امکانات آمدن فرشته نگهبان" و "فروهر" ها را به زمین فراهم کرد.

برای ما شاید خیلی مهم نباشد که  نوروز آبشخور سنت کهن بابلیان و سومریان است یا میراث سلسه هخامنشی‌ها و زرتشی‌ها آنچه که امروز به ما رسیده نمادها و روایت‌های اساطیریی اند که می‌توانند به مثابه الگوهای الهام بخش و در پیوند با پدیده‌های باورشناختی، کیهان شناختی و رویداد اعتدال بهاری مورد کاوش و تامل قرار گیرند.

٣- ملت‌های ساکن در  حوزه‌ی حغرافیایی نوروز از نمادها و الگوهای نوروزی تعبیرها و برداشت‌های متفاوت و منحصر به شرایط  فرهنگی، اجتماعی- سیاسی خودشان را دارند.

در اسطوره شناسی کردها، دو قصه اساطیری در پیوند با جشن‌های نوروزی وجود دارند، یکی از این قصه‌ها در باره چگونگی شکل گیری "ملت کرد" است و دیگری در باره "امدن بهار" به کردستان. این دو قصه افسانه‌یی نسبت‌‌هایی با وضعیت افغانستان در بیش از یک سده پسین دارد، بدین جهت بی‌ربط نخواهد بود اگر اندکی به این موضوع بپردازم.

کردها، میزان جمعیت شان به بیش از سی میلیون نفر می‌رسند و  بزرگترین ملت بدون دولت در جهان معاصر هستند

این اکثریت تباری در  چهار منطقه جغرافیای سیاسی پراکنده  شده و در زیر حاکمیت این نظام‌ها به اقلیت‌ها‌ی تباری تبدیل  شده اند. در جریان سال‌های طولانی انواع سلطه، فشار و تبعیض را متحمل شده اند. در اسطوره شناسی کرد، نوروز معنا و مفهوم نمادین دارد و  از نورز به مثابه روز پیروزی و آزادی ملت کرد و به واقعیت پیوستن رویای"کردستان آزاد" یاد شده است؛ هدفی که ناسیونالیست‌های کرد سال‌های سال است آن را دنبال می‌کنند. عبدالله اوجالان( شیر کردستان) امروز به نماد آزاخواهی ملت کرد تبدیل شده، او به جرم آزادی خواهی و مطالبات ملت کرد به اسارت دولت ترکیه در آمد و اکنون در زندان به سر می‌برد.

 دو داستانی را که اشاره می‌کنم در اسطوره شناسی کردها به مفهوم  رویای آزادی ملت کرد از سلطه‌ی ایران، عراق، ترکیه و سوریه است.

این افسانه در باره چگونگی شکل گیری جامعه کردها است و این‌که ملت کرد چگونه پدید آمد. شرف الدین خان در سال 1597 این داستان را به فارسی نوشته و بعدها به زبان کردی برگردان شد.(2)

در این داستان، ضحاک مردی ستمگر و بدسگالی است که مردم را به برده گی گرفته و دو مار بزرگ از شانه‌هایش برون آمده اند. خوراک روزانه مارها، مغز سر دو جوان است که هر روز باید کشته شوند، مردی که مسوول کشتار جوانان است از سر ناگزیری تنها روز یک جوان را می‌کشد و به جای یکی از مغز سر گوسفند استفاده می‎کند. هروز به شمار جوانانی که نجات یافته بودند افزوده می‌شود و بدین ترتیب نخستین جامعه کرد از این جوانان تشکیل شد.  جوانان نجات یافته نخستین کردها بودند که بر رهبری کاوه آهنگر بر ضحاک ستم پیشه تاختند. کاوه که خود شش فرزندش قربانی ستمبارگی ضحاک شده بود رهبری کردهای جوان را به عهده گرفت و  به قلعه ضحاک حمله کردند، ضحاک به ضرب چکش آهنگری کاوه، کشته می‌شود و کاوه آهنگر  که مردی از تبار پابرهنگان و ستمدیدگان است به قدرت می‌رسد تا آزادی و عدالت را به مردم بازگرداند.

به روایت دیگر افسانه ضحاک به سلسه آشوریان نسبت داده شده بر مبنای این نگره ضحاک نماد اهریمن و تاریکی است. کسی است که مانع آمدن بهار به کردستان شده است و کردستان قلمرو زمستان است، زمانی  که کاوه، ضحاک را در 20 ماه مارچ کشت، پس از سال‌ها، ابرهای تیره کنار رفت خورشید مهربانی تابیدن گرفت و در نهایت بهار به این سر زمین آمد، کاوه شعله آتش را در بلند ترین نقطه کوه روشن کرد تا به مردم خبر دهد که نماد بیدادگری کشته شده و مردم کُرد پس از این سالیاد پیروزی شان را جشن بگیرند.

در اسطوره شناسی کرد آمده است که ضحاک شاه ستمگر آشوری بوده کسی که برای سال‌ها مردم کرد را به بردگی گرفته بود. نماد برجسته امروزش عراق، ایران، ترکیه و سوریه اند که مانع تشکیل "کردستان ازد" شده و جمعیت بزرگ کردها را در تقسمات نابرابر به ستم کشیده اند.

گرچه در شاهنامه فردوسی این داستان به گونه دیگر تاویل شده است و گمان می‌رود کردها این داستان را از شاهنامه اقتباس کرده و به شیوه خود تاویل کرده باشند.* البته این خود بحث جدا گانه‌یی را می‌طلبد.

