چند چارانه به مناسبت روز زن
١٧ حوت (اسفند) ١٣٩١
آغوش منت بستر نرم است ترا
تا مرد شوی مأمن گرم است ترا
شیری که ز من خوردی حرامت بادا
زن بودن من ...اگر که شرم است ترا
*****
در اصل خدا داده مرا جان و تن
دست تو ولی همیش بالا سرِ من
هر خشم ترا به دوش میبردارم
من مرد ترم ز تو، شده نامم زن!
*****
زیبایی من وسوسۀ شیطان است
زانروست که زیر چادری پنهان است
خواهر لطفا ! چهرۀ خود را منما
این کار خشونت علیه مردان است
*****
زنی همیش به جرم نکرده میمیرد
به پای خشمِ تو مانند برده میمیرد
نکرده تجربه آزادی و نفس هایش
شمرده یک یکی و پشت پرده میمیرد
*****
معصومیت اش برات دست آویز کرد
خشمِ تو بهار را براش پائیز کرد
دستش نرسید به دامن خلق و خدا
دیدی؟ که زنی خودش را حلق آویز کرد؟
*****
معنی سخن بودم و گه شاعره گشتم
گه مخفی و محجوبه و گه رابعه گشتم *
تفهیم نشد بهر تو هویت من هیچ
زن بودم و از دست تو من عاجزه گشتم
*****
بگذار که تا از خودم آزاد شوم
بگذار که عاجزه نه، زن یاد شوم
تا کی تو مرا حرف و زبان خواهی بود
هشدار که من ! گلویِ فریاد شوم
*****
* - مخفی بدخشی، محجوبه هروی، رابعه بلخی، زنان سخنور سرزمین خراسان
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
فیض | 27.04.2013 - 18:36 | ||
واقعا زیبا است، زیرا واقعیت های جامعه ما را توضیح داشته اید، به امید روزی که دیگر زنان کشور، که نیمه از پیکرهء جامعه ما را تشکیل میدهند حقوق اساسی و انسانی خود را چنانکه شایسته شان است بدست آورند، صحت و موفق باشید |