بدخشان سرزمین تاریخساز ولی بی پشتیوانـه!

١٠ دلو (بهمن) ١٣٩١

«درخت گشن شاخ بر شخ کوه»

 

سرزمین مادر ، بدخشان کهن ودیر اشنا ، زایشگر خرد ومهر با درازای دریای پر گهرش ، پنج حیات بخش وبلندای کوه سر به فلکش، پامیر تاریخی وچشمه های دارو وشش ودره های مشک خیزش وفرزندان راست اندیش وجان فدایش، در تاریخ بسی رنجها وبلندیها وپستیهای را دیده وچشیده است؛!

    اگر دورنما ویا پسمنظر بدخشان را ریشه یابی نماییم ، سخن بدرازا میکشد واینجا درد مزمن را کنار میگذاریم وشرایط کنونی بدخشان وجفاهای که دراین دههه در برابر بدخشان وفرزندان راستینش صورت گرفته ویا باز تکرار میگردد ، اشاره های لازمی را از حضور دوستان فرهیخته وبویژه بدخشانیهای گرامی میگذرانم ، امید است که کاستیهای نوشتاری ویا اشتباهی که در زمینه می بینند ، معذور دارند.

    در دنیای معاصر امروز اساس دموکراسی را بیشتر اراده مردم ویا مردمسالاری در بر میگیرد، اما در سرزمین افغانستان با تاسف که چنین اندیشه در شعار باقی مانده ، جایش را فساد وخویشخوری وپس زدن چهره های نوآور ومتعهد ودر مجموع فرزندان راستین ، بومی ومردمی گرفته است وروی این اساس است که کارها بدون نتیجه ودست آورد مانده ، گرسنگی وبی بندوباری وخصلت های مافیای بیشتر شده است ، تا اینکه کارایی ورشد وترقی جامعه وحا لت زندگی مردم در سرلوحه کار ،قدرت بدستان قرار داده شود.

     بدون شک این شیوه در بدخشان هم تا جای دیده میشود وبا وجودیکه فرزند خوب و دانشمند وتحصیلکرده ی پاک اندیش بدخشان بعد از سالهای دراز درسمت استادندار ویا والی زادگاهش تعیین گردیده ، مدت است که ایفای وظیفه میدارد ، اما بدخشانیهای با رسالت واصالتمند کمتر همکاری ودستگیری کرده اند ونماینده گان مردم بدخشان در شورای نماینده گان کشور هم تا جای که شنیده میشود ، بجای همکاری راهبردی وریشه ای ، بیشتر در تلاش هستند که در جا بجا کردن مردمان غیر بومی وبیگانه با سرزمین بدخشان شاید غرض یگان استفاده ها ، یکی از دیگری سبقت گیرد وبه نظر من دراین روند بی توجه گرایی نماینده گان بدخشان کوتاهی دارند ونتوانستند که به تعهد خودشان که درنخستین روز آغاز کارشان در شورای ملی کرده بودند، تا امروز پابند بمانند وبا یک صدا منافع بدخشان را بالاتر از منافع شخصی خودشان  بدانند وارج بگذارند؛ .

    شایدبعضی تعصبات سیاسی ، ایدیولوژیکی کلاسیک  و قلدری های  کوتاه اندیشانه  ومنمگرایانه  خشک اندیشانه  ووابسته گرایی هم دراین زمینه نقش منفی وحدت کاری بدخشانیهای امروزی را نیز در بر بگیرد. ایدیولوژی گرایی بدخشان را بسیار ضربه زده وبسی فرزندانش را دراین راه از دست داده است که تکرار آن جنایت نا بخشودنی به حساب میرود. فرهنگ فرهی ما در تول تاریخ با این شیوه وشگردهای خشم وغضب ونیستی وجان گرفتن انسانها درتضاد بوده ، هرگونه عمل منفی وتبهکارانه را ضد انسان وزندگی انسان دانسته است. روی این اصل بلای از خود بیگانگی وترینگ سازی کذاب وغیرت نیست کننده ، با فرهنگ فرهی هیچ پیوندی نداشته وآنهای که چنین صفات بد را داشته ویا دارند ، بیگانه با فرهنگ ونماد انسانگرایی وهمدیگر پذیری هستند؛

