نگاهی به نقش موسسات خارجی (NGO’s) در افغانستان

٢٩ قوس (آذر) ١٣٩١

موسسات غيردولتی خارجی در هم‏آهنگی و همکاری با موسسات دولتی و قوای نظامی خارجی به منظور اهداف خاصی در افغانستان فعاليت می‏کنند. آنها با اين‏که پراکنده عمل کرده و نتوانسته اند برمحور منافع عمومی غـرب در افغانستان و منطقـه مـوفقيت‏های برجسته يی به دست آورند؛ ليکن دارای اسـتـراتـيژی، تاکتيکـ‏ها، منافـع و پالسی مشخص خـود اند     
حضور آنان موازی با دولت ضعيف، بی‏کفايت و آلوده به فساد کابل طی ساليان متمادی مانعی در راه درک و دريافت فرهنگ و مدنيت تاريخی ما، ساخت و شيرازه بندی نهادهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی داخلی، تقويه و توسعۀ قدرت دفاعی، امنيتی و اداری، استقلال و استقرار حاکميت ملی ما بوده است.     
اين موسسات خارجی که از طرف دونرها (موسسات خيريه، مراکز دينی، بانک‏ها، کمپنی‏ها، تاجران، دولتها و ديگر ارگانهای خارج از افغانستان) تمويل می‏شوند، نقش عمده و قدرت اقتصادی زيادی در کشور ما داشته و دارند. آنان در تمام عرصه‏های حقوقی، قضايی، اقتصادی، فرهنگی، بازسازی، نظامی، سياسی، امنيتی، خبری، استخباراتی، دولت‏سازی، صحی، امور زنان، غيره و غيره فعاليت می‏کنند.
موسسات مذکور بيشتر قشر جوان، تحصيکرده و متخصص کشور (اعم از زن و مرد) را جذب کرده و به نحوی از انحا زیر تربيه و آموزش گرفته اند. هدف کلی دول غربی اين بوده است تا فرهنگ سرمايه داری را در شکل و محتوای وابستۀ آن از اين طريق در جامعۀ ما تبليغ، ترويج و پياده سازند. از افغانستان به عنوان پايگاه نظامی و پل عبوری به منابع انرژی آسيای ميانه و حوزۀ روسيه، نظارت بر چين و زير فشار نهادن هند از طريق پاکستان استفاده کنند.       
تلاش در اين  بوده است تا فضای اين موسسات را به جزيره‏های کوچک آموزش و تمرين فرهنگ غرب تبديل کرده و عناصر و پديده‏های سطحی، شعاری و پرزرق و برق آن را به جوانان انتقال دهند؛ با معاشات دالری بيشتر از ادارات دولتی، فرصتهای افزون برای معاشرت زن و مرد و دسترسی به غذا، موتر، تکنولوژی و امکانات ديگر آنان را جذب و رام سازند و قشر جوان را از احساسات فعال و قوی آزادی خواهی، استقلال طلبی، وطن دوستی، ميل به سياست و خودکفايی خالی کنند.      
تجارب عملی نشان داده است، که احساس و درد وطن دوستی و آزاديخواهی در بين اين نيروها در حال کاهش است. در بين اين قشر تمايل فرار از وطن و مهاجرت به کشورهای غرب بسی قوی می‏باشد. آن‏ها نتواسته اند اعتماد مردم را به خود جلب سازند؛ در بين آنان و مردم ديواری از بی‏اعتمادی و سوء ظن وجود دارد؛ زيرا آن‏ها در لاک خود فرو رفته و در چهارديواری موسسات خارجی محصور بوده اند.         
آنان در حقيقت روی ديگر سکۀ دولت ضعيف و غرق در فساد کابل می‏باشند. در بين موسسات خارجی نيز فساد و رشوه‎ خواری زياد بوده است. کارمندان داخلی در پهلوی کارمندان خارجی اين موسسات به فساد اداری و رشوه عادت داشته اند. اين قشر که می‏بايست خلای دولت ضعيف و بی‏کفايت را در جامعه پر می‎کرد، صلاحيت و ظرفيت دفاع از استقلال و منافع ملی و مردمی را در  جامعۀ ما ندارد.  
علاوه بر آن به سبب عدم پلان مرکزی واحد انکشافی بر مبنای نيازهای اساسی افغانستان، ضعف هم‏آهنگی لازم با دولت، نبود کنترول و نظارت موثر بر جريان کمک‏ها و مصارف و عدم احساس و دلسوزی ملی ميزان حيف و ميل منابع امدادهای بين المللی در اين  موسسات بسيار بوده است.        
