افسوس
٢٠ دلو (بهمن) ١٣٩١
ای کاش با تو بودم عمری به زنده گانی
تا روز و هفــــــته و ماه میبود جاودانی
هر روزم عـــــید میبود شامم سعید میبود
غمها بعــــــید میبود در عیش و شادمانی
نه رنـــــــج و درد میبود نه آه سرد میبود
نه رنـــــگ زرد میبود در کوی مهربانی
لب با سرور میــــــــشد دل با طهور میشد
غـــــــمنامه دور میشد از صفحهء جوانی
در دامـــــــــن گل و باغ با رقصهای ایاغ
با عــــــــــطر بوسهء داغ میبود یار جانی
شب ها بنور مهتاب تا صبح بی تب و تاب
با دیده گان خضاب من مســت نغمه خوانی
تو چون وفـــــای دایـم چون کوهپایه قایم
با صحبت ملایـــــــــــم میکردی دُر فشانی
دردا که مـــــن به دردم یک توته آه سردم
پیرم جوان نگــــــــــــردم با این خیال فانی
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته