پاییز
٨ دلو (بهمن) ١٣٩١
پاییزیست بهار ما
کنار جویبار خشک
پایزیست علفزار ها
ز مرگ گل سوسن
پایزیست شبپرک ها
در نوک شاخ بید مست ولی مرده
پایزیست رنگ برگها
و گلها خشک و بیرنگ اند
این رسم پاییزی دریده پرده ی بخت دیارم را
و ملک من پریشان است
بهارش خشک و پاییز است
و پاییزش زمستان است
و مردمم به گریان اند
دریده اند گریبانها،همه افغان و افغانها
نیست اکنون بهاری
یا جوی و علفزاری
نه سوسن است نه شبپرک
نه شاخ بید مست و مست
چه سان گویم نمی دانم
که اینجا گشته هیچستان...
از بهر زور گوی تان
برخیزید جواب گویید!
که سود آن شعارهای تان چیست؟
آیا و صد آیا:
همین پاییز خشکیده
همین درد و فغان مردم بیچاره است یا نه؟
جواب گویید...
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته