چند دوبيتي
٢٨ قوس (آذر) ١٣٩١
زمستان! برف را بردار، گم کن
به جایش سبزه را بگذار، گم کن
چمن امروز- گرمِ قصّه ی ماست
و از سردییِ تو بیزار، گم کن
***
بگشتم دَورِ دنیا تا بیابم
عزیزِ قصه و رویا و خوابم
نشد پیدا و حالا اشک ریزان
میانِ رودِ بغض و حوضِ آبم
***
دوچشمت شبنمِ بنشسته برگل
ز رخسارت شود مه کرد حاصل
نگاهت یک غزل معنیِ عشق است
لبانت بیتی از اشعارِ بیدل
***
یخن را پاره کردم تا بیایی
جنون همواره کردم تابیایی
گلِ امّید را من کشتِ روی
زمینِ خاره کردم تا بیایی
***
گنهکارم ولی امّید وارم
که بر دل مهرِ آن جانانه دارم
بجای فرض نفل و مستحبّ چون؛
نمازِ عشق هردم می گزارم
***
مزن درّه مرا قاضی که مستم
نمی بینی شرابم را به دستم؟
نکردم شرک من "اَستَغفِرالله"
زنا کردم ولی یکتا پرستم
***
دلم در تارِ گیسویِ تو گیر است
وجودم در نگاهِ تو- اسیر است
یخن از دردِ عشق ات نازنینم!
زِ گردن تا به دامن چیر چیر است
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
محمدالله نصرت | 31.01.2013 - 04:51 | ||
بسیار زیبا و نازنین تر از همیشه،پر از عشق و علاقه ،لبریزازصفا وصمیمیت |