٤- امروز  اما وضعیت ما در  افغانستان، بسیار مشابه و نزدیک و به بیانی بدتر از "عصر ضحاک" و ملت ستم کشیده کردستان  است. کشور در آشوب و مردم در بند ستیزه جویان و اقتدارگرایان بی‎مسوولیت گیر مانده اند. حکومتداری بهانه ‌یی شده برای بهره کشی،  سران و رهبران قبایل در جامعه چندملیتی افغانستان به معامله گران و خیانت پیشه تبدیل شده اند.

 صداهای که امروز به نمایندگی از مردم بلند شده اند، صداهای  مشکوکی اند که خشونت، تفرقه، عصبیت‎های زبانی، تباری و  دینی را تشدید می‌کنند

 مردم افغانستان نیاز دارند که صدای راستین شان در سطح ملی و بین المللی شنیده شود، صدای راستین زمانی می‎تواند شنیده شود که مردم با تلاش ملی و فراگیر به آنارشی قچاق، انحصاری گرایی، فساد و تباگرایی "نه" بگویند.

 "ضحاک" نماد ستمگری، مردم آزاری و نماد خشونت، تحجر و انتحار است. امروز در  افغانستان، ضحاک‌ها و ستم پیشگانی زیادی به کمین نشسته اند، از خون مردم تغذیه می‌کنند و مانع آمدن بهار به این سرزمین شده اند.  مانع پیشرفت و توسعه شده اند. شالوده‌های نظام اجتماعی و سیاسی را در هم شکسته اند. ضحاک اسطوره‌یی کردستان در برنامه خوراکی اش دو جوان استحقاق داشت ولی روزانه در این جغرافیای نفرین شده، صدها انسان به خاک و خون کشیده می‌شوند.

هیولای انتحار در همه جا سایه افکنده است. در کوچه و بازار در خانه‌های مردم و در شهرها و روستا، سال‌هاست که بهار از این سرزمین کوچیده است. مغزهای منجمد هر سال، بهار را تحریم کرده و حکم "ارتداد نوروز" را صادر می‌کنند.

  در فصل تاریکی و انجماد "ملت شدن"  فراموش مان شد "برادران ناراضی" باروت تحجر و عصبیت شان را در سینه‌های مان خالی می‌کنند.

چه تفاوت می‌کند این فرمان کشتار از حنجره ملاهای پاکستانی صادر شود و یا از دهانه سلاح‌های سبک و سنگین امریکایی‌ها، نیتجه یکی است در هردو صورت این مردم هستند که قربانی می‌شوند.

سال‌هاست که در آرزوی "بهار  صلح و آزادی" زیر ساتور و سانسور ستم پیشگان، نفس می‌کشیم ولی از بهاران خبری نیست.  ضحاک‌های مست، بی خبر از رنج انسان افغانستانی، چونان سرطانی کشنده در همه جا تکثیر شده اند.

در هیات رهبر قبیله، درهیات رهبرجهادی، وزیر، کیل و ... در مسند قدرت تکیه زده اند و یا در دو سوی مرز فرمان حملات انتحاری و خشونت‌های فزیکی و روانی را سازماندهی می‌کنند.

کشور زخمی با دردهای بیشمار و مردمی که سرنوشت شان با مافیای قدرت، "پاپیت‌ها" و دست نشاندگان کشورهای برونی و ... رقم خورده است.

مردمی که  سال‎ها با درد و رنچ زیستند و رفتند، با اینکه هیچ نداشتند به آینده روشن، امیدوار بودند امروز اما  هیولای انتحار، برادارن ناراضی و اقتدارگرایان راضی  به چشم امید مردم خاک می‎پاشند.

رفتار مضحک حکومت بدنام و ناکام، معامله‎های پشت پرده با سرنوشت مردم و دامن زدن به عصبیت‌های تباری، زبانی همه و همه نشانه‌های نکبت و بدبختی این ممکلت است.

سال‎ها قربانی شدیم و رنج کشیدیم تا این هویت چهل تکه به سامان برسد تا دست عدالت از آستین "کاوه آهنگر" ظاهر شود تا "بهار" از تبعید برگردد؛ اما تجربه‌ی ناکام ملت سازی در بیش از یک دهه پسین نشان داد که مافیای سلطه چونان استادانه سناریوی تفرقه را کار گردانی می‌کند که حتا فرصت شناخت از مردم گرفته شده و این ناشناختگی و جدا ماندن طیف‌‌های تباری از همدیگر  به سود تشنگان قدرت و معامله گران بر سر اقتدار، انجامیده است.

 

رویکردها و پانوشت

1-Burn, Andrew Robert “Persia and the Greeks, the Defense of the West 546-478 B.C.”, Stm Marin’s Press, Inc. 1968 p. 58

Tahiri, Hussein “Is Newroz the Kurdish national day? 2- See: http://www.kurdmedia.com/reports.asp?id=133)

* شاهنامه فردوسی (شاعر سده‌ی 11 میلادی ( ضحاک  سمتگر را به عرب نسبت داده نه به آشوریان به روایت فردوسی،  ضحاک را فریدون می‌کشد نه کاوه آهنگر. فریدون با سربازانش به با عبور از رود فرات به اورشلیم می‌رود، ضحاک را دستگیر و در کوه دماوند( کوهی در شمال تهران) به زنجیر می‌کشد و او درمرگ تدریجی نابود می‌شود.







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



کاظم حمیدی رسا