خدا حافظ
١٢ جدی (دی) ١٣٩١
از این که با منی و رنج می داری روا بر من
فرود آورده ای از آسمان صد ها بلا بر من
نگاهت خشم می بارد به من از دور و از نزدیک
به هر نوعی کنایه می زنی از هر کجا برمن
نمی بودی هزاران شکر می کردم خدایم را
نمی دادی به نفرت از سخن هایت سزا برمن
گناهم چیست بی وجدان! که همچون قاضیی ظالم
به دستِ زلف هایت می زنی شلّاق ها برمن
کلاس و خوابگاه و جاده و بازار و مسجد را
زدی آتش جهنم ساختی ظالم! چرا برمن؟
خودم قانونِ خود بودم ولی آزاد و بی تکلیف
تو گشتی امپراتور و نظامِ وارسا برمن
تصوّف کردی و با دست های گوشهء چشم ات
جهنّم خواستی هردم ز درگاهِ خدا برمن
دیگر این جا نمی مانم، خدا حافظ! خدا حافظ!
مکن حالا نگاهِ مهربان و آشنا برمن
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
امیربیک امیری | 27.12.2018 - 04:25 | ||
درود به شاعر نوجوان ورزیده کشور آقای زریر: |
رشاد زریر | 03.02.2013 - 06:31 | ||
درود بر شاعرِ طوفان سرا "نصرت" گرامی! دید گاه تان برایم ارج مند است شاعر, امّا شعرِ نو یکی از ویژه گی هایش که حسابی خوشم می آید, این است که ما را به استفادهء هرآن واژه ی که از دل مان بیرون شده و در برگه رنگ می گیرد؛ اجازه داده است. نه تنها نا مناسب, بل خیلی هم سرِجاست و شعر را نیز رنگ و بو می بخشد. دوست دارت. |
محمدالله نصرت | 31.01.2013 - 04:30 | ||
جناب زریر بسیار زیاد زیبا است ،قلم شعر تان نویساتر از این باد مگر در یکی از مصرع ها شعر تان بسیار کلمه درشت و سخت را استفاده کرده اید آیا این درست است یا خیر؟ طوری مثال:گناهم چیست بی وجدان! که همچون قاضیی ظالم در این مصرع |