     بدخشان بیشتر از یک ریشه ومردمان ایجاد شده است که نباید در برابر هیچ فرد آن بی حرمتی وبی رحمی صورت گیرد ، همه باهم برای بهبود بدخشان وفرهنگ ریشه ای باید کارکنند وهیچگونه واگرایی وجدا سازی در سرزمین بدخشان توجیه پذیر دانسته نمیشود وهم بدخشان طی تقریبن صد سال گذشته کم تجربه کرده است که از ولسوال گرفته تا علاقدار واستاندار ، مدیران ارشد آموزش وپرورش وفرمان دهان نظامی ، همه از مرکز از مردمان غیر بومی وبیکاره وهرزه بخاطر چور کردن مردم بیچاره ونا توان بدخشان تعیین بست میگردید وبجای کار ونوآوری ورشد دانش ودبیرستان ودبستان ودانشگاه ، مردم را در گمراهی ونادانی نگاه میداشتند وسوی استفاده خودرا میکردند ومیرفتند، مگر بسنده نیست ؟ که امروز هم خود بدست خود باز بدخشان را جولانگاه فاشیزم معاصر بسازیم وفرزندان خوب وبا دانش خود را به شکل از اشکال بجای همکاری ورهنمایی ، بکوبیم وجایشان را به بیگانه ها خالی نماییم تا شخصن چند روزی عقده کشایی کرده ، آرام بمانیم ؟ آیا چنین کار اگر صورت گرفته باشد ، به نظر شما فرهیخته گان معقول خواهد بود؟ بدخشان شاید در سطح افغانستان با سواد ترین انسانها را داشته باشد وبیشترین نویسنده ودانشمند داشته باشد ، ولی چرا در محلات سردمداران افغان ملت وتیم اقتدار گراء ارگ مقرر نمیشوند؟ بخاطریکه مردمان آن دیار نادان ترین خودشان را با دانشمند ترین دیگران برابر نمیدانند ، بلکه بالاتر تصور دارند. این ما هستیم که در برابر فارغان صنوف دوازده وشمولیت آنها با وجود داشتن نمرات بلند بی تفاوت هستیم واز بی سرنوشتی فرزندان خویش حتی خبر نداریم !

    نمیدانم بدخشان وبدخشانیها را چه شده است که  ریاست آموزش وپرورش بدخشان با سفید چشمی ودیده درای فرزندان بدخشان را تهدید نموده از مکتب اخراج میدارد وآنها را مجبور میسازد که عضویت حزب مورد باورش را حاصل نمایند، وبدخشانی خیره خیره بسویش مینگرند! بدخشانیها با سرود وهجو فاشیستهای  فرهنگ ستیز را فراری ساخته بودند وسلاح بدخشانی ، همان سخن پر بهایشان بوده و است که اهریمنان را دور میسازد واین همت را دوباره باز گردانید وخرد را از بند ایدیولوژی خشک وتنگ وزندانی شده رها سازید تا بدخشان را توان آرایش وپیرایش حاصل گردد.

       یک نماینده قندهار در شورای نمایندگان پیشین با یک گفت وگو توانست که پلان وبرنامه نفوس شماری کشور را برهم زند وامروز همه شاهد هستند که لالی نام نماینده دیگر قندهار با چه بیشرمی ولتیره گی بلوا بر پا ساخت وبهر گونه ای از موقف وخواست قبیلویش که شاید برحق نباشد ، دفاع کرد ویک نماینده کوچی ، باشند گان تاریخی وبومی این سرزمین را بیگانه خواند ، صدها فرزند تاجیک ، هزاره وازبیک بخاطر احیای نام دانشگاه صدا بلند کردند وتظاهرات نمودند ، ولی بودند کسانیکه خود را نماینده تاجیک جازده اند ، بیشرمانه گفتند که پدرهایشان را پوهنتون کشته است وخودشان هم درانتظار هستند که تا زنده اند این نام را بشنوند ورواج داشته باشد؛ ولی صدای هیچ نماینده با تسف بلند نگردید؛ رسالت واصالت نماینده گان ما نمیدانم درچیست وچگونه خواهد بود؟ بلی شنیدیم که بعضی نماینده های بدخشان پافشاری کردند که بجای فرزندان بومی بدخشان گویا پشتونهای متعصب از قماش افغان ملتیها مقرر شوند وباز مانند گذشته دو باره مردم آزاده بدخشان را سرکوب نمایند وراه رشد فکری وتحصیلات فرزندان بدخشان را ببندند ومردم را گرسنه وبیچاره سازند.

     قراریکه روشن شده دراین روزها چنین تغیرات در بدخشان رونما گردیده است که با تسف بیگانه ها با واسطه بعضی ها ارگانهای ارشد بدخشان را پر ساخته اند وصدای یک نماینده هم بلند نشد وآنهای که فرزندان خودشان را بطور دایمی انتقاد میکردند ، امروز صدایشان چپ ومهر خاموشی بر لب کوبیده اند.

معاون والی با وجودیکه انتقادهای زیاد در برابرش صورت گرفته بود ، میگویند بر طرف شده ولی با تسف که جایش را یک پشتون گرفته است تا وسیله خوب سرکوب وتوطیه برای بدخشان شده باشد. ریس دادگستری واستناف بدخشان وشاید هم در مجموع اعضای رهبری محکمه بدخشان جایشان را به مردمان غیر بومی داده اند ، تا فرزندان بدخشان زودتر وبی رحمتر محاکمه شوند ودا دبدخشان را با زبان که مردم با آن اشنایی ندارند به بیداد گری بکشانند. ریس امنیت ملی بدخشان بخاطر کشف راز گوناگون بدخشان وتقویه تروریستهای طالب مانند خاد سابق رژیمهای چپی ودرعین حال فاشیستی گذشته ، پشتون وسرکوبگر فرزندان بدخشان. همچنان ریس آموزش وپرورش بدخشان ، انکشاف دهات ، صحت عامه ، وچندین ولسوالیها که تازه مقرر شده اند دیده شود که کجایی خواهند بود وبعدن در این باره قضاوت خواهیم نمود. درد اینجاست که چرا ده نفر بدخشانی را سراغ نداریم که در جلال آباد ، کنر، پکتیا وقندهار پاینترین مدیر تعیین شده باشند؟ خانه را کسی میسازد که درآن خانه دلسوزی واینده داشته باشد؛ نه رهگذر وبیگانه ایکه چند روز مهمان خانه است ! یک والی باقی مانده وآنهم تنها ، نماینده گان گرامی بدخشان ، نمایندگی از افغان ملت دارند ویا از مردم بدخشان ! ما این بیگانه گرایی را چندین سال است که با تسف در شهرستان شغنان تجربه میکنیم واین شیوه سبب شده است که در دو دوره مردم شریف وبا دانش شغنان بدون نماینده بمانند ومنتظر بودند که یگان خوستی ویا تنی دیگر بیاید تا رایشان را هدیه بدارند ونماینده شغنان در شورای نمایندگان حساب شود . اگر نماینده گان  بدخشان درمجموع چنین شیوه را رواج کار اداری وسرنوشت ساز مردم قراردهند ، روزگار شغنان بر همه سرایت خواهد کرد واز خود بیگانگی جای خرد ومنافع مردم را خواهد گرفت وسرنوشت درهم وبرهمی را همه شاهد خواهند بود. من از دانشمندان واهل نظر وصاحب نظر بدخشان با نمایندگان راستین یکجا خواهشمندم که دراین زمینه بدخشان را تنها رها نسازند ومنافع شخصی را بر منافع بدخشان برتر ندانند که عواقب نا بخشودنی وتلافی نا پذیری را در انتظار خواهیم بود. بایستنی است که دراین راه از غور بیشتر کار بگیرند وباهم نشست برقرار سازند ودر مورد بدخشان وآینده آن دست بکار شوند وحد اقل استاندار بدخشان را که فرزند زحمتکش ورنجدیده درواز بدخشان است ، نگذارند که تنها بماند در قسمت برنامه های  موثر وعملی سازی برنامه های راهسازی وانکشاف بدخشان در عرصه های گوناگون ، همکار وهمبازویش باشند ونگذارند که تیم توطیه گر وفرهنگ ستیز افغان ملتی با گماشتگانش سد راه رشد وترقی بدخشان قرار گیرد. تامفهوم ازخود سعادتمند شدن،از خود روشن شدن، از خود اندازه وشاهین بودن واز خود نو شدن را در ، درخت گشن شاخ بر شخ کوه بدست اید وبدخشان باز رهکشای سختیها وروشنگر تاریکیها مانند ققنوس زنده گردد وگوهرشرا ، از درون خودش بزایاند  وجایگاه تاریخی ودیرنه اش را در دنیای پهناور دریابد. این با همت فرزندان رسالتمند با اصالتش میسر خواهدشد وبس!

 

زنده و پاینده باد ازادی

 







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

میرزایی02.02.2013 - 01:25

  بابک گرامی درود برشما ! نظر شما فشرده خواست همه فرزندان راستین بدخشان است وامید همه اینست که تابکی سردمداران بدخشان از سوی حاکمان قبیلوی مقرر وسرنوشت مردم بدخشان را که شاید درکل کشور بیشترین کدر ودانشمند وبا سواد را داراباشد ، قبیله سالاران گره بزنند؟ امروز وقت آنست که بیدار شویم وباهم ومتحدانه در تعیین سرنوشت خویش اقدام جدی نماییم وبدخشان در تاریخ در بسیار چیزها پیشتاز بوده ودراین راه نیز باید که پیشتاز باشد تا دیگران هم بتوانند که از حق خود واراده مردم خود بدون درنگ دفاع نمایند. شاد وسرفراز باشید.

بابک31.01.2013 - 19:27

  آقای میرزایی سلام بر شما، شاد وپیروز باشید. من بشما وامثال شما افتخار میکنم که.درک درست و خیلی بلند از شرایط بدخشان دارید .شمابسیار خوب ازروحیه میهن پرستی ،از اعماق قلب که ناشی ازدرد ودرک صحیح وضع دشوار بدخشان است موضوع نصب کدرهای محلی را ازخود محل پیشنهادکرده اید ،نظر شما کاملا دقیق وبجا است وبا موازین زرین دکراسی مطابقت دارد.کاش جوانان ماونسل بالنده امروز باشما همنوا باشند وهمصدا شوند ودرمورد میهن کوچک شان که بدخشان مقدس است مانند شما باندیشند. میگویند صفایی شهر را باید از کلبه خود آغاز نمود. نبشته شما مرا بگذشته های خیلی دور برد.هنگا می که من در بدخشان شاگرد مکتب بودم ، بیاد دارم که در ولایت ،ولسوالی ها وعلاقداری همه مامورین ازکاتب تا والی مع مامورین زراعت ومعلمین پشتو عمدتا از لغمان ،مشرقی،پکتیا،وردک،قندهار وغیره مناطق غیر بدخشان بودند،.آنها کلوب یا اتحاد بدون سجل تشکیل داده در چوروچاول مردم متحدانه دست بکار بودند.شاد روان بزرگوار نعیم شهی درپارلمان برییس جمهور وقت گفت : آیا این قانون است که مادران بدخشان همیشه سرباز بزایند و مادران پکتیا قوماندان وصاحب منصب. البته این پروسه سیاسی از زنادرخان آغاز تا کنونادامه دارد . تعدا دی ازاشخاص وطنی ما به این پروسه آگا هانه وغیر آگاهانه همراهی میکنند. مثلا در مذاکرت مصالحه دولت با طالبان تروریست و آدم کش بزرگترین نقش وخبط سیاسی را وطنداران ما داشته اند و دارند.من نمیدانم در بدخشان چرا بعضی از سجایای انسانی خوب یا بد ازپدر به پسر میراث میماند. بقول شاعر شیراز : پدرم روضه رضوان بدو گندم بفروخت نا خلف با شم اگر من بجوی نفروشم آقای میزایی، باید کاری انجام داد تا ازاین بی بیعدالتی وشیوه مضحک قبیله سالاری جلوگیری کرد والی: تاکه این مکتب است و این ملا حال طفلان خراب می بینم
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



بیگ جان مـیـرزایـی