شاهنامه فردوسی، پیکار ابدی انسان با دیو
٢٢ جدی (دی) ١٣٩١
تو مر دیو را مردم بد شناس
کسی کاو ندارد ز یزدان سپاس
حماسه حکیم توس نمایشنامه گسترده ای است از زندگی پرماجرای انسان از هبوط تا عروج وهدایتی است جمله آدمیان را از دوزخ تا بهشت که رهنمای آن فروغ ایزیدی یعنی خرد است.
خرد افسر شهریاران بود خرد زیور نامداران بود
خرد زنده جاودانی شناس خردمایه زندگانی شناس
موضوع اصلی نمایشنامه، پیکار پیوستۀ انسان با دیو های درون و بیرون است و جایگاه آدمی درین نمایش، گاه دوزخ است (غلبه دیو بر انسان) و گاه برزخ است (ستیز آدمی با دیو) وگاه بهشت است یعنی فرمانروایی آدمی بر دیو.
شاهنامه با صبح نخستین بهار آغاز میشود که آفتاب به برج حمل میرسد و جهان جوانی از سر میگیرد. در اعتدال چهارگانه کیومرس یعنی آدم نخستین، بر بلندای کوه یعنی عرش طبیعت می نشیند، پلنگینه می پوشد و به کیش داد و نیکی بر مردمان فرمان میراند و دد و دام و هر جانور (یعنی قوای طبیعی حیوانی) در کنار او می آرامند. کیومرس را هیچ دشمنی نیست مگر یک دیو پنهان که از مشاهدۀ کمال انسان در آتش رشک و حسد می سوزد و میخواهد او را چون خود در آتش افگند.
نبودش به گیتی یکی دشـــــمنا مگر در نهان ریمن اهریمنا
به رشک اندر اهریمن بدسگال همی رای زد تا بیاکند بال
این اهریمن بداندیش را فرزندی است چون پدر سیاه و پلید که سیامک فرزند کیومرث به جنگ او میرود و برهنه تن با پور اهریمن درمی آویزد ، از آنکه نمیداند برهنه تن در بهار بیرون روند ،نه در خزان و زمستان ،وبی حجاب با حوران درآمیزند نه با دیوان و ددان.زمستان شمشیری از زمهریز دارد و پیش تیغ او بی زره نباید رفت.
سیامک از پای درمی آید وپهلوی او به چنگال دیو دریده میشود.فرزند سیامک که همه هوش و فرهنگ است ونزد نیای خود نقش وزیر و دستور را ایفا میکند،به کین پدر به جنگ دیو میرود. دیو زمین تا آسمان را به گرد و خاک می آلاید تا چشم هوشنگ را تاریک کند.
نبینی که جایی برخاست گرد نبیند نظر گر چه بینا ست مرد (سعدی)
وچنین است کار اهریمنان که پیوسته در هوای تیره پرواز میکنند واز آب گل آلود ماهی میگیرند. هوشنگ دیده از غبار پاک میدارد و جهان را بر دیو نستوه تنگ میکند و سر دیو را بر پای خواری و پستی می افگند وچون روزگار کیومرث به سر میرسد ،هوشنگ به جای نیا تاج بر سر می نهد وبر تخت می نشیند.
به فرمان یزدان پیروزگر به داد و دهش تنگ بسته کمر
چه جنگ هوشنگ با دیوان و اژدهای سیاه وچه جنگ تمهورس که با سپاهی به جنگ دیوان میرود وهمه را مقهور ودربند می کشد وبه تمهورس دیو بند شهرت مییابد،همه وهمه مبا رزه آدمی با بدی وترویج نیکی است.
بدینسان سراسر شاهنامه داستان پیکار آدمی با دیو است، گویی آدمیت در گرو این پیکار است.از آنجا که این مبارزه ،شکوه و افتخاروحماسه انسانیت است،حماسه های بزرگ جهان هر یک به نوعی داستان این ستیز و پیکار آدمی با نیروهای شرو اهریمنی است و پهلوانان ودلاوران وسرآمدان همان آدمیان از بند رسته اند که همتشان در جهان برکوتاه کردن جور و تطاول دیوان از انسان است و پیوند حماسه با عرفان در همین نکته نهفته است،زیرا در عرفان نیز اصل همین مبارزه انسان بر دیو نفس است.ازینرو پهلوانان حماسه ها در ادبیات عارفان و صوفیان اغلب رمز پهلوانان راه خطرناک عشق اند.
طریق عشق طریقی عجب خطرناک است
نعوذ باالله اگر ره به مقصد نبری (حافظ)
رستم پهلوان میدان دل است.مردی است پاک و صافی دل که نام انسانی را بزرگترین شرافت وبرترین مایه افتخار و بهترین گوهری میداند که شایسته جستن و یافتن است.پیشه او در جهان جز این نیست که هر کجا دیو و اژدهایی است با او بجنگد وهر کجا انسانی در چاه و زندان دیو اسیر است او را برهاند.
این بهره گیری رمزی از پهلوانان حماسه در ادبیات جهان تنها یک استخدام ادبی نیست بلکه شاعران عارف پیشه جوهر عرفان را در حماسه ها یافته ودانسته اند که آن حماسه سرایان بزرگ پهلوانان و دیوان و ددان وبیابان و تشنگی و اژدهاو سیمرغ و غیره را رموز معانی بلندتری گرفته اند تا نه تنها تاریخ و فرهنگ وافتخارات یک قوم را زنده کنند،بلکه نمایشی ازاصیل ترین حقایق زندگی انسان را به صحنه آورند.فردوسی در آغاز شاهنامه اشاره میکند که این داستان های عجیب هر چند دروغ وفسانه به نظر می آید ،چون رمز آن بگشایند همه عین راستی و درستی است.
تو مر دیو را مردم بد شناس کسی کاو ندارد ز یزدان سپاس
یکی دیوبایدکنون چرب دست که داند همه رسم وراه نشست
شود جان کاووس بی ره کند به دیوان بر این رنج کوته کند
در داستان بیژن و منیژه آنجا که بیژن وگرگین بسوی مقصد راه می افتند دو دیو درونی نیز با آنان همراه میشوند،یکی آز (در درون بیژن) و یکی کینه (در درون گرگین) و همه گرفتاری ها به سبب همراهی این دو دیو پیش آمد.
برفتند هر دو براه دراز یکی آز پیشه یکی کینه ساز
دلش را بپیچید اهـــریمنا بدی ساختن خواست بربیژنا
در دوران ضحاک که تمثیل فرمانروایی دیو بر آدم یعنی تحقق دوزخ است،فردوسی نشان میدهد که چگونه در یک جامعه دیوسالار ،خوبان و فرشته خویان برکنارند و پنهان، ودیوان و جادوان برکارند و آشکار:
نهان گشت آیین فرزانگان پراگنده شد کام دیوانگان
هنرخوارشدجادویی ارجمند نهان راستی آشکارا گزند
شده بربدی دست دیوان دراز ز نیکی نبودی سخن جز براز
شخصیت های تاریخی اساطیری مانند فریدون و ضحاک وغیره نیز نمودارهایی ازاوصاف خوب وبد آدمیان اند.همه کس میتواند فریدون شود یا خود را به شیطان بفروشد، ضحاک گردد.
فریدون فرخ فرشته نبود به مشک و به عنبر سررشته نبود
بدادودهش یافت نیکویی توداد و دهش کن فریدون تویی
یکی از بارزترین نمونه های این مبارزه هفت خوان رستم است.رستم برای نجات کیکاووس و یارانش که در مبارزه با دیوان مازندران شکست خورد نابینا شده و همه در اسارت دیو بسر میبرند، عزم راه میکند. فرق هفت خوان رستم با هفت خوان اسفندیار این است که رستم رنج راه و خطرات سفررا بخاطر نجات انسان های دربند تحمل میکند،اما هدف اسفندیار از مبارزاتش این است که بجای پدر پادشاه شود،ازاینروست که هر چند هردو با دیو و اژدها می جنگند ،هر یک را مقام ومنزلت دیگر است و به گفته مولانا:
هر دو صورت گر بهم ماند رواست کآب شور وآب شیرین را صفاست
شاهنامه حکیم توس اثر حماسی بزرگی است که همه جوانب زندگی انسان را احتوا نموده و نظیر آن تکرار نشده و تکرار نخواهد شد،اوخود درمورد این اثربی همتای خویش چنین می فرماید:
جهان کرده ام ازسخن چون بهشت از ین بیش تخم سخن کس نکشت
یا
پی افگندم ازنظم، کاخ بلند که از باد و باران نیاید گزند
و کدام نیکویی خوشتر از موعظه حکیمانه فردوسی به بشریت که گویند روزی امام محمد غزالی بر منبر گفت: من سالهاست شمارا موعظه میکنم به خیر و نیکویی وراه صواب اکنون می گویم که همه موعظه های من دراین دو بیت همشهری من حکیم توس جمع آمده است:
ز روز گذر کردن اندیشه کن پرستیدن دادگر پیشه کن
بنیکی گرای ومیازار کس ره رستگاری همین است وبس
کاخ نظم ابوالقاسم فردوسی، با گذشت هزار سال و اندی ازتاریخ بنای آن،همچنان بی گزند و
سر بلند در بوستان ادب و فرهنگ این مرز و بوم ،استوار و پابرجاست.
شاهنامهۀفردوسی ،شناسنامه پر افتخار مردم خراسان زمین است واز همین رو تمام پارسی گویان وامدار کلک معجزه آسای حکیم توس اند. حماسه سرایی که اثر جاودانش علی الرغم کید و شیطنت بدخواهان، همواره درکنار کهن ترین ونامدار ترین آثار حماسی جهان چون ایلیاد و ادیسه هومر درخشیده است.
بنابرآن شاهنامه دهقان توس چون تاج بر تارک ادب پارسی در سرزمین ما می درخشد و چون ستاره بلند، سفینه سرگردان آدمیان رابه ساحل مقصود هدایت میکند.
رحمت الله روند مسکو ۱۱ جنوری ۲۰۱۲ م.
موخذ: شاهنامه فردوسی نشر محمد ،تهران سال ۱۳۷۷ ه.ش.
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
رحمت الله روند | 14.01.2013 - 11:47 | ||
آقای مهر ستانی! خیلی متشکرم که مرا درجریان گذاشتید .درپایان نبشته من به مواخذ اشاره کرده ام که استاد گرانقدر حسین محی الدین الهی قمشهی بر آن مقدمه نوشته اند.پس نوشته با ذکر منبع چنانکه شما گفته اید ،سرقت نیست ،بلکه استفاده از اثر ست. شاد وپیروز باشید. |
مهرستانی | 13.01.2013 - 12:42 | ||
همزبان عزیز! شما نوشتۀ آقای محی الدین الهی را که زیر عنوان «آشنایی با فردوسی» در تارنمای (ادبی ـ تاریخی) در یوم 20 بهمن 1389 قبلأ به نشر رسیده بود، متاسفانه آنرا دو باره به نام خود در سایت وزین خراسان زمین به نشر رسانیده اید که در حقیقت یک سرقت آشکار ادبی شمرده می شود. آرزومندم تا در آینده به کار و زحمت نویسندگان و دانشمندان ارج قایل شده و دیگر به چنین کار های غیر قانونی دست نزنید. علاقمندان اصل مقاله آقای الهی را در این لینک می توانند پیدا کنند:http://rahedoost.blogsky.com/1389/11/20/post-5/ |