اکثر پروژه‏های متنوع اين موسسات نه بر اساس منافع ملی، انکشافی و استراتيژيک کشور، بلکه بر مبنای منافع درازمدت دول خارجی، کمپنی‏های بزرگ، مسئولان و کارمندان خارجی طرح شده است. پروژه سازی در واقع بيشتر يک امر کارشناسانۀ فنی و دفتری بوده است، که مکان اصلی آن نه در ميدان عمل و در بين مردم، بلکه در داخل کامپيوترها و روی کاغذ می‏باشد.   
هدف اساسی و غايی مسئولان این موسسات نه خدمت به مردم و رشد و انکشاف افغانستان، بلکه جلب و جذب کمک‏ها و منابع مالی دونرها (مراکز امدادی) می‏باشد. تطبيق پروژه‏ها به شکل فرمايشی و نمايشی به اجرا درآمده است تا مراحل تخنيکی و پراتيکی آن تکميل شده و رضائيت دونرها، کمک کنندگان و مردم خارج که در حقيقت ماليه دهندگان اصلی اند، بحاصل آيد.        
بيشترينۀ منابع مالی به طرح و پلانهای روی کاغذ، مصارف اداری و بروکراسی، معاشات کلان خارجيان، تدارکات، وسايل و لوازم دفتر و زندگی، مصارف امنيتی و غيره به مصرف رسيده است. اين موسسات برای خارجيان در حقيقت زمينۀ استخدام و کار به وجود آورده است. به اين صورت بيشتر منابع اسعاری دوباره از افغانستان خارج شده است. گفته می‏شود که طبق قوانين موضوعه، آنها از پرداخت ماليه به دولت افغانستان هم معافند؛ زيرا آنان به دولت خود ماليه می پردازند.                 
در جمع بس متنوع و رنگارنگ کارمندان خارجی افراد و کتگوريهای زيادی شامل اند؛ از معدود متخصصان و کارشناسان گرفته، تا مأموران استخباراتی و اطلاعاتی، وابستگان کمپنی‏های بزرگ، نهادهای مذهبی، شرکتهای زنجيره ای، بيکاران، متقاعدين، ماجراجويان و غيره. هرکدام از اينها به منظور و اهداف خاصی قبول خطر کرده و به افغانستان می‏آيند. از جاذبه‏های عمده همچنان، معاشات بلند در افغانستان، سفرهـای خـارجی و امتيازات دولتی و رسمی در کشورهـای خـود شان است.  
کارمندان خارجی در افغانستان زبان انگليسی، مدارک اصلی و يا قلابی، تخصص صحيح يا غلط و فرهنگ به اصطلاح مدرن خود را به رخ داخلی‏ها می‏کشند و خود را يک سر و گردن از ديگران بلندتر احساس می‏کنند. در حالی که تعداد چشمگیری از  آنها کسانی اند که در کشورهای خود کاری دست و پا کرده نمی‏توانند، تخصص و مدارک لازم ندارند، به الکل و مواد مخدر معتادند، به مشکلات روحی و روانی گرفتار اند و يا سخت عاشق سينه چاک پول می‏باشند.        
در بين موسسات خارجی و مسئولان دواير دولتی افغانستان هماره تبانی و همکاری همراه بارقابت وجود داشته است. سران حکومت و کارمندان دولتی در پهلوی منابع عظيم اختلاس، رشوه و دزدی‏های داخلی هميشه تلاش کرده اند خود را در منافع موسسات خارجی هرچه بيشتر شريک سازند. موسسات خارجی جهت کسب مشروعيت قانونی و گاهی امنيت داخلی به ارگانهای دولتی نياز داشتند و مجبور بودند پيوند خود را با آنان حفظ کنند.       
خارجيان طی ساليان دراز سران دولت ضعیف کابل را در اخذ رشوه و فساد آزاد گذاشتند. کاری به کار اين دولت بی کفایت، فاسد و غير فعال نداشتند. تقاضای اصلی شان از سران دولت فقط اين بوده که از موسسات خارجی دفاع نمايند. به کار شان مداخله نکنند؛ بگذارد آنان منافع خود را دنبال کنند؛ همان طوری که آنان به سران دولت اجازه دادند تا جیب های گشاد خود را پر سازند. اين در حقيقت يک نوع قرارداد دوجانبه بوده است.        
سران حکومت و کارمندان دولت هماره در تلاش بوده اند تا خود را در منافع موسسات خارجی شريک سازند و از آنان سهم بيشری بستانند. مردم در بين اين دو کتلۀ بزرگ فراموش شده اند و به نام شان فقط تجارت شده است.         
سران پيمان ناتو و دولت فاسد کابل طی یک دهه در سازش، همسويی و هم آهنگی با نقشه‏های سازمان استخبارات (آی ايس آی)، ارتش و دول پاکستان در حمايت و مشتعل نگهداری خشونت طالبان، حتی از مردم عذاب کشيده، جنگزده، فقير و گرسنۀ افغانستان امنيت و مصئونيت سادۀ روزمره را هم گرفته اند. 
سران دولت از اسم مردم برای جلب و جذب کمکهای بين المللی و اخذ سهم بيشتر از موسسات خارجی استفاده می‏کنند. موسسات خارجی از مردم برای تطبيق بخشی از پروژه‏ها جهت قناعت دونرها و کمک کنندگان سود می‏جويند و مردم در واقع بهترين دام مله، طعمۀ شکار و وسيلۀ تبليغاتی شان اند.    
در طول دهۀ اخير در درون اين موسسات خارجی فساد اداری، اختلاسهای کلان، رشوه، روزگذرانی، حيف و ميل منابع، کارهای تکراری و ديگر نکات منفی فراوان بوده است. در بين سران حکومت و کارمندان دولت و موسسات خارجی مثل اينکه در زمينۀ فساد مسابقه جريان داشته است.        
برخی به اين نظر اند که فساد سرسام آور دستگاه دولتی با طرح عمومی اين موسسات و مافيای قدرت و موادمخدر ارتباط مستقيم داشته است. برای صحت و سلامتی افغانستان بايد ريشه‏های فساد از درون اين مجموعۀ بغرنج و ناهم‏آهنگ توسط نيروهای ميهن دوست، صادق و پاک از بيخ و بن کشيده شود.    
همچنان موسسات خارجی و نیروهای ناتو قراردادهای بزرگ را با مافیای قدرت، سران بلندپایۀ دولتی و دلال‏های خائن به وطن بسته می‏کنند؛ برای اجرای پروژه‏ها در بسیاری از حصص کشور به طالبان نیز حق داده شده است. به این حساب در افغانستان قدرت سیاسی، قدرت اقتصادی و قدرت نظامی در بین مافیای قدرت، نیروهای خارجی، سران بلندپایۀ دولتی، مافیای موادمخدر و طالبان تقسیم شده است.  
از این میکانیزم فاسد، خشن، بی‏رحم و پیچیده توقع آوردن اصلاحات اساسی، طرح پلانهای استراتيژیک برای رشد و انکشاف کشور و رهبری سالم جامعۀ جنگزدۀ ما به سمت استقلال و آزادی خیال باطلی بیش نیست. مبارزه با فساد و چور و چپاول و اصلاح بنيادين سیستم دولتی حاضر، توسط سران موجود این نظام علیل، فاسد و تنبل امکان ناپذیر می‏باشد.  
  ترکيب و بافت قومی، نژادی، زبانی، مذهبی و سمتی جامعۀ افغانستان در درون اين موسسات نيز دامن گسترانيده است. سران اين موسسات از اين رقابت‏ها و عناصر منفی برای اداره و کنترول کارمندان داخلی در حد توان استفاده می‏کنند. هريک از اين کتله‏ها و گروه‏های قومی و منطقوی می‏کوشند تا موضع خود را در درون اين موسسات تقويه نمايند.   
موسسات خارجی در سنت شکنی، پخش سطحی فرهنگ غرب و ظواهر نمایشی ديموکراسی نقش داشته اند. به بيان ديگر اين موسسات در فروپاشی و درهم شکنی نظام سنتی و عنعنوی افغانستان بدون شناخت لازم از آن و بدون داشتن مدل جايگزين، خودسرانه تلاش ورزيده اند؛ به اين ترتيب نا آرامی، بيکاری و فقر را در روستاها و بحران اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و فاصله‏های مدهش طبقاتی را در شهر‏های بزرگ از جمله کابل سخت گسترش دادند.     
چنان‏که دولت ضعيف، غرق در فساد و غيرمردمی کنونی باری بر شانه‏های زخمين و خستۀ مردم محسوب می‏شود؛ اين موسسات خارجی نيز به عنوان جزيره‏های پراکندۀ نمايشی دور از مردم، جامعۀ ما را به سوی بحران، نا امنی و انارشيزم مافيايی کشيدند و در پرسازی خلای موجود در افغانستان کمکی کرده نتوانستند. 
طی سالیان متمادی دول غربی و در رأس ايالات متحدۀ امريکا و کشورهای عمدۀ اروپايی به کمک قوای نظامی و ملکی و (NGOS) در پی آن بودند تا ارگانهای سالم و فعال دولتی و نهادهای مستقل اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و ملی را در افغانستان روز به روز کوچکتر و ضعيفتر ساخته و به انزوا کشند و به جای آن بخش خصوصی وابسته به خارج ، اقتصاد وابستۀ بازار آزاد و نظام وابـستۀ سرمايه داری را رشـد دهند.      
برای اين کار آنان به دستگاه‏های سرکوبگر پوليس، اردو و استخبارات وابسته نياز دارند تا به شکل استراتيژيک و اساسی از منافع همه جانبۀ آنها در افغانستان و منطقه حراست کنند. خارجيان به نظام سياسی قوی، مستقل و مردمی و رشد و انکشاف سياسی، اقتصادی و فرهنگی مستقلانه و بنيادين در افغانستان علاقه ندارند. آنان طی یک دهه هرگز به زیربنای اقتصادی و پروژه‏های درازمدت در  کشور ما توجه نکردند.
موسسات خارجی با تمام اين خصايل و عملکردها برای جامعۀ افغانستان مفديت‏هايی نيز داشتند. آنان منابع اسعاری به افغانستان آوردند؛ کارمندان خارجی با مصارف قسمتی معاش خود در رونق بازار داخلی ما سهم داشتند؛ برای کارمندان داخلی معاش خوب دالری داده اند؛ در پروژه‏های های مذکور افراد داخلی به کار اشتغال پيدا کردند؛ کارمندان داخلی در اين موسسات به زبان انگليسی، تکنولوژی خاصه کامپيوتر و بعضی امور فنی ديگر آشنايی و مهارت يافتند؛ برخی کارهای عام‏المنفعه و امور بازسازی به اجرا در آمده است؛ جوانان و مردم تا حدودی به فرهنگ و آداب ملل ديگر  آشنا شده اند.        
برای کاهش نفوذ ناسالم و منفی اين موسسات و افزايش نکات مفيد و مثبت آنان ضرورت به استراتيژی روشن داخلی، نظامنامۀ معين و قوانين مشخص بر مبنای منافع ملی و عمومی  مردم و کشور است که می‏بايست توسط  ادارات داخلی مربوطه ترتيب و توسط قوۀ مقننۀ مستقل و مردمی تصويب و ذريعه قوه قضائيه نظارت و توسط قوۀ اجرائيه مستقل و ملی به اجرا درآيد؛ قوايی که تاهنوز در افغانستان به طور فعال و موثر شکل نگرفته است.     
ما به مانند پاکستان ضرورت به اردو، پوليس و استخبارات وابسته نداريم که در خدمت کشورهای خارجی دولتهای سياسی و منتخب مردم را کنترول، تعويض و بازيچۀ دست خود سازند و قوۀ  مقننه و قضائيه را زير نفوذ خود داشته باشند. اين فقط شايستۀ نظام‏های وابسته و استعمار زده است.      
ما بايد با رشد و توسعۀ جنبشهای مستقل، مردمی و ملی سياسی، فرهنگی، اجتماعی، علمی و تخصصی که بر مبنای نيازهای اساسی و استراتيژيک وطن، جوشيده از بطن جامعه و مردم باشد، فضای موسسات خارجی را برای افراد داخلی مملو از احساسات و دانش ميهن دوستی، عشق به مردم، استقلال، آزادی و خودکفايی کشور سازيم. قوای سه گانه را به سوی استقلال، خود کفايی، رشد و افزايش ظرفيتهای لازم و توانمندی‏های کافی سوق دهيم.   
به عبارت ديگر با اتکا به فرهنگ و مدنيت دیرینسال و داشته‏های پربار خودی می بایست در برابر نقشه‏ها، طرح‏ها و سياستهای منفی و کجدار و مریز خارجی به خصوص پالیسی آشوبگرانه و ویرانگر پاکستان در اين برهه زمان تاريخی و حساس به مقابلۀ عقلمندانه و ممکن برخيزيم و از هویت تاریخی، تمدنی و ملی خود از دل و جان دفاع کنیم.       
 درست است که در اين ميدان بزرگ رقابت در برابر قدرتهای عظيم جهانی، همسایگان شرقی و غربی خود، در مقابل مافیای قدرت، مافیای مواد مخدر و انحصارگران دولتی غرق در فساد و چور و چپاول دارایی‏های وطن و کمک‏های خارجی هنوز بسيار ضعيف و کم تجربه هستيم؛ اما اراده و عزم قوی و شکست ناپذير آن را بايد در وجود خود به مرور زمان زنده و فعال گردانيم.     







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



رسول پویان