تو نیستی

١٠ دلو (بهمن) ١٣٩١

تو نیستی و زَمین نیست، آسمان هم نیست

ستاره نیست، قَمَرنیست، کَهکَشان هم نیست

تو رفتی رنگ و قلم ماند، برگه ماند و من

برای چیزی نوشتن مرا توان هم نیست

تو بودی برگ به شاخ درخت می رقصید

کنون به شاخچه های درخت آن هم نیست

درونِ باغچه از بغضِ سردییِ پائیز

صدایِ بلبل و چیغِ کلاغ مان هم نیست

و زرد گشته و خشکیده لاله و سوسن

به جسمِ خشکِ گلِ یأس روح و جان هم نیست

بیا که باغچه رنگِ بهار را گیرد

که در وجودِ تو این باغ را زمان هم نیست

قسم به نامِ تو ای شاخهء نیلوفرِ من!

که مثلِ کاسهء چشمِ تو در جهان هم نیست







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



احمد رشاد